گنجور

شمارهٔ ۱۰۳ - در رثاء پدر

شمسهٔ ملک سخن را تا افول آمد پدید
جامهٔ شب شد سیاه و دیده مه شد سپید
چون صبوری آسمان دیگر نبیند در زمین
زان که چون او در زمانه دیدهٔ گردون ندید
ماتم او دکهٔ فضل و ادب را در ببست
وز غم او رخنه درکاخ هنر آمد پدید
زان که درکاخ هنر بودی وجود او عماد
دکه فضل و ادب را نیز شخص اوکلید
ای دپغ از آن ضمیر پیر و آن طبع جوان
کزجفای چرخ خاک تیره را مسکن گزید
آن که بودی در بر نظمش زبان نطق لال
وآن که گشتی در ره نثرش دل دانا بلید
کام جان را بودگفتارش همه شهد وشکر
گوش دل را بود اشعارش همه در نضید
رونق بازار شعر از این عزا در هم شکست
قامت اهل سخن یکسر از این ماتم خمید
خامه‌درسوکش‌زبان‌ببرید واندرخون‌نشست
نامه از مرگش سیه پوشید و پیراهن درید
سر به درگاه رضا بنهاد از روی رضا
با دل دانا و رای روشن و بخت سعید
خواست تا پور دل‌افگارش بهار داغدار
مصرعی گوید پی تاربخ آن فحل وحید
هاتفی از بقعه ناگه سر برآورد و سرود
مرصبوری را به این درگه بود روی امید

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شمسهٔ ملک سخن را تا افول آمد پدید
جامهٔ شب شد سیاه و دیده مه شد سپید
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید سخن به غروب نزدیک شد، شب به رنگ سیاه درآمد و چشم‌ها روشن و سپید شدند.
چون صبوری آسمان دیگر نبیند در زمین
زان که چون او در زمانه دیدهٔ گردون ندید
هوش مصنوعی: زمانی که آسمان دیگر چیزی برای صبر کردن در زمین نبیند، بدان معناست که مانند او در جهان، هیچ چیز مشاهده‌نشده‌ای نیست.
ماتم او دکهٔ فضل و ادب را در ببست
وز غم او رخنه درکاخ هنر آمد پدید
هوش مصنوعی: محبت و فقدان او باعث شد که در و دیوارهای فضیلت و ادب به روی مردم بسته شود و از غم او، آسیب و نقصانی در هنر نمایان شد.
زان که درکاخ هنر بودی وجود او عماد
دکه فضل و ادب را نیز شخص اوکلید
هوش مصنوعی: چون او در کاخ هنر قرار داشت، وجودش باعث استواری و پایه‌گذاری فضیلت و ادب شده است، همان‌گونه که کوادری (نابغه) در علوم و دانش است.
ای دپغ از آن ضمیر پیر و آن طبع جوان
کزجفای چرخ خاک تیره را مسکن گزید
هوش مصنوعی: ای عزیز، از درون پیری و روح جوان، از سختی‌ها و ناملایمات زندگی که باعث شده این خاک تیره، به محل زندگی تو تبدیل شود.
آن که بودی در بر نظمش زبان نطق لال
وآن که گشتی در ره نثرش دل دانا بلید
هوش مصنوعی: آن کسی که در کنار شعرش بود، زبانش خاموش و بی‌صدا بود، و آن کسی که در مسیر نثر او قرار گرفت، دلش پر از دانش و فهم شد.
کام جان را بودگفتارش همه شهد وشکر
گوش دل را بود اشعارش همه در نضید
هوش مصنوعی: جان و دل انسان از سخنان شیرین و دلنشین پر است. این سخنان مانند عسل و شکر هستند که برای روح تغذیه‌ای خوشمزه و لذت‌بخش به حساب می‌آیند. دل نیز با این اشعار و گفتارها خوشنود می‌شود و به نوعی به آن‌ها گوش می‌دهد.
رونق بازار شعر از این عزا در هم شکست
قامت اهل سخن یکسر از این ماتم خمید
هوش مصنوعی: رونق و شادابی شعر به خاطر این عزاداری از بین رفت و به طور کلی، شاعران در این ماتم دچار خمیدگی و افسردگی شدند.
خامه‌درسوکش‌زبان‌ببرید واندرخون‌نشست
نامه از مرگش سیه پوشید و پیراهن درید
هوش مصنوعی: قلم را از دست او گرفتند و زبانش را بستند. نامه‌ای که به خاطر مرگش نوشته شده، سیاه پوش شد و پیراهنش را پاره کردند.
سر به درگاه رضا بنهاد از روی رضا
با دل دانا و رای روشن و بخت سعید
هوش مصنوعی: با کمال رضایت و آگاهی، سر به درگاه رضا گذاشت و با دل دانا و اندیشه روشن و بخت نیکو از آن عبور کرد.
خواست تا پور دل‌افگارش بهار داغدار
مصرعی گوید پی تاربخ آن فحل وحید
هوش مصنوعی: او می‌خواست تا فرزند غمگینش با کلماتی حزن‌آلود به بیان تاریخ آن مرد بزرگ بپردازد.
هاتفی از بقعه ناگه سر برآورد و سرود
مرصبوری را به این درگه بود روی امید
هوش مصنوعی: ناگهان صدایی از بارگاه بلند شد و شعری در وصف مصلحت و دلگرمی به ما القا کرد که نوید امید را به ارمغان آورد.