گنجور

شمارهٔ ۱۹۱ - لوح عبرت

کبر و سرکشی تا چند ای سلالهٔ انسان
حال آخرین بنگر، ذکر اولین برخوان
ای هیون آتش دم‌، ای عقاب باد افسای
ای نهنگ آب اوبار، ای پلنگ خاک‌افشان
خاک از تو در لرزه‌، آب از تو در ناله
باد از تو در فریاد، آتش از تو در افغان
غولبارگی تا چند، راه و رسم انسان گیر
دیو سیرتی تاکی‌، سوی آدمیت ران
آدمی وحیوان چیست جنس ناقص وکامل
گر تو زآدمی‌؟ چه بود ازتو فرق تا حیوان
دد پی غذا ریزد خون جانور، لیکن
سیر چون شود بندد، از درندگی دندان
تو پی هوا ربزی‌، خون مردمان باری
ای نگشته هرگز سیر از دریدن انسان
ای که نالی از لندن‌، وی که بالی از برلن
ای که گویی از مسکو وی که موئی از تهران
گوش‌کن که پیش از ما در جهان بسی بودست
قصرها که ایوانشان برگذشتی از کیوان
شهرها که بر هر در، صد هزار دربان داشت
و از گزند دوران گشت جمله بی‌در و دربان
ور نباشدت باور، رو ببین که در مغرب
با عمارت وردن‌ خود چه می کند دوران
سرگذشت بابل را گر شنیده باشد نیک
قصرکی کند قیصر، خانه چون نهد خاقان
تافت سالیان خورشید، بر عمارت بابل
بر خرابهٔ او نیز، هست همچنان تابان
نینوا که بر گردش‌، چار روز ره بودی
در دو روز شد یغما، در سه روز شد ویران
دامغان که چون بابل داشت صد در روئین
مشت آهنین چرخ‌، درفکندش از بنیان
تیسفون و صیدا کو ، کو صبا و کو تدمر
صور و بعلبک چون‌ شد ثیبه چون‌ شد و انزان‌
مغزها بفرسایند زبر این کهن دیوار
کوشک‌ها فروریزند، پیش این بلند ایوان
هر خرابه‌ای ما را، عبرتی دگر بخشد
از نشیمن دارا، تا رواق نوشروان
کورش معظم کو، وانکه قفل‌ها برداشت
از دفاین آشور، وز خزاین کلدان
آن که نیم گیتی را بستد و عمارت کرد
از چه گمشد آثارش‌، زیر شوش و اکباتان
داریوش اعظم کو ، کز نهیب رمحش بود
ماه آسمان تفته‌، ماهی زمین بریان
آنکه در سیاق ملک‌، بود نیم جولانش
ازکران آفریقا، تا کران ترکستان
مهرداد اعظم کو؟ فخر تیرهٔ آرشک
اردشیر والاکو ؟ شمع دوده ی ساسان
مهتران کجا مردند، با رفاه بی‌زحمت
خسروان کجا رفتند، با سپاه بی‌پایان
گر ندانی از گرزوس‌، رو بجوی از سردیس
ور نخواندی از رمسیس‌، رو بپرس از هرمان
کوبد آن یک ازکرزوس، کو یکی ملک بودی
کز خزاینش بودی‌، چهرآسیا رخشان
مر مرا عمارت کرد، واندر آن امارت کرد
من بدم به عهدش بر، از نکوترین بلدان
خود بدونماند آن گنج‌، هم به من نماند آن فر
گشت فر و گنج ما، هر دو از نظر پنهان
کوبداین‌یک از رمسیس‌، کان‌ملک‌به‌مصراندر
داشت فرّ فرعونی‌، بود بدر بی‌نقصان
ییش از او ز قلزم بر، کس نکرده بد عبره
ییش از او به بحر هند، کس نرانده بدیکران
بد ز خطهٔ نیلش تا محیط‌، درقبضه
بد ز رود دانوبش تا به گنگ‌، در فرمان
شصت‌سالش اندیتش‌، خلق سجده بردندی
نک نماندش اندر پس جز شمایلی بی‌جان
بر خرابه‌های رم گرگذرکنی روزی
قصه‌ها تو را گویند از جلالت رومان
ازکران بحرالروم اندکی شو آن‌سوتر
گام نه به ساحل بر، شو به خطهٔ یونان
بازبرن از آن کشور تا حدیثکی کوبد
زان جلالت و همت‌، زان فضایل و عرفان
پس ز بارهٔ آتن خواه تاکند طرفی
از ملک خشایرشا وز سکندرت‌، عنوان
کان ملک از ایران‌شهر از چه‌رو بهٔونان تاخت
واندگر ز مقدونی از چه تاخت بر ایران
آب و خاک گیتی را بستدند و بگذشتند
خاک همچنان ساکن‌، آب همچنان جوشان
کر سکندر از یونان تاکران عمان تاخت
وز خراج عمان ساخت لشگر خود آبادان
برد زحمتی بی‌مر’ یافت اجرتی کمتر
لیک ره نشد نزدیک بین قبرس و عمان
حرص چون‌دهان بگشود،‌عقل راببندد چشم
گم شود سرچشمه چون فزون شود باران
هر ملک به ملک خویش، خاک‌ها بیفزاید
تا به کام دل یک چند اندر آن دهد جولان
کم شود به هر میدان از شمار مردم‌، لیک
نی فزون شود نی کم‌، زین فراخنا میدان
*‌
*‌
در یکی قفس مردی داشت چند بوزینه
روز و شب فرستادی آب و نانشان یکسان
وان سفیهگان هر روز در منازعت بودند
بر سر فراخی جای‌، بر سر فزونی نان
لیک هرچه‌زان کولان زان میان شدی کشته
خواجه در قفس راندی دیگری به جای آن
بهر جا و نان خوردند خون یکدیگر لیکن
نه فراخ‌تر شد جای‌، نه وسیع‌تر شد خوان
آدمی نخستین روز ازیکی پدر برخاست
هم به روز دیگر جَست یک قبیله از طوفان
شهوت و شقاوتشان رنگ مختلف بخشود
تا ازین دو رنگی‌ها، پر شراره شد گیهان
یک قبیله شد تاتار، یک قبیله شد هندو
یک عشیره شد لاتین‌، یک‌ عشیره شد ژرمان
نامشان بشر بوده است از خدا ولی هر روز
از پی عداوتشان‌، کنیتی نهد شیطان
نان خود خورند اما، خون یکدگر ریزند
در اطاعت شیطان‌، یا اطاعت یزدان
گوید آن یک از تورات‌، گوید این یک از انجیل
خواند آن یک از پازند خواند این یک از قرآن
معنیش ندانسته‌، بر حمایتش خیزند
آن معاشران همرنگ، وین محامیان غضبان
چار مرد دانشمند، در عشیره‌ای رفتند
تا یکی سخن گویند , در سعادت ایشان
ابلهان نخستین بار، در به میهمان بستند
وان مبشران ماندند، بی‌پناه و سرگردان
از پس بسی کوشش‌، راه جسته و گفتند
خیر و شر آن مردم‌، با دلیل و با برهان
آن کسان ندانستند معنی قصص لیکن
چار تیره بنشستند، نزد چار تن مهمان
هر یکی ز ضیف خویش گونه‌گون سخن گفتی
وز حمایتش کردی فخر بر دگر اخوان
آن مفاخرت آخر با مجادلت پیوست
وان مجادلت بنشاند، بیخ کین در آن سامان
آن قصص فرامش شد وان چهار تن ماندند
در میان آن غوغا، زار و مضطر و حیران
نعمت بشر جستند، انبیاء عالی‌قدر
هم براین اثر رفتند، اولیای والاشان
بر تو پندها دادند در سعادت و عزت
تو ازآن نبستی طرف‌، جز خرابی و خذلان
انبیا تو را گفتند نیک باش و نیکی کن
تا که نیک بینی از اماثل و اقران
راست‌گوی و منصف شو مهرورز و عادل باش
هم ز نان خود میخور، هم به خلق میده نان
تا به بد نیامیزی رو به جای خود بنشین
ور کسی به بد خیزد، کر توانیش بنشان
بر خود آنچه نپسندی‌، آن به دیگران مپسند
اینت گوهر مقصود، اینت جوهر ایمان
تو به نام دینداری‌، مردمان بیازاری
هم به خود روا داری‌، لطف و بخشش یزدان
سوزیان تو را باشد، ورنه پاک یزدان را
نز سعادتت ‌سودی است‌، نز شقاوتت خسران
گر به نام بی‌دینی‌، نیکویی کنی بهتر
تا به نام دینداری‌، فسق ورزی و عصیان
آدمی بدان آمد، تاکه نام و نان یابد
آن ز طاعت باری‌، این ز خدمت دهقان
گنج نام و نان باید، تا ز رنج تن زاید
نام و نان به رنج خلق‌، نار باشد و نیران
عالمی به جان آیند تا تو نام و نان یابی
اینت ذنب لایغفر، اینت درد بی‌درمان
سعی کن که یابی بهر، ورنه سعی ناکرده
اجرتت نخواهد داد، اوستاد این دکان
ایزدت بهر زحمت‌، قوتی دهد ورنه
ز آسمان نیفشاند، نعمتیت در دامان
گرتو ز آسمان هر روز مائده طمع داری
اشکمت نگردد سیر، جز ز لقمه حرمان
با دعا اگر طفلی‌، سیر گشتی و خفتی
خلق کی شدی هرگز، شیر مادر و پستان
ای شما که بگذارید عمر خود بنان خلق
وانگه از خدا دانید، این مراحم شایان
لقمه‌های بی‌زحمت‌، قهرهای یزدانی است
کاندربن جهان گردد، هریک اژدری پیچان
هم درین جهان بخشد آن فلاکتی کامروز
اندر آن فتادستید، دیده کور و دل عمیان
چون بهار از ایزد خواه‌، نعمت و شرف وانگاه
خود بکوش و یاری جوی‌، از مهیمن سبحان
*
*‌
ایزدا کرامت کن‌، در فضای آزادی
گوشه‌ای که بشتابم سوی او از این زندان
زانکه سیرشد طبعم زبن فضای پروحشت
هم نفور شد روحم‌، زین گروه بی‌وجدان
طبع من نیارد خواست‌، نعمتی چنین تیره
تیر دیدهٔ دانا، باد کلهٔ نادان
فکر قادرم دادی‌، اینت برترین رحمت
حجتم قوی کردی‌، اینت بهترین احسان
هر دمی که بشمارم بر تو صد سپاس آرم
زین زبان معنی‌سنج وین روان پرعرفان

اطلاعات

وزن: فاعلن مفاعیلن فاعلن مفاعیلن (مقتضب مثمن مطوی مقطوع)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کبر و سرکشی تا چند ای سلالهٔ انسان
حال آخرین بنگر، ذکر اولین برخوان
هوش مصنوعی: به چه علت تا این اندازه متکبر و مغروری، ای فرزند انسان؟ به سرنوشت آخرین خود بنگر و یاد نخستین را در خاطر داشته باش.
ای هیون آتش دم‌، ای عقاب باد افسای
ای نهنگ آب اوبار، ای پلنگ خاک‌افشان
هوش مصنوعی: ای آتش‌افروز دمیدن، ای عقاب با شکوه، ای نهنگ در دریا، ای پلنگی که خاک را پخش می‌کنی.
خاک از تو در لرزه‌، آب از تو در ناله
باد از تو در فریاد، آتش از تو در افغان
هوش مصنوعی: زمین به خاطر تو به لرزه درآمده، آب به خاطر تو ناله می‌کند، باد در حال فریاد زدن است و آتش از دلش نوای غمگینی برمی‌خیزد.
غولبارگی تا چند، راه و رسم انسان گیر
دیو سیرتی تاکی‌، سوی آدمیت ران
هوش مصنوعی: تا کی باید به شکل و شمایل وحشتناک و غول‌آسا زندگی کرد؟ باید آموزش و رفتار انسانی را از دیوهایی که با ذات انسان فاصله دارند، یاد گرفت و به سمت انسانیت حرکت کرد.
آدمی وحیوان چیست جنس ناقص وکامل
گر تو زآدمی‌؟ چه بود ازتو فرق تا حیوان
هوش مصنوعی: آیا انسان و حیوان چه تفاوتی دارند؟ آیا انسان ناقص است یا کامل؟ اگر تو از انسان بودن خود مطمئن هستی، پس چه چیزی تو را از حیوان متمایز می‌کند؟
دد پی غذا ریزد خون جانور، لیکن
سیر چون شود بندد، از درندگی دندان
هوش مصنوعی: جانور برای غذا، خون دیگری را می‌ریزد، اما وقتی سیر شود، از درندگی و شکار کردن می‌کاهد و دندان‌هایش را بسته می‌کند.
تو پی هوا ربزی‌، خون مردمان باری
ای نگشته هرگز سیر از دریدن انسان
هوش مصنوعی: تو مشغول جستجوی قدرت و ثروت هستی، در حالی که هیچ‌گاه از آسیب زدن به انسان‌ها خسته نمی‌شوی.
ای که نالی از لندن‌، وی که بالی از برلن
ای که گویی از مسکو وی که موئی از تهران
هوش مصنوعی: ای کسی که از لندن درد و فریاد می‌زنی، ای کسی که از برلین پرچم بلند کرده‌ای، ای کسی که گویی از مسکو آمده‌ای، ای کسی که مویی از تهران داری.
گوش‌کن که پیش از ما در جهان بسی بودست
قصرها که ایوانشان برگذشتی از کیوان
هوش مصنوعی: بشنو که قبل از ما در این دنیا کاخ‌های زیادی وجود داشته که ستون‌هایشان به آسمان رسیده است.
شهرها که بر هر در، صد هزار دربان داشت
و از گزند دوران گشت جمله بی‌در و دربان
هوش مصنوعی: شهرهایی که در هر ورودی‌شان صدها نگهبان مستقر بود، به خاطر سختی‌های زمانه، حالا دیگر هیچ در و نگهبانی ندارند.
ور نباشدت باور، رو ببین که در مغرب
با عمارت وردن‌ خود چه می کند دوران
هوش مصنوعی: اگر به تو ایمان نباشد، بیا و ببین که در غرب چگونه با ساخت و سازها و تغییرات خود، زمانه چه کارهایی می‌کند.
سرگذشت بابل را گر شنیده باشد نیک
قصرکی کند قیصر، خانه چون نهد خاقان
هوش مصنوعی: اگر داستان بابل را به خوبی بشنوی، قیصر (امپراتور روم) یک کاخ خوب می‌سازد و خاقان (سلطان چین) چه بنایی را بنا می‌کند.
تافت سالیان خورشید، بر عمارت بابل
بر خرابهٔ او نیز، هست همچنان تابان
هوش مصنوعی: نور و روشنی سال‌های طولانی خورشید همچنان بر ویرانه‌های بابل می‌تابد و این تابش هنوز هم دیده می‌شود.
نینوا که بر گردش‌، چار روز ره بودی
در دو روز شد یغما، در سه روز شد ویران
هوش مصنوعی: نینوا که به مدت چهار روز برای رسیدن به آن راه پیموده شده بود، در دو روز به غارت رفت و در سه روز به ویرانی کشیده شد.
دامغان که چون بابل داشت صد در روئین
مشت آهنین چرخ‌، درفکندش از بنیان
هوش مصنوعی: دامغان که به مانند بابل دارای صد در بود، به واسطه قدرت و آهنگین بودن چرخ‌های زمان، به شدت از بنیاد خود ویران شد.
تیسفون و صیدا کو ، کو صبا و کو تدمر
صور و بعلبک چون‌ شد ثیبه چون‌ شد و انزان‌
هوش مصنوعی: کجا هستند شهرهای تیسفون و صیدا؟ کجا است نسیم و کجا است تدمر و بعلبک؟ این سرزمین‌ها و وضعیت آن‌ها چگونه شده است؟
مغزها بفرسایند زبر این کهن دیوار
کوشک‌ها فروریزند، پیش این بلند ایوان
هوش مصنوعی: مغزها باید محو شوند و از بین بروند، در حالی که این دیوارهای قدیمی و کاخ‌ها فرومی‌ریزند، در مقابل این ایوان بلند.
هر خرابه‌ای ما را، عبرتی دگر بخشد
از نشیمن دارا، تا رواق نوشروان
هوش مصنوعی: هر ویرانه‌ای به ما درس تازه‌ای می‌دهد از زندگی‌های خوش و پرنعمت، تا مکان‌های مجلل و باشکوه.
کورش معظم کو، وانکه قفل‌ها برداشت
از دفاین آشور، وز خزاین کلدان
هوش مصنوعی: کورش بزرگ، کسی است که قفل‌ها را از گنجینه‌های آشور برداشت و به گنجینه‌های کلدانی دست یافت.
آن که نیم گیتی را بستد و عمارت کرد
از چه گمشد آثارش‌، زیر شوش و اکباتان
هوش مصنوعی: آن کس که نیمی از جهان را تسخیر کرد و آبادانی ساخت، حال چگونه است که نشانه‌های او زیر خرابه‌های شوش و اکباتان گم شده‌اند؟
داریوش اعظم کو ، کز نهیب رمحش بود
ماه آسمان تفته‌، ماهی زمین بریان
هوش مصنوعی: داریوش بزرگ کیست که با صدای تازیانه‌اش، ماه آسمان را داغ و سوزان می‌کند و ماه زمین به شکل بریانی می‌شود؟
آنکه در سیاق ملک‌، بود نیم جولانش
ازکران آفریقا، تا کران ترکستان
هوش مصنوعی: کسی که در زمینه پادشاهی و قدرت قرار دارد، دامنه نفوذ و حضورش از یک سوی آفریقا تا سوی دیگر ترکستان گسترش یافته است.
مهرداد اعظم کو؟ فخر تیرهٔ آرشک
اردشیر والاکو ؟ شمع دوده ی ساسان
هوش مصنوعی: مهرداد بزرگ کجاست؟ فخر دودمان آرشک و اردشیر، که همچون شمعی در تاریکی ساسانیان می‌درخشد؟
مهتران کجا مردند، با رفاه بی‌زحمت
خسروان کجا رفتند، با سپاه بی‌پایان
هوش مصنوعی: مردان بزرگ و ارشد کجا هستند، در حالی که پادشاهان با آسایش و بدون زحمت کجا رفته‌اند، با لشکری بی‌پایان؟
گر ندانی از گرزوس‌، رو بجوی از سردیس
ور نخواندی از رمسیس‌، رو بپرس از هرمان
هوش مصنوعی: اگر دربارهٔ گرزوس اطلاعی نداری، به دنبال سردیس برو و اگر رمسیس را نخواندی، از هرمان بپرس.
کوبد آن یک ازکرزوس، کو یکی ملک بودی
کز خزاینش بودی‌، چهرآسیا رخشان
هوش مصنوعی: آن کسی که مانند کرزوس ثروتمند است و سلطنتی دارد، چهره‌اش مانند آسیای درخشان است.
مر مرا عمارت کرد، واندر آن امارت کرد
من بدم به عهدش بر، از نکوترین بلدان
هوش مصنوعی: او مرا در عالم وجود آباد کرد و در آن عمارت، زندگی‌ام را سامان داد. من عهدی که با او بستم را شکست کردم، با وجود اینکه از بهترین مکان‌ها بود.
خود بدونماند آن گنج‌، هم به من نماند آن فر
گشت فر و گنج ما، هر دو از نظر پنهان
هوش مصنوعی: بدون خودمان، آن گنج و ثروت باقی نماند. همچنین، آن مقام و منزلت هم برای من باقی نماند. هر دو، یعنی مقام و ثروت ما، از نظر پنهان شدند و دیگر قابل دسترس نیستند.
کوبداین‌یک از رمسیس‌، کان‌ملک‌به‌مصراندر
داشت فرّ فرعونی‌، بود بدر بی‌نقصان
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصیتی اشاره دارد که شکوه و بزرگی اش به اندازه فرعون است و به او به عنوان یک پادشاه بزرگ و با قدرت در سرزمین مصر نگاه می‌شود. او از خود ویژگی‌های بارزی نشان می‌دهد که نشان‌دهنده عظمت و مقامش است.
ییش از او ز قلزم بر، کس نکرده بد عبره
ییش از او به بحر هند، کس نرانده بدیکران
هوش مصنوعی: قبل از او هیچ‌کس از دریاها عبرتی نگرفته و هیچ‌کس به دریای هند سفر نکرده و از بی‌کرانی آن آگاه نشده است.
بد ز خطهٔ نیلش تا محیط‌، درقبضه
بد ز رود دانوبش تا به گنگ‌، در فرمان
هوش مصنوعی: اندیشه گندیده‌ای که از سرزمین نیل نشأت می‌گیرد، تا مرزهای خود را در اختیار دارد، و رودخانه دانوب که تا گنگ در تسلط خود دارد، نیز به همین گونه است.
شصت‌سالش اندیتش‌، خلق سجده بردندی
نک نماندش اندر پس جز شمایلی بی‌جان
هوش مصنوعی: شصت سال از عمرش گذشته است و مردم به خاطر او به سجده افتاده‌اند، اما اکنون جز یک تصویر بی‌جان از او باقی نمانده است.
بر خرابه‌های رم گرگذرکنی روزی
قصه‌ها تو را گویند از جلالت رومان
هوش مصنوعی: اگر روزی بر ویرانه‌های شهر رم بروی، داستان‌هایی از عظمت تو نقل خواهند کرد.
ازکران بحرالروم اندکی شو آن‌سوتر
گام نه به ساحل بر، شو به خطهٔ یونان
هوش مصنوعی: از کناره دریای روم کمی فاصله بگیر و به جای ایستادن در ساحل، به سرزمین یونان برو.
بازبرن از آن کشور تا حدیثکی کوبد
زان جلالت و همت‌، زان فضایل و عرفان
هوش مصنوعی: برگردید به آن سرزمین تا داستانی از عظمت و اراده‌ات، از فضیلت‌ها و دانش‌ها بیان کنید.
پس ز بارهٔ آتن خواه تاکند طرفی
از ملک خشایرشا وز سکندرت‌، عنوان
هوش مصنوعی: بنابراین از زمین آتن بفرمایید که بخشی از سرزمین خشایوش را بگیرید و همچنین بخشی از قلمرو اسکندر را نیز در نظر بگیرید.
کان ملک از ایران‌شهر از چه‌رو بهٔونان تاخت
واندگر ز مقدونی از چه تاخت بر ایران
هوش مصنوعی: چرا پادشاه از سرزمین ایران به سوی بابل حمله‌ور شد و دیگر پادشاهان از مقدونیه چرا به ایران هجوم آوردند؟
آب و خاک گیتی را بستدند و بگذشتند
خاک همچنان ساکن‌، آب همچنان جوشان
هوش مصنوعی: در این جهان، آب و خاک را از جایی برداشتند و رفتند. اما خاک همچنان بی‌حرکت باقی ماند و آب همچنان در حال جوشش و حرکت بود.
کر سکندر از یونان تاکران عمان تاخت
وز خراج عمان ساخت لشگر خود آبادان
هوش مصنوعی: اسکندر از کشور یونان تا عمان سفر کرد و با مالی که از عمان جمع‌آوری کرد، سپاه خود را تقویت و آباد کرد.
برد زحمتی بی‌مر’ یافت اجرتی کمتر
لیک ره نشد نزدیک بین قبرس و عمان
هوش مصنوعی: زحمتی که کشیده شده، پاداشی کمتر از آن دارد که انتظار می‌رفت، اما مسیر هنوز به اندازه‌ای نزدیک نشده که بین قبرس و عمان قرار گیرد.
حرص چون‌دهان بگشود،‌عقل راببندد چشم
گم شود سرچشمه چون فزون شود باران
هوش مصنوعی: زمانی که حرص و طمع نفس خود را نشان دهد، عقل انسان نیز تحت تأثیر قرار می‌گیرد و در این حالت، حقیقت و آگاهی از او دور می‌شود. چون باران زیاد شود، چشمه‌های آب فراوان‌تر می‌گردد.
هر ملک به ملک خویش، خاک‌ها بیفزاید
تا به کام دل یک چند اندر آن دهد جولان
هوش مصنوعی: هر سرزمین به سرزمین خود، خاک‌های بیشتری می‌افزاید تا بتواند مدتی در آن به خواسته‌های دلش برسد و از آن لذت ببرد.
کم شود به هر میدان از شمار مردم‌، لیک
نی فزون شود نی کم‌، زین فراخنا میدان
هوش مصنوعی: در هر میدان، تعداد مردم ممکن است کم شود، اما نه به اندازه‌ای که کاملاً احساس شود و نه به حدی که زیاد شود. این میدان وسیع است و فضای کافی دارد.
*‌
*‌
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به ارزش و زیبایی احساسات و عشق اشاره دارد و بیان می‌کند که عشق و زیبایی می‌توانند جان تازه‌ای به زندگی ببخشند. در واقع، حتی در سخت‌ترین شرایط، امیدوار بودن و عشق می‌تواند ملایمت و زیبایی به زندگی افراد بدهد.
در یکی قفس مردی داشت چند بوزینه
روز و شب فرستادی آب و نانشان یکسان
هوش مصنوعی: مردی در قفس چندین بوزینه داشت و هر روز و شب برای آن‌ها آب و نان یکسانی می‌برد.
وان سفیهگان هر روز در منازعت بودند
بر سر فراخی جای‌، بر سر فزونی نان
هوش مصنوعی: آن نادان‌ها هر روز درگیر بحث و دعوا بودند درباره اینکه کدام‌یک جای بیشتری دارند و چه کسی نان بیشتری دارد.
لیک هرچه‌زان کولان زان میان شدی کشته
خواجه در قفس راندی دیگری به جای آن
هوش مصنوعی: اما هر چه در آن مکان به وقوع پیوست، زمانی که خواجه در قفس جان باخت، دیگری به جای او آمد.
بهر جا و نان خوردند خون یکدیگر لیکن
نه فراخ‌تر شد جای‌، نه وسیع‌تر شد خوان
هوش مصنوعی: در هر جایی، مردم برای تامین معیشت خود، بر یکدیگر ظلم کردند و از خون هم گذشتند، اما نه جایی برای زندگی بهتر فراهم شد و نه سفره‌یشان بیشتر و بهتر شد.
آدمی نخستین روز ازیکی پدر برخاست
هم به روز دیگر جَست یک قبیله از طوفان
هوش مصنوعی: انسان از روزی که به دنیا آمد، از یک پدر برخاست و در روز دیگر گروهی از نژاد خود را از میان طوفان نجات داد.
شهوت و شقاوتشان رنگ مختلف بخشود
تا ازین دو رنگی‌ها، پر شراره شد گیهان
هوش مصنوعی: عشق و سختی‌های زندگی‌شان نشان متفاوتی دارد و این تنوع احساسات باعث شعله‌ور شدن دنیا شده است.
یک قبیله شد تاتار، یک قبیله شد هندو
یک عشیره شد لاتین‌، یک‌ عشیره شد ژرمان
هوش مصنوعی: در میان ملت‌ها و قومیت‌ها، گروه‌های مختلفی به وجود آمده‌اند؛ برخی از آن‌ها از تاتارها، برخی از هندوها، برخی دیگر از مردم لاتین و گروهی نیز از ژرمن‌ها هستند.
نامشان بشر بوده است از خدا ولی هر روز
از پی عداوتشان‌، کنیتی نهد شیطان
هوش مصنوعی: نام آن‌ها به انسانیت از سوی خدا است، اما هر روز به خاطر دشمنی‌شان، شیطان در پی کینه‌توزی برمی‌خیزد.
نان خود خورند اما، خون یکدگر ریزند
در اطاعت شیطان‌، یا اطاعت یزدان
هوش مصنوعی: آنها نان خود را می‌خورند، اما در عوض، به جان هم می‌افتند. در این میان، یا از شیطان پیروی می‌کنند یا از خدا.
گوید آن یک از تورات‌، گوید این یک از انجیل
خواند آن یک از پازند خواند این یک از قرآن
هوش مصنوعی: یکی می‌گوید که من از کتاب مقدس یهودیان (تورات) خوانده‌ام، دیگری می‌گوید که من از کتاب مقدس مسیحیان (انجیل) خوانده‌ام، فردی دیگر می‌گوید که من کتاب زرتشتیان (پازند) را خوانده‌ام و کسی هم ابراز می‌کند که از قرآن مطالعه کرده است.
معنیش ندانسته‌، بر حمایتش خیزند
آن معاشران همرنگ، وین محامیان غضبان
هوش مصنوعی: دوستانی که هیچ چیز از حقیقت نمی‌دانند، به خاطر هم‌رنگی با یکی دیگر به طرفداری از او برمی‌خیزند، در حالی که این حامیان عصبانی و ناراحت هستند.
چار مرد دانشمند، در عشیره‌ای رفتند
تا یکی سخن گویند , در سعادت ایشان
هوش مصنوعی: چهار مرد دانشمند به یک طایفه رفتند تا درباره‌ی خوشبختی و سعادت خود صحبت کنند.
ابلهان نخستین بار، در به میهمان بستند
وان مبشران ماندند، بی‌پناه و سرگردان
هوش مصنوعی: عابران نادان در ابتدا در را به روی مهمانان باز کردند، اما کسانی که خبر خوش آوردند، بی‌خانمان و سردرگم ماندند.
از پس بسی کوشش‌، راه جسته و گفتند
خیر و شر آن مردم‌، با دلیل و با برهان
هوش مصنوعی: پس از تلاش‌های بسیار، بالاخره به نتیجه‌ای رسیدند و درباره خوبی و بدی آن مردم با دلایل و شواهد صحبت کردند.
آن کسان ندانستند معنی قصص لیکن
چار تیره بنشستند، نزد چار تن مهمان
هوش مصنوعی: بعضی از افراد نتوانستند مفهوم داستان‌ها را درک کنند، اما با این حال، چهار نفر نشستند و دعوتشان کردند.
هر یکی ز ضیف خویش گونه‌گون سخن گفتی
وز حمایتش کردی فخر بر دگر اخوان
هوش مصنوعی: هر فردی با توجه به ویژگی‌های شخصی خودش درباره مهمانش صحبت کرد و به خاطر حمایت از او به دیگران افتخار کرد.
آن مفاخرت آخر با مجادلت پیوست
وان مجادلت بنشاند، بیخ کین در آن سامان
هوش مصنوعی: در پایان، برتری و افتخار تو به شیوه‌ای عمیق با جدال و درگیری که داشتی گره خورده است و این جدال باعث شد که ریشه کینه و خصومت در آن مکان از بین برود.
آن قصص فرامش شد وان چهار تن ماندند
در میان آن غوغا، زار و مضطر و حیران
هوش مصنوعی: قصه‌ها و داستان‌ها فراموش شد و تنها چهار نفر در میان آن شلوغی باقی ماندند، که در حالتی نگران و سردرگم به سر می‌برند.
نعمت بشر جستند، انبیاء عالی‌قدر
هم براین اثر رفتند، اولیای والاشان
هوش مصنوعی: انسان‌ها به دنبال نعمت‌ها و موهبت‌ها هستند و پیامبران بزرگوار نیز در این مسیر حرکت کرده‌اند و اولیای عارف و برجسته نیز از همین راه پیروی کرده‌اند.
بر تو پندها دادند در سعادت و عزت
تو ازآن نبستی طرف‌، جز خرابی و خذلان
هوش مصنوعی: به تو نصیحت‌هایی کردند درباره‌ی خوشبختی و عزت، اما تو به آنها توجه نکردی و نتیجه‌اش جز شکست و ویرانی نبود.
انبیا تو را گفتند نیک باش و نیکی کن
تا که نیک بینی از اماثل و اقران
هوش مصنوعی: پیشوایان الهی به تو راه نیکی و نیکوکاری را آموختند؛ زیرا با انجام کارهای خوب، از کارهای مشابه و همتایان خود سرانجام چیزهای خوب و زیبا را خواهی دید.
راست‌گوی و منصف شو مهرورز و عادل باش
هم ز نان خود میخور، هم به خلق میده نان
هوش مصنوعی: صادق و با انصاف باش، مهربان و عادل باش. از زندگی خود بهره ببر و در عین حال به دیگران نیز کمک کن و به آنها نان بده.
تا به بد نیامیزی رو به جای خود بنشین
ور کسی به بد خیزد، کر توانیش بنشان
هوش مصنوعی: اگر به بدی رفتار نکردی، در جایگاه خودت قرار بگیر و اگر کسی به بدی برخیزد، او را سرجایش بنشان.
بر خود آنچه نپسندی‌، آن به دیگران مپسند
اینت گوهر مقصود، اینت جوهر ایمان
هوش مصنوعی: آنچه خودت نمی‌پسندی برای دیگران هم نپسند، این نکته نشان‌دهنده‌ی ارزش واقعی و بنیادین ایمان است.
تو به نام دینداری‌، مردمان بیازاری
هم به خود روا داری‌، لطف و بخشش یزدان
هوش مصنوعی: تو به نام دیانت، دیگران را آزار می‌زنی و این برای خودت هم درست نیست. پس یاد داشته باش که لطف و بخشش خداوند همواره جاری است.
سوزیان تو را باشد، ورنه پاک یزدان را
نز سعادتت ‌سودی است‌، نز شقاوتت خسران
هوش مصنوعی: اگر دل‌سوزی‌ات برای دیگران باشد، در غیر این صورت، خداوندی که پاک و بی‌نیاز است، نه از خوشبختی تو سودی می‌برد و نه از بدبختی تو زیانی می‌بیند.
گر به نام بی‌دینی‌، نیکویی کنی بهتر
تا به نام دینداری‌، فسق ورزی و عصیان
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به نام بی‌دینی کاری نیک انجام دهی، بهتر است تا این که به نام دینداری رفتارهای ناپسند و خلافی از خود نشان بدهی.
آدمی بدان آمد، تاکه نام و نان یابد
آن ز طاعت باری‌، این ز خدمت دهقان
هوش مصنوعی: انسان به دنیا آمده تا نام و نانی به دست آورد؛ یکی از طریق اطاعت از خدا و دیگری از طریق خدمت به کشاورز.
گنج نام و نان باید، تا ز رنج تن زاید
نام و نان به رنج خلق‌، نار باشد و نیران
هوش مصنوعی: برای داشتن نام و مقام باید زحمت کشید و از جانب دیگر، برای به دست آوردن نان و روزی، باید به سختی و مشقت تن داد. اگر کسی بخواهد تنها با زحمت دیگران به آرامش برسد، نقش او در زندگی مانند آتش سوزان و ویران‌گر خواهد بود.
عالمی به جان آیند تا تو نام و نان یابی
اینت ذنب لایغفر، اینت درد بی‌درمان
هوش مصنوعی: نگاهی به این جهانی که در آن زندگی می‌کنیم، می‌اندازیم. تا زمانی که تو نام و نان پیدا کنی، عده‌ای از دانشمندان به جان آمده‌اند و تلاش می‌کنند. اما این کار دردی است که درمانی ندارد و گناهی است که نمی‌توان بخشید.
سعی کن که یابی بهر، ورنه سعی ناکرده
اجرتت نخواهد داد، اوستاد این دکان
هوش مصنوعی: تلاش کن که به هدفی برسی، وگرنه اگر تلاشی نکنی، پاداشی نخواهی گرفت. استاد این کارگاه همین است.
ایزدت بهر زحمت‌، قوتی دهد ورنه
ز آسمان نیفشاند، نعمتیت در دامان
هوش مصنوعی: خداوند به خاطر تلاش و زحمتی که می‌کشی، به تو نیرویی می‌بخشد و در غیر این صورت، از آسمان به تو نعمت و برکتی نخواهد رسید.
گرتو ز آسمان هر روز مائده طمع داری
اشکمت نگردد سیر، جز ز لقمه حرمان
هوش مصنوعی: اگر هر روز از آسمان نعمت‌ها را انتظار داشته باشی و چشم‌انتظار باشی، اشک‌هایت هرگز از گرسنگی سیر نخواهد شد، جز از لقمه‌ای که به خاطر محرومیت به دست نیامده است.
با دعا اگر طفلی‌، سیر گشتی و خفتی
خلق کی شدی هرگز، شیر مادر و پستان
هوش مصنوعی: اگر با دعا و نیکی به خواب بروی، هرگز دیگر نمی‌توانی به خودت اجازه بدهی که از محبت و عشق دیگران بی‌نیاز باشی، مانند نوزادی که به شیر مادر و پستان وابسته است.
ای شما که بگذارید عمر خود بنان خلق
وانگه از خدا دانید، این مراحم شایان
هوش مصنوعی: ای کسانی که عمر خود را در اختیار دیگران قرار می‌دهید و سپس از خداوند انتظار رحمت و لطف دارید، بدانید این رفتار شما شایسته و بهتر است.
لقمه‌های بی‌زحمت‌، قهرهای یزدانی است
کاندربن جهان گردد، هریک اژدری پیچان
هوش مصنوعی: لقمه‌های آسان و بدون زحمت به مانند قهر و غضب خداوند است و در این جهان، هر یک از آن‌ها به شکل مخلوقی ترسناک و پیچیده درمی‌آید.
هم درین جهان بخشد آن فلاکتی کامروز
اندر آن فتادستید، دیده کور و دل عمیان
هوش مصنوعی: در این دنیا، کسی که امروز در بدبختی به سر می‌برد، ممکن است در جهان دیگر به عذاب دچار شود و آن‌که بینا نیست، نه تنها چشمش نمی‌بیند، بلکه دلش نیز تاریک است.
چون بهار از ایزد خواه‌، نعمت و شرف وانگاه
خود بکوش و یاری جوی‌، از مهیمن سبحان
هوش مصنوعی: زمانی که خداوند به تو نعمتی همچون بهار عطا کرد، شرافت و منزلت خود را مدنظر قرار بده و در این راه تلاش کن و از رحمت و بخشش او یاری بگیر.
*
*‌
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که عشق و محبت در دل انسان آزاده، احساسات عمیق و قدرتمندی را ایجاد می‌کند که به او این امکان را می‌دهد تا فراتر از خود برود و با دیگران ارتباط برقرار کند. در این عشق، انسان به قدری ذوب می‌شود که فارغ از ناراحتی‌ها و مشکلات زندگی، به خوشی و آرامش می‌رسد.
ایزدا کرامت کن‌، در فضای آزادی
گوشه‌ای که بشتابم سوی او از این زندان
هوش مصنوعی: خدایا، لطف و بزرگواری کن و در فضایی آزاد به من فرصت بده تا از این زندان به سوی تو بروم.
زانکه سیرشد طبعم زبن فضای پروحشت
هم نفور شد روحم‌، زین گروه بی‌وجدان
هوش مصنوعی: زیرا که وقتی روح من از کلمات و رفتار بی‌احساس این گروه خسته و دلزده شد، حس منفی و ناامیدی در من به وجود آمد و دیگر نمی‌توانستم به راحتی تحمل کنم.
طبع من نیارد خواست‌، نعمتی چنین تیره
تیر دیدهٔ دانا، باد کلهٔ نادان
هوش مصنوعی: روح و ذهن من نمی‌تواند چیزی را بخواهد که آنقدر ناپسند و تاریک است؛ چون کسی که دانا است، مانند دیده‌ای روشن می‌بیند و درک می‌کند، در حالی که نادان مانند کسی است که سرش را در باد می‌گذارد و حقیقت را نمی‌بیند.
فکر قادرم دادی‌، اینت برترین رحمت
حجتم قوی کردی‌، اینت بهترین احسان
هوش مصنوعی: خودآموختن به من قدرت تفکر بخشیدی، این بزرگ‌ترین لطف توست. تو با قوتی که به من دادی، بهترین کمک را به من کردی.
هر دمی که بشمارم بر تو صد سپاس آرم
زین زبان معنی‌سنج وین روان پرعرفان
هوش مصنوعی: هر لحظه که می‌شمارم، به تو هزاران بار شکرگزاری می‌کنم، به خاطر این زبان که معنا را می‌سنجد و این روح که پر از معرفت است.

حاشیه ها

1394/06/03 18:09
احمد فرخ تبار

ور ندانی از کرزوس .... لطفا تصحیح شود

1402/07/08 22:10
احمد فرخ تبار

دد پی غذا ریزد...لطفا بررسی شود