شمارهٔ ۱۱۳ - روزه گشای
شاد شد دوش ز دیدار من آن ترک پسر
من ازبن شادکه او برده مه روزه به سر
من کمان کردم کز روزه تبه گردد و زار
آن رخ روشن وآن دولب چون لالهٔ تر
شکر یزدان را کان ماه نیازرده بسی
آری از روزه نیازارد رخشنده قمر
تاخت دوشینه سوی کوی پی دیدن ماه
وز پی دیدن او خلق نمودند حشر
چون مرا دید بخندید و بیامد بر من
تا بداده دو سر زلف و زده یک به دگر
گفتمش جانا زبن ییش به یک ماه فزون
چهرهای بود ترا روشن و خورشید اثر
خود چه بود اینکه دراین ماه تورا ییش آمد
چشم من برتو چنین روز مبیناد دگر
دو لب لعل تو پژمرده و افسرده چراست
حال چشم تو زحال لب تو سخت بتر
دورخان داری چون دو رخ من زرد و نژند
تو چو من عشق همی ورزی ای ترک مگر
من دل خویش به تو دادم و مهرم به تو بود
تو دل خویش بدادی به کدامین دلبر
بودی ای کاش دلی تاکه به جای دل تو
به کف دل بر تو دادم و گفتم که ببر
مر مرا خستگی چشم توکوبد به درست
که نکردستی یک ماه سوی باده نظر
گفت خیز اکنون تا هر دو به میخانه شویم
که حریفانش دی قفل گشودند ز در
گفتمش می نه به میخانه توان خورد کنون
زانکه ما را بود از محتسب شهر حذر
اندرین شهر کسی می به ملا نتوان خورد
که غلامان امیرند به هر کوی اندر
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شاد شد دوش ز دیدار من آن ترک پسر
من ازبن شادکه او برده مه روزه به سر
هوش مصنوعی: دوش به خاطر دیدن من، آن جوان ترک خیلی خوشحال شد. او از ته دل شاداب است، چون زیبایی روز را به دست آورده است.
من کمان کردم کز روزه تبه گردد و زار
آن رخ روشن وآن دولب چون لالهٔ تر
هوش مصنوعی: من خود را به حالت خمیده درمیآورم، تا روزهام باطل شود و آن چهره روشن و لبهایش مانند لالهای تازه، در وضعیت ناراحتی به نظر برسد.
شکر یزدان را کان ماه نیازرده بسی
آری از روزه نیازارد رخشنده قمر
هوش مصنوعی: از خداوند شکرگزار باش که این ماه زیبا، با وجود تمام مشکلات و نیازهایی که دارد، هیچگاه دلسرد نمیشود و مانند ماه تمام درخشان و پرنور باقی میماند.
تاخت دوشینه سوی کوی پی دیدن ماه
وز پی دیدن او خلق نمودند حشر
هوش مصنوعی: به سوی محلهٔ محبوبم به سرعت حرکت کردم تا بتوانم ماه را ببینم و به خاطر دیدن او، افرادی جمع شدند.
چون مرا دید بخندید و بیامد بر من
تا بداده دو سر زلف و زده یک به دگر
هوش مصنوعی: وقتی مرا دید، لبخند زد و به سمت من آمد، دو انتهای موهایش را به من داد و یکی از آنها را به دیگری زد.
گفتمش جانا زبن ییش به یک ماه فزون
چهرهای بود ترا روشن و خورشید اثر
هوش مصنوعی: به کسی که دوستش دارم گفتم، چهرهات نسبت به یک ماه زیباتر است و هرچقدر به تو نگاه میکنم، روشنی تو مانند تابش خورشید به چشم میآید.
خود چه بود اینکه دراین ماه تورا ییش آمد
چشم من برتو چنین روز مبیناد دگر
هوش مصنوعی: چرا در این ماه تو را با این چهره میبینم که چشم من به تو چنین خیره شده است؟
دو لب لعل تو پژمرده و افسرده چراست
حال چشم تو زحال لب تو سخت بتر
هوش مصنوعی: دو لب سرخ و زیبا تو چرا اینقدر غمگین و بیحالت هستند، و حال چشمان تو از وضعیت لبهایت بسیار بدتر است.
دورخان داری چون دو رخ من زرد و نژند
تو چو من عشق همی ورزی ای ترک مگر
هوش مصنوعی: ای دورخیز تو، مانند من زیبایی زرد و ناراحت کنندهای داری. تو نیز همچون من در عشق ورزیدن جاهطلبی، ای ترک!
من دل خویش به تو دادم و مهرم به تو بود
تو دل خویش بدادی به کدامین دلبر
هوش مصنوعی: من عشق و محبت خود را به تو تقدیم کردم و دل من به تو وابسته است، حالا تو دل خود را به چه کسی سپردی؟
بودی ای کاش دلی تاکه به جای دل تو
به کف دل بر تو دادم و گفتم که ببر
هوش مصنوعی: کاش دلی داشتم که به جای دل تو، آن را به تو میدادم و از تو میخواستم آن را ببر.
مر مرا خستگی چشم توکوبد به درست
که نکردستی یک ماه سوی باده نظر
هوش مصنوعی: خستگی من به خاطر چشمان توست که به درستی بر من تاثیر گذاشته، چرا که تو یک ماه تمام به می نوشیدن نگاه نکردی.
گفت خیز اکنون تا هر دو به میخانه شویم
که حریفانش دی قفل گشودند ز در
هوش مصنوعی: گفت بیایید اکنون که وقتش رسیده تا هر دو به میخانه برویم، زیرا رقبایش دیروز در را باز کردهاند.
گفتمش می نه به میخانه توان خورد کنون
زانکه ما را بود از محتسب شهر حذر
هوش مصنوعی: به او گفتم که از ساغر نمینوشیم، زیرا باید از نگهبان شهر حذر کنیم.
اندرین شهر کسی می به ملا نتوان خورد
که غلامان امیرند به هر کوی اندر
هوش مصنوعی: در این شهر نمیتوان در کنار ملاها نوشید، چون در هر کوی و برزنی، غلامان امیر در حال نظارت هستند.
حاشیه ها
1398/04/06 18:07
ابراهیم پرنیان
در مصرع دوم بیت اول «من از بن شاد » صحیح آن «من از این شاد درست است.(دیوان اشعار محمد تقی بهار جلد اول چاپ سوم1354 چاپخانه سپهر صفحۀ110

ملکالشعرا بهار