گنجور

بخش اول - قسمت اول

در خرقه چو آتش زدی ای سالک عارف
جهدی کن و سرحلقه ی رندان جهان باش
هاتفی از گوشه ی میخانه دوش
گفت ببخشند گنه، می بنوش
عفو الهی بکند کار خویش
مژده ی رحمت برساند سروش
این خرد خام به میخانه بر
تا می لعل آوردش خون به جوش
گرچه وصالش نه به کوشش دهند
آن قدر ای دل که توانی بکوش
رندی حافظ نه گناهی است صعب
با کرم پادشه جرم پوش
ای در این خوابگه بی خبران
بی خبر خفته چو کوران و کران
سر برآور که در این پرده سرای
میرسد بانگ سرود از همه جای
بلبل از منبر گل نغمه نواز
قمری از سرو سهی زمزمه ساز
بانگ برداشته مرغ سحری
کرده بر خفته دلان نوحه گری
چرخ در گردش از این بانگ و نوا
کوه در رقص از این صوت و صدا
هیچ از جای نمی خیزی تو
الله الله چه گران خیزی تو
ساعتی ترک گران جانی کن
شوق را سلسله جنبانی کن
بگسل از پای خود این لنگر گل
گام زن شو به سوی کشور دل
آستین بر سر عالم افشان
دامن از طینت آدم افشان
سنگ بر شیشه ی ناموس انداز
چاک در خرقه ی سالوس انداز
همه ذرات جهان در رقص اند
رو نهاده به کمال از نقص اند
تو هم از نقص قدم نه به کمال
دامن افشان ز سر جاه و جلال
خواب بگذار که بی خوابی به
دیده را سرمه ی بیخوابی به

مردی مالی نزد دیگری به ودیعت نهاد و به حج رفت. زمانی که بازگشت، مرد آن مال را انکار کرد. وی به نزد ایاس قاضی رفت، وی گفت: این امر را پنهان دار. و سپس خود، آن مرد را بخواند.

زمانی که بیامد، گفتش مال غایبی نزد ماست. از آن‌جا که من امانت داری تو بشنیده‌ام. خانه‌ی خویش مستحکم بدار و شخصی مورد اطمینان، بفرست تا مال بدآن‌جا برد.

ایاس سپس صاحب مال را بخواند و وی را گفت: اکنون به نزد امانت‌دار رو مال خود طلب کن و وی را بگوی اگر آن را ندهی از تو شکایت به ایاس قاضی برم.

مرد به نزد وی رفت و او از بیم آن که مالی که قاضی بدو وعده داده بود، از دستش رود، مال وی پس داد. مرد خبر به ایاس داد. وی بخندید و گفت: خداوند مال تو، بر تو برکت دهد.

خلیفه ای یکی از کارگزاران خویش را نوشت: از زندان خویش سی نفر را که مستحق قتل‌اند بفرست، تا پاره پاره‌شان کنم. و اگر بدین تعداد در زندان نداری، باقی را تا آن مقدار از نویسندگان دیوان داوریت برگزین. زیرا آن‌ها همه مستحق قتل‌اند.

تاجری در دعوایی که داشت به پادشاهی توسل جست. شاه با وی نزد قاضی حاضر شد. قاضی گفت: کسی که در دعوایش به پادشاهان توسل جوید، باید قضاوت از شیطان خواهد.

انوشیروان به یکی از دشمنان مغلوب شده ی خویش گفت: ایزد را سپاس که مرا بر تو پیروزی داد. پاسخ داد: همان ترا بس که به‌جای آن‌چه خود دوست همی داشت، آن‌را که تو دوست می‌داشتی ارزانی‌ات داشت.

گناهکاری را به نزد منصور خلیفه آوردند. فرمان داد که بکشندش. محکوم گفت: «ان الله یامرک بالعدل و الاحسان ». اگر درباره ی دیگران به عدل عمل کرده ای، درباره ی من به احسان عمل کن. منصور فرمان داد که رهایش کنند.

مردی را که به زندقه متهم بود، به نزد هارون الرشید آوردند. هارون گفت: آن قدر خواهمت زد که به زندقه اقرار آوری.

مرد پاسخ داد: این خلاف امر خداوند است. چه امر داده است مردمان را زنند تا ایمان آوردند و تو خواهی مرا زنی تا به کفر اقرار آورم؟ هارون وی را ببخشود.

علی بن الحسین، زین العابدین(ع) فرمود: هیچ یک از شما بر دیگری نباید فخر فروشد. چه تمامی شما برده‌اید و مولای‌تان یکی است.

حکیمی را پرسیدند: کدام حرف خفی را نباید گفت؟ پاسخ داد: این که مرد از نکوکاری‌های خود گوید.

به دوست گرچه عزیز است راز دل مگشای
که دوست نیز بگوید به دوستان عزیز

یزید بن اسید از عباس، برادر منصور خلیفه، به وی شکایت برد. منصور گفت: نیکی‌های من و بدی‌های برادرم را یک‌جا گرد کن و بنگر که با یکدیگر برابری کنند. وی پاسخ داد: اگر نیکوکاری‌تان به ما، در قبال بدیهای‌تان بود، اطاعت ما از شما از فضل ماست.

محمد بن عمران، به محاذات کاخ مأمون، قصری بساخت. مأمون را گفتند که وی قصد هم چشمی تو داشته است.

مأمون وی را بخواست و پرسید: زچه رو قصر خویش در مقابل کاخ من بساختی؟ گفت: از آن رو که خواستم امیرالمومنین آثار نعمت‌های خویش بر من را شاهد بود.

حکیمان گفته‌اند: آدمیانی که زود خشنود شوند، زود نیز به خشم آیند. چنان‌که هیمه ای که زود برافروزد، زود خاموش شود.

انوشیروان گفت: بنده ی صالح از فرزند آدمی نیکوتر است. چه بنده هرگز مرگ سرور خویش را به مصلحت خویش نبیند. اما فرزند مصلحت خویش را در مرگ پدر بیند.

بوالعیناء را پرسیدند: زچه رو برده ای حضی شده و سیاه را به خدمت گرفته ای؟ گفت: سیاه از آن رو که به وی متهم نکنند. و حضی شده از آن رو که از وی اتهامم ندهند.

اسکندر روزی خطاب به فرزندش گفت: ای مادر حجامتگر! فرزند گفت: بدین گونه، مادرم نیک اختیار کرده است وتو اما بد برگزیده ای.

حکیمی گفت: سکوت زینت عاقلان است و پوشش جاهلان.

عمر بن عبدالعزیز، مردی را که سخن بسیار و به آواز بلند همی گفت، مخاطب کرد و گفت: آهسته بانگ کن. چه اگر بانگ بلند را خیری بود، خر را خیر از همه بیش بودی.

از سخنان بزرگان: کسی را که بیم جواب نبود، بگوید و آن را که آن بیم بود، شکوت پیشه شود.

فرزدق (شاعر) گفت: گاه شود که گفتن یک بیت نزد من سخت تر از کشیدن دندانی بود.

حجازی ابن شبرمه را گفت: دانش از ما برخاست. ابن شبرمه گفت: بلی، اما دیگرتان بازنگشت.

علی بن رستم به بغداد شد و اسلام آورد. سپس در نامه ای به خویشان خود نوشت: من از مدینة السلام، به سلامت و اسلام این نامه را بفرستاده ام، والسلام.

برادرش که آن نامه بخواند، گفت: بخدا تنها از آن رو که این نامه را با این واژه ها نویسد، به بغداد شد و اسلام آورد.

در سرای مغان رفته بود و آب زده
نشسته پیرو صلائی به شیخ و شاب زده
سبوکشان همه در بندگیش بسته کمر
ولی ز ترک کله ضمه برسحاب زده
گرفته ساغر عشرت فرشته ی رحمت
زجرعه بر رخ حور و پری گلاب زده
عروس بخت در آن حجله با هزاران ناز
کشیده وسمه و بر برگ گل گلاب زده
سلام کردم و با من بروی خندان گفت:
که ای خمارکش مفلس شراب زده
که کرد این که تو کردی به ضعف همت ورای
ز گنج خانه شده، خیمه برخراب زده
وصال دولت بیدار تر سمت ندهند
که خفته ای تو در آغوش بخت خواب زده
مفروش عطر عقل به هندوی زلف یار
کانجا هزار نافه ی مشکین به نیم جو
منبسط بودیم و یک جوهر همه
بی سر و بی پا بدیم آن سر همه
یک گهر بودیم همچون آفتاب
بی گره بودیم و صافی همچو آب
چون به صورت آمد آن نور سره
شد عدد چون پایه های کنگره
کنگره ویران کنیم از منجنیق
تا رود فرق از میان این فریق
شرح این را گفتمی من از مری
لیک ترسم تا نلغزد خاطری
نکته ها چون تیغ فولاد است نیز
گر نداری تو سپر واپس گریز
پیش این الماس بی اسپرمیا
کز بریدن تیغ را نبود حیا
زین سبب من تیغ کردم در غلاف
تا که کج خوانی نباید برخلاف

منصور خلیفه گفت: از برکات ما بر مسلمانان یکی این است که به روزگار ما طاعون از میان رفته است. یکی از حاضران گفت: از آن رو که خداوند هرگز طاعون و طاغوت را یک جا جمع نکند.

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در خرقه چو آتش زدی ای سالک عارف
جهدی کن و سرحلقه ی رندان جهان باش
هوش مصنوعی: ای عارف جستجوگر، در دل خود آتش بیفروز و تلاش کن تا در جمع رندان و افراد آزاداندیش جایگاه خاصی پیدا کنی.
هاتفی از گوشه ی میخانه دوش
گفت ببخشند گنه، می بنوش
هوش مصنوعی: به شنونده‌ای در گوشه‌ی میخانه گفته شده که آیا می‌تواند گناهانش را ببخشد، بنابراین از او خواسته شده تا آرامش پیدا کند و از می نوشیدن لذت ببرد.
عفو الهی بکند کار خویش
مژده ی رحمت برساند سروش
هوش مصنوعی: بخشایش خداوند انجام می‌شود و پیام‌آور رحمتش مژده‌ای را می‌آورد.
این خرد خام به میخانه بر
تا می لعل آوردش خون به جوش
هوش مصنوعی: این عقل نارس و نابخرد را به میخانه ببر تا شراب سرخ به خون او برساند و او را به جوش و هیجان بیاورد.
گرچه وصالش نه به کوشش دهند
آن قدر ای دل که توانی بکوش
هوش مصنوعی: هرچند که به دست آوردن وصال او نیاز به تلاش ندارد، اما ای دل، تا جایی که می‌توانی تلاش کن.
رندی حافظ نه گناهی است صعب
با کرم پادشه جرم پوش
هوش مصنوعی: حافظ می‌گوید که رفتار شیطنت‌آمیز و آزادانه او از نظر اخلاقی چندان خطایی ندارد، زیرا با بزرگی و بخشندگی پادشاهی که گناهان را می‌پوشاند، هماهنگ است. این به نوعی به بخشایش و گذشت در زندگی اشاره دارد.
ای در این خوابگه بی خبران
بی خبر خفته چو کوران و کران
هوش مصنوعی: ای بی خبران که در این دنیا مانند خواب به سر می‌برید، همچون کسانی که نه می‌بینند و نه می‌شنوند در غفلت غرق شده‌اید.
سر برآور که در این پرده سرای
میرسد بانگ سرود از همه جای
هوش مصنوعی: سر خود را از پنهان‌کاری بیرون بیاور، زیرا در این مکان، صدای آواز از همه جا به گوش می‌رسد.
بلبل از منبر گل نغمه نواز
قمری از سرو سهی زمزمه ساز
هوش مصنوعی: بلبل از منبر گل آواز می‌خواند و قمری از درخت بلند زمزمه‌هایی دلنواز سر می‌دهد.
بانگ برداشته مرغ سحری
کرده بر خفته دلان نوحه گری
هوش مصنوعی: صدای مرغ سحر بلند شده و بر دل‌های خواب‌آلود نوحه‌خوانی می‌کند.
چرخ در گردش از این بانگ و نوا
کوه در رقص از این صوت و صدا
هوش مصنوعی: این شعری به تصویر می‌کشد که زندگی و طبیعت به واسطه‌ی یک آهنگ و صدا به حرکت و رقص در آمده‌اند. چرخ زندگی در حال چرخش است و کوه‌ها از این نغمه به جنب و جوش درآمده‌اند. در اینجا، هماهنگی بین صدا و حرکت‌هایی که در اطراف ما وجود دارد، به زیبایی توصیف شده است.
هیچ از جای نمی خیزی تو
الله الله چه گران خیزی تو
هوش مصنوعی: تو از جایت حرکت نمی‌کنی و این وضعیت خیلی سنگین و دشوار است.
ساعتی ترک گران جانی کن
شوق را سلسله جنبانی کن
هوش مصنوعی: لحظاتی را به خودت استراحت بده و در دل، شوق و اشتیاق را زنده کن و به حرکت درآور.
بگسل از پای خود این لنگر گل
گام زن شو به سوی کشور دل
هوش مصنوعی: پای خود را از این زنجیر رها کن و با دل شجاع به سوی سرزمین عشق و احساس حرکت کن.
آستین بر سر عالم افشان
دامن از طینت آدم افشان
هوش مصنوعی: آستین خود را به نشانه ادب و احترام بالا زده و بگذارید دامن وجودتان، که نشان‌گر طبیعت انسانی‌تان است، رها شود. این به نوعی اشاره به humildity و تعلق به ریشه‌های انسانی دارد.
سنگ بر شیشه ی ناموس انداز
چاک در خرقه ی سالوس انداز
هوش مصنوعی: به شیشه‌ی حیا و عفت ضربه بزن و در پوشش تزویر و ریا، نقص و شکاف ایجاد کن.
همه ذرات جهان در رقص اند
رو نهاده به کمال از نقص اند
هوش مصنوعی: تمام موجودات و عناصر این جهان در حال حرکت و جنبش هستند و به حد کمال خود رسیده‌اند و از نقص و کمبودها دور شده‌اند.
تو هم از نقص قدم نه به کمال
دامن افشان ز سر جاه و جلال
هوش مصنوعی: شما نیز به خاطر نواقص و کمبودهایتان، خود را از عظمت و شکوه دور نکنید.
خواب بگذار که بی خوابی به
دیده را سرمه ی بیخوابی به
هوش مصنوعی: اجازه بده که خواب بیفتد، چرا که بی‌خوابی همچون سرمه‌ای بر دیده‌هایم نشسته است.
مردی مالی نزد دیگری به ودیعت نهاد و به حج رفت. زمانی که بازگشت، مرد آن مال را انکار کرد. وی به نزد ایاس قاضی رفت، وی گفت: این امر را پنهان دار. و سپس خود، آن مرد را بخواند.
هوش مصنوعی: مردی مقداری مال را به دیگری سپرد و به سفر حج رفت. وقتی که برگشت، آن مرد مدعی شد که این مال را به او نداده است. او به قاضی ایاس مراجعه کرد و قاضی به او گفت که این موضوع را مخفی نگه دارد و سپس خودش آن مرد را فراخواند.
زمانی که بیامد، گفتش مال غایبی نزد ماست. از آن‌جا که من امانت داری تو بشنیده‌ام. خانه‌ی خویش مستحکم بدار و شخصی مورد اطمینان، بفرست تا مال بدآن‌جا برد.
هوش مصنوعی: هنگامی که او آمد، گفت که اموالی از شخصی گم شده نزد ماست. از آن‌جایی که من از امانت‌داری تو اطلاع دارم، خانه‌ات را محکم نگه‌دار و فردی قابل اعتماد بفرست تا آن اموال را به آن جا ببرد.
ایاس سپس صاحب مال را بخواند و وی را گفت: اکنون به نزد امانت‌دار رو مال خود طلب کن و وی را بگوی اگر آن را ندهی از تو شکایت به ایاس قاضی برم.
هوش مصنوعی: ایاس سپس صاحب مال را فراخواند و به او گفت: حالا به امانت‌دار برو و مال خود را بخواه و به او بگو که اگر آن را به تو ندهد، به ایاس قاضی شکایت می‌کنم.
مرد به نزد وی رفت و او از بیم آن که مالی که قاضی بدو وعده داده بود، از دستش رود، مال وی پس داد. مرد خبر به ایاس داد. وی بخندید و گفت: خداوند مال تو، بر تو برکت دهد.
هوش مصنوعی: مرد به او نزدیک شد و از ترس اینکه مالی که قاضی به او قول داده بود، از دست برود، اموالش را پس داد. مرد این خبر را به ایاس رساند. ایاس خندید و گفت: امیدوارم خداوند بر مال تو برکت دهد.
خلیفه ای یکی از کارگزاران خویش را نوشت: از زندان خویش سی نفر را که مستحق قتل‌اند بفرست، تا پاره پاره‌شان کنم. و اگر بدین تعداد در زندان نداری، باقی را تا آن مقدار از نویسندگان دیوان داوریت برگزین. زیرا آن‌ها همه مستحق قتل‌اند.
هوش مصنوعی: خلیفه به یکی از کارگزارانش نوشت که از زندانیانش سی نفر که سزاوار مرگ هستند را بفرستد تا آنها را به قتل برساند. اگر در زندان به این تعداد زندانی نداشته باشد، می‌تواند تا همین مقدار از نویسندگان دیوان را انتخاب کند، زیرا همگی آن‌ها مستحق مرگ هستند.
تاجری در دعوایی که داشت به پادشاهی توسل جست. شاه با وی نزد قاضی حاضر شد. قاضی گفت: کسی که در دعوایش به پادشاهان توسل جوید، باید قضاوت از شیطان خواهد.
هوش مصنوعی: تاجری در یک نزاع و دعوا به کمک پادشاه متوسل شد. پادشاه او را به قاضی برد. قاضی گفت: کسی که در دعوای خود به پادشاهان روی می‌آورد، باید بداند که نتیجه قضاوت او از شیطان خواهد بود.
انوشیروان به یکی از دشمنان مغلوب شده ی خویش گفت: ایزد را سپاس که مرا بر تو پیروزی داد. پاسخ داد: همان ترا بس که به‌جای آن‌چه خود دوست همی داشت، آن‌را که تو دوست می‌داشتی ارزانی‌ات داشت.
هوش مصنوعی: انوشیروان به یکی از دشمنان شکست‌خورده‌اش گفت: خدا را شکر که بر تو پیروز شدم. دشمن جواب داد: همین برای تو کافی است که به جای آنچه خودت می‌خواستی، آنچه تو دوست داشتی به تو داده شد.
گناهکاری را به نزد منصور خلیفه آوردند. فرمان داد که بکشندش. محکوم گفت: «ان الله یامرک بالعدل و الاحسان ». اگر درباره ی دیگران به عدل عمل کرده ای، درباره ی من به احسان عمل کن. منصور فرمان داد که رهایش کنند.
هوش مصنوعی: مردی که گناهکار شناخته شده بود، به پیش منصور خلیفه برده شد و او دستور داد که او را بکشند. در این حین، محکوم گفت: «خداوند شما را به عدالت و نیکی فرمان داده است». او از منصور خواست که اگر با دیگران به عدالت رفتار کرده، با او به نیکی رفتار کند. منصور سپس دستور داد که او را آزاد کنند.
مردی را که به زندقه متهم بود، به نزد هارون الرشید آوردند. هارون گفت: آن قدر خواهمت زد که به زندقه اقرار آوری.
هوش مصنوعی: مردی که به ارتداد متهم شده بود، به حضور هارون الرشید آوردند. هارون گفت: من آنقدر تو را می‌زنم که به ارتداد خود اعتراف کنی.
مرد پاسخ داد: این خلاف امر خداوند است. چه امر داده است مردمان را زنند تا ایمان آوردند و تو خواهی مرا زنی تا به کفر اقرار آورم؟ هارون وی را ببخشود.
هوش مصنوعی: مرد گفت: این کار برخلاف فرمان خداوند است. آیا خداوند به مردم دستور داده است که آنها را بکشند تا ایمان بیاورند و تو می‌خواهی مرا بگیری تا به کفر اعتراف کنم؟ هارون او را بخشید.
علی بن الحسین، زین العابدین(ع) فرمود: هیچ یک از شما بر دیگری نباید فخر فروشد. چه تمامی شما برده‌اید و مولای‌تان یکی است.
هوش مصنوعی: علی بن حسین، زین العابدین(ع) بیان کردند که هیچ یک از شما نباید به دیگری برتری و افتخار کند، زیرا همه‌ی شما در واقع بنده هستید و سرپرست شما یکی است.
حکیمی را پرسیدند: کدام حرف خفی را نباید گفت؟ پاسخ داد: این که مرد از نکوکاری‌های خود گوید.
هوش مصنوعی: از حکیمی پرسیدند: کدام سخن را نباید بیان کرد؟ او پاسخ داد: سخنی که مرد درباره نیکی‌ها و کارهای خوب خود بگوید.
به دوست گرچه عزیز است راز دل مگشای
که دوست نیز بگوید به دوستان عزیز
هوش مصنوعی: هرچند که برای دوستت ارزش و اهمیت زیادی قائل هستی، اما بهتر است که رازهای قلبی‌ات را با او در میان نگذاری، زیرا او هم ممکن است این رازها را به دیگر دوستانش بگوید.
یزید بن اسید از عباس، برادر منصور خلیفه، به وی شکایت برد. منصور گفت: نیکی‌های من و بدی‌های برادرم را یک‌جا گرد کن و بنگر که با یکدیگر برابری کنند. وی پاسخ داد: اگر نیکوکاری‌تان به ما، در قبال بدیهای‌تان بود، اطاعت ما از شما از فضل ماست.
هوش مصنوعی: یزید بن اسید به عباس، برادر منصور خلیفه، شکایت کرد. منصور در پاسخ گفت: کارهای خوب من و بدی‌های برادرم را با هم مقایسه کن و ببین آیا این دو با هم برابرند یا نه. یزید پاسخ داد: اگر نیکی‌های شما در برابر بدی‌های شما باشد، پس اطاعت ما از شما نشان‌دهنده‌ی احترام و بزرگواری ماست.
محمد بن عمران، به محاذات کاخ مأمون، قصری بساخت. مأمون را گفتند که وی قصد هم چشمی تو داشته است.
هوش مصنوعی: محمد بن عمران در کنار کاخ مأمون، یک قصر ساخت. به مأمون گفته شد که او به دنبال رقابت با تو است.
مأمون وی را بخواست و پرسید: زچه رو قصر خویش در مقابل کاخ من بساختی؟ گفت: از آن رو که خواستم امیرالمومنین آثار نعمت‌های خویش بر من را شاهد بود.
هوش مصنوعی: مأمون از او خواست تا توضیح دهد چرا قصرش را روبروی کاخ او بنا کرده است. او پاسخ داد که این کار را انجام داده تا امیرالمؤمنین بتواند نشانه‌های نعمت‌هایی که به او عطا کرده را ببیند.
حکیمان گفته‌اند: آدمیانی که زود خشنود شوند، زود نیز به خشم آیند. چنان‌که هیمه ای که زود برافروزد، زود خاموش شود.
هوش مصنوعی: عقلای قوم بر این باورند که افرادی که به راحتی خوشحال می‌شوند، به همان اندازه هم به سرعت عصبانی خواهند شد. مانند چوبی که به سرعت آتش می‌گیرد و به همان سرعت نیز خاموش می‌شود.
انوشیروان گفت: بنده ی صالح از فرزند آدمی نیکوتر است. چه بنده هرگز مرگ سرور خویش را به مصلحت خویش نبیند. اما فرزند مصلحت خویش را در مرگ پدر بیند.
هوش مصنوعی: انوشیروان بیان کرد که یک بنده خوب از فرزند آدمی بهتر است. زیرا بنده هیچ وقت مرگ سرور خود را به نفع خود نمی‌بیند، در حالی که فرزند ممکن است مرگ پدرش را به نفع خود ببیند.
بوالعیناء را پرسیدند: زچه رو برده ای حضی شده و سیاه را به خدمت گرفته ای؟ گفت: سیاه از آن رو که به وی متهم نکنند. و حضی شده از آن رو که از وی اتهامم ندهند.
هوش مصنوعی: از بوالعیناء پرسیدند که چرا سیاه را به خدمت گرفته‌ای و حضی شده را نیز؟ او پاسخ داد که سیاه را به این دلیل انتخاب کرده‌ام که به او متهم نشوم و حضی شده را هم به این دلیل که از او اتهام نزنند.
اسکندر روزی خطاب به فرزندش گفت: ای مادر حجامتگر! فرزند گفت: بدین گونه، مادرم نیک اختیار کرده است وتو اما بد برگزیده ای.
هوش مصنوعی: اسکندر روزی به فرزندش گفت: ای فرزند حجامتگر! فرزند پاسخ داد: مادر من انتخاب خوبی داشته است، اما تو انتخاب بدی کرده‌ای.
حکیمی گفت: سکوت زینت عاقلان است و پوشش جاهلان.
هوش مصنوعی: یک حکیم بیان کرده است که سکوت برای افراد باهوش و عاقل یک نشانه و زینت به شمار می‌رود، در حالی که برای جاهلان و نادان‌ها به مثابه یک پوشش عمل می‌کند.
عمر بن عبدالعزیز، مردی را که سخن بسیار و به آواز بلند همی گفت، مخاطب کرد و گفت: آهسته بانگ کن. چه اگر بانگ بلند را خیری بود، خر را خیر از همه بیش بودی.
هوش مصنوعی: عمر بن عبدالعزیز به مردی که خیلی بلند صحبت می‌کرد، گفت: آرام‌تر صحبت کن. زیرا اگر صدا و فریاد بلند خوب بود، پس خر باید از همه بهتر می‌بود.
از سخنان بزرگان: کسی را که بیم جواب نبود، بگوید و آن را که آن بیم بود، شکوت پیشه شود.
هوش مصنوعی: از دیدگاه بزرگان، شخصی باید به راحتی پاسخ دهد که از جواب دادن نترسد، اما کسی که از پاسخ دادن هراس دارد، بهتر است سکوت اختیار کند.
فرزدق (شاعر) گفت: گاه شود که گفتن یک بیت نزد من سخت تر از کشیدن دندانی بود.
هوش مصنوعی: فرزدق، شاعر مشهور، بیان کرده است که برای او گاه سرودن یک بیت شعر به مراتب دشوارتر از کشیدن دندان است.
حجازی ابن شبرمه را گفت: دانش از ما برخاست. ابن شبرمه گفت: بلی، اما دیگرتان بازنگشت.
هوش مصنوعی: حجازی به ابن شبرمه گفت: دانش از ما آغاز شد. ابن شبرمه پاسخ داد: بله، اما دیگران به عقب برنگشتند.
علی بن رستم به بغداد شد و اسلام آورد. سپس در نامه ای به خویشان خود نوشت: من از مدینة السلام، به سلامت و اسلام این نامه را بفرستاده ام، والسلام.
هوش مصنوعی: علی بن رستم به بغداد رفت و به دین اسلام گروید. سپس در نامه‌ای به خانواده‌اش نوشت: من از شهر صلح و امنیت، این نامه را با سلامتی و به اصول اسلامی فرستادم. با احترام.
برادرش که آن نامه بخواند، گفت: بخدا تنها از آن رو که این نامه را با این واژه ها نویسد، به بغداد شد و اسلام آورد.
هوش مصنوعی: برادرش وقتی آن نامه را خواند، گفت: به خدا فقط به خاطر اینکه این نامه را با این کلمات نوشته بود، به بغداد رفت و مسلمان شد.
در سرای مغان رفته بود و آب زده
نشسته پیرو صلائی به شیخ و شاب زده
هوش مصنوعی: در محلی که مغان (در برخی فرهنگ‌ها به معنای زرتشتیان یا عارفان) حضور دارند، شخصی نشسته و مشغول گفتگو و تبادل نظر با شیخ و جوانی است که به بحث و جدل مشغولند. همچنین این شخص به نهر یا مادی که آنجا وجود دارد، رفته و مشغول آبیاری یا آرامش است.
سبوکشان همه در بندگیش بسته کمر
ولی ز ترک کله ضمه برسحاب زده
هوش مصنوعی: همه‌ی کسانی که به هنر و علم مشغولند، در مسیر خدمت و بندگی، خود را متعهد و محدود کرده‌اند، اما آنهایی که از سمت عشق و آزادی می‌آیند، به راحتی و شجاعت در مسیر خود حرکت می‌کنند.
گرفته ساغر عشرت فرشته ی رحمت
زجرعه بر رخ حور و پری گلاب زده
هوش مصنوعی: فرشته رحمت، لیوان شادی را در دست گرفته و بر روی چهره حور و پری، گلاب افشانده است.
عروس بخت در آن حجله با هزاران ناز
کشیده وسمه و بر برگ گل گلاب زده
هوش مصنوعی: عروس خوشبختی در آن اتاق با ناز و زیبایی فراوان به سر می‌برد و زینت‌های خاصی به خود داده و عطر گلاب را بر روی گل‌ها پاشیده است.
سلام کردم و با من بروی خندان گفت:
که ای خمارکش مفلس شراب زده
هوش مصنوعی: سلام کردم و او با لبخندی به من پاسخ داد: ای کسی که به خاطر عشق و مستی‌ات دچار سختی و فقر شده‌ای، از من دور نشو.
که کرد این که تو کردی به ضعف همت ورای
ز گنج خانه شده، خیمه برخراب زده
هوش مصنوعی: چه کسی این کار را انجام داده که تو به دلیل ناتوانی و ضعف خود، از گنج خانه‌ات بیرون آمده و بر ویرانه‌ها خیمه زده‌ای؟
وصال دولت بیدار تر سمت ندهند
که خفته ای تو در آغوش بخت خواب زده
هوش مصنوعی: خوشبختی و موفقیت به سادگی به دست نمی‌آید و باید برای دستیابی به آن تلاش کرد؛ چرا که در شرایطی که تنبلی و غفلت وجود دارد، فرصت‌ها به سادگی از بین می‌روند و به خواب غفلت می‌روند.
مفروش عطر عقل به هندوی زلف یار
کانجا هزار نافه ی مشکین به نیم جو
هوش مصنوعی: عطر عقل و دانش را به موی زیبای محبوب نیفروش، زیرا در اینجا هزاران مشک و عطر ارزشمند با قیمت ناچیزی وجود دارد.
منبسط بودیم و یک جوهر همه
بی سر و بی پا بدیم آن سر همه
هوش مصنوعی: ما در ابتدا یک وجود واحد و یکپارچه بودیم، بدون هیچ شکل و شمایلی، تا اینکه سرنوشت ما را از هم جدا کرد.
یک گهر بودیم همچون آفتاب
بی گره بودیم و صافی همچو آب
هوش مصنوعی: ما همچون مرواریدی بودیم که با درخشش و خلوص خود مانند آفتاب تابان و آب زلال بی‌عیب و نقص بودیم.
چون به صورت آمد آن نور سره
شد عدد چون پایه های کنگره
هوش مصنوعی: وقتی آن نور در قالب ظاهر شد، به مانند پایه‌های کنگره به عدد تبدیل گردید.
کنگره ویران کنیم از منجنیق
تا رود فرق از میان این فریق
هوش مصنوعی: با منجنیق، کنگره‌ای را ویران کنیم تا اختلافات و جدایی‌ها را از میان این گروه‌ها برطرف کنیم.
شرح این را گفتمی من از مری
لیک ترسم تا نلغزد خاطری
هوش مصنوعی: من داستان این ماجرا را برای شما بیان کردم، اما می‌ترسم که خاطره‌ای مختل شود یا به هم بریزد.
نکته ها چون تیغ فولاد است نیز
گر نداری تو سپر واپس گریز
هوش مصنوعی: نکته‌ ها مانند تیغ‌های برنده و تیز هستند. اگر برای خود محافظی نداشته باشی، ممکن است به تو آسیب برسانند.
پیش این الماس بی اسپرمیا
کز بریدن تیغ را نبود حیا
هوش مصنوعی: این جمله به نمایش یک الماس باارزش و درخشان اشاره دارد که در مقابل آن، شیئی دیگر وجود ندارد که به اندازه آن شگفت‌انگیز و باارزش باشد. همچنین به نوعی بی‌شرمی و بی‌حیایی اشاره می‌کند که در برابر زیبایی و ارزش آن الماس وجود دارد. در واقع، این بیان نشان‌دهنده برتری و عظمت چیزی است که در کلام به آن اشاره شده است.
زین سبب من تیغ کردم در غلاف
تا که کج خوانی نباید برخلاف
هوش مصنوعی: به همین دلیل من شمشیرم را به غلاف کردم تا کسی نتواند به نادرست تفسیر کند یا اشتباه بفهمد.
منصور خلیفه گفت: از برکات ما بر مسلمانان یکی این است که به روزگار ما طاعون از میان رفته است. یکی از حاضران گفت: از آن رو که خداوند هرگز طاعون و طاغوت را یک جا جمع نکند.
هوش مصنوعی: منصور خلیفه گفت: یکی از نعمت‌هایی که ما به مسلمانان ارزانی داشته‌ایم این است که در زمان ما بیماری طاعون از بین رفته است. یکی از افرادی که در جمع بود پاسخ داد: این به این خاطر است که خداوند هرگز طاعون و ظلم و فساد را در یک زمان کنار هم قرار نمی‌دهد.

حاشیه ها

1402/03/29 06:05
یزدانپناه عسکری

50 - عروس بخت در آن حجله با هزاران ناز - کشیده وسمه و بر برگ گل گلاب زده 

***

 [یزدانپناه عسکری]

انسان تنها زوج اسرار آمیز جهان

کشف حجاب عروس الهی در پیوند و تراکم بدن انسان (کالبد انرژی). رونمایی رشته مراورید حیات در پیوندِ پیوند دهنده اش «جامع جمیع اسماء» ، قبل از جدایی، گسیختگی و پراکندگی کسمه.

_______

4:142 ؛ 4:136 ؛ 12:267