گنجور

شمارهٔ ۱۱۱ - عدل مظفر

کشور ایران ز عدل شاه مظفر
رونقی از نوگرفت و زینتی از سر
عدل ملک ملک را فزود و بیاراست
روزافزون باد عدل شاه مظفر
پادشاه دادگر مظفر دین شاه
خسرو روشن‌دل عدالت‌گستر
کرد به‌نام ایزد این ملک سره کاری
تا سره گردید کار کشور و لشکر
انجمن عدل را به ملک بیاراست
دست ستم را ببست وپای ستمگر
مجلسی آراست کاندرو ز همه ملک
انجمن آیند بخردان هنرور
خواست به هم اتحاد دولت و ملت
تا بنمایند خیر ملک وی از شر
کشور آباد شد به نیروی ملت
ملت منصور شد به یاری کشور
یاری داور به عدل شاه قرین شد
دولت و ملت از آن شدند توانگر
گوئی ناید همی ز دست تهی کار
آری در این سخن به خردی منگر
مردی کز نیروی دو دست برومند
بازگشاید هزار سد سکندر
زان دو یکی را اگر ببندی بر پشت
مرد به یک دست عاجز آید و مضطر
دولت و ملت دودست و بازوی‌ شاهند
شاه مر این هر دو را گرامی پیکر
یک به دگر کارها همی بگشایند
گر نشکیبد یکی ز یاری دیگر
دولت و ملت چو هر دو دست به‌هم داد
پای به دامن کشد عدوی سبکسر
دولت و دین هر دو توأمند ولیکن
این دو پسر راست عدل و قانون مادر
مادر باید که پرورد پسر خویش
قانون باید که ملک یابد زیور
ملک تبه گردد از تطاول سلطان
دهکده ویران شود ز جور کدیور
ملکی کاو راست عدل و قانون در دست
سر بفرازد همی به برج دوپیکر
راست چنان چون بزرگ کشور ایران
کاین همه دارد ز فر شاه فلک‌فر
نیست‌ شگفتی گر این‌چنین بود این ملک
دست به دندان مخای و بیهده مگذر
بنگرکاین ملک باستانی از آغاز
جایگه عدل و داد بود و نه زیدر
ملک کیومرث بود و کشور جمشید
جای منوچهر بود و بنگه نوذر
این بود آن کشوری که داد به کاوس
طوق و نگین و سریر و یاره و افسر
طوس سپهبد درو فراشته رایت
رستم دستان در او گماشته لشکر
نامهٔ هریک بخوان و کردهٔ هریک
وین سخنان مرا به بازی مشمر
زاد پیمبر به گاه دولت کسری
فخر همی کرد ازین قضیه پیمبر
گفت بزادم به عهد خسرو عادل
بنگر کاین گفته خود چه دارد در بر
مدحت نوشیروان نگفته بدین قول
بلکه نبی عدل راست مدحت گستر
تا که شوند این ملوک دولت اسلام
زبن سخن او به عدل‌، قاصد و رهبر
شکر خداوند را که خسرو ایران
نیک نیوشید این کلام مشهر
منظری از عدل بس بلند برافراشت
ظلم درافتاد از آن فراشته منظر
عدل انوشیروان اگر نشنودی
روروبکره ببین به نامه ودفتر
وانگه بنگر به عدل این ملک راد
عدل انوشیروان به یاد میاور
احسنت ای پادشاه مملکت‌آرای
احسنت ای خسرو رعیت‌پرور
تو غم مردم همی خوری به شب و روز
غمخور توکیست‌؟ پادشاه گروگر
ملک تو شاها یکی عروس نکوروست
کاو را جز عدل و داد نبود شوهر
یکچند این خوبرو عروس نوآئین
داشت به سربریکی پلاسین معجر
عدل تو با دیبه و پرند ملون
آمد و برداشت این پلاس مقیر
لیک دریغا که روزگار بنگذاشت
کزتو رسد ملک را طرازی دیگر
بر سر و بر افسر تو خاک فرو بیخت
این فلک باژگون که خاکش بر سر
مویه کند بر تو خسروانی دیهیم
ناله کند بر تو شهریاری افسر
اخترت از آسمان ملک برون شد
از ستم آسمان و کینهٔ اختر
بودی یک‌چندگاه غمخور این خلق
رفتی و زینان یکی نبردی غمخور
بر تو مقدر بد این قضا ز خداوند
کس نچخیده است با قضای مقدر
ملک بماندی و زی بهشت براندی
ملک چرا ماندی ای بهشتی منظر
کاخی از عدل برنهادی و آنگاه
تفت براندی ازین کهن شده معبر
قومی بینم به سوکواری‌ات ای شاه
جامه ز غم کرده چاک و دیده ز خون تر
رفتی و پور تو شد برین گره خلق
بارخدای و امیر و سید و سرور
ماه اگر شد نهان عیان شد خورشید
دریا گر شد فرو برآمد گوهر
شاها اینک توئی نشسته بر اورنگ
بر اثر آن خدایگان مظفر
داد همی ده که دادگر ملکان را
ایزد پاداش داد خواهد بی مر
یاور شو خلق را به داد، به دنیا
کرت به عقبی خدای باید یاور
محضرکنکاش محضری‌ست همایون
فر و بهی جوی ازین همایون محضر
ملک پدر را ز عدل و دادکن آباد
ای به تو ملک پدر پسنده و درخور
شاها دانی که ملک ایران زین پیش
بود چوآراسته یکی شجرتر
بود به گردش ز عدل کنده یکی جوی
آبی دروی روان به طعم چو شکر
زان پس چیدند ازو بسی بر امید
بردهد آری چو شد درخت تناور
شاخه کشید این درخت تا گه کسری
وانگاه از چرخ خواست کردن سر بر
زان پس گه گاهی این درخت برومند
خسته همی شد زتیشهٔ فتن وشر
تاکه درین زشت روزگا‌ر ستردند
جور و ستبداد، شاخ و برگش یکسر
چندان کز آنکشن درخت به‌جا ماند
شاخی فرسوده وشکسته و لاغر
وآنگه آسیب تندباد حوادث
خواست فکندنش ناگهان ز بن اندر
کامد فرخنده باغبانی پیروز
ناگه و آورد آب رفته به فرغر
آبی انگیخته ز چشمه حیوان
آبی آمیخته به شربت کوثر
آبی بر باد داده خرمن بیداد
آبی آتش زده به کشت ستمگر
آبی عدلش به‌نام خوانده خردمند
آبی آزادیش ستوده هشیور
آبی از رهگذار دانش وبینش
برد سوی آن درخت دهقان‌پرور
آب‌روان کرد و خود برفت‌و از این نخل
شاخی و برگی دمید ناقص و ابتر
آب ازو برمگیر گرش بباید
شاخ برومند و برگ خرم و اخضر
آب همی ده به کشور ازکرم و داد
وآتش برزن به دشمن از دم خنجر
جانب خاور هم ازکرم نظری کن
ای ز تو فر و بهای خسرو خاور
نشگفت ار به شوند از نظرتو
کز نظر آفتاب سنگ شود زر
سوی خبوشان یکی ببین که نیوشی
نالهٔ چندین هزار مادر و دختر
بنگر تا مستمند وگریان بینی
شوهر و زن را به فرقت زن و شوهر
گفت حکیم این گره نهال خدایند
واستم استمگران چو بادی صرصر
تا به‌هم اندر نیوفتند و نخوشند
یک نظر ای باغبان بر ایشان بگمر
بگمر چندی نظر بر ایشان و آنگاه
میوهٔ شیرین چن وشکوفهٔ احمر
ملک درختیست نغز و ربشه او عدل
ربشه قوی دارکز درخت چنی بر
شاه کجا سوی عدل و دادگراید
بازگراید بدو عنایت داور
گوید الملک لایدوم مع الظلم
آنکه خدایش بسی ستوده ز هر در
قول پیمبر به کار بند و میازار
خاطرمورضعیف وپشهٔ لاغر
عدل و سخا وتوان و دانش بگزین
تاکه جهانت شود دورویه مسخر
گفتم مدح توبا طریقی مطبوع
مرهمه را نیست این طربقه میسر
گرچه هم اندر غزل توانم گفتن
غمزهٔ مردم فریب وچشم فسونگر
لیک نگونم بویژه اکنون کز شعر
حکمت جویند نی گزاف وکر و فر
نشکفت ار حکمت آید از سخن من
کزسنگ آید همه زلال مقطر
*‌
*‌
اکنون ز امر خدایگان خراسان
راست بود محضری بدین بلد اندر
محضری آراسته ز عدل که پیشش
سطح سپهر محدب است مقعر
چون‌فلک‌است‌این‌خجسته‌مجلس عالی
دانشمندان در او فروزان اختر
دیر نمانده است کز خراسان شاها
سوی ری آیند بخردان هشیور
وزپی اصلاح ملک وفره خسرو
دانشمندان کنند آنجا محضر
ای ملک راد شادمانه همی زی
وی عدوی شاه رنج و درد همی بر
تاکه بود عدل برگزبده‌تر از ظلم
تاکه بود نفع خوشگواراتر از ضر
ملک تو آباد باد و جان تو خرسند
جسم تو بی‌رنج باد و عیش تو بی‌مر

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کشور ایران ز عدل شاه مظفر
رونقی از نوگرفت و زینتی از سر
هوش مصنوعی: کشور ایران به لطف عدالت شاه مظفر، دوباره رونق و زیبایی پیدا کرد.
عدل ملک ملک را فزود و بیاراست
روزافزون باد عدل شاه مظفر
هوش مصنوعی: عدل، یعنی انصاف و برابری، باعث رونق و شکوفایی سلطنت شده و روز به روز بر عدالت شاه موفق افزوده می‌شود.
پادشاه دادگر مظفر دین شاه
خسرو روشن‌دل عدالت‌گستر
هوش مصنوعی: مظفر دین شاه خسرو، پادشاهی است که به انصاف و عدالت معروف است و به روشنی و روشن‌دلی در حکمرانی خود توجه دارد.
کرد به‌نام ایزد این ملک سره کاری
تا سره گردید کار کشور و لشکر
هوش مصنوعی: به فرمان و به نام خداوند، کارهای لازم برای این سرزمین انجام شد، تا به این ترتیب، امور کشور و ارتش سامان گرفت و به نظم درآمد.
انجمن عدل را به ملک بیاراست
دست ستم را ببست وپای ستمگر
هوش مصنوعی: عدالت و نظم را در این سرزمین برقرار کرد و دست ظلم و ستم را قطع کرد و ستمگران را محدود نمود.
مجلسی آراست کاندرو ز همه ملک
انجمن آیند بخردان هنرور
هوش مصنوعی: مجلسی برپا کرده‌اند که در آن همه خردمندان و هنرمندان از سراسر کشور گرد هم خواهند آمد.
خواست به هم اتحاد دولت و ملت
تا بنمایند خیر ملک وی از شر
هوش مصنوعی: نیت این است که دولت و ملت با هم اتحاد داشته باشند تا بتوانند منافع کشور را از خطرات و آسیب‌ها محافظت کنند.
کشور آباد شد به نیروی ملت
ملت منصور شد به یاری کشور
هوش مصنوعی: کشور به خاطر تلاش و همت مردم، توسعه و پیشرفت کرد و مردم نیز با حمایت از کشور به موفقیت دست یافتند.
یاری داور به عدل شاه قرین شد
دولت و ملت از آن شدند توانگر
هوش مصنوعی: یاران حق و انصاف، به پشتیبانی پادشاه، موجب prosperity و ثروت ملت شدند.
گوئی ناید همی ز دست تهی کار
آری در این سخن به خردی منگر
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که کار از دستت خارج شده و در این موضوع باید با خرد و اندیشه بیشتری برخورد کنی؛ بنابراین نباید بی‌فکر عمل کنی.
مردی کز نیروی دو دست برومند
بازگشاید هزار سد سکندر
هوش مصنوعی: مردی که از قدرت و توانایی دو دست قوی خود استفاده می‌کند، می‌تواند هزار مانع و سد بزرگ را از پیش رو بردارد.
زان دو یکی را اگر ببندی بر پشت
مرد به یک دست عاجز آید و مضطر
هوش مصنوعی: اگر یکی از آن دو را بر پشت مرد ببندی، او با یک دست ناتوان و در حال نیاز خواهد بود.
دولت و ملت دودست و بازوی‌ شاهند
شاه مر این هر دو را گرامی پیکر
هوش مصنوعی: حکومت و مردم مانند دو دست و بازوی شاه هستند و شاه به هر دوی آن‌ها اهمیت می‌دهد و برایشان ارزش قائل است.
یک به دگر کارها همی بگشایند
گر نشکیبد یکی ز یاری دیگر
هوش مصنوعی: اگر یکی از دوستان در کارش سختی ببیند، دیگر دوستان به یاری او می‌شتابند و مشکلات را برطرف می‌کنند.
دولت و ملت چو هر دو دست به‌هم داد
پای به دامن کشد عدوی سبکسر
هوش مصنوعی: زمانی که دولت و ملت دست به دست هم بدهند، دشمنان بی‌خود و بی‌مورد قدرتمندی خود را از دست خواهند داد و به سادگی قابل کنار گذاشتن خواهند شد.
دولت و دین هر دو توأمند ولیکن
این دو پسر راست عدل و قانون مادر
هوش مصنوعی: رفاه و مذهب هر دو در کنار هم وجود دارند، اما این دو در واقع نتیجه‌ی مستقیم عدالت و قوانین هستند که از یک منبع مشترک ناشی می‌شوند.
مادر باید که پرورد پسر خویش
قانون باید که ملک یابد زیور
هوش مصنوعی: مادر باید پسرش را به درستی و خوبی تربیت کند و قوانینی وجود دارد که باید رعایت شود تا زندگی پسر به زیبایی و ارزش برسد.
ملک تبه گردد از تطاول سلطان
دهکده ویران شود ز جور کدیور
هوش مصنوعی: اگر حاکم دچار طمع و زیاده‌خواهی شود، سرنوشت کشور به تباهی خواهد انجامید و ظلم و ستم او باعث ویرانی و نابودی روستاها خواهد شد.
ملکی کاو راست عدل و قانون در دست
سر بفرازد همی به برج دوپیکر
هوش مصنوعی: یک پادشاهی که دستش پر از عدل و قانون است، به آسمان بلند می‌شود و بر دوپیکر، یعنی بر دو طرف یا دو جهان، حکومت می‌کند.
راست چنان چون بزرگ کشور ایران
کاین همه دارد ز فر شاه فلک‌فر
هوش مصنوعی: این بیت به وصف عظمت و بزرگی کشور ایران می‌پردازد و بیان می‌کند که ایران به اندازه‌ای بزرگ است که به خوبی نشان‌دهنده عظمت و برجستگی یک سرزمین باستانی و پربار است. به عبارتی، همچنین به شکوه و فراوانی ویژگی‌های مثبت و آثار فرهنگی آن اشاره دارد.
نیست‌ شگفتی گر این‌چنین بود این ملک
دست به دندان مخای و بیهده مگذر
هوش مصنوعی: اگر این سرزمین به این صورت باشد، جای تعجب نیست. مواظب باش که بیهوده و بدون فکر عبور نکنی و دستت به چیزی نرسد.
بنگرکاین ملک باستانی از آغاز
جایگه عدل و داد بود و نه زیدر
هوش مصنوعی: این سرزمین قدیمی از ابتدایeschichte خود مکانی برای عدالت و انصاف بوده است و نه برای ظلم و ستم.
ملک کیومرث بود و کشور جمشید
جای منوچهر بود و بنگه نوذر
هوش مصنوعی: کیومرث نخستین پادشاه بود و سرزمین جمشید محل زندگی منوچهر و پناهگاه نوذر بود.
این بود آن کشوری که داد به کاوس
طوق و نگین و سریر و یاره و افسر
هوش مصنوعی: این کشوری بود که به کاوس چیزهای ارزشمندی مانند طوق، نگین، تخت، جامه‌های زیبا و تاج داد.
طوس سپهبد درو فراشته رایت
رستم دستان در او گماشته لشکر
هوش مصنوعی: طوس، فرمانده سپاه، پرچم رستم دستان را به دوش انداخته و همچنین نیروهای خود را در اختیار او قرار داده است.
نامهٔ هریک بخوان و کردهٔ هریک
وین سخنان مرا به بازی مشمر
هوش مصنوعی: هر کدام از نامه‌ها و کارهای هر شخص را بخوان و به حرف‌های من بی‌اعتنا نباش.
زاد پیمبر به گاه دولت کسری
فخر همی کرد ازین قضیه پیمبر
هوش مصنوعی: در زمان حکومت کسری، زادگان پیامبر (ص) به این موضوع افتخار می‌کردند که پیامبر از آن‌هاست.
گفت بزادم به عهد خسرو عادل
بنگر کاین گفته خود چه دارد در بر
هوش مصنوعی: گفت که من از دست این حکمرانی خوب آزاد شده‌ام، به آنچه که او گفته توجه کن و ببین چه معنایی در آن نهفته است.
مدحت نوشیروان نگفته بدین قول
بلکه نبی عدل راست مدحت گستر
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این نکته اشاره می‌کند که ستایش و بزرگی نوشیروان به خاطر عدالتش مطرح شده و نه به خاطر قول و سخنان زیبا. او به درستی تاکید می‌کند که هر کسی که عدالت را رعایت کند و در راه انصاف قدم بردارد، شایسته ستایش است.
تا که شوند این ملوک دولت اسلام
زبن سخن او به عدل‌، قاصد و رهبر
هوش مصنوعی: زمانی که این پادشاهان و دولت‌مردان اسلامی به سخنان او گوش دهند و با عدالت رفتار کنند، او قاصد و راهنمای آن‌ها خواهد بود.
شکر خداوند را که خسرو ایران
نیک نیوشید این کلام مشهر
هوش مصنوعی: سپاسگزار خداوند هستیم که پادشاه ایران به درستی این سخن مهم را شنید و دریافت.
منظری از عدل بس بلند برافراشت
ظلم درافتاد از آن فراشته منظر
هوش مصنوعی: یک نمایی از عدالت به طور عالی و تابناک به تصویر کشیده شده است، به طوری که ظلم و ستم در برابر آن به زانو درآمده و از از میدان خارج شده است.
عدل انوشیروان اگر نشنودی
روروبکره ببین به نامه ودفتر
هوش مصنوعی: اگر داستان عدل و انصاف انوشیروان را نشنیده‌ای، می‌توانی به نوشتارهای تاریخ و اظهارات ثبت شده در دفترها و کتب مراجعه کنی تا نمونه‌هایی از عدالت او را ببینی.
وانگه بنگر به عدل این ملک راد
عدل انوشیروان به یاد میاور
هوش مصنوعی: سپس به انصاف و عدالت این سرزمین کهن نگاه کن، عدالت انوشیروان را به خاطر بیاور.
احسنت ای پادشاه مملکت‌آرای
احسنت ای خسرو رعیت‌پرور
هوش مصنوعی: خوب کار کردی ای پادشاهی که کشور را اداره می‌کنی، خوب کار کردی ای شاهی که از مردم خود حمایت می‌کنی.
تو غم مردم همی خوری به شب و روز
غمخور توکیست‌؟ پادشاه گروگر
هوش مصنوعی: تو در روز و شب به فکر مردم هستی و غم آنها را می‌خوری، اما خودت کیستی که اینقدر نگران دیگران هستی؟ تو پادشاهی و مسؤولیتی بر دوش داری.
ملک تو شاها یکی عروس نکوروست
کاو را جز عدل و داد نبود شوهر
هوش مصنوعی: ای شاه، ملک تو مانند یک عروس زیباست که شوهرش فقط و تنها با عدل و انصاف زندگی می‌کند.
یکچند این خوبرو عروس نوآئین
داشت به سربریکی پلاسین معجر
هوش مصنوعی: مدتی این دختر زیبا همچون عروسی نوپا در کنار سرش، دستمالی زری و نازک داشت.
عدل تو با دیبه و پرند ملون
آمد و برداشت این پلاس مقیر
هوش مصنوعی: عدالت تو چون لباس رنگارنگ و زیبایی است که بر تن دارد و از این لباس خشن و زشت دست بر می‌دارد.
لیک دریغا که روزگار بنگذاشت
کزتو رسد ملک را طرازی دیگر
هوش مصنوعی: متأسفانه زمان اجازه نداد که از وجود تو، زیبایی و شکوهی دیگر به دنیا بیفزایم.
بر سر و بر افسر تو خاک فرو بیخت
این فلک باژگون که خاکش بر سر
هوش مصنوعی: این دنیا با تلاطم و دگرگونی‌اش، بر روی تو غبار و خاک پاشیده است، به گونه‌ای که این خاک بر سرت نشسته است.
مویه کند بر تو خسروانی دیهیم
ناله کند بر تو شهریاری افسر
هوش مصنوعی: بزرگان و شاهان برای تو می‌گریند و بر مصیبتت ناله می‌کنند.
اخترت از آسمان ملک برون شد
از ستم آسمان و کینهٔ اختر
هوش مصنوعی: من از میان آسمان، ستاره‌ای را برگزیدم که از ظلم و حسد آسمان رهایی یافت.
بودی یک‌چندگاه غمخور این خلق
رفتی و زینان یکی نبردی غمخور
هوش مصنوعی: مدتی از احوال مردم غم‌خوار و حامی آنها بودی، اما اکنون رفته‌ای و هیچ‌کس درد و غم آن‌ها را تحمل نکرده است.
بر تو مقدر بد این قضا ز خداوند
کس نچخیده است با قضای مقدر
هوش مصنوعی: براساس سرنوشت و قضا و قدر الهی، هیچ‌کس نمی‌تواند از آنچه برایش مقدر شده است، فرار کند.
ملک بماندی و زی بهشت براندی
ملک چرا ماندی ای بهشتی منظر
هوش مصنوعی: ملک در بهشت ماند و به زیبایی آن چشم دوخت، اما چرا همچنان در آنجا باقی ماندی ای که بر او منظر بهشتی داری؟
کاخی از عدل برنهادی و آنگاه
تفت براندی ازین کهن شده معبر
هوش مصنوعی: تو بر مبنای انصاف و عدالت، بنایی عظیم ساخته‌ای، اما اکنون به خاطر گذر زمان و کهنه شدن مسیر، آن را ترک می‌کنی.
قومی بینم به سوکواری‌ات ای شاه
جامه ز غم کرده چاک و دیده ز خون تر
هوش مصنوعی: مردمی را می‌بینم که به خاطر تو، ای سلطانا، لباس‌هایشان از غم پاره شده و چشمانشان اشک‌آلود است.
رفتی و پور تو شد برین گره خلق
بارخدای و امیر و سید و سرور
هوش مصنوعی: تو رفتی و حالا بار سنگین خواسته‌های مردم بر دوش خداوند و سران جامعه قرار گرفته است.
ماه اگر شد نهان عیان شد خورشید
دریا گر شد فرو برآمد گوهر
هوش مصنوعی: اگر ماه در آسمان پنهان شود، خورشید روشنایی خود را نمایان می‌کند. همچنین، وقتی دریا تاریک و خموش می‌شود، گوهرها و زیبایی‌های پنهان آن به نمایش درمی‌آید.
شاها اینک توئی نشسته بر اورنگ
بر اثر آن خدایگان مظفر
هوش مصنوعی: ای پادشاه، هم‌اکنون تو بر تخت نشسته‌ای و این نتیجه‌ی تلاش‌های آن خدایان پیروز است.
داد همی ده که دادگر ملکان را
ایزد پاداش داد خواهد بی مر
هوش مصنوعی: به انسان‌ها کمک کن، زیرا خداوند پاداش بزرگی برای کسانی که به دیگران کمک می‌کنند، در نظر دارد و این پاداش جاویدان است.
یاور شو خلق را به داد، به دنیا
کرت به عقبی خدای باید یاور
هوش مصنوعی: به یاری مردم بشتاب و در دنیا به نیکی و انصاف عمل کن، زیرا در آخرت تنها خداوند است که می‌تواند به تو کمک کند.
محضرکنکاش محضری‌ست همایون
فر و بهی جوی ازین همایون محضر
هوش مصنوعی: این متن به توصیف جایی زیبا و با شکوه اشاره دارد که در آن محفل یا جمعی با عظمت برپاست. در این مکان، فضایی سرشار از نیکویی و زیبایی وجود دارد که همه جا را آکنده از لطافت و جذابیت می‌سازد. به عبارت دیگر، این محل به قدری با شکوه است که از آن به عنوان محضر همایون یاد می‌شود.
ملک پدر را ز عدل و دادکن آباد
ای به تو ملک پدر پسنده و درخور
هوش مصنوعی: سرزمین پدر را با عدالت و راستی آباد کن، زیرا این زمین وراثت توست و شایسته تو است.
شاها دانی که ملک ایران زین پیش
بود چوآراسته یکی شجرتر
هوش مصنوعی: ای پادشاه، آیا می‌دانی که کشور ایران در گذشته چگونه بوده است؟ همچون درختی سرسبز و آراسته، پر از سرزندگی و زیبایی.
بود به گردش ز عدل کنده یکی جوی
آبی دروی روان به طعم چو شکر
هوش مصنوعی: به خاطر عدالت، جاری شدن جوی آبی از زیر پای درویشی که طعم آن مانند شکر شیرین است.
زان پس چیدند ازو بسی بر امید
بردهد آری چو شد درخت تناور
هوش مصنوعی: پس از آن، از درخت تناور امیدها را برداشتند و فراوان چیدند.
شاخه کشید این درخت تا گه کسری
وانگاه از چرخ خواست کردن سر بر
هوش مصنوعی: این درخت به قدری رشد کرده که به اوج بلندی رسیده و سپس از آسمان خواسته تا برگ‌هایی بر افرازند.
زان پس گه گاهی این درخت برومند
خسته همی شد زتیشهٔ فتن وشر
هوش مصنوعی: پس از آن، گاهی این درخت بزرگ و تنومند از ضربه‌های مشکلات و فتنه‌ها خسته می‌شد.
تاکه درین زشت روزگا‌ر ستردند
جور و ستبداد، شاخ و برگش یکسر
هوش مصنوعی: تا زمانی که در این دنیای ناپسند، ستم و ظلم برچیده نشود، تمام زیبایی‌ها و شکوفه‌ها محو خواهند شد.
چندان کز آنکشن درخت به‌جا ماند
شاخی فرسوده وشکسته و لاغر
هوش مصنوعی: تا آنجا که درخت به خصوصیت خود باقی‌مانده، شاخه‌ای خشک و شکسته و لاغر مانده است.
وآنگه آسیب تندباد حوادث
خواست فکندنش ناگهان ز بن اندر
هوش مصنوعی: سپس، ناگهان، طوفان حوادث شدت گرفت و خواست که او را از ریشه برکند.
کامد فرخنده باغبانی پیروز
ناگه و آورد آب رفته به فرغر
هوش مصنوعی: باغبانی خوشبخت و پیروز ناگهان آمد و آب رفته را به باغ آورد.
آبی انگیخته ز چشمه حیوان
آبی آمیخته به شربت کوثر
هوش مصنوعی: آبی که از چشمه حیات جوشیده، به آبی که با شربت کوثر ترکیب شده است.
آبی بر باد داده خرمن بیداد
آبی آتش زده به کشت ستمگر
هوش مصنوعی: آب یا نعمت‌هایی که به هدر رفته‌اند، مانند خرمن‌هایی که در نتیجه ستم و ظلم نابود شده‌اند، مانند آتشی هستند که به زراعت ظالم آسیب می‌زند.
آبی عدلش به‌نام خوانده خردمند
آبی آزادیش ستوده هشیور
هوش مصنوعی: آب، نمایانگر عدل و انصاف است و با نیروی خرد و دانش، به خوبی ارج نهادن به آزادی را به نمایش می‌گذارد.
آبی از رهگذار دانش وبینش
برد سوی آن درخت دهقان‌پرور
هوش مصنوعی: آبی که به واسطه دانش و آگاهی به دست آمده، به سمت درختی که کشاورز پرورش داده است، روانه می‌شود.
آب‌روان کرد و خود برفت‌و از این نخل
شاخی و برگی دمید ناقص و ابتر
هوش مصنوعی: آب‌های روان به حرکت درآمدند و خود نخل، از این جست‌وخیز، تنها شاخ و برگ ناقص و بی‌پایانی به جا گذاشت.
آب ازو برمگیر گرش بباید
شاخ برومند و برگ خرم و اخضر
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی از او آب بگیری، باید اجازه دهی که شاخه‌ای بلند و برگ‌هایی سبز و خرم بر رویش رشد کند.
آب همی ده به کشور ازکرم و داد
وآتش برزن به دشمن از دم خنجر
هوش مصنوعی: آب به خاطر لطف و کرم به سرزمین می‌دهد و آتش را به سوی دشمن از لبه خنجر می‌افکند.
جانب خاور هم ازکرم نظری کن
ای ز تو فر و بهای خسرو خاور
هوش مصنوعی: ای کاش نگاهی به سمت خاور داشته باشی، زیرا از تو زیبایی و ارزش شاهانه‌ای برای خاور زمین برمی‌خیزد.
نشگفت ار به شوند از نظرتو
کز نظر آفتاب سنگ شود زر
هوش مصنوعی: عجب نیست اگر کسی از دیدن تو حیران شود، چرا که نور تو می‌تواند سنگ را به طلا تبدیل کند.
سوی خبوشان یکی ببین که نیوشی
نالهٔ چندین هزار مادر و دختر
هوش مصنوعی: به سوی خوبان نگاه کن و بشنو ناله‌های بی‌پایان بسیاری از مادران و دختران.
بنگر تا مستمند وگریان بینی
شوهر و زن را به فرقت زن و شوهر
هوش مصنوعی: به چه اندازه غم و اندوه را در چهره‌ی کسانی می‌بینی که به خاطر جدایی از همسرشان دچار سختی و غم هستند.
گفت حکیم این گره نهال خدایند
واستم استمگران چو بادی صرصر
هوش مصنوعی: حکیم می‌گوید این گره، میوه‌ای از خداوند است و افرادی که سست و بی‌ثبات هستند مانند باد سخت و سردی می‌وزند.
تا به‌هم اندر نیوفتند و نخوشند
یک نظر ای باغبان بر ایشان بگمر
هوش مصنوعی: تا زمانی که گل‌ها به یکدیگر برخورد نکنند و آسیب نبینند، یک نگاهی به آن‌ها بینداز ای باغبان.
بگمر چندی نظر بر ایشان و آنگاه
میوهٔ شیرین چن وشکوفهٔ احمر
هوش مصنوعی: مدتی به آن‌ها نگاه کن، سپس شاهد میوهٔ خوشمزه و گل‌های قرمز خواهی بود.
ملک درختیست نغز و ربشه او عدل
ربشه قوی دارکز درخت چنی بر
هوش مصنوعی: درختی زیبا و استوار است که با ریشه‌های محکم و قوی‌اش، نمایانگر عدالت و استحکام می‌باشد. این درخت، نشان‌دهنده‌ی قدرت و استقامت خود است و بر پایه‌های محکم و اصولی‌اش ایستاده است.
شاه کجا سوی عدل و دادگراید
بازگراید بدو عنایت داور
هوش مصنوعی: پادشاه کجا می‌تواند به اصول عدالت و دادگری روی آورد، اگر به لطف و رحمت خداوند بازنگردد؟
گوید الملک لایدوم مع الظلم
آنکه خدایش بسی ستوده ز هر در
هوش مصنوعی: پادشاه نمی‌تواند بر ظلم پایدار بماند، زیرا آنکه خداوند او را بسیار ستوده، از هر سو مورد کمک قرار می‌گیرد.
قول پیمبر به کار بند و میازار
خاطرمورضعیف وپشهٔ لاغر
هوش مصنوعی: قول پیامبر را در زندگی خود به کار بگیر و به احساسات ضعیف و انسانی دیگران آسیبی نرسان.
عدل و سخا وتوان و دانش بگزین
تاکه جهانت شود دورویه مسخر
هوش مصنوعی: عدالت، generosity، قدرت و دانش را انتخاب کن تا دنیای تو به دو سویه مسخر و تحت کنترل تو درآید.
گفتم مدح توبا طریقی مطبوع
مرهمه را نیست این طربقه میسر
هوش مصنوعی: گفتم که ستایش تو راهی خوشایند نیست و این روش برای بیان آن مناسب نیست.
گرچه هم اندر غزل توانم گفتن
غمزهٔ مردم فریب وچشم فسونگر
هوش مصنوعی: هرچند می‌توانم در شعر به زیبایی و فریبندگی چشم‌های جذاب و فریبکاران بپردازم، اما در حقیقت، این کار تنها به بیان احساسات محدود می‌شود.
لیک نگونم بویژه اکنون کز شعر
حکمت جویند نی گزاف وکر و فر
هوش مصنوعی: ولی حالا که در این وضعیت هستم، در می‌یابم که برخی افراد به دنبال شعر و حکمت هستند و این جستجو بی‌دلیل و بی‌مورد نیست.
نشکفت ار حکمت آید از سخن من
کزسنگ آید همه زلال مقطر
هوش مصنوعی: اگر حکمت و دانش از سخن من ناشی نشود، این نشان می‌دهد که همه چیز طبیعی و خالص از سنگی سخت و بی‌روح به وجود آمده است.
*‌
*‌
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم جانشینی عشق و زیبایی در زندگی اشاره دارد. در آن، احساسات عمیق و ارزشمندی که عشق به همراه دارد، به تصویر کشیده شده و نشان می‌دهد که این عشق می‌تواند تمام چالش‌ها و سختی‌ها را تحت‌الشعاع قرار دهد. هرگز نمی‌توان از زیبایی و قدرت عشق غافل شد، حتی در زمان‌های دشوار.
اکنون ز امر خدایگان خراسان
راست بود محضری بدین بلد اندر
هوش مصنوعی: اکنون به دستور خداوندان خراسان، اینجا در این سرزمین جلسه‌ای تشکیل شده است.
محضری آراسته ز عدل که پیشش
سطح سپهر محدب است مقعر
هوش مصنوعی: جایی از انصاف و عدالت که در آن، آسمان به شکل قوسی و برآمده دیده می‌شود.
چون‌فلک‌است‌این‌خجسته‌مجلس عالی
دانشمندان در او فروزان اختر
هوش مصنوعی: این مجلس خوشبخت مانند آسمان است و در آن دانشمندان، چون ستاره‌های درخشانی می‌درخشند.
دیر نمانده است کز خراسان شاها
سوی ری آیند بخردان هشیور
هوش مصنوعی: به زودی از خراسان مردان دانا و هوشیار به سمت ری خواهند آمد.
وزپی اصلاح ملک وفره خسرو
دانشمندان کنند آنجا محضر
هوش مصنوعی: برای بهبود کشور و شکوه پادشاه، عالمان و دانشمندان در آنجا حضور دارند و فعالیت می‌کنند.
ای ملک راد شادمانه همی زی
وی عدوی شاه رنج و درد همی بر
هوش مصنوعی: ای فرشته خوشحال، با شادی زندگی کن و از دشمن شاه که موجب رنج و درد است، دوری کن.
تاکه بود عدل برگزبده‌تر از ظلم
تاکه بود نفع خوشگواراتر از ضر
هوش مصنوعی: تا زمانی که عدالت وجود دارد، ظلم از آن کمتر است و تا زمانی که سود وجود دارد، ضرر کمتر خوشایند است.
ملک تو آباد باد و جان تو خرسند
جسم تو بی‌رنج باد و عیش تو بی‌مر
هوش مصنوعی: خیر و خوشی برای تو آرزو می‌کنم؛ زندگی‌ات خوشبخت و سلامت باشد و از لذت‌های زندگی بهره‌مند شوی بدون هیچ گونه رنج و سختی.

حاشیه ها

1398/09/12 03:12
عین. ح

«حکیم» در این بیت اشاره به ناصرخسرو دارد:
گفت حکیم این گُرُه نهال خدایند
واستم استمگران چو بادی صرصر
زیرا یادآور بیتی از ناصرخسرو است:
خلقِ جهان جملگی نهالِ خدایند
دل ز نهالِ خدای کندن برکَن!