گنجور

شمارهٔ ۲۳۸ - سکوت شب

آشفت روز بر من، از این رنج جان گزای
بخشای بر من ای شبِ آرام ِدیرپای !
ای لکهٔ سپید ، زمغرب ، برو ،برو
وی کله سیاه ز مشرق برآ ، برآ ی
ای عصر، زرد خیمهٔ تزویر برفکن
وی شب‌، سیاه چادر ِانصاف ، برگشای
ای لیل مظلم‌، از در فرغانه وامگرد
وی صبح کاذب ! از پس البرز بر میای
ای‌ تیره‌شب‌! به‌ مژّه غم، خواب خوش بباف
وی خواب‌خوش‌ !به‌زلف‌ ِ امَل‌ ،مشک تر، بِسای
من خود ، به شب پناه برم ،ز ازدحام روز
دو گوش و چشم بسته ز غولان هرزه‌لای
چون برشود ز مشرق ، تیغ ِکبود ِشب
مغرب به خون روز کشد دامن قبای
زآشوب روز ، وارَهَم ،اندر سکوت شب
با فکرتی پریشان‌، با قامتی دوتای
چون آفتاب خواست کشد سر زتیغ کوه
چونان بود که بر سر من تیغ سرگرای
گویم شبا به صد گهر آبستنی ولیک
چندان دوصد ز دیده فشانم تو را، مزای
ای تیغ کوه‌، راه نظر ساعتی ببند
وی پیک صبح در پس کُه لحظه‌ای بپای
ای زردچهره صبح دغا، وصل کم گزین
وی لعبت شب شبه‌گون هجر کم فزای
با روز دشمنم که شود جلوه‌گر به روز
هر عجز و نامرادی‌، هر زشت و ناسزای
من برخی شبم که یکی پرده افکند
بر قصر پادشاه و به سرمنزل گدای
دهر هزار رنگ نمایان شود به روز
با جلوه‌های ناخوش و دیدار بدنمای
گوش مراد را خبر زشت‌، گوشوار
چشم امید را نگه شوم‌، سرمه‌سای
آن نشنود مگر سخن پست نابکار
این ننگرد مگر عمل لغو نابجای
لعنت به روز باد و بر این نامه‌های روز
وین رسم ژاژخایی و این قوم ژاژخای
ناموس مُلک ،درکف ِ غولان ِ شهر ری
تنظیم ری به عهدهٔ دیوان تیره‌رای
قومی‌همه‌خسیس و ،به‌معنی ، کم‌از خسیس
خلقی همه گدای و به همت کم ازگدای
یکسر عنود و بر شرف و عزگشاده‌دست
مطلق حسود و بر زبر حق نهاده پای
هر بامداد از دل و چشم و زبان وگوش
تاشامگاه خونین خورم و گویم ای خدای
از دیده بی‌سرشک بگریم به زار زار
وز سینه بی‌خروش بنالم به های‌های
اشکی نه و گذشته ز دامان سرشگ خون
بانگی نه وگذشته زکیوان فغان وای
بیتی به حسب حال بیارم از آنچه گفت
مسعود سعد سلمان در آن بلندجای
« گردن به درد ورنج مراکشته بود اگر
پیوند عمر من نشدی نظم جان‌فزای‌»
مردم گمان برند که من در حصار ری
مسعودم و ستارهٔ سعد است رهنمای
داند خدای کاصل سعادت بود اگر
مسعودوار سرکنم اندر حصار نای
تا خود در این کریچهٔ محنت بسر برم
یک روز تا به شام بدین وضع جانگزای
چون اندر این سرای نباشد به جز فریب
آن به که دیده هیچ نبیند در این سرای

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آشفت روز بر من، از این رنج جان گزای
بخشای بر من ای شبِ آرام ِدیرپای !
هوش مصنوعی: روزهای پرآشوب و ناراحت‌کننده‌ای را سپری می‌کنم، ای شبِ آرام و دوام‌دار، لطفی کن و به من آرامش ببخش!
ای لکهٔ سپید ، زمغرب ، برو ،برو
وی کله سیاه ز مشرق برآ ، برآ ی
هوش مصنوعی: ای لکهٔ سپید، از سمت غرب برود و برود، و ای سر سیاه از طرف شرق، بیا و بیا.
ای عصر، زرد خیمهٔ تزویر برفکن
وی شب‌، سیاه چادر ِانصاف ، برگشای
هوش مصنوعی: ای روزگار، پردهٔ نیرنگ را کنار بزن و شب را با چادر انصاف روشن کن.
ای لیل مظلم‌، از در فرغانه وامگرد
وی صبح کاذب ! از پس البرز بر میای
هوش مصنوعی: ای شب تاریک، از در فرغانه برنگرد و ای صبح دروغین! از پشت کوه البرز می‌آیی.
ای‌ تیره‌شب‌! به‌ مژّه غم، خواب خوش بباف
وی خواب‌خوش‌ !به‌زلف‌ ِ امَل‌ ،مشک تر، بِسای
هوش مصنوعی: ای شب تار! با مژگان غم، خواب خوشی را تهیه کن و ای خواب خوش! با زلف امید، مشک خود را بیفشان.
من خود ، به شب پناه برم ،ز ازدحام روز
دو گوش و چشم بسته ز غولان هرزه‌لای
هوش مصنوعی: من خودم در شب پنهان می‌شوم تا از شلوغی روز فرار کنم و با بسته نگه‌ داشتن گوش و چشمم از شر موجودات بی‌خود دوری کنم.
چون برشود ز مشرق ، تیغ ِکبود ِشب
مغرب به خون روز کشد دامن قبای
هوش مصنوعی: وقتی که صبح از سمت شرق ظاهر می‌شود، تاریکی شب که به رنگ آبی است، دامن روز را با خون رنگین می‌کند.
زآشوب روز ، وارَهَم ،اندر سکوت شب
با فکرتی پریشان‌، با قامتی دوتای
هوش مصنوعی: از هول و بلای روز، در سکوت شب به سر می‌برم، با فکرهایی آشفته و حالتی که دچار دوگانگی شده‌ام.
چون آفتاب خواست کشد سر زتیغ کوه
چونان بود که بر سر من تیغ سرگرای
هوش مصنوعی: وقتی خورشید تصمیم می‌گیرد سر از بالای کوه بیرون بیاورد، حال و هوای آن به گونه‌ای است که گویی در بالای سر من، تیغی تیز و برنده وجود دارد.
گویم شبا به صد گهر آبستنی ولیک
چندان دوصد ز دیده فشانم تو را، مزای
هوش مصنوعی: می‌گویم که شب‌ها پر از اشک و غم هستم، اما به اندازه‌ای که دلم شکسته و اشک ریخته‌ام، نمی‌توانم تمام احساساتم را برای تو بیان کنم.
ای تیغ کوه‌، راه نظر ساعتی ببند
وی پیک صبح در پس کُه لحظه‌ای بپای
هوش مصنوعی: ای تیغ کوه، مدت کوتاهی اجازه بده که دیده‌هایم بسته شود، زیرا که پیام‌آور صبح در پس کوه، لحظه‌ای منتظر است.
ای زردچهره صبح دغا، وصل کم گزین
وی لعبت شب شبه‌گون هجر کم فزای
هوش مصنوعی: ای صبحی که رنگت زرد و فریبنده است، به عشق وصالت کم توجهی نکن. ای معشوقی که شبیه شب هستی، دوری تو را زیاد نکن.
با روز دشمنم که شود جلوه‌گر به روز
هر عجز و نامرادی‌، هر زشت و ناسزای
هوش مصنوعی: وقتی روز دشمنی نمایان شود، همه ضعف‌ها و ناملایمات، و همچنین زشتی‌ها و توهین‌ها آشکار می‌شود.
من برخی شبم که یکی پرده افکند
بر قصر پادشاه و به سرمنزل گدای
هوش مصنوعی: من در برخی شب‌ها مانند شبی هستم که بر روی قصر پادشاه پرده‌ای می‌افتد و به خانه‌ی گدا می‌روم.
دهر هزار رنگ نمایان شود به روز
با جلوه‌های ناخوش و دیدار بدنمای
هوش مصنوعی: دنیا در هر لحظه هزاران رنگ و شکل به خود می‌گیرد و در روز خود را با جلوه‌های ناپسند و چهره‌های زشت نشان می‌دهد.
گوش مراد را خبر زشت‌، گوشوار
چشم امید را نگه شوم‌، سرمه‌سای
هوش مصنوعی: این جمله به بیان این موضوع می‌پردازد که شخصی نمی‌خواهد با خبرهای ناخوشایند خود را درگیر کند و ترجیح می‌دهد که امید و آرزوهایش را از نکات منفی دور نگه دارد. به عبارت دیگر، او می‌خواهد ناامیدی‌ها و خبرهای بد را نادیده بگیرد و تمرکز خود را بر روی آرزوها و خوشبینی‌ها قرار دهد.
آن نشنود مگر سخن پست نابکار
این ننگرد مگر عمل لغو نابجای
هوش مصنوعی: تنها کسی که کارهای ناپسند و بیهوده را می‌بیند، به سخنان بی‌ارزش و بی‌معنا توجه می‌کند. او به چیزهای سطحی و بی‌اهمیت نگاه می‌کند و از مسائل مهم دور می‌ماند.
لعنت به روز باد و بر این نامه‌های روز
وین رسم ژاژخایی و این قوم ژاژخای
هوش مصنوعی: نفرین بر روزی که به این نامه‌ها می‌گذرد و بر این شیوه‌ی سخن‌سرایی و این مردم که فقط حرف‌های بی‌مضمون می‌زنند.
ناموس مُلک ،درکف ِ غولان ِ شهر ری
تنظیم ری به عهدهٔ دیوان تیره‌رای
هوش مصنوعی: در این متن، اشاره شده است که حاکمیت کشور به عهدهٔ افراد قدرتمند و جبار در شهر ری است و مسئولیت نظم و امنیت به دستان دیوانی با تدبیر و زیرکی سپرده شده است.
قومی‌همه‌خسیس و ،به‌معنی ، کم‌از خسیس
خلقی همه گدای و به همت کم ازگدای
هوش مصنوعی: برخی از مردم از روی خساست و کمبود همت، حتی کمتر از یک گدا زندگی می‌کنند و در حقیقت، مانند گدایان هستند.
یکسر عنود و بر شرف و عزگشاده‌دست
مطلق حسود و بر زبر حق نهاده پای
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصی می‌پردازد که در عین تکبر و خودبینی، دارای شخصیتی مغرور و بدبین است. او به گونه‌ای در رفتار و کردار خود، بر افرازش و شرف خود تأکید دارد و به دیگران حسادت می‌کند. در عین حال، بر اصول و حقیقت‌گرایی پا گذاشته و به نوعی برتری‌طلبی را در وجود خود می‌پروراند.
هر بامداد از دل و چشم و زبان وگوش
تاشامگاه خونین خورم و گویم ای خدای
هوش مصنوعی: هر روز از دل و چشم و زبان و گوشم تا شب، پر از درد و رنج می شوم و به خداوند می‌گویم.
از دیده بی‌سرشک بگریم به زار زار
وز سینه بی‌خروش بنالم به های‌های
هوش مصنوعی: از چشمانم بدون اشک می‌گریم و با حالتی غم‌انگیز زار زار اشک می‌ریزم، و از سینه‌ام بدون صدای هیچ ناله‌ای، با صدای بلند درد و دل می‌کنم.
اشکی نه و گذشته ز دامان سرشگ خون
بانگی نه وگذشته زکیوان فغان وای
هوش مصنوعی: نه اشکی باقی مانده و نه صدایی از درد و رنج، همه چیز به پایان رسیده و به یاد گذشته، فقط فریادی از دل برمی‌خیزد.
بیتی به حسب حال بیارم از آنچه گفت
مسعود سعد سلمان در آن بلندجای
هوش مصنوعی: در اینجا به موضوعی اشاره می‌شود که به بیان حال و احوال فردی می‌پردازد، با ارجاع به گفته‌های مسعود سعد سلمان، شاعر معروف. او در شعرهایش به ارتفاعات و بلندی‌ها اشاره کرده و احتمالا منظور از آن وضعیت‌های روحی یا اجتماعی بالاست. به طور کلی، این متن درباره انتقال احساسات و تفکرات عمیق شاعری صحبت می‌کند که در آثارش به نقاط عطف زندگی و حالات نفسی انسان پرداخته است.
« گردن به درد ورنج مراکشته بود اگر
پیوند عمر من نشدی نظم جان‌فزای‌»
هوش مصنوعی: اگر پیوند زندگی‌ام با تو برقرار نمی‌شد، گردن من از درد و رنج چنان به زحمت می‌افتاد که نمی‌توانستم تاب بیاورم.
مردم گمان برند که من در حصار ری
مسعودم و ستارهٔ سعد است رهنمای
هوش مصنوعی: مردم فکر می‌کنند که من در شرایط خوبی هستم و تحت حمایت و راهنمایی ستارهٔ شانس قرار دارم.
داند خدای کاصل سعادت بود اگر
مسعودوار سرکنم اندر حصار نای
هوش مصنوعی: خداوند می‌داند که اگر در مسیری درست و خوب باشم و تلاش کنم، به سعادت واقعی دست پیدا می‌کنم.
تا خود در این کریچهٔ محنت بسر برم
یک روز تا به شام بدین وضع جانگزای
هوش مصنوعی: من تا زمانی که در این وضعیت دشوار به سر می‌برم، یک روز باید به شام بروم و به این وضعیت خسته‌کننده ادامه دهم.
چون اندر این سرای نباشد به جز فریب
آن به که دیده هیچ نبیند در این سرای
هوش مصنوعی: در این دنیا جز فریب و نیرنگ چیزی وجود ندارد، پس بهتر است که انسان چیزی نبیند و در این فریب‌ها غرق نشود.

حاشیه ها

1396/12/07 17:03
nabavar

نهایت انزجار مرحوم بهار را از روز ، و دلبستگی شدید او را بر شب ، درین قصیده ی غرا می خوانیم
یادش گرامی

1396/12/07 17:03
ن،ن

مصرع دوم بیت 22
تاشامگاه خونین خورم و گویم ای خدای
تا شامگاه خون خورم و،،،،،
درست است
در بیت 26 که از مسعود سعد است
« گردون به درد ورنج مراکشته بود اگر.
درست است.
بیت دوم: ای لکهٔ سپید ، زمغرب ، برو ،برو
وی کِله سیاه ز مشرق برآ ، برآ ی.
منظور از لکه ی سپید روشنایی آخرین تابش خورشید در غروب است .
کِله ی سیاه { کِ با صدای زیر} به معنای چادر سیاه شب است.
کِله لغت عربی ست.
در بیت 6 هرزه لای ، به مانای هرزه گوی و در بیت 12 شبه گون ، شبِ گون خوانده می شود، {مانند شَبَه}
بسیار قصیده ی رسا و بلیغی ست

1399/09/12 16:12
محمدرضا مروارید

این بیت درخشان وصف حال روزگار کرونای سال 1399 است که بیماریِ همه گیر، فقیر و غنی نمی شناسد و همه را به یکسان تهدید می کند:
من برخیِ شبم که یک پرده افکند
بر قصر پادشاه و به سرمنزل گدای