گنجور

شمارهٔ ۹۸ - حبسیه

پانزده روز است تا جایم در این زندان بود
بند و زندان‌ کی سزاوار خردمندان بود
کار نامردان بود سرپنجه با ارباب فقر
آنکه زد سرپنجه با اهل غنا، مرد آن بود
همت آن باشد که گیری دستی از افتاده‌ای
بر سر افتادگان پاکوفتن آسان بود
کار هر جولاهه باشد کینه راندن وقت‌خشم
آنکه خشم خویش تاند خورد، او سلطان بود
کینه‌جویی نیست باری درخور مردان مرد
کاین صفت دور از بزرگان شیوهٔ دونان بود
گر زبردستی کشد از زیردستان انتقام
سرنگون گردد اگر خود رستم دستان بود
چون ظفرجستی ببخشا، چون‌ توانستی مکش
خاصه آن کس را که با فکر تو همدستان بود
شاه اگر هر ناصوابی‌ را دهد زندان جزا
جای تنگ ‌آید گر ایران سر به ‌سر زندان بود
خاصه چون من بنده کز دل دوستار خسروم
وندرین معنی مرا صد حجت و برهان بود
گیرم از رنجی مرا در دل غباری شد پدید
رنج را با رنج شستن ریشهٔ عصیان بود
آن که او از یک‌ نگه خوشدل شود زجرش خطاست
عقده‌ چون خود وا شود کی حاجت دندان بود
گر گناهی کرده‌ام‌، هم کرده‌ام خدمت بسی
گر گنه پیدا بود خدمت چرا پنهان بود
صد مقالت بیش دارم در مدیح شهریار
یک‌بهٔک پیش آورم ازشاه اگر فرمان بود
اولین دفتر که نفرین کرد بر شاه قجر
نوبهار است آنکه نام من بر او عنوان بود
گرخطایی دیگران کردند برمن بحث‌نیست
گر فلان جرمی کند کی بحث بر بهمان بود
خودگرفتم اینکه بی‌پایان بود جرم رهی
عفو و اغماض شهنشه نیز بی‌پایان بود
راست گر خواهی گناهم دانش و فضل من ‌است
در قفس ماند بلی چون مرغ خوش الحان بود
چاپلوس و دزد و حیز آزاد و من در حبس و رنج
زانکه فکرم را به گرد معرفت جولان بود
گر نه نادانی ازین زندان بتر بودی همی
بنده کردی آرزو تا کاشکی نادان بود
مستراح و محبسی با هم دو گام اندر سه گام
کاندر آن خوردن همی باریستن یکسان بود
شستشوی و خورد و خواب و جنبش و کار دگر
جمله در یک لانه‌! کی مستوجب انسان بود
یا کم از حیوان شناسد مردمان را میر شهر
یا که میر شهر خود باری کم‌ از حیوان بود
خاصه‌ همچون من که جر‌مم حفظ ‌قانونست و بس
کی بدان جرمم سزا این کلبهٔ احزان بود
دزد و خونی بگذرند آزاد در دهلیز حبس
لیک ما را منع بیرون شد ازین زندان بود
مجرمین در شب فرو خسبند زیر آسمان
وین ضعیف پیر در این کلبه در بندان بود
پیش روبش آب روشن جوشد اندر آبگیر
او در اینجا با تن تفتیدهٔ عطشان بود
گر بخواهم دست و روبی شویم اندر آبدان
ره فروبندد مرا مردی که زندانبان بود
چون شب آید پشه سرنازن شود من چنگ زن
کار ساس و کیک رقص و کار من افغان بود
روز و شب از سورت گرما بسان قوم نوح
هردم از سیل عرق بر گرد من طوفان بود
گر ببندم در، حرارت‌، ور گشایم در، هوام
هر دو سر هم سنگ چون دو کفهٔ میزان بود
شاعری بیمار و کنجی گنده و تاریک و تر
خاصه کاین توقیف در گرمای تابستان بود
موشکان هر شب برون آیند و مشغولم کنند
هم‌نشین موش گشتن‌، رتبتی شایان بود!
منظرم دیوار و موشم مونس و کیکم ندیم
باد زن آه پیاپی‌، شمع سوز جان بود
گر کتابی آورد از خانه بهرم خادمی
روی میز میر محبس‌، روزها مهمان بود
جزو جزوش را مفتش باز بیند تا مباد
کاندر آنجا نردبان و نیزه‌ای پنهان بود
ور خورش آرند بهرم‌، لابلایش وارسند
تا مگر خود نامه‌ای در جوف‌ بادمجان بود
چیست‌ جرمش‌؟ کرده‌ چندی پیش، از آزادی‌ حدیت
تا ابد زبن جرم مطرود در سلطان بود
نی خطا گفتم که سلطان بی گناهست اندرین
کاین بلا بر جان من از جانب یزدان بود
چون خدا خواهد که گردد ملتی عاصی‌، تباه
گرکسش یاری کند مستوجب خذلان بود
ناگهش دردست آن مردم فرو گیرد خدای
کش فرو کوبند تا اندر تنش ستخوان بود
خوش سزای خدمتش را بر کف دستش نهند
داستان‌هایی ز حکمت اندربن دستان بود
چون که قومی در جهان‌ از فیض حق محروم ماند
هادیش گر نوح باشد بستهٔ حرمان بود
انبیاء قوم اسرائیل را بین کز قضا
دشمن ایشان هم از پیراهن ایشان بود
افتخار تیرهٔ عدنان رسول هاشمی است
دشمن او هم ز نسل و تیرهٔ عدنان بود
هفتصد سال است کایران شاعری چون من ندید
وین سخن ورد زبان مردم ایران بود
از پس سعدی و حافظ کز جلال معنوی
پایهٔ ایوانشان بر تارک کیوان بود
آن اساتید دگر هستند شاگرد بهار
گر«‌امامی‌» گر«‌همام‌» ار «‌سیف‌» گر«‌سلمان‌» بود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پانزده روز است تا جایم در این زندان بود
بند و زندان‌ کی سزاوار خردمندان بود
هوش مصنوعی: پانزده روز است که در این زندان به سر می‌برم و جای من در این بند و زندان نیست، زیرا این وضعیت برای افراد خردمند مناسب نیست.
کار نامردان بود سرپنجه با ارباب فقر
آنکه زد سرپنجه با اهل غنا، مرد آن بود
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که آسیب زدن به افراد فقیر و بی‌پناهان کار انسان‌های نامرد و بی‌رحم است. انسانی واقعی و شجاع کسی است که با افراد ثروتمند و مرفه به خوبی و احترام رفتار کند و به آنها آسیب نرساند. به عبارتی دیگر، آزردن افراد ضعیف نشانه‌ای از ضعف شخصیت است، در حالی که احترام به افراد دیگر نشان از اصالت و مردانگی دارد.
همت آن باشد که گیری دستی از افتاده‌ای
بر سر افتادگان پاکوفتن آسان بود
هوش مصنوعی: همت واقعی زمانی است که بتوانی دستی به کمک کسانی که در شرایط سختی هستند، دراز کنی و به آنها کمک کنی. در این صورت، آسان‌تر است که به کسانی که در حال سقوط هستند، یاری برسانی.
کار هر جولاهه باشد کینه راندن وقت‌خشم
آنکه خشم خویش تاند خورد، او سلطان بود
هوش مصنوعی: هر کس که در هنگام خشم به کینه‌توزی می‌پردازد، باید بداند که این کار شایسته یک فرد عادل و بزرگ نیست؛ کسی که به خشم خود تسلط دارد و در شرایط دشوار رفتار مناسب از خود نشان می‌دهد، واقعا فرمانروای حقیقی است.
کینه‌جویی نیست باری درخور مردان مرد
کاین صفت دور از بزرگان شیوهٔ دونان بود
هوش مصنوعی: کینه‌ورزی ویژگی‌ای نیست که برای مردان واقعی مناسب باشد، زیرا این خصیصه از ویژگی‌های افراد پست و بی‌ارزش به شمار می‌رود.
گر زبردستی کشد از زیردستان انتقام
سرنگون گردد اگر خود رستم دستان بود
هوش مصنوعی: اگر کسی که در مرتبه‌ای بالا قرار دارد از زیر دستانش انتقام بگیرد، ممکن است عاقبت به سرنوشت بدی دچار شود، حتی اگر خودش فردی قوی و توانا باشد.
چون ظفرجستی ببخشا، چون‌ توانستی مکش
خاصه آن کس را که با فکر تو همدستان بود
هوش مصنوعی: هنگامی که پیروزی را به دست آوردی، عفو کن و اگر توانستی، کسی را که هم‌فکر تو بوده از بین نبر.
شاه اگر هر ناصوابی‌ را دهد زندان جزا
جای تنگ ‌آید گر ایران سر به ‌سر زندان بود
هوش مصنوعی: اگر پادشاه هر کسی را به خاطر کارهای نادرستش به زندان بیندازد، آن‌گاه اگر تمام ایران در زندان باشد، جایی برای زندانیان نخواهد ماند.
خاصه چون من بنده کز دل دوستار خسروم
وندرین معنی مرا صد حجت و برهان بود
هوش مصنوعی: خصوصاً هنگامی که من بنده‌ای هستم که از دل دوستدارم شکست خورده‌ام، در این معنا برای من دلایل و نشانه‌های زیادی وجود دارد.
گیرم از رنجی مرا در دل غباری شد پدید
رنج را با رنج شستن ریشهٔ عصیان بود
هوش مصنوعی: اگر در دل من غباری از رنج پدیدار شود، باید بدانم که شستن رنج با رنج، می‌تواند ریشه‌ی نافرمانی و عصیان را از بین ببرد.
آن که او از یک‌ نگه خوشدل شود زجرش خطاست
عقده‌ چون خود وا شود کی حاجت دندان بود
هوش مصنوعی: اگر کسی به وسیله یک نگاه خوشحال شود، نباید به او سختی بدهند. وقتی دل خود را آزاد کند، دیگر نیازی به نشانه‌هایی مثل دندان نخواهد داشت.
گر گناهی کرده‌ام‌، هم کرده‌ام خدمت بسی
گر گنه پیدا بود خدمت چرا پنهان بود
هوش مصنوعی: اگر به گناهی مرتکب شده‌ام، باید بگویم که خدمت‌های زیادی هم کرده‌ام. حالا اگر قرار بود گناهی وجود داشته باشد، چرا خدمت من پنهان مانده است؟
صد مقالت بیش دارم در مدیح شهریار
یک‌بهٔک پیش آورم ازشاه اگر فرمان بود
هوش مصنوعی: من مقالات زیادی در ستایش شهریار دارم، اما تنها یکی را در حضور او مطرح می‌کنم اگر که اجازه دهد.
اولین دفتر که نفرین کرد بر شاه قجر
نوبهار است آنکه نام من بر او عنوان بود
هوش مصنوعی: نخستین کتابی که بر شاه قجر نفرین فرستاد، بهار است؛ همان کتابی که نام من بر آن نوشته شده است.
گرخطایی دیگران کردند برمن بحث‌نیست
گر فلان جرمی کند کی بحث بر بهمان بود
هوش مصنوعی: اگر دیگران اشتباهی مرتکب شوند، برای من بحثی نیست. اگر کسی دیگر خطایی انجام دهد، چرا باید درباره آن صحبت کنم؟
خودگرفتم اینکه بی‌پایان بود جرم رهی
عفو و اغماض شهنشه نیز بی‌پایان بود
هوش مصنوعی: من به این نتیجه رسیدم که جرم من بی‌پایان و بسیار بزرگ بود، اما بخشش و فراموشی پادشاه نیز بی‌پایان و بی‌حد و مرز بود.
راست گر خواهی گناهم دانش و فضل من ‌است
در قفس ماند بلی چون مرغ خوش الحان بود
هوش مصنوعی: اگر بخواهی حقیقت را بگویی، گناه من این است که دانش و فضل من در قفس مانده است، مانند پرنده‌ای خوش‌صدایی که در قفس اسیر است.
چاپلوس و دزد و حیز آزاد و من در حبس و رنج
زانکه فکرم را به گرد معرفت جولان بود
هوش مصنوعی: نااهلان و فریب‌کاران در آزادی به سر می‌برند و من در عذاب و confinement هستم، زیرا ذهن و فکر من در جستجوی شناخت و حقیقت درگیر است.
گر نه نادانی ازین زندان بتر بودی همی
بنده کردی آرزو تا کاشکی نادان بود
هوش مصنوعی: اگر انسان نادان نبود، زندگی در این زندان بیشتر از این سخت و دشوار می‌بود. او آرزو می‌کند که کاش نادان بود.
مستراح و محبسی با هم دو گام اندر سه گام
کاندر آن خوردن همی باریستن یکسان بود
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی به تشابه و نزدیکی دو مکان اشاره می‌کند: یکی مستراح و دیگری محبس. هر دو مکان به شکل خاصی و در نزدیکی هم قرار دارند و در واقع، می‌توان گفت که در هر دو مکان، انجام عمل مشابهی صورت می‌گیرد که نشان‌دهنده سرمایه‌ای مشترک در زندگی انسان است. به عبارت دیگر، هر دو فضا به‌نوعی به بار و مسئولیت‌هایی که انسان با آن‌ها روبه‌رو است، اشاره دارند.
شستشوی و خورد و خواب و جنبش و کار دگر
جمله در یک لانه‌! کی مستوجب انسان بود
هوش مصنوعی: عمل‌ها و فعالیت‌های روزمره مانند شستشو، خوردن، خوابیدن و حرکت کردن، همه در یک مکان انجام می‌شود. آیا این کارها واقعاً دلیل کافی برای انسان بودن است؟
یا کم از حیوان شناسد مردمان را میر شهر
یا که میر شهر خود باری کم‌ از حیوان بود
هوش مصنوعی: یا اینکه مردمان به اندازه‌ای از حیوانات درک و فهم دارند، یا اینکه خود آن مرد شهر، به‌طور کلی، از حیوان کمتر است.
خاصه‌ همچون من که جر‌مم حفظ ‌قانونست و بس
کی بدان جرمم سزا این کلبهٔ احزان بود
هوش مصنوعی: ویژه من که تنها جرمم رعایت قانون است، کی ممکن است که برای این جرمم سزاگاه من این خانه‌ی اندوه باشد؟
دزد و خونی بگذرند آزاد در دهلیز حبس
لیک ما را منع بیرون شد ازین زندان بود
هوش مصنوعی: دزد و قاتل به راحتی از زندان عبور می‌کنند، اما ما از این زندان ممنوع‌الخروج هستیم.
مجرمین در شب فرو خسبند زیر آسمان
وین ضعیف پیر در این کلبه در بندان بود
هوش مصنوعی: گناهکاران شب را در خواب سپری می‌کنند و زیر آسمان آرمیده‌اند، اما این انسان ضعیف و پیر در این کلبه محبوس است.
پیش روبش آب روشن جوشد اندر آبگیر
او در اینجا با تن تفتیدهٔ عطشان بود
هوش مصنوعی: در برابر او، آب زلالی در حوضچه‌ای جوش می‌زند، و او در اینجا با تن تشنه و داغش قرار دارد.
گر بخواهم دست و روبی شویم اندر آبدان
ره فروبندد مرا مردی که زندانبان بود
هوش مصنوعی: اگر بخواهم مانند دست و روان شوم در آب، مردی که زندانبان است، مانع راه من می‌شود.
چون شب آید پشه سرنازن شود من چنگ زن
کار ساس و کیک رقص و کار من افغان بود
هوش مصنوعی: زمانی که شب فرا می‌رسد، پشه‌ها بیکار می‌مانند و من به نواختن چنگ مشغول می‌شوم؛ کار من در این شب، رقصیدن و آواز خواندن است.
روز و شب از سورت گرما بسان قوم نوح
هردم از سیل عرق بر گرد من طوفان بود
هوش مصنوعی: در طول روز و شب، به خاطر گرما، مانند قوم نوح که درگیر سیل بودند، دائم عرق می‌ریزم و احساس می‌کنم که اطرافم پر از طوفان عرق است.
گر ببندم در، حرارت‌، ور گشایم در، هوام
هر دو سر هم سنگ چون دو کفهٔ میزان بود
هوش مصنوعی: اگر در را ببندم، حرارت به وجود می‌آید و اگر در را باز کنم، هوا جریان پیدا می‌کند؛ هر دو حالت به نوعی به هم متعادل و مشابه‌اند، مانند دو کفه‌ی یک ترازو که باید برابر باشند.
شاعری بیمار و کنجی گنده و تاریک و تر
خاصه کاین توقیف در گرمای تابستان بود
هوش مصنوعی: شاعری در گوشه‌ای تاریک و بزرگ دچار بیماری شده است، به‌خصوص اینکه این حال و روزش در گرمای تابستان به سر می‌برد.
موشکان هر شب برون آیند و مشغولم کنند
هم‌نشین موش گشتن‌، رتبتی شایان بود!
هوش مصنوعی: هر شب موش‌ها بیرون می‌آیند و من را مشغول می‌کنند. رفاقت با موش‌ها، برای من مقام و منزلت خاصی دارد!
منظرم دیوار و موشم مونس و کیکم ندیم
باد زن آه پیاپی‌، شمع سوز جان بود
هوش مصنوعی: من به دیوار نگاه می‌کنم و مونس من موهایم هستند. کیک و باد در حال وزیدن است و آهی که مدام از دل برمی‌خیزد، مانند شمعی است که جانم را می‌سوزاند.
گر کتابی آورد از خانه بهرم خادمی
روی میز میر محبس‌، روزها مهمان بود
هوش مصنوعی: اگر کتابی از خانه به همراه داشته باشد، خادم می‌گذارد آن را روی میز میرا، و این بدان معناست که روزها مانند مهمانی در اینجا حضور دارد.
جزو جزوش را مفتش باز بیند تا مباد
کاندر آنجا نردبان و نیزه‌ای پنهان بود
هوش مصنوعی: هر بخشی از این وجود را باید با دقت بررسی کرد تا مبادا چیزی مخفی مانند نردبان یا نیزه‌ای در آن جا پنهان شده باشد.
ور خورش آرند بهرم‌، لابلایش وارسند
تا مگر خود نامه‌ای در جوف‌ بادمجان بود
هوش مصنوعی: اگر خورش را به خاطر بادمجان بیاورند، باید بادمجان را بررسی کنند تا شاید نامه‌ای در درونش باشد.
چیست‌ جرمش‌؟ کرده‌ چندی پیش، از آزادی‌ حدیت
تا ابد زبن جرم مطرود در سلطان بود
هوش مصنوعی: این شخص چه اشتباهی کرده است؟ او مدت زمانی پیش، از آزادی‌اش فراتر رفته و تا ابد به خاطر این عملش، در نزد سلطان طرد شده است.
نی خطا گفتم که سلطان بی گناهست اندرین
کاین بلا بر جان من از جانب یزدان بود
هوش مصنوعی: من به اشتباه نگفتم که پادشاه بی‌گناه است، چون این بلایی که بر جان من آمده، از سوی خداوند است.
چون خدا خواهد که گردد ملتی عاصی‌، تباه
گرکسش یاری کند مستوجب خذلان بود
هوش مصنوعی: وقتی خدا اراده کند که قومی نافرمان و گمراه شود، اگر کسی به آن قوم کمک کند، سزاوار شکست و سرزنش خواهد بود.
ناگهش دردست آن مردم فرو گیرد خدای
کش فرو کوبند تا اندر تنش ستخوان بود
هوش مصنوعی: ناگهان درد و رنج به آن مردم می‌رسد، خداوند نیز او را در سختی و فشار قرار می‌دهد تا در وجودش سنگینی و سنگینی احساس شود.
خوش سزای خدمتش را بر کف دستش نهند
داستان‌هایی ز حکمت اندربن دستان بود
هوش مصنوعی: خدمات شایسته‌اش را به او تقدیم کنند و داستان‌های حکمت‌آموزی در دل این هدیه وجود داشته باشد.
چون که قومی در جهان‌ از فیض حق محروم ماند
هادیش گر نوح باشد بستهٔ حرمان بود
هوش مصنوعی: وقتی که گروهی در این دنیا از نعمت‌های الهی بی‌بهره می‌مانند، حتی اگر هدایتگرشان مانند نوح باشد، باز هم در دام محرومیت گرفتارند.
انبیاء قوم اسرائیل را بین کز قضا
دشمن ایشان هم از پیراهن ایشان بود
هوش مصنوعی: پیامبران به قوم اسرائیل گفتند که دشمنانشان حتی به پیراهن و لباس‌هایشان نیز نزدیک هستند و به این ترتیب، آنها را تهدید می‌کنند.
افتخار تیرهٔ عدنان رسول هاشمی است
دشمن او هم ز نسل و تیرهٔ عدنان بود
هوش مصنوعی: افتخار نسل عدنان به پیامبری از خاندان هاشم تعلق دارد و حتی دشمن او هم از همان نسل و خانواده است.
هفتصد سال است کایران شاعری چون من ندید
وین سخن ورد زبان مردم ایران بود
هوش مصنوعی: هفتصد سال است که ایران شاعری مانند من ندیده و این شعر به زبان مردم ایران تبدیل شده است.
از پس سعدی و حافظ کز جلال معنوی
پایهٔ ایوانشان بر تارک کیوان بود
هوش مصنوعی: پس از سعدی و حافظ، به دلیل شکوه معنوی آنها، پایه‌های ایوانشان بر بلندای کیوان قرار داشت.
آن اساتید دگر هستند شاگرد بهار
گر«‌امامی‌» گر«‌همام‌» ار «‌سیف‌» گر«‌سلمان‌» بود
هوش مصنوعی: استادان بزرگ دیگری وجود دارند، شاگردان بهار هستند. خواه نامشان امامی باشد، یا همام، یا سیف و یا سلمان.