گنجور

شمارهٔ ۱۷۹ - تغزل و منقبت

ای به‌روی و به‌موی‌، لاله و سوسن
سبزه داری نهفته در خز ادکن
سوسن تو شکسته بر سر لاله
لاله ی تو شکفته در بن سوسن
لب لعلت گرفته رنگ ز مرجان
سر زلفت ربوده بوی ز لادن
آفت جانی از دو غمزهٔ دلدوز
فتنه شهری از دو نرگس پرفن
هرکجا دست برزنی به سر زلف
رود از خانه بوی مشک به برزن
زلف را بیهده مکاه که باشد
دل عشاق را به زلف تو مسکن
خود به گردن تو راست خون جهانی
کی رسد دست عاشقانت به گردن
نرم گرددکجا دل تو بافغان
که به افغان نه نرم گردد آهن
من نجویم به جز هوای دل تو
تو نجویی به جز بلای دل من
نازش تو همه به طرهٔ گیسو
نازش من همه به حجه ذوالمن
مهدی‌بن‌الحسن ستودهٔ یزدان
شاه علم آفرین و جهل پراکن
کارگیتی ازوست جمله به سامان
پایهٔ دین از اوست محکم و متقن
خرم آن روی کش نماید دیدار
فرخ آن دست کش رسید به دامن
آنکه جز راه دوستیش بپوید
از خدایش بود هزار زلیفن‌
پای از جاده خلافش برکش
دست در دامن ولایش بر زن
ای ولی خدای‌، خیز و زگیتی
بیخ ظلم و بن ‌ستم را برکن
پدری را تویی پسرکه هزاران
گردن بت شکست و پشت برهمن
بت گرانند و بت‌پرستان در دهر
خیز و تنشان بسوز و بتشان بشکن
چند ای خسرو زمانه به گیتی
بی‌تو خاصان کنند ناله و شیون
مسند شرع را هم اکنون بی‌تو
کفر برچید، خیز و مسند بفکن
به فلک بر فراز رایت نصرت
خاک در چشم دیو خیره بیاکن
خیمهٔ عدل را بپاکن و بنشین
که ستمگر شد این زمانهٔ ریمن
قومی ازکردگار بی‌خبران را
جایگاه توگشته مکمن و مسکن
تیغ خونریزی از نیام برون کن
وز چنین ناکسان تهی کن مکمن
خرم آن روز کاینچنین بنشینی
ای گدای در تو چرخ نشیمن
رایت دین مصطفی بفرازی
ز حد ترک تا مداین و مدین

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای به‌روی و به‌موی‌، لاله و سوسن
سبزه داری نهفته در خز ادکن
هوش مصنوعی: ای تو که به زیبایی و لطافت خود مثل لاله و سوسن هستی، در دل لباس‌های سبز رنگ خود زیبایی‌های نهفته‌ای را پنهان کرده‌ای.
سوسن تو شکسته بر سر لاله
لاله ی تو شکفته در بن سوسن
هوش مصنوعی: سوسن تو که آسیب دیده است، بر روی لاله قرار دارد و لاله‌ی تو در میان سوسن شکوفا شده است.
لب لعلت گرفته رنگ ز مرجان
سر زلفت ربوده بوی ز لادن
هوش مصنوعی: لب‌هات که به رنگ مرجان است، و موهای سیاه و خوش‌عطر تو بوی گل لادن را دارد.
آفت جانی از دو غمزهٔ دلدوز
فتنه شهری از دو نرگس پرفن
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی دل‌فریبانی که در چشم‌های نرگس‌وار نهفته است، می‌تواند خطرناک و آسیب‌زننده باشد. این جذابیت می‌تواند روح را آزرده و انسان را به ورطه‌ی فتنه و آشوب بکشاند.
هرکجا دست برزنی به سر زلف
رود از خانه بوی مشک به برزن
هوش مصنوعی: هر جا که دقت کنی و به زیبایی‌های اطراف توجه داشته باشی، بوی خوشی چون عطر مشک به مشام می‌رسد.
زلف را بیهده مکاه که باشد
دل عشاق را به زلف تو مسکن
هوش مصنوعی: موهایت را به بیهوده نکن، چون دل عاشقان در زلف تو آرامش دارد.
خود به گردن تو راست خون جهانی
کی رسد دست عاشقانت به گردن
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ممکن است در این دنیا، قدرت یا تأثیر اجتماعی فردی به مراتب بیشتر از بسیاری از دیگران باشد و به همین خاطر عشق و احساسات واقعی نمی‌توانند به سادگی بر روی او تأثیر بگذارند. در واقع، عشق و علاقه نمی‌تواند به آسانی دسترسی به شخصی با موقعیت بالا یا قدرت را ایجاد کند. ناگفته نماند که روابط عاطفی و انسانی به سادگی تحت تأثیر موقعیت‌های اجتماعی قرار نمی‌گیرند و گاهی عشق‌های واقعی اصلاً به چنین افرادی نمی‌رسند.
نرم گرددکجا دل تو بافغان
که به افغان نه نرم گردد آهن
هوش مصنوعی: دل تو با فریاد و ناله نرم می‌شود، اما آهن که سخت و محکم است، هیچ‌گاه با فریاد نرم نخواهد شد.
من نجویم به جز هوای دل تو
تو نجویی به جز بلای دل من
هوش مصنوعی: من به جز عشق تو چیزی نمی‌خواهم و تو نیز به جز درد من چیزی نمی‌جویی.
نازش تو همه به طرهٔ گیسو
نازش من همه به حجه ذوالمن
هوش مصنوعی: زیبایی تو به زیبایی موهایت است و زیبایی من به دلیل حجت خداوند.
مهدی‌بن‌الحسن ستودهٔ یزدان
شاه علم آفرین و جهل پراکن
هوش مصنوعی: مهدی‌بن‌الحسن، فردی مورد ستایش از جانب خداوند است که دانایی و علم را گسترش می‌دهد و جهل را دور می‌کند.
کارگیتی ازوست جمله به سامان
پایهٔ دین از اوست محکم و متقن
هوش مصنوعی: تمام امور جهان از اوست و همه چیز به شیوه‌ای منظم در آمده است. بنیاد دین نیز از او است و با استحکام و دقتی خاص برقرار شده است.
خرم آن روی کش نماید دیدار
فرخ آن دست کش رسید به دامن
هوش مصنوعی: خوشحال و شاداب است آن چهره‌ای که دیدنش دل را خوش می‌کند و آن دستی که به دامن کسی می‌رسد، نشانی از خوشبختی و زیبایی است.
آنکه جز راه دوستیش بپوید
از خدایش بود هزار زلیفن‌
هوش مصنوعی: آن کسی که جز مسیر دوستی و محبت به خدا نرود، در حقیقت هزاران زلیخا (عاشقان) را خواهد داشت.
پای از جاده خلافش برکش
دست در دامن ولایش بر زن
هوش مصنوعی: این جمله به مفهوم این است که از مسیر نادرست و اشتباه خود دست بردار و به دامان آغوش محبت و رحمت او پناه بیاور. یعنی وقتی که در زندگی به خطا می‌روی، باید به سمت عشق و دلسوزی هدایت شوی و از آن بهره‌مند گردی.
ای ولی خدای‌، خیز و زگیتی
بیخ ظلم و بن ‌ستم را برکن
هوش مصنوعی: ای ولی خدا، بیدار شو و ریشه ظلم و ستم را از جهان برکن.
پدری را تویی پسرکه هزاران
گردن بت شکست و پشت برهمن
هوش مصنوعی: تو پسر کسی هستی که هزاران بت را شکسته و بر همی‌ن‌ها مسلط شده است.
بت گرانند و بت‌پرستان در دهر
خیز و تنشان بسوز و بتشان بشکن
هوش مصنوعی: تجلیات زیبا و جذاب در دنیا وجود دارد و افرادی هستند که به این زیبایی‌ها وابسته‌اند. اکنون زمان آن است که برخیزید، جان‌های خود را آزاد کنید و این وابستگی‌ها را از بین ببرید.
چند ای خسرو زمانه به گیتی
بی‌تو خاصان کنند ناله و شیون
هوش مصنوعی: چند تن از فرزندان زمانه به خاطر نبود تو در دنیا، lament و زاری می‌کنند.
مسند شرع را هم اکنون بی‌تو
کفر برچید، خیز و مسند بفکن
هوش مصنوعی: اکنون که تو نیستی، اصول اسلامی بدون تو از بین رفته است؛ بلند شو و آنها را به کناری بزن.
به فلک بر فراز رایت نصرت
خاک در چشم دیو خیره بیاکن
هوش مصنوعی: پرچم پیروزی را بالا ببر و به آسمان برخیز، تا خاک ایران در چشم دشمنان همچون دیو، خیره و ناتوان شود.
خیمهٔ عدل را بپاکن و بنشین
که ستمگر شد این زمانهٔ ریمن
هوش مصنوعی: خیمه‌ای که نماد عدالت است را برپا کن و در آنجا بنشین، چرا که این دوره زمانه، زمان ستمگری شده است.
قومی ازکردگار بی‌خبران را
جایگاه توگشته مکمن و مسکن
هوش مصنوعی: گروهی از مردم که از خالق خود بی‌خبرند، در حقیقت در جای تو و در حقیقت در خانه تو قرار دارند.
تیغ خونریزی از نیام برون کن
وز چنین ناکسان تهی کن مکمن
هوش مصنوعی: تیغ تیز را از جا بیرون بیاور و از نشستن در میان این افراد ناتوان و بی‌فایده خود را خالی کن.
خرم آن روز کاینچنین بنشینی
ای گدای در تو چرخ نشیمن
هوش مصنوعی: روز خوشی است که تو، ای گدای عشق، به آرامی در کنار من بنشینی و این لحظه را با هم تجربه کنیم.
رایت دین مصطفی بفرازی
ز حد ترک تا مداین و مدین
هوش مصنوعی: پرچم دین پیامبر، برفرازتر از حد ترک تا شهرهای مداین و مدینه به اهتزاز درآمده است.