شمارهٔ ۱۲۶ - تغزل و بهاریه
گشاده روی بهار، ای گشاده روی بهار
شراب سرخ بخواه و نبید سرخ بیار
بهار آمد و سنبل برآمد از لب جوی
به بوی زلف تو ای شمسهٔ بتان بهار
توازبهار فزونی بتا، به رنگ و به بوی
خود اینکه گفتم از من بسی شگفت مدار
بهارگیتی روزی دو بیش خرم نیست
بهار روی تو را خرمی بود هموار
به جزتو ای به دوزخ رشگ لعبتان چگل
ندیده هیچ کس اندر به هیچ شهر و دیار
بهار چنگسرای و بهار رودنواز
بهار ساغرگیر و بهار باده گسار
بهار نبود رشگ نگارخانهٔ چین
بهار نبود بیغارهٔ بت فرخار
مکن شتاب و به سیر بهار و باغ مرو
وگرکه رفتن خواهی مرا چنین مگذار
بپوش روی و حذرکن که بهر سیر، تو را
ستادهاند بسی مرد و زن به راه گذار
مکن جدا ز رخ خود کنار و دیدهٔ من
گرم نخواهی رنگین به خون دیده کنار
تو نوبهاری و ابر تو دیدگان منست
همی ببارد ابر آن کجاکه بود بهار
ز رنج دوری روی تو ای بدیع صنم
ز درد وسختی هجر تو ای ستوده نگار
جنان بگریم از دیده گان به دامن دشت
که سیل اشک فرستم همی به دریا بار
همی بگریم زار و مرا نگویدکس
که کریه بشکن و ز دیدکان سرشک مبار
چنین نگریم، نی نی خطاست گریه چنین
به عهد خواجه نه نیکوست گریهٔ بسیار
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گشاده روی بهار، ای گشاده روی بهار
شراب سرخ بخواه و نبید سرخ بیار
هوش مصنوعی: ای بهار با روی باز و زیبا، از تو درخواست میکنم که شراب سرخ بیاوری و نبید سرخ را نیز فراهم کنی.
بهار آمد و سنبل برآمد از لب جوی
به بوی زلف تو ای شمسهٔ بتان بهار
هوش مصنوعی: بهار فرا رسید و گل سنبل از کنار آب بیرون آمد. بوی زلف تو، ای نور روشنیبخش دلها، در فضای بهاری احساس میشود.
توازبهار فزونی بتا، به رنگ و به بوی
خود اینکه گفتم از من بسی شگفت مدار
هوش مصنوعی: از تو ای بهار که با زیبایی و عطر خود فرامیخوانی، انتظار نداشته باش که تعجب کنی از اینکه من بارها دربارهات صحبت کردهام.
بهارگیتی روزی دو بیش خرم نیست
بهار روی تو را خرمی بود هموار
هوش مصنوعی: بهار دنیا فقط یک روز بیشتر از دو روز خوشحال نیست، اما همیشه بهار چهره تو را شاداب و خوشحال میسازد.
به جزتو ای به دوزخ رشگ لعبتان چگل
ندیده هیچ کس اندر به هیچ شهر و دیار
هوش مصنوعی: هیچ کس در هیچ مکان و دیاری مانند تو وجود ندارد که دوزخی باشد و حسادت را به بازیگران چهرهدراز نداشته باشد.
بهار چنگسرای و بهار رودنواز
بهار ساغرگیر و بهار باده گسار
هوش مصنوعی: بهار زمانی است که نوازندگان چنگ و رود مینوازند، زمانی که میخوارگی و لذت از شراب در اوج خود است.
بهار نبود رشگ نگارخانهٔ چین
بهار نبود بیغارهٔ بت فرخار
هوش مصنوعی: بهار وقتی زیباست که درختان و گلها وجود داشته باشند، و زیباییهای آن بدون حضور معشوق و دلداده بیمعنی است.
مکن شتاب و به سیر بهار و باغ مرو
وگرکه رفتن خواهی مرا چنین مگذار
هوش مصنوعی: نگذار به سرعت حرکت کنی و از باغ و زیباییهای بهار دور شوی، اگر میخواهی بروی، پس اجازه نده که با این حالت بروی.
بپوش روی و حذرکن که بهر سیر، تو را
ستادهاند بسی مرد و زن به راه گذار
هوش مصنوعی: چهرهات را بپوشان و احتیاط کن، زیرا در مسیر حرکتت، افراد بسیاری از مردان و زنان به تماشای تو ایستادهاند.
مکن جدا ز رخ خود کنار و دیدهٔ من
گرم نخواهی رنگین به خون دیده کنار
هوش مصنوعی: از چهرهات دور نشو و نگذار که چشمانم به خاطر غم از دست دادن تو رنگین به خون شود.
تو نوبهاری و ابر تو دیدگان منست
همی ببارد ابر آن کجاکه بود بهار
هوش مصنوعی: تو بهار زندگی منی و چشمانم همچون ابر بهاری، همیشه بر تو میبارد. هر جا که بهار باشد، این بارش ادامه دارد.
ز رنج دوری روی تو ای بدیع صنم
ز درد وسختی هجر تو ای ستوده نگار
هوش مصنوعی: از دوری چهره تو، ای معشوق زیبا، رنج میبرم و از درد و سختی فراق تو، ای نگار ارجمند، در عذاب هستم.
جنان بگریم از دیده گان به دامن دشت
که سیل اشک فرستم همی به دریا بار
هوش مصنوعی: در دشت، چشمانم را پر از اشک کردهام و از این دلتنگی به دریا اشک میریزم.
همی بگریم زار و مرا نگویدکس
که کریه بشکن و ز دیدکان سرشک مبار
هوش مصنوعی: من به شدت گريه میکنم و کسی به من چیزی نمیگوید، کاش دلی شجاع داشته باشم تا بتوانم احساساتم را بریزم و اشکهایم را پنهان نکنم.
چنین نگریم، نی نی خطاست گریه چنین
به عهد خواجه نه نیکوست گریهٔ بسیار
هوش مصنوعی: من چنین مینگرم که گریه کردن در این حالت خطاست و این نوع گریه به عهد خواجه، نیکو نیست و زیاد گریه کردن نیز مناسب نیست.

ملکالشعرا بهار