گنجور

شمارهٔ ۱۰۵ - پند پدر

نوروز و اورمزد و مه فرودین رسید
خورشید از نشیب سوی اوج سر کشید
سال هزار و سیصد و هشت از میان برفت
سال هزار و سیصد و نه از کران رسید
سالی دگر ز عمر من و تو به باد شد
بگذشت هرچه بود، اگر تلخ اگر لذیذ
بگذشت بر توانگر و درویش هرچه بود
از عیش و تلخ‌کامی، وز بیم و از امید
ظالم نبرد سود، که یک سال ظلم کرد
مظلوم هم بزیست که سالی جفا کشید
لوحی است در زمانه که در وی فرشته‌ای
بنمود نقش هرچه ز خلق زمانه دید
این لوح در درون دل مرد پارساست
وان گنج بسته راست زبان و خرد کلید
جام جم است صفحهٔ تاریخ روزگا‌ر
مانده به یادگار، ز دوران جمشید
آنجا خط مُزوّر ناید همی به کار
کایزد ورا ز راستی و پاکی آفرید
خوب و بد آنچه هست‌، نویسند اندرو
بی گیر و دار منهی و اشراف و بازدید
تقویم کهنه‌ایست جهنده جهان که هست
چندین هزار قرن ز هر جدولش پدید
هرچند کهنه است‌، به هر سال نو شود
کهنه ‌بدین نوی به جهان گوش کی شنید
هست اندر آن حدیث برهما و زردهشت
هست اندر آن نشان اوستا و ریک وید
گوید حدیث قارون و افسانهٔ مسیح
کاین رنج برد و آن دگری گنج آکنید
عیسی چه بد؟ مروت و قانون چه بود؟ حرص
کاین‌ در زمین فروشد و آن به آسمان پرید
کشت ارشمید را سپه مرسلوس لیک
شد مرسلوس فانی و باقیست ارشمید
چون عاقبت برفت بباید ازین سرای
آزاده مرد آن که چنان رفت کان سزید
دردا گر از نهیب تو آهی ز سینه خاست
غبنا گر از جفای تو اشکی به ‌ره چکید
بستر گر از توگردی بر خاطری نشست
برکش گر ازتو خاری در ناخنی خلید
چین جبین خادم و دربان عقوبتیست
کز وی عذار دلکش مخدوم پژمرید
کی شد زمانه خامش‌، اگر دعویئی نکرد
کی خفت شیرشرزه‌، که مژگان بخوابنید
محنت فرارسد چو ز حد بگذرد غرور
سستی فزون شود چو ز حد بگذرد نبید
یادآر از آن بلای زمستان که دست ابر
ازبرف و یخ به گیتی نطعی بگسترید
دژخیم‌وار بر زبر نطع او به خشم
آن زاغ بر جنازهٔ گل‌ها همی چمید
واینک نگاه کن که ز اعجاز نامیه
جانی دگر به پیکر اشجار بردمید
آن لاله بر مثال یکی خیل نیزه‌دار
از دشت بردمید و به کهسار بر دوید
آزاده بود سوسن‌، گردن کشید از آن
نرگس که بود خودبین‌، پشتش فرو خمید
بنگر بدان بنفشه که گویی فتاده است
پروانه‌ای مرصع اندر میان خوید
گویی که ارغوان را ز آسیب بید برگ
زخمی به سر رسید و براندام خون چکید
وآن سنبل کبو نگر کز میان کشت
با سنبل سپید به یک جای بشکفید
چون پارهای ابر رده بسته بر هوا
وندر میانش جای به جای آسمان پدید
یاس سپید هست، اگر نیست یاسمین
خیری زرد هست‌، اگرنیست شنبلید
وین جلوه‌ها فرو گسلد چون خدنگ مهر
از چله یه کمان مه تیر سرکشید
نه ضیمران بماند و آن مطرف کبود
نه یاسمین بماند و آن صدرهٔ سپید
آن گاه مرد رزبان لعل عنب گزد
چون ‌باغبان ز حسرت‌، انگشت ‌و لب گزید
هان ای پسر به پند پدر دل سپار کاو
این گوهرگران را با نقد جان خرید
ده گوش با نصیحت استاد، ورنه چرخ
گوشت به تیغ مکر بخواهد همی برید
هرکس به پند مشفق یک‌ رنگ داد گوش
گل‌های رنگ رنگ ز شاخ مراد چید
من‌ خود به کودکی چو تو نشنیدم ‌این ‌حدیث
تا دست روزگار گریبان من درید
پند پدر شنیدم و گفتم ملامت است
زینرو از آزمایش آن طبع سر کشید
وانگاه روزگار مرا در نشاند پیش
یک‌دم ز درس و پند و نصیحت نیارمید
چل سال درس خواندم در نزد روزگار
تا گشت روز من سیه و موی من سپید
چندی کتاب خواندم و چندی معاینه
دیدم خرام گیتی از وعد و از نوید
بخشی ز پندهای پدر شد درست‌، لیک
بسیار از آن بماند که پیری فرا رسید
دیدم که پندهای پدر نقد عمر بود
کان مهربان به طرح به من بر پراکنید
این عمرها به تجربت ماکفاف نیست
ناداشته به تجربت دیگران امید
خوش آن که در صباوت قدر پدر شناخت
شاد آنکه در جوانی پند پدر شنید

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نوروز و اورمزد و مه فرودین رسید
خورشید از نشیب سوی اوج سر کشید
هوش مصنوعی: بهار و روز نوروز و آغاز ماه فرودین فرارسیده و خورشید از سمت پایین به سمت اوج خود حرکت کرده است.
سال هزار و سیصد و هشت از میان برفت
سال هزار و سیصد و نه از کران رسید
هوش مصنوعی: سال 1308 از میان رفت و سال 1309 در آستانه آمدن است.
سالی دگر ز عمر من و تو به باد شد
بگذشت هرچه بود، اگر تلخ اگر لذیذ
هوش مصنوعی: یک سال دیگر از عمر من و تو گذشت و همه چیز که در آن بود، چه شیرین و چه تلخ، به باد رفت و از بین رفت.
بگذشت بر توانگر و درویش هرچه بود
از عیش و تلخ‌کامی، وز بیم و از امید
هوش مصنوعی: هر چیزی که مربوط به خوشی و ناخوشی، شادی و ناامیدی است، بر هر دو گروه ثروتمند و فقیر گذشت.
ظالم نبرد سود، که یک سال ظلم کرد
مظلوم هم بزیست که سالی جفا کشید
هوش مصنوعی: ظالم وقتی که ظلم و ستم می‌کند، هیچ سودی نمی‌برد، زیرا یک سال به کسی ظلم کرده است. در حالی که مظلوم نیز می‌تواند با وجود آن ظلم، زنده بماند و تنها یک سال را در رنج و سختی بگذراند.
لوحی است در زمانه که در وی فرشته‌ای
بنمود نقش هرچه ز خلق زمانه دید
هوش مصنوعی: در این دنیا صفحه‌ای وجود دارد که در آن فرشته‌ای به تصویر کشیده شده است، هر آنچه را که از مردم زمانه مشاهده کرده، نمایش داده است.
این لوح در درون دل مرد پارساست
وان گنج بسته راست زبان و خرد کلید
هوش مصنوعی: این متن به این معناست که در دل یک مرد پرهیزکار، دانشی بزرگ و ارزشی نهفته وجود دارد. این دانایی مانند یک گنج گرانبهاست که تنها با زبان و اندیشه قابل دستیابی و بیان است.
جام جم است صفحهٔ تاریخ روزگا‌ر
مانده به یادگار، ز دوران جمشید
هوش مصنوعی: صفحهٔ تاریخ، مانند جامی است که یادگار دوران جمشید را در بر دارد، و روزگار ما را به یاد می‌آورد.
آنجا خط مُزوّر ناید همی به کار
کایزد ورا ز راستی و پاکی آفرید
هوش مصنوعی: در آنجا هیچ نشانه‌ای از نیرنگ و فریب وجود ندارد، چرا که او را با صداقت و پاکی خلق کرده‌اند.
خوب و بد آنچه هست‌، نویسند اندرو
بی گیر و دار منهی و اشراف و بازدید
هوش مصنوعی: هرچه هست، خوب یا بد، محصول قلم نویسنده است. از هرگونه محدودیت یا نظارت بر آن دوری کن و اجازه بده که آزادی در نوشتن جریان داشته باشد.
تقویم کهنه‌ایست جهنده جهان که هست
چندین هزار قرن ز هر جدولش پدید
هوش مصنوعی: جهان مانند یک تقویم قدیمی است که در آن سال‌ها و قرن‌ها به سرعت می‌گذرند و هر صفحه‌اش داستانی از تاریخ را در خود جای داده است.
هرچند کهنه است‌، به هر سال نو شود
کهنه ‌بدین نوی به جهان گوش کی شنید
هوش مصنوعی: هرچند زمان زیادی از آن گذشته، اما با هر سال تازه، کهنه شدن آن نیز تازه می‌شود. چنین چیزی در دنیا چگونه می‌تواند شنیده شود؟
هست اندر آن حدیث برهما و زردهشت
هست اندر آن نشان اوستا و ریک وید
هوش مصنوعی: در این داستان، نشانه‌هایی از دو مکتب فکری بزرگ، یعنی برهما (از فرهنگ هندو) و زردشت (پیامبر زرتشتی) وجود دارد. همچنین در آن می‌توان ردپایی از اوستا (کتاب مقدس زرتشتی) و ویداها (کتاب‌های مقدس هندو) را مشاهده کرد.
گوید حدیث قارون و افسانهٔ مسیح
کاین رنج برد و آن دگری گنج آکنید
هوش مصنوعی: این گفته‌ها به نقل از داستان قارون و مسیح اشاره دارد، که در آن یکی سختی و رنج کشید و دیگری ثروت و دارایی به دست آورد. به این معنا که زندگی هر فرد گاهی شامل درد و سختی است و گاهی پاداش و موفقیت.
عیسی چه بد؟ مروت و قانون چه بود؟ حرص
کاین‌ در زمین فروشد و آن به آسمان پرید
هوش مصنوعی: این بیت به نقد رفتار انسان‌ها می‌پردازد. پرسش می‌کند که عیسی، که نماد اخلاق و نیکوکاری است، چه خطایی مرتکب شده که ما باید در مورد او قضاوت کنیم. همچنین به مسائل انسانی و اجتماعی اشاره می‌کند و می‌گوید که چگونه برخی افراد به خاطر حرص و طمع، چیزهایی را در زمین می‌فروشند و در عین حال امیدهایشان به آسمان و معنویت است. به طور کلی، این شعر به تضاد بین ارزش‌های انسانی و خواسته‌های مادی می‌پردازد.
کشت ارشمید را سپه مرسلوس لیک
شد مرسلوس فانی و باقیست ارشمید
هوش مصنوعی: اگرچه سربازان مرسلوس (که به جنگ برمی‌خیزند) کشتند، اما این کشتار او را نابود کرد، در حالی که ارشمیدس هنوز در یادها باقی مانده است.
چون عاقبت برفت بباید ازین سرای
آزاده مرد آن که چنان رفت کان سزید
هوش مصنوعی: وقتی که روزی پایان زندگی فرارسید، باید از این دنیا برویم. مرد آزاد و با شرافت، آن که به درستی زندگی کرده و شایسته‌ی رفتن است.
دردا گر از نهیب تو آهی ز سینه خاست
غبنا گر از جفای تو اشکی به ‌ره چکید
هوش مصنوعی: آهسته‌ای که از دل من به دلیل فریاد تو برمی‌خیزد، نشان از درد و تاسف دارد، و اشکی که به خاطر بی‌مهری تو بر زمین می‌ریزد، علامتی از غم و سوگ است.
بستر گر از توگردی بر خاطری نشست
برکش گر ازتو خاری در ناخنی خلید
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر تو به خواب برود، او را از خواب بیدار کن. و اگر از تو گزنده‌ای در ناخن او رفته باشد، آن را بیرون بیاور.
چین جبین خادم و دربان عقوبتیست
کز وی عذار دلکش مخدوم پژمرید
هوش مصنوعی: چهره و خط پیشانی خادم و دربان نشان دهنده عذاب و سختی است که باعث می‌شود زیبایی و شادابی چهره معشوق از بین برود.
کی شد زمانه خامش‌، اگر دعویئی نکرد
کی خفت شیرشرزه‌، که مژگان بخوابنید
هوش مصنوعی: زمانی که دنیا ساکت بوده، آیا دعوی و جدالی وجود نداشته است؟ آیا دلیرترین شیر از خواب بیدار نمی‌شود در حالی که پلک‌هایش بر هم گذاشته شده است؟
محنت فرارسد چو ز حد بگذرد غرور
سستی فزون شود چو ز حد بگذرد نبید
هوش مصنوعی: وقتی مشکلات و سختی‌ها به حدی برسند که قابل تحمل نباشند، به غم و اندوه انسان افزوده می‌شود. همچنین، اگر احساس خودبزرگ‌بینی و اعتماد به نفس زیاد از اندازه شود، ضعف و ناتوانی بیشتر نمایان می‌شود.
یادآر از آن بلای زمستان که دست ابر
ازبرف و یخ به گیتی نطعی بگسترید
هوش مصنوعی: به یاد بیاور آن بلا و سختی‌های زمستان را که ابرها از برف و یخ بر روی زمین پراکنده شدند.
دژخیم‌وار بر زبر نطع او به خشم
آن زاغ بر جنازهٔ گل‌ها همی چمید
هوش مصنوعی: در اینجا، شخصی که به شدت عصبانی و وحشتناک است، به مانند یک جانور خطرناک بر روی پارچه‌ای که نگه‌داشته شده، ایستاده و در حالی که به شدت خشمگین است، پرنده‌ای به نام زاغ بر روی جنازه‌ی گل‌ها نشسته و به آن‌ها آسیب می‌زند. این تصویر تداعی‌کننده‌ی حس خشونت و تخریب است که توسط هر دو شخصیت، یعنی فرد خشمگین و زاغ، نمایان شده است.
واینک نگاه کن که ز اعجاز نامیه
جانی دگر به پیکر اشجار بردمید
هوش مصنوعی: نگاه کن که چطور از قدرت نامی، جان تازه‌ای به درختان بخشیدم.
آن لاله بر مثال یکی خیل نیزه‌دار
از دشت بردمید و به کهسار بر دوید
هوش مصنوعی: آن لاله مانند گروهی از نیزه‌داران که در دشت حرکت می‌کنند، از زمین بیرون آمد و به سمت کوه‌ها روانه شد.
آزاده بود سوسن‌، گردن کشید از آن
نرگس که بود خودبین‌، پشتش فرو خمید
هوش مصنوعی: سوسن با افتخار و آزادگی ایستاد و به نرگس که خیلی خودپسند و مغرور بود نگاه کرد. نرگس به خاطر خودبینی‌اش به عقب خم شد و از زیر نگاه سوسن شرمنده شد.
بنگر بدان بنفشه که گویی فتاده است
پروانه‌ای مرصع اندر میان خوید
هوش مصنوعی: به گل بنفشه نگاه کن که انگار یک پروانه‌ی زیبا در میان آن افتاده است.
گویی که ارغوان را ز آسیب بید برگ
زخمی به سر رسید و براندام خون چکید
هوش مصنوعی: ظاهراً گل یاسمن از آسیب درخت بید زخمی شده و خون بر روی شاخه‌هایش چکیده است.
وآن سنبل کبو نگر کز میان کشت
با سنبل سپید به یک جای بشکفید
هوش مصنوعی: به آن سنبل کبود نگاه کن که چگونه از میان مزرعه با سنبل سفید در یک مکان شکوفا شده است.
چون پارهای ابر رده بسته بر هوا
وندر میانش جای به جای آسمان پدید
هوش مصنوعی: که وقتی تکه‌ای ابر در آسمان قرار می‌گیرد، در بین آن، نقاط مختلفی از آسمان نمایان می‌شود.
یاس سپید هست، اگر نیست یاسمین
خیری زرد هست‌، اگرنیست شنبلید
هوش مصنوعی: اگر گل یاس سفید وجود ندارد، نگران نباشید که یاسمن هم نعمتی از خود ندارد؛ حتی اگر شنبلید (گیاه معطر) هیچ کدام وجود نداشته باشد، باز هم چیزی از دست نرفته است.
وین جلوه‌ها فرو گسلد چون خدنگ مهر
از چله یه کمان مه تیر سرکشید
هوش مصنوعی: این زیبایی‌ها همچون تیرهایی هستند که از کمان پرتاب می‌شوند و می‌توانند به شدت و به سرعت تأثیر بگذارند، همان‌طور که تیر عشق از کمان عشق رها می‌شود و هدف را می‌زند.
نه ضیمران بماند و آن مطرف کبود
نه یاسمین بماند و آن صدرهٔ سپید
هوش مصنوعی: نه درختان سبز با میوه‌های رنگین باقی می‌مانند و نه گل‌های یاسمنی با عطر دل‌انگیز، نه درختان سپید و نه زیبایی‌های طبیعی.
آن گاه مرد رزبان لعل عنب گزد
چون ‌باغبان ز حسرت‌، انگشت ‌و لب گزید
هوش مصنوعی: مردی که زبانش به رنگ لعل و شبیه به انگور بود، به‌گونه‌ای حسرت‌بار و دردناک همچون باغبانی که به دلیل ناکامی در کارش، انگشت و لب خود را گاز می‌زند.
هان ای پسر به پند پدر دل سپار کاو
این گوهرگران را با نقد جان خرید
هوش مصنوعی: ای پسر، به نصیحت‌های پدر توجه کن، زیرا او این چیزهای ارزشمند را با جان خود به دست آورده است.
ده گوش با نصیحت استاد، ورنه چرخ
گوشت به تیغ مکر بخواهد همی برید
هوش مصنوعی: اگر به حرف‌های استاد گوش ندهی، ممکن است درگیری‌ها و مشکلاتی پیش بیاید که مثل چرخ گوشت همه چیز را به هم می‌زند.
هرکس به پند مشفق یک‌ رنگ داد گوش
گل‌های رنگ رنگ ز شاخ مراد چید
هوش مصنوعی: هر کس به نصیحت یک دوست واقعی گوش دهد، می‌تواند از زحمات خود بهره‌مند شود و خواسته‌هایش را بدست آورد.
من‌ خود به کودکی چو تو نشنیدم ‌این ‌حدیث
تا دست روزگار گریبان من درید
هوش مصنوعی: من هم مثل تو در کودکی این داستان را نشنیدم، تا این که روزگار به من ضربه زد و دچار مشکلات شدم.
پند پدر شنیدم و گفتم ملامت است
زینرو از آزمایش آن طبع سر کشید
هوش مصنوعی: من نصیحت پدر را شنیدم و گفتم که این ملامت و سرزنش است، به همین خاطر به سراغ آزمون و آزمایش خواهم رفت.
وانگاه روزگار مرا در نشاند پیش
یک‌دم ز درس و پند و نصیحت نیارمید
هوش مصنوعی: سپس روزگار مرا در جایی نشاند که یک لحظه هم از درس و اندرز و نصیحت دست برندارم.
چل سال درس خواندم در نزد روزگار
تا گشت روز من سیه و موی من سپید
هوش مصنوعی: چهل سال در کنار زمان به یادگیری پرداختم، اما در این مدت روزهای من تیره شد و موهایم سفید گشت.
چندی کتاب خواندم و چندی معاینه
دیدم خرام گیتی از وعد و از نوید
هوش مصنوعی: مدتی کتاب مطالعه کردم و مدتی دیگر در حال بررسی و مشاهده بودم، تا اینکه زیبایی‌های دنیا را از وعده‌ها و نویدها دریافتم.
بخشی ز پندهای پدر شد درست‌، لیک
بسیار از آن بماند که پیری فرا رسید
هوش مصنوعی: بخشی از نصیحت‌های پدر به درستی در ذهنم جا گرفت، اما به خاطر پیر شدن خیلی از آن‌ها از یادم رفت.
دیدم که پندهای پدر نقد عمر بود
کان مهربان به طرح به من بر پراکنید
هوش مصنوعی: پندهای پدر را به عنوان گنجینه‌ایی از عمرش دیدم، زیرا آن مهربان با دقت و محبت آن‌ها را در اختیار من قرار داد.
این عمرها به تجربت ماکفاف نیست
ناداشته به تجربت دیگران امید
هوش مصنوعی: این عمرها به اندازه‌ی تجربه‌ی ما کافی نیست؛ بنابراین، نباید به تجربیات دیگران دلخوش باشیم.
خوش آن که در صباوت قدر پدر شناخت
شاد آنکه در جوانی پند پدر شنید
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که در روزگار جوانی ارزش پدرش را درک کند و خوشبخت‌تر کسی است که در دوران جوانی نصیحت‌های پدرش را بشنود و به آن‌ها عمل کند.