گنجور

شمارهٔ ۵۷ - نفثة المصدور

فریاد ازین بئس‌المقر وین برزن پر دیو و دد
این مهتران بی‌هنر وین خواجگان بی‌خرد
شهری برون پر هلهله وز اندرون چون مزبله
افعی نهفته در سله کفچه فشرده در سبد
قومی به فطرت متکی نی احمدی نی مزدکی
سر تافته در گبر کی از مسمغان و هیربد
گفتند دانایان مه‌، مه زاید از مه‌، که ز که
از مردم به کار به‌، وز کشور بد، کار بد
کی زین سراب خشم و کین شهد آید و ماء معین
کندوش خالی ز انگبین و آکنده چاهش زانگژد
در پیرهنشان اهرمن گشته نهان همباز تن
زنده به دیو است این بدن این دیو هرگز کی مرد
هر خواجه محض آزمون چو‌ن اشتر مست حرون
بر مردم خوار زبون نهمار پراند لگد
بستند مردم را زبان تا کس نداند رازشان
چون شبروی کاندر نهان بر پای درپیچد نمد
هر یک به تاراج وطن دامن زده چون تهمتن
وز دوکدان پیرزن برداشته سهم و رسد
در تیره‌جانشان اژدها در مغز سرشان دیو پا
عفریتشان زیر قبا، ابلیسشان در کالبد
مست رعونت هر یکی سوده به کیوان تارکی
وز کبر همچون بابکی بنشسته در ایوان بد
دل گشته قیراندودشان اندرز ندهد سودشان
وز تیغ زهرآلودشان خسته هزار اندرزپد
مردم از این مشتی گدا از مردم مانده جدا
کو شعلهٔ قهر خدا کو آتش خشم یزد
کو رادمردی بی‌نشان درکف پرندی خونفشان
کاستاند از مردم کشان داد جوانمردان رد
برپا کند ناوردها دارو نهد بر دردها
بر رغم این نامردها گردد به مردی نامزد
کو آن مسیح پاک‌جان کاین گفته راند بر زبان‌:
بر دیگری مپسند هان آن را که نپسندی به خود
دردی که زاد از استمی دارم ز شورش مرهمی
آتشزنه گردد همی اطلس کجا کردید پد
با جور و ظلم‌و خشم‌وکین‌شورش‌ پدید آید یقین
با دی مه ‌آید پوستین با تیر ماه ‌آید شمد
دردا که از شورشگر‌ی هستم به طبع اندر بری
با پیری و با شاعری شورش‌پژوهی کی سزد
در ری بماندم پا به گل از سال سی تا سال چل
زین یازده سالم به دل شد خون هشتاد و نود
دور از خراسان گزین در ری شدم عزلت گزین
مویان چو چنگ رامتین نالان چو رود باربد
دارم به دل رنجی گران از یاد زشگ و عنبران
صحرای طوس و طابران الگای پاز و فارمد
آن رودباران نزه از قلهک و طج‌رشت به
نوغان درو شاهانه ده مایان و کنک و ترغبد
در گرمسیرش راغ‌ها در آبدان‌ها ماغ‌ها
در کاخ‌ها و باغ‌ها هم بادغد هم آبغد
طبع «‌وثوق‌» پاک‌ جان آن خواجهٔ بسیاردان
شاید که این راز نهان بهتر نماید گوشزد
الماس رومی برکند پولاد هندی سرکند
بر صفحهٔ دفتر کند پیدا یکی کان بسد
«‌بگذشت در حسرت مرا بس ماه‌ها و سال‌ها»
تا مصرعی گویم کجا با مصرعش پهلو زند
کی هست یک را در نظر مانند صد قدر و خطر
گرچه یک است اندر شمر همتا و همبالای صد
ظنم خطا شد راستی در طبعم آمد کاستی
بگرفتم از شرم آستی در پیش رخسار خرد
ای‌خواجه ‌ز آصف ‌مشربی مستوه ازین مشتی غبی
کی پور داود نبی‌، آید ستوه از دیو و دد
غم نیست گر خصم از ریا گیرد خطا بر اتقیا
گیرند زندیقان خطا بر قل هو الله احد
گفتم علی‌رغم عدو در اقتفای شعر تو
در یکهزار و سیصد و چار اندر اسفندار مد

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فریاد ازین بئس‌المقر وین برزن پر دیو و دد
این مهتران بی‌هنر وین خواجگان بی‌خرد
هوش مصنوعی: آه از این مکان بد و این خیابان پر از خطر، این مقام‌داران بی‌مهارت و این مالکان نادان.
شهری برون پر هلهله وز اندرون چون مزبله
افعی نهفته در سله کفچه فشرده در سبد
هوش مصنوعی: شهری پر سر و صدا و شلوغ، اما در باطنش مثل زباله‌دان می‌ماند. درون آن، افعی‌ای پنهان است که در دل سبدی از کفچه‌ فشرده قرار دارد.
قومی به فطرت متکی نی احمدی نی مزدکی
سر تافته در گبر کی از مسمغان و هیربد
هوش مصنوعی: گروهی به طبیعت و فطرت خود تکیه کرده‌اند، نه بر محمد (پیامبر اسلام) و نه بر مزدک (متفکر ایرانی). حال آنها چه نسبتی با پیروان زرتشت دارند که خود را از خون و رنگ و نژاد تعریف می‌کنند؟
گفتند دانایان مه‌، مه زاید از مه‌، که ز که
از مردم به کار به‌، وز کشور بد، کار بد
هوش مصنوعی: دانایان گفتند که ماه، از ماه به وجود می‌آید، همانطور که انسان‌ها از یکدیگر به کارهای خوب می‌پردازند و از کشوری که دارای ویژگی‌های خوب نیست، کارها نیز بد خواهند بود.
کی زین سراب خشم و کین شهد آید و ماء معین
کندوش خالی ز انگبین و آکنده چاهش زانگژد
هوش مصنوعی: کیمیاگری و جست‌وجو برای چیزهای ارزشمند در دنیایی پر از خشم و انتقام، ممکن نیست. در این دنیای تلخ و عاری از شیرینی، هیچ چیزی از نعمت و خوشی وجود ندارد و چاه‌ها به جای آب زلال، پر از ناخالصی‌ها هستند.
در پیرهنشان اهرمن گشته نهان همباز تن
زنده به دیو است این بدن این دیو هرگز کی مرد
هوش مصنوعی: در زیر لباس خود، شیطان پنهان شده و در واقع این بدن زنده، به نوعی به دیو تعلق دارد. این دیو هرگز نمی‌میرد.
هر خواجه محض آزمون چو‌ن اشتر مست حرون
بر مردم خوار زبون نهمار پراند لگد
هوش مصنوعی: هر صاحب‌منصبی که فقط برای آزمایش به میدان آمده، مانند شتر مست می‌ماند که بر دیگران بی‌احترامی می‌کند و آنها را به شدت تحقیر می‌کند.
بستند مردم را زبان تا کس نداند رازشان
چون شبروی کاندر نهان بر پای درپیچد نمد
هوش مصنوعی: مردم را به شدت سانسور کردند تا هیچ‌کس از رازهایشان مطلع نشود، مانند شب‌روها که در پنهان کمین می‌کنند و در تاریکی خود را به دور از چشم‌ها پنهان می‌سازند.
هر یک به تاراج وطن دامن زده چون تهمتن
وز دوکدان پیرزن برداشته سهم و رسد
هوش مصنوعی: هر یک از آنها با دامن زدن به مشکلات وطن، مثل شخصی قهرمان در حال غارت هستند و از دسترنج و تلاش دیگران بهره‌برداری می‌کنند.
در تیره‌جانشان اژدها در مغز سرشان دیو پا
عفریتشان زیر قبا، ابلیسشان در کالبد
هوش مصنوعی: در دل‌های تاریکشان هیولایی وجود دارد، در ذهنشان شیطانی پرسه می‌زند، زیر لباسشان موجودی خبیث نهفته است و در وجودشان شیطانی دنبال فرصت است.
مست رعونت هر یکی سوده به کیوان تارکی
وز کبر همچون بابکی بنشسته در ایوان بد
هوش مصنوعی: هر کسی که به خودبزرگ‌بینی و غرور دچار شده، مانند یک ستاره در آسمان، در تاریکی است و از روی کبر مانند یک خرس بزرگ در جایگاه خود نشسته است.
دل گشته قیراندودشان اندرز ندهد سودشان
وز تیغ زهرآلودشان خسته هزار اندرزپد
هوش مصنوعی: دل آنها که مانند قیر سیاه و تلخ شده، هیچ نصیحتی را نمی‌پذیرد و از زخم‌های زهرآلودشان، هزار نصیحت خسته و ناامید شده است.
مردم از این مشتی گدا از مردم مانده جدا
کو شعلهٔ قهر خدا کو آتش خشم یزد
هوش مصنوعی: مردم از این گروه گرفتار و نیازمند دور شدند، آنها که در مقابل غضب خدا و خشم یزدان قرار دارند.
کو رادمردی بی‌نشان درکف پرندی خونفشان
کاستاند از مردم کشان داد جوانمردان رد
هوش مصنوعی: در میان مردم رادمردی بی‌خبر از خود و نشان وجود ندارد. او مانند پرنده‌ای که خونش ریخته شده است، در دست کسی قرار دارد و از سوی افرادی که به دیگران آسیب می‌زنند رنج می‌کشد. جوانمردان این وضعیت را نمی‌پذیرند و به آن اعتراض دارند.
برپا کند ناوردها دارو نهد بر دردها
بر رغم این نامردها گردد به مردی نامزد
هوش مصنوعی: او تصمیم می‌گیرد که با قدرت و اراده، مشکلات و دردها را درمان کند و به رغم مشکلات و بی‌مهری‌ها، به بزرگی و مردانگی دست یابد.
کو آن مسیح پاک‌جان کاین گفته راند بر زبان‌:
بر دیگری مپسند هان آن را که نپسندی به خود
هوش مصنوعی: کیست آن مسیحِ پاک‌روح که این سخن را بر زبان می‌آورد: بر کسی که خودت نمی‌پسندید، نپسند.
دردی که زاد از استمی دارم ز شورش مرهمی
آتشزنه گردد همی اطلس کجا کردید پد
هوش مصنوعی: دردی که از بی‌تابی به وجود آمده، مانند آتش به جانم می‌زند و پرده‌هایی که به یاد تو برافراشته‌ام، سوخته و نابود می‌شود.
با جور و ظلم‌و خشم‌وکین‌شورش‌ پدید آید یقین
با دی مه ‌آید پوستین با تیر ماه ‌آید شمد
هوش مصنوعی: وقتی که ظلم و خشم و کینه و شورش به وجود بیاید، بی‌شک در دی‌ماه اتفاقاتی رخ می‌دهد. در تیرماه نیز آثاری از این ناآرامی‌ها مشاهده می‌شود.
دردا که از شورشگر‌ی هستم به طبع اندر بری
با پیری و با شاعری شورش‌پژوهی کی سزد
هوش مصنوعی: من از شورش و طغیان به دنیا آمده‌ام و با پیری و شاعری خود نیز در جستجوی شورش و نافرمانی هستم. آیا این وضعیت مناسب و شایسته‌ای است؟
در ری بماندم پا به گل از سال سی تا سال چل
زین یازده سالم به دل شد خون هشتاد و نود
هوش مصنوعی: در ری ماندم و به خاطر شرایط سخت زندگی، از سال سی تا سال چهل در وضعیت دشواری به سر بردم. از آن زمان که یازده ساله بودم، درد و رنج زیادی را در دل احساس کردم، به طوری که احساس کردم مثل خونریزی از درون است و این وضعیت مرا عمیقاً تحت تأثیر قرار داده بود.
دور از خراسان گزین در ری شدم عزلت گزین
مویان چو چنگ رامتین نالان چو رود باربد
هوش مصنوعی: در دور از خراسان، به شهر ری رفتم و در تنهایی زندگی می‌کنم. مانند مویان (مویان = هنرمندان) که نغمه می‌زنند و به یاد باربد (باربد = شاعر و موسیقیدان مشهور) در سوگ می‌نالعند.
دارم به دل رنجی گران از یاد زشگ و عنبران
صحرای طوس و طابران الگای پاز و فارمد
هوش مصنوعی: من از یاد زشگ و عنبران در صحرای طوس و طابران، بار سنگینی از درد و رنج را در دل خود احساس می‌کنم.
آن رودباران نزه از قلهک و طج‌رشت به
نوغان درو شاهانه ده مایان و کنک و ترغبد
هوش مصنوعی: در این متن به یک منطقه خاص اشاره شده که آب‌وهوای آن از قلهک و طج‌رشت گرفته شده است و به سمت نوغان جاری می‌شود. در آنجا، زیبایی و شکوه طبیعت به وضوح قابل مشاهده است و زندگی شاهانه‌ای در آن منطقه وجود دارد. در میان این زیبایی‌ها، نام‌هایی چون ده مایان و کنک و ترغبد به چشم می‌خورد، که نشان از قدردانی و احترام به سرزمین و طبیعت دارد.
در گرمسیرش راغ‌ها در آبدان‌ها ماغ‌ها
در کاخ‌ها و باغ‌ها هم بادغد هم آبغد
هوش مصنوعی: در مناطق گرمسیر، در زمین‌های حاصلخیز و آبی، آب و هوای مختلفی وجود دارد. در کاخ‌ها و باغ‌ها نیز شرایط به گونه‌ای است که می‌توان زندگی و آسایش را تجربه کرد.
طبع «‌وثوق‌» پاک‌ جان آن خواجهٔ بسیاردان
شاید که این راز نهان بهتر نماید گوشزد
هوش مصنوعی: شاید روح پاک و بلند نظر آن استاد دانا بتواند این راز پنهان را به خوبی بیان کند.
الماس رومی برکند پولاد هندی سرکند
بر صفحهٔ دفتر کند پیدا یکی کان بسد
هوش مصنوعی: الماس رومی از پولاد هندی برتر است و وقتی که بر روی کاغذ نوشته می‌شود، به خوبی مشخص می‌شود. در اینجا اشاره به این است که برخی چیزها به رغم قوت و سختی، زیبایی و ارزش بیشتری دارند که در نهایت می‌تواند نمایان شود.
«‌بگذشت در حسرت مرا بس ماه‌ها و سال‌ها»
تا مصرعی گویم کجا با مصرعش پهلو زند
هوش مصنوعی: سال‌ها و ماه‌ها گذشت در حسرت من، تا اینکه بتوانم شعری بگویم که به خوبی با دیگر ابیات هماهنگ باشد.
کی هست یک را در نظر مانند صد قدر و خطر
گرچه یک است اندر شمر همتا و همبالای صد
هوش مصنوعی: چه کسی را به یک برابری می‌سنجد با صد تا؟ اگر چه یک نفر باشد، اما از نظر مقام و اهمیت، هم‌پایه و هم‌سطح با صد نفر است.
ظنم خطا شد راستی در طبعم آمد کاستی
بگرفتم از شرم آستی در پیش رخسار خرد
هوش مصنوعی: من در مورد ظن و گمان خود اشتباه کردم و در واقع در وجودم نقص و کمبودهایی احساس می‌کنم که از شرم و خجالت، در برابر چهره‌ی خرد و دانایی نتوانستم خود را حفظ کنم.
ای‌خواجه ‌ز آصف ‌مشربی مستوه ازین مشتی غبی
کی پور داود نبی‌، آید ستوه از دیو و دد
هوش مصنوعی: ای آقای من، مانند آصف که از علم و حکمت سرشار است، دل تو نیز باید پر از دانایی باشد. هرچند که تو فرزند داوود پیامبر هستی، به زودی از موجودات شر و پلید خسته و آزرده خواهی شد.
غم نیست گر خصم از ریا گیرد خطا بر اتقیا
گیرند زندیقان خطا بر قل هو الله احد
هوش مصنوعی: نگران نباش اگر دشمنان به تظاهر به تو ایراد بگیرند، زیرا فرقی ندارد که بی‌دینان بر اظهارات حقیقی و روشن تو اشکال بگیرند.
گفتم علی‌رغم عدو در اقتفای شعر تو
در یکهزار و سیصد و چار اندر اسفندار مد
هوش مصنوعی: در روزگار یکهزار و سیصد و چهار، در آخرین روزهای اسفند، به رغم دشمنان، به دنبال شعر تو هستم.

حاشیه ها

1396/11/22 20:01
احمد

مردم از این مشتی گدا از مردی مانده جدا
تصحیح شود