گنجور

شمارهٔ ۲۴۲ - صدر اصفهان

گر که صدر اندر اصفهان نبدی
اصفهان نیمهٔ جهان نبدی
گر نبودی زبان گویایش
در دهان ادب زبان نبدی
ور نبودی بیان شیوایش
خرد لنگ را بیان نبدی
گر نبودی بلند منبر او
زی سماوات نردبان نبدی
ور نبودی ستوده مجلس وی
عقل را روز امتحان نبدی
یاد دیدار صدر بد ورنه
مقصد بنده اصفهان نبدی
اصفهان بود شهرکی بی‌مرد
گر چنو مردی اندر آن نبدی
خرد پیر یاوه گشتی اگر
از تلامیذ آن جوان نبدی
گر نبودی لطیف حنجره‌اش
اهل دل را غذای جان نبدی
ور نبودی ستوده منظره‌اش
از جمال و لطف نشان نبدی
لاجرم بوستان نبودی اگر
بلبل و گل به بوستان نبدی
گر نبودی مناعتش‌، فرضی
از وجود نه آسمان نبدی
ور نبودی شجاعتش‌، وقعی
به احادیث باستان نبدی
گر درین شارسان نبودی صدر
این بلد غیر خارسان نبدی
طرف زاینده‌رود در نظرم
جز یکی توده خاکدان نبدی
بردمی پی به کنه معنی تو
گر مرا فکر، ناتوان نبدی
به ازین گفتمی مدایح تو
گر مرا عقده بر لسان نبدی
ای عزیزی که گر نبودی تو
پیکر فضل را روان نبدی
فتنه و شرک را زمان بودی
گر تو در آخرالزمان نبدی
ساختندم ز حضرتت محروم
کاش بیداد را زمان نبدی
وه چه خوش بودی این بهار، اگر
از پی‌اش محنت خزان نبدی

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر که صدر اندر اصفهان نبدی
اصفهان نیمهٔ جهان نبدی
هوش مصنوعی: اگر در اصفهان سرآمد و برتری وجود نداشت، اصفهان به نیمه‌ی جهان تبدیل نمی‌شد.
گر نبودی زبان گویایش
در دهان ادب زبان نبدی
هوش مصنوعی: اگر زبان گویا در دهان ادب وجود نداشت، دیگر زبان و گفتار به معنای واقعی خود نبود.
ور نبودی بیان شیوایش
خرد لنگ را بیان نبدی
هوش مصنوعی: اگر صحبت‌های زیبا و شیوای او نبود، هرگز نمی‌توانستی به خوبی مفاهیم عمیق را بیان کنی.
گر نبودی بلند منبر او
زی سماوات نردبان نبدی
هوش مصنوعی: اگر منبر او نبود، از آسمان‌ها نمی‌توانستی به اوج برسی.
ور نبودی ستوده مجلس وی
عقل را روز امتحان نبدی
هوش مصنوعی: اگر در مجلس او عقل ستوده نمی‌شد، روز امتحان نیز نمره‌ات خوب نمی‌بود.
یاد دیدار صدر بد ورنه
مقصد بنده اصفهان نبدی
هوش مصنوعی: به یاد دیدار با کسی که مقام والایی دارد، فکر می‌کنم؛ وگرنه هدف من رفتن به اصفهان نبود.
اصفهان بود شهرکی بی‌مرد
گر چنو مردی اندر آن نبدی
هوش مصنوعی: شهرکی در اصفهان بود که بدون مردان می‌ماند و اگر مردی در آنجا نبود، حیات و زندگی‌اش مختل می‌شد.
خرد پیر یاوه گشتی اگر
از تلامیذ آن جوان نبدی
هوش مصنوعی: اگر خرد تو فاسد شده باشد، به خاطر این است که از شاگردان آن جوان نبوده‌ای.
گر نبودی لطیف حنجره‌اش
اهل دل را غذای جان نبدی
هوش مصنوعی: اگر صدای لطیف او نبود، اهل دل هرگز غذایی برای جان خود پیدا نمی‌کردند.
ور نبودی ستوده منظره‌اش
از جمال و لطف نشان نبدی
هوش مصنوعی: اگر زیبایی و لطف او ستایش نمی‌شد، نمای او هرگز نشان داده نمی‌شد.
لاجرم بوستان نبودی اگر
بلبل و گل به بوستان نبدی
هوش مصنوعی: بدون وجود بلبل و گل، باغی وجود نداشت.
گر نبودی مناعتش‌، فرضی
از وجود نه آسمان نبدی
هوش مصنوعی: اگر خودخواهی و بزرگواری تو نباشد، هیچ فرضی برای وجود آسمان و جهان مطرح نمی‌شد.
ور نبودی شجاعتش‌، وقعی
به احادیث باستان نبدی
هوش مصنوعی: اگر شجاعت او نبود، اهمیت و ارزشی برای داستان‌های کهن نمی‌داشت.
گر درین شارسان نبودی صدر
این بلد غیر خارسان نبدی
هوش مصنوعی: اگر در این سرزمین پرآشوب و در بی‌ثباتی‌ها نبودی، مقام و موقعیت تو در این دیار، هیچ‌گاه از موقعیت‌های عادی و بی‌اهمیت‌تر فراتر نمی‌رفت.
طرف زاینده‌رود در نظرم
جز یکی توده خاکدان نبدی
هوش مصنوعی: در ذهنم، طرف زاینده‌رود جز یک توده خاک و گودالی بیشتر نمی‌آمد.
بردمی پی به کنه معنی تو
گر مرا فکر، ناتوان نبدی
هوش مصنوعی: اگر می‌خواستم عمق وجود تو را درک کنم، باید می‌دانستم که فکر من از این کار ناتوان است.
به ازین گفتمی مدایح تو
گر مرا عقده بر لسان نبدی
هوش مصنوعی: اگر تو مدح و ستایش خود را به من می‌گفتی، بهتر از این بود که من در دل خود حسرتی داشته باشم و نتوانم آن را بیان کنم.
ای عزیزی که گر نبودی تو
پیکر فضل را روان نبدی
هوش مصنوعی: ای عزیز، اگر تو نبودی، دیگر فضیلت‌ها هرگز جانی نمی‌گرفتند و زنده نمی‌شدند.
فتنه و شرک را زمان بودی
گر تو در آخرالزمان نبدی
هوش مصنوعی: اگر تو در آخرالزمان نبودی، فتنه و شرک به وسیله زمان از بین می‌رفتند.
ساختندم ز حضرتت محروم
کاش بیداد را زمان نبدی
هوش مصنوعی: ای کاش مرا از نعمت وجودت محروم نمی‌ساختند و ای کاش زمانه دیگر بر این ظلم نمی‌گذشت.
وه چه خوش بودی این بهار، اگر
از پی‌اش محنت خزان نبدی
هوش مصنوعی: این بهار چقدر زیباست، اگر بعد از آن روزهای سخت پاییزی نداشته باشیم.