گنجور

شمارهٔ ۹۶ - سپید رود

هنگام فرودین که رساند ز ما درود
بر مرغزار دیلم و طرف سپیدرود
کز سبزه و بنفشه و گل های رنگ رنگ
گویی بهشت آمده از آسمان فرود
دریابنفش و مرز بنفش و هوا بنفش
جنگل کبود و کوه کبود و افق کبود
جای دگر بنفشه یکی دسته بدروند
وین‌ جایگه بنفشه به خرمن توان درود
کوه از درخت گویی مردی مبارز است
پرهای گونه گون‌زده چون جنگیان به‌خود
اشجار گونه گون و شکفته میانشان
گل‌های سیب و آلو و آبی و آمرود
چون لوح آزمونه که‌ نقاش چرب دست
الوان گونه گون را بر وی بیازمود
شمشاد را نگر که‌ همه تن قد است و جعد
قدیست ناخمیده و جعدیست نابسود
آزاده را رسد که بساید به ابر سر
آزاد بن ازین رو تارک به ابر سود
بگذر یکی به خطهٔ نوشهر و رامسر
وز ما بدان دیار رسان نو به نو درود
آن گلستان طرفه‌بدان فر و آن جمال
وان کاخ‌های تازه بدان زیب و آن نمود
از تیغ کوه تا لب دریا کشیده‌اند
فرشی کش از بنفشه وسبزه‌ است تاروپود
آن‌بیشه‌هاکه‌دست طبیعت به‌خاره سنگ
گل‌ها نشانده بی‌ مدد باغبان و کود
ساری نشید خواند بر شاخهٔ بلند
بلبل به شاخ کوته خواند همی سرود
آن از فراز منبر هر پرسشی کند
این یک ز پای منبر پاسخ دهدش زود
یک جا به شاخسار، خروشان تذرو نر
یک سو تذرو ماده به همراه زاد و رود
آن‌یک نهاده‌چشم‌، غریوان به‌راه جفت
این‌ یک ببسته گوش و لب‌ از گفت و از شنود
برطرف رود چون بوزد باد بر درخت
آید به گوش نالهٔ نای و صفیر رود
آن شاخ‌های نارنج اندر میان میغ
چون پاره‌های اخگر اندر میان دود
بنگر بدان درخش کز ابرکبود فام
برجست و روی ابر به ناخن همی شخود
چون کودکی صغیر که با خامهٔ طلا
کژ مژ خطی کشد به‌ یکی صفحهٔ کبود
بنگر یکی به‌ رود خروشان به‌وقت آنک
دریا پی پذیره‌اش آغوش برگشود
چون طفل ناشکیب خروشان ز یاد مام
کاینک بیافت مام و در آغوش او غنود
دیدم غریو و صیحهٔ دریای آسکون
دریافتم که آن دل لرزنده را چه بود
بیچاره مادریست کز آغوشش آفتاب
چندین هزار طفل به‌ یک لحظه در ربود
داند که آفتاب‌، جگرگوشگانش را
همراه باد برد و نثار زمین نمود
زبن‌ رو همی خروشد و سیلی زند به‌ خاک
از چرخ برگذاشته فریاد رود رود
بنگر یکی به منظر چالوس کز جمال
صد ره به زیب وزینت مازندران فزود
زان‌ جایگه به بابل و شاهی گذاره کن
پس با ترن به ساری و گرگان گرای زود
بزدای زنگ غم به ره آهنش ز دل
اینجا بودکه زنگ به آهن توان زدود
این‌خود یک ازهزار زکار شهنشهی است
کزیک حدیث او بتوان دفتری سرود
از جان ودل ستایش او پیشه کن که اوست
آن خسروی که از دل و جان بایدش ستود
جیشی دلیر ساخت ازین مردمی فقیر
آری کنند اطلس و دیبا ز برگ تود
هست اعتبار ملک ز آب حسام او
چون اعتبار خاک صفاهان به زنده‌رود
جزسعی او، که جادهٔ چالوس برگشاد؟
جز جهد او، که راه پتشخوارگر گشود؟
تا هست حق و باطل و سود و زیان، رساد
از حق به‌ دو عنایت و از او به خلق سود
بخشد بهار را کف دستی ز رامسر
کانجا توان به هر نفسی دفتری سرود

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هنگام فرودین که رساند ز ما درود
بر مرغزار دیلم و طرف سپیدرود
هوش مصنوعی: در فصل بهار، زمانی که سلام و آرزوهایمان به دشت‌های دیلم و کناره‌های سپیدرود رسید.
کز سبزه و بنفشه و گل های رنگ رنگ
گویی بهشت آمده از آسمان فرود
هوش مصنوعی: از میان سبزه‌ها، بنفشه‌ها و گل‌های رنگارنگ، به نظر می‌رسد که بهشت از آسمان به زمین آمده است.
دریابنفش و مرز بنفش و هوا بنفش
جنگل کبود و کوه کبود و افق کبود
هوش مصنوعی: دریا و مرز و آسمان و جنگل و کوه و افق همه رنگ بنفش دارند و این رنگ به محیط اطراف حس خاصی می‌بخشد.
جای دگر بنفشه یکی دسته بدروند
وین‌ جایگه بنفشه به خرمن توان درود
هوش مصنوعی: در جایی دیگر، بنفشه‌ها دسته‌جمعی می‌رویند، اما در این مکان، بنفشه‌ها در حجم زیاد و با زیبایی خاصی رشد کرده‌اند.
کوه از درخت گویی مردی مبارز است
پرهای گونه گون‌زده چون جنگیان به‌خود
هوش مصنوعی: کوه مانند مردی است که آماده جنگ است و درختان بر روی آن شبیه پرهای رنگارنگ جنگجویان به نظر می‌رسند.
اشجار گونه گون و شکفته میانشان
گل‌های سیب و آلو و آبی و آمرود
هوش مصنوعی: در میان درختان مختلف، گل‌های زیبای سیب و آلو و میوه‌های آبی و آمرد وجود دارد.
چون لوح آزمونه که‌ نقاش چرب دست
الوان گونه گون را بر وی بیازمود
هوش مصنوعی: مانند لوحی که نقاشی با دستانی چرب و رنگین بر روی آن نقش و نگارهای گوناگون می‌کشد.
شمشاد را نگر که‌ همه تن قد است و جعد
قدیست ناخمیده و جعدیست نابسود
هوش مصنوعی: به شمشاد نگاه کن که تمام قد او راست و بلند است، اما حالت پیچ و تابش ناپسند و نامناسب است.
آزاده را رسد که بساید به ابر سر
آزاد بن ازین رو تارک به ابر سود
هوش مصنوعی: آزادی‌خواهی شایسته است که به آسمان و ابر نگاه کند و امید را در دل داشته باشد؛ از این رو، بر سر خود تاجی از امید و آرزو بگذارد.
بگذر یکی به خطهٔ نوشهر و رامسر
وز ما بدان دیار رسان نو به نو درود
هوش مصنوعی: عبارت زیر به این معناست که شخصی به سفر یا بازدید از مناطق نوشهر و رامسر برود و از طرف ما درود و سلام‌های تازه‌ای را به آنجا برساند.
آن گلستان طرفه‌بدان فر و آن جمال
وان کاخ‌های تازه بدان زیب و آن نمود
هوش مصنوعی: به آن باغ زیبا با آن زیبایی خاص و آن چهره خوش‌ظاهر و آن کاخ‌های نو با زیبایی‌هایشان نگاه کن.
از تیغ کوه تا لب دریا کشیده‌اند
فرشی کش از بنفشه وسبزه‌ است تاروپود
هوش مصنوعی: از دامنهٔ کوه تا کنارهٔ دریا، فرشی از گل‌های بنفشه و سبزه‌ برای تزئین گسترده شده است.
آن‌بیشه‌هاکه‌دست طبیعت به‌خاره سنگ
گل‌ها نشانده بی‌ مدد باغبان و کود
هوش مصنوعی: آن جنگل‌ها و دشت‌هایی که طبیعت بدون کمک باغبان و کود، گل‌ها را در آن‌ها رویانده است.
ساری نشید خواند بر شاخهٔ بلند
بلبل به شاخ کوته خواند همی سرود
هوش مصنوعی: بلبل درختی بلند را درختی با شکوه می‌بیند و بر روی آن آواز می‌خواند، اما وقتی به شاخه‌های کوتاه‌تر می‌رسد، آوازش را متناسب با آنجا تغییر می‌دهد و به صورت دیگری می‌خواند.
آن از فراز منبر هر پرسشی کند
این یک ز پای منبر پاسخ دهدش زود
هوش مصنوعی: هر سوالی که از بالای منبر مطرح شود، من از پای منبر به سرعت به آن پاسخ می‌دهم.
یک جا به شاخسار، خروشان تذرو نر
یک سو تذرو ماده به همراه زاد و رود
هوش مصنوعی: در یک مکان، جوجه‌تیغی نر با صدای بلند در حال ن جوش و خروش است و در کنار او جوجه‌تیغی ماده با فرزندانش حضور دارد.
آن‌یک نهاده‌چشم‌، غریوان به‌راه جفت
این‌ یک ببسته گوش و لب‌ از گفت و از شنود
هوش مصنوعی: یکی از آن‌ها چشمانش را به راهی داده و در جستجوی محبوبش است، در حالی که دیگری گوش و لبش را بسته و از گفتگو و شنیدن پرهیز کرده است.
برطرف رود چون بوزد باد بر درخت
آید به گوش نالهٔ نای و صفیر رود
هوش مصنوعی: با وزیدن باد، آب از کنار می‌گذرد و صدای نالهٔ نای و زوزهٔ رود به گوش می‌رسد.
آن شاخ‌های نارنج اندر میان میغ
چون پاره‌های اخگر اندر میان دود
هوش مصنوعی: شاخ‌های نارنجی که در میان ابرها دیده می‌شوند، مانند تکه‌های آتش در میان دود به نظر می‌رسند.
بنگر بدان درخش کز ابرکبود فام
برجست و روی ابر به ناخن همی شخود
هوش مصنوعی: نگاه کن به آن درخشش که از ابر آبی بیرون می‌زند و بر روی ابرها هم که با ناخن خود شکل می‌گیرد.
چون کودکی صغیر که با خامهٔ طلا
کژ مژ خطی کشد به‌ یکی صفحهٔ کبود
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف حالتی می‌پردازد که مانند یک کودک کوچک است، که با قلمی از طلا، خطی نامنظم و کج روی یک صفحهٔ آبی رنگ می‌کشد. این تصویر نشان‌دهنده‌ی بی‌تجربگی و ناپختگی است، که در کارش نمادهایی از زیبایی و ضعف را به نمایش می‌گذارد.
بنگر یکی به‌ رود خروشان به‌وقت آنک
دریا پی پذیره‌اش آغوش برگشود
هوش مصنوعی: به یک باران شدید نگاه کن که چگونه دریا با آغوشی باز و فراوان، آن را در آغوش می‌کشد.
چون طفل ناشکیب خروشان ز یاد مام
کاینک بیافت مام و در آغوش او غنود
هوش مصنوعی: چون کودک ناآرامی که به یاد مادرش آشفته‌حال است، به ناگاه به دامان مادرش می‌افتد و در آغوش او آرام می‌گیرد.
دیدم غریو و صیحهٔ دریای آسکون
دریافتم که آن دل لرزنده را چه بود
هوش مصنوعی: چشمم به صدا و هیاهوی آرامش دریا افتاد و متوجه شدم که آن دل لرزان به چه چیزی دچار است.
بیچاره مادریست کز آغوشش آفتاب
چندین هزار طفل به‌ یک لحظه در ربود
هوش مصنوعی: مادری که در یک لحظه فرزندانش را از دست می‌دهد، بسیار تاسف‌بار و وابسته به درد و رنج است. آفتاب، نماد زندگی و روشنی، به یک‌باره همه‌ی کودکان او را می‌گیرد و او را در حسرت و اندوه می‌گذارد.
داند که آفتاب‌، جگرگوشگانش را
همراه باد برد و نثار زمین نمود
هوش مصنوعی: او می‌داند که خورشید فرزندانش را با خود به همراه باد برد و بر زمین نثار کرد.
زبن‌ رو همی خروشد و سیلی زند به‌ خاک
از چرخ برگذاشته فریاد رود رود
هوش مصنوعی: از دهان او صدا و خروش برخاسته و خاک را به طغیان می‌آورد، به طوری که از آسمان فریاد رود به گوش می‌رسد.
بنگر یکی به منظر چالوس کز جمال
صد ره به زیب وزینت مازندران فزود
هوش مصنوعی: نگاهی به زیبایی‌های چالوس بینداز؛ زیرا که زیبایی و جلال مازندران را چندین برابر می‌کند.
زان‌ جایگه به بابل و شاهی گذاره کن
پس با ترن به ساری و گرگان گرای زود
هوش مصنوعی: از آن مکان به بابل و پادشاهی سفر کن، سپس به‌سرعت با قطار به ساری و گرگان برو.
بزدای زنگ غم به ره آهنش ز دل
اینجا بودکه زنگ به آهن توان زدود
هوش مصنوعی: غم و اندوه را از دل خود دور کن، زیرا اینجا می‌توان زنگارها را از آهن زدود و دل را از کدورت‌ها پاک کرد.
این‌خود یک ازهزار زکار شهنشهی است
کزیک حدیث او بتوان دفتری سرود
هوش مصنوعی: این موضوع خود یکی از بسیار کارهای بزرگ شاهانه است که می‌تواند به اندازه‌ای اهمیت داشته باشد که به راحتی درباره‌اش کتابی نوشته شود.
از جان ودل ستایش او پیشه کن که اوست
آن خسروی که از دل و جان بایدش ستود
هوش مصنوعی: از تمام وجود و از صمیم قلب او را ستایش کن، زیرا او همان شاهی است که شایسته محبت و تحسین از دل و جان است.
جیشی دلیر ساخت ازین مردمی فقیر
آری کنند اطلس و دیبا ز برگ تود
هوش مصنوعی: یک شخص دلیر از میان این مردم فقیر به وجود آمد، بله، آن‌ها از برگ تو هم پارچه‌های نرم و زیبا می‌سازند.
هست اعتبار ملک ز آب حسام او
چون اعتبار خاک صفاهان به زنده‌رود
هوش مصنوعی: اعتبار سرزمین به خاطر وجود آب حسام است، همان‌طور که اعتبار خاک اصفهان به رود زنده‌رود وابسته است.
جزسعی او، که جادهٔ چالوس برگشاد؟
جز جهد او، که راه پتشخوارگر گشود؟
هوش مصنوعی: به جز تلاش و کوششی که او کرده، آیا راهی به جاده چالوس باز شده است؟ به جز کوشش او، آیا راهی به پتشخوارگر گشوده شده است؟
تا هست حق و باطل و سود و زیان، رساد
از حق به‌ دو عنایت و از او به خلق سود
هوش مصنوعی: تا زمانی که حق و باطل و سود و زیان وجود دارد، می‌توان با دو توجه و لطف از حق به بندگان سود رساند.
بخشد بهار را کف دستی ز رامسر
کانجا توان به هر نفسی دفتری سرود
هوش مصنوعی: بهار از رامسر می‌آید و با دستان خود هر لحظه را مملو از شعر و زیبایی می‌کند.

حاشیه ها

1391/09/25 21:11
ناشناس

BVERY NICE

1393/03/14 22:06
میر محمد مرسلی

در بیت شش منظور از آبی میوی به می باشد

1398/01/15 11:04
میبدار

و منظور از امرود میوه گلابی!!

1399/12/08 10:03
علی معینی

در یک حرف فوق العاده

1400/01/26 05:03
حسین مرکزی

در بیت 3 و 22 و 25 بجای دریا، نوشته شده دربا

1400/01/26 05:03
حسین مرکزی

در بیت 9 با اشاره به اینکه با آزادگی میتوان به خدا رسید، میگوید از این رو سرو آزاد سر در ابر دارد، بخاطر اینکه میوه ندارد و بقول حافظ از بار غم آزاد آمده است.