گنجور

بخش چهارم

در شب دوشنبه سیزدهم رمضان سال هزار هجری، قران نحسین (مریخ و مشتری) در برج سلطان اتفاق افتد. و آن دال بر وقوع فتنه ای بزرگ و هرج و مرج و خرابی ساختمان های بزرگ و حرکت لشکریان است.

اما این امور طولی نیابد بل کار به سرعت به انتظام و صلاح باز گردد. و اوامر و نواهی شرع بویژه به سال چهارم پس از آن قرآن نظم یابد، و خداوند داناست.

به شب پنج شنبه ی بیست و دوم رجب سال هزار و دوازده هجری قران علویین (مشتری و زحل) در برج قوس اتفاق افتد.

و آن دال بر تغییر اوضاع مردمان حتی در ادیان و ملل بود و بسیاری از شهرهای نامی دستخوش خرابی گردد و بخشی از خشکی ها به زیر آب رود و بسیاری از مشاهیر و معارف اقوام بمیرند. و دیگرانی ظاهر آیند.

دولت به صاحب شوکتی رسد که از وی شگفتیها دیده شود. وی بسیار بر شتر برنشیند و ملک خویش تمهید کند و عالمان و صالحان و اشراف از او بهره برند.

به زمان وی وقایع شگرف افتد و محتمل است که وی مهدی موعود بود که به آخر زمان خروج کند. مردمان در آن روزگار به پوشیدن جامه هائی از پنبه و پشم، در رنگهائی تیره اشتیاق کنند. به دنیا حوادثی عجیب پدید آید.

مردمان قهستان، گرگان، دماوند و بغداد و اصفهان را قدر بالا گیرد. و در کار ملک مدخلی یابند و در سلطنت پادشاهی که گفتیم، ایشان را خطی است و یاران وی را در یاری او ثبات قدمی است و او را در تعبیر خواب یدی طولا است. و خداوند به حقایق امور داناتر است.

دلم ز وصل تسلی نمی شود امروز
اگر غلط نکنم، هجر یار نزدیک است
خوی با ماکن و با بیخبران هوی مکن
دم هر ماده خری را چو خران بوی مکن
روی را پاک بشوی عیب بر آئینه منه
نقد خود را سره کن، عیب ترازوی مکن

والیس حکیم از خویشاوندان مجنون بود. از سخنان اوست که: محبت مال پایه ی شر است و محبت شر، پایه ی همه عیوب.

وی را پرسیدند کدامیک از پادشاهان یونان و ایران نیک تر است؟ گفت: آن کس که بر غضب و شهوت خود حاکم بود.

از سخنان اوست: دنیا را اگر بر گریزان از خویش دست رسد، مجروحش سازد. ولی اگر به خواستارش دست رسد، وی را بکشد.

وی را گفتند: سلطان دوستت می دارد. گفت: شود که سلطان کسی را که از او بی نیاز است، دوست بدارد؟

حکیمی گفت: حکایت سلطنت به کوهی صعب می ماند که در آن همه ی میوه های نیکو گرد بود و همه ی درندگان. بالا رفتن از آن کوه سخت است و مقام کردنش سخت تر.

مرا ز دست هنرهای خویشتن فریاد
که هر یکی بدگر گونه داردم ناشاد
تنم گداخته شد در عنا چو موم از فکر
که آتش از چه فتاده است در دل فولاد
چمن چگونه برآراست قامت عرعر
صبا چگونه بپیر است طره ی شمشاد
دلم چه مایه جگر خورد تا بدانستم
که آدمی زچه پیدا شد و پری زچه زاد
ولیک هیچم از این در عراق حاصل نیست
خوشا فسانه ی شیرین و قصه ی فرهاد
تنعمی که من از فضل در جهان دیدم
همان جفای پدر بود وسیلی استاد

سلیمان بن داود(ع) بر درختی بگذشت که پرنده ای بر آن بانگ همی کرد. وی از همرهانش پرسید: آیا دانید چه می گوید؟ گفتند: خداوند و رسول وی داناتر است. گفت: می گوید هم اکنون نیم خرمائی خورده ام، اف به دنیا باد.

عارفی گفت: زمانی که درون و برون آدمی یکسان بود، انصاف است. و زمانی که درون نیک تر از برون بود، فضل اوست. زمانی او که برونش نیک تر از درون بود، هلاکت اوست.

صید جوئی به دشت دام نهاد
آهوی وحشیش به دام افتاد
بست پایش چو بود در دل وی
که برد زنده تا نواحی حی
نانهاده ز دشت پا بیرون
شد دچار وی از قضا مجنون
دیده آن پای بسته آهو را
از دل خسته خاست آه او را
گفتش این صید را چه آزاری
دست و پابسته اش چرا داری
او به صورت مشابه لیلی است
گربه لیلی ببخشیش اولی
نرگسش را نداده سرمه جلی
ورنه بودی بعینه او لیلی
گردنش را نسوده عقد گهر
ورنه لیلی بدی همه یک سر
خواند از شوق یار فرزانه
صد از اینان فسون و افسانه
دام شد صید پیشه زافسونش
داد رشته به دست مجنونش
دست خود طوق گردن او ساخت
به زبان تفقدش بنواخت
بوسه بر چشم و گردن او داد
رشته از دست و پای او بگشاد
گفت با رو، رو فدای لیلی باش
همچو من در دعای لیلی باش
لاله میخور به جای خار و گیاه
وز خدا سرخ روئیش میخواه
سبزه میخور بگرد چشمه و جوی
بهر سر سبزیش دعا میگوی
تا زلیلی بود ترا بوئی
کم مباد از وجود تو موئی
شاد زی از عنایت مولی
در حمای حمایت لیلی
سالها بر تو بگذرد که گذار
نکنی سوی تربت پدرت
تو به جای پدر چه کردی خیر
که همان چشم داری از پسرت
آنان که محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانه ای و در خواب شدند
جهان چیست؟ بگذر ز نیرنگ او
رهائی به چنگ آور از چنگ او
فلک در بلندی زمین در مغاک
یکی طشت خون و یکی طشت خاک
نبشته در این هر دو آلوده طشت
زخون سیاوش بسی سرگذشت
جهان گرچه آرامگاهی خوش است
شتابنده را نعل در آتش است
مقیمی نبینی در این باغ کس
تماشا کند هر یکی یک نفس
دو در دارد این باغ آراسته
درد و بند از این هر دو برخواسته
درآی از در باغ و بنگر تمام
زدیگر در باغ بیرون خرام
در و هر دمی نوبری میرسد
یکی می رود، دیگری میرسد
نئیم آمده از پی دلخوشی
مگر از پی رنج و محنت کشی
در این دم که داری به شادی بسیج
که آینده و رفته هیچ است هیچ
بگذر از این خواب و خیالات او
بر پر از این خاک و خرابات او
شحنه ی این غار چو غارتگر است
مفلسی از محتشمی خوشتر است
حکم چو بر عاقبت اندیشی است
محتشمی بنده ی درویشی است
کیسه برانند در این رهگذر
هر که تهی کیسه تر، آسوده تر
سرمکش از صحبت صاحبدلان
دست مدار از کمر مقبلان
خار که هم صحبتی گل کند
غالیه در دامن سنبل کند
زنده بود طالع دولت پرست
بنده ی دولت شو، هر جا که هست

به کتابی در دیدم، که عبدالله بن مبارک، با جمعی از صوفیان در علفزاری گرد بودند. صوفئی گیاهی برکند. عبدالله وی را گفت: ترا پنچ چیز حادث شد، این که از تسبیح سرورت بازداشتی، و این که دل به اشتغال بدانچه سودت ندهد، عادت دادی.

نیز راه خویش به کسان نمودی که چون تو کنند. نیز تسبیح گوئی را از تسبیح خداوند بازداشتی و خویشتن را نیز به جهت بردن بروز قیامت ملزم بکردی.

ابومسلم که به مرو رسید، مردمانش را گفت، آیا در این شهر حکیمی دارید؟ گفتند: بلی فلان زردشتی. گفت: بیاوریدش.

حاضر که شد، وی را گفت: خویشتن را زچه رو حکیم خوانی؟ گفت: از آن رو که مرا الهی بود که هر روزش زیر پای نهم. ابومسلم گفت: شمشیر آورید.

زردشتی گفت: امیر، لحظه ی درنگ کن. مگر شما در کتابتان نخوانده اید: «فرأیت من اتخذالهه هویه »؟ گفت: بلی. گفت: من هوای نفس زیر پا گذارم تا مبادا بر من پیروز گردد. ابومسلم گفت: آنچه گفتی حق است.

حکیمان سیر آدمی را با عقل و هوای نفس و حرص وی به سوارکاری همانند کرده اند که سگی نیز با خود دارد. حال اگر سگ را پیش اندازد، پیشرو، ایشان را بر هر جیفه ای برد، و از راه به چپ و راست منحرف شود و سوار کار و اسب را در پی خود گمراهی و هلاک افکند.

اگر پیشرو اسب بود، به کوهها و بیشه ها برشود، راه بگذارد و به جاهای خشک و خالی و خارزار رو کند و همگی را به رنج افکند.

حال اگر پیشرو سوار کار بود، نیکوترین راه را بگزیند و ایشان را به گواراترین سرچشمه ها و بهترین حاها برد و حال اسب و سگ و سوارکار بهبود گردد.

شرف خواهی، بگرد مقبلان گرد
که زود از مقبلان مقبل شود مرد
چو بر سنبل چرد آهوی تاتار
نسیمش بوی مشک آرد پدیدار
بهای در بزرگ از بهر این است
کزاول با بزرگان هم نشین است
ای از تو مرا امید بهبهودی نه
با ما تو چنانکه پیش از این بودی نه
می دانستم که عهد و پیمان مرا
در هم شکنی ولی بدین زودی نه
زین ره که گیاش تیغ تیز است
بگریز که مصلحت گریز است
این دیو کده نه جای نیل است
برخیز که رهگذر سیل است
چون بارت نیست باج نبود
بر ویرانه خراج نبود
بشتاب که راحت از جهان رفت
آهسته مرو که کاروان رفت
آن کس که در این دهش مقام است
آسوده دلی بر او حرام است
گیتی که سر وفا ندارد
گوئی که کس آشنا ندارد
چون قامت ما برای غرق است
کوتاه و دراز را چه فرق است؟

ادیبی: در مجلس یکی از امیران به بغداد بودم. امیر را طبقی لوزینه پیش رو بود. در این هنگام مجنون حلوالکلام وارد شد و گفت: امیر این چیست؟ امیر یک دانه به سویش افکند.

مجنون گفت: «اذا ارسلنا الیهم اثنین. امیر یک دانه ی دیگر او را داد. گفت: «فعززنا بثالث ». سومی را نیز بدو داد. گفت: «فخذ اربعه من الطیر» امیر چهارمی را بدو داد.

گفت: «و یقولون خمسه و ساد سهم کلبهم » امیر پنجمی را نیز به وی داد. گفت: «فی سته ایام » امیر ششمین لوزینه را نیز به وی داد. گفت: «سبع سمرات طباقا» لوزینه ها به هفت رسید. گفت: ثمانیه ازواج.

امیر گفت هشتمی را بدو دهند. گفت «تسعة رهط ». امیر نیز نهمی را داد. گفت: «تلک عشرة کاملة »، امیر دهمی را نیز بداد. گفت: احد عشر کوکبا، امیر به ده تای اولی نیز دانه ای افزود.

گفت: «ان عدة الشهور عند الله اثناعشر شهرا» امیر دوازدهمین را نیز ارزانی داشت. مجنون گفت: «ان یکن منکم عشرون »، امیر تعداد را به بیست رسانید.

گفت: «یغلبوا مأتین، امیر فرمان داد طبق را نزد او نهند. گفت به خدا سوگند اگر چنین نمی کردی، بهرت همی خواندم «فارسلنا الی مأه الف اویزیدون ».

هشام بن عبدالملک، معلم فرزند خویش را گفت: اگر سخنی بی پرده از وی شنیدی نزد دیگران سرزنشش مکن. چه بسا که خود به خطای خویش پی برد و نظرش از آغاز آن را زشت شمرد. خود را نگاه دار و زمانی که با وی خلوت داشتی، وی را آگاه کن.

در کتاب تاریخی دیدم که هادی خلیفه ی عباسی، شیفته ی کنیزکی غادر نام بود، که به سیما زیباتر زنان و لطیف طبع تر ایشان و در ادب فزون تر از ایشان بود. و نیکوتر از باقی همی خواند.

شبی که وی با وی به منادمت بنشسته و آواز سرداده بود، ناگاه رنگ هادی دیگرگون شد و آثار اندوه بر چهره اش نمایان گردید.

زن گفت: امیر را چه می شود، خداوند مکروهی وی را ننمایاند؟ هادی گفت: هم اکنون از خاطرم بگذشت که من خواهم مرد و هارون برادرم پس از من به خلافت رسد و تو همین گونه که با من بنشسته ای، با وی بنشینی.

زن گفت: خداوند، مرا پس از تو باقی مگذارد. وبه ملاطفت برخواست بل آن خیال از خاطر وی بزداید. عطائی وی را گفت ناگزیر باید سوگندان سخت خوری که پس از من با وی به خلوت منشینی.

زن سوگند بخورد و هادی از او پیمانی استوار نیز بگرفت و سپس بیرون شد و کس به نزد برادرش هارون فرستاد و سوگندش بداد که پس از او با «غادر» به خلوت منشیند. از وی نیز چنان پیمانی بگرفت.

ماهی بیش نگذشت که هادی بمرد. خلافت به هارون رسید. روزی کنیزک را خواست و وی را تکلیف منادمت نمود. زن گفت، امیر با آن پیمان ها و سوگندها چه می کند؟ گفت: کفاره ی تو و خود را پرداخته ام.

سپس با وی خلوت کرد و زن نزد وی مقامی یافت که ساعتی درویش را تحمل نمیتوانست کرد. تا شبی زن بر دامن هارون خفته بود که ناگاه پریشان برخاست. هارون گفت: فدایت شوم ترا چه می شود؟ گفت: برادرت را به خواب دیدم که این ابیات همی خواند:

«پس از آن که من همسایه ی ساکنان گورستان شدم، عهدم بشکستی

مرا فراموش کردی و چونان دورویان سوگندان خویش بشکستی

به پیمان شکنی، برادرم را همسر گزیدی، کسی که تو را غادر نامید، چه نیک نامید

مونس تازه مبارکت باد، و گردش روزگار به کامت مباد

امید که تا صبح به من پیوندی و چنان شوی که بامدادی من شدم

گمان می کنم هم امشب بدو خواهم پیوست. هارون گفت: فدایت شوم این خوابی پریشان بیش نیست. گفت: نه سپس به لرزه افتاد و مضطرب گشت و بمرد.

ابن سماک واعظی خوش سخن بود ولی در دانش توانا نبود. سخنانش باب طبع صوفیان بود و در مجلس وی جمعی بسیار گرد همی شدند.

قضا را روزی وی به مجلس موعظه همی کرد که یکی از طلاب نامه ای بدستش داد. ابن سماک نامه برگشود و دید در آن فتوائی خواسته اند پیرامن کسی که بمرد و چنین و چنان ورثه ای به جای نهاد و این که تقسیم چگونه شود؟

ابن سماک که دید نامه به فرائض ارث مربوط است، به خشم از دستش بیفکند و گفت: ما سخن از کسانی گوئیم که زمانی که میرند، چیزی برجای ننهند . . . حاضران از بدیهه گوئی وی شگفت زده شدند.

کسی زاهدی را گفت: مرا پندی موجز ده. گفت: بدانچه در مقابل خداوند عهده دار آنی، پرداز یعنی کمال توبه. و بدانچه خداوند در مقابل توعهده دار آن است مپرداز، یعنی روزی.

یکی از شاهان شیفته کبوتربازی بود، وقتی با یکی از خدمتکاران در یکی از روستاها مسابقه بگذاشت. و کس نزد وزیر خویش به شهر فرستاد تا برگوید که کبوتر کدام یک پیشی داشته است.

وزیر را خوش نیامد که بنویسد کبوتر خادم پادشاه پیشی داشته است. و نمی دانست چه باید کند. کاتبش گفت: بنویس:

«ای سروری که بختت بر نصیب دیگران پیروز است کبوتر تو پیشی داشت اما حاجب خویش را پیشتر فرستاده بود. وزیر، این سروده را نیک دانست و فرمان داد کاتب را جایزه دهند.

بشربن مفضل حکایت کرد و گفت: به قصد حج می رفتیم که به قبیله ای رسیدیم. ما را گفتند که در آن جا زنی در غایت زیبائی است که مارگزیده ها را درمان کند.

مشتاق شدیم وی را ببینیم. دوستی را نیز با خود بردیم. بین راه چوبی بگرفتیم و با آن پای وی را خراشیدیم تا خون آمد. سپس زخم را ببستیم و وی را به قبیله بردیم و گفتیم. مار گزیده است.

زنی چون قرص آفتاب بیرون آمد و بزخم وی نگریست و گفت: وی را مار نگزیده است. چوبی زخمش کرده است که مار بر آن بول کرده است، و تا زمانی که خورشید غروب کند، خواهد مرد. هنوز آفتاب فردا بالا نیامده بود که وی بمرد و ما سخت شگفت زده ماندیم.

بزرگان عرب پدر قیس مجنون را گفتند که مجنون را به مکه برد و طواف دهد و از خدا خواهد که وی را از ابتلا آتش عافیت دهد.

پدر چنان کرد و هنگامی که به منی بودند، ناگهان زنی خواهر خویش لیلی نام را با فریاد خواند مجنون چنان بیهوش افتاد که پدر پنداشت مرده است. اما ساعتی بعد که بهوش آمد، چنین خواند:

«هنگامی که در خیف منی بودم، یکی دیگری را بخواند و بی آنکه داند شوق دل ما را برانگیخت بنام لیلی، جز لیلی را بخواند و با این نام پرنده ای را که گوئی در دل من بود، به پرواز درآورد.

یکی از حکیمان گفت: برترین مردم کسی است که هنگام رفعت مقام تواضع ورزد و هنگام توانائی عفو کند و با قدرت انصاف ورزد.

ادیبی گفت، هر کست گوید که مکارئی خوش خلق یا واسطه ای بدخلق یا شتربانی که جو ندزدد یا خیاطی که از پارچه ندزدد یا کوری که سنگین دل نبود یا معلمی که توانگر یا کوتاه قدی فاقد تکبر یا بلندقدی راست قامت را دیده است، باورش مکن.

زنی به نزد معبری بیامد و گفت: به خواب دیدم که سنبله ی گندمی از انگشتم بروئیده است، تعبیر چیست؟ معبر گفت: ای فلان، تو از نخ ریسی روزی همی خوری. گفت: بلی.

ابن هرمه به نزد منصور (خلیفه) آمد. منصور وی را عزیز داشت و تکریم کرد و پرسید: چیزی از من خواه. گفت به کارگزارت در مدینه بنویس که هرگاه مرا مست بگرفتند، حدم نزند.

منصور گفت: ابطال حدود را راهی نیست. چیز دیگری بخواه. و اصرار بکرد، اما ابن هرمه بیش الحال کرد. سرانجام منصور گفت: به کارگزار مدینه بنویسید:

هرگاه ابن هرمه را مست نزد تو آورند، وی را هشتاد تازیانه زن، و آورنده اش را صد تازیانه از آن پس ابن هرمه مست در کوچه ها می رفت و کسی متعرضش نمی شد.

در کافی، پس از باب استدراج آمده است که ابوعبدالله(ع) مردی را گفت: تو را طبیب نفس خود کرده اند، بیماریت آموخته اند و نشانه ی صحتت نیز. دارو را نیز به تو نموده اند.

حال بنگر که چگونه به کار نفس خودپردازی. نیز به دیگری فرمود: دل خویش را هم نشین نکوکار و پدر و مادر و فرزند خویش نه، دانشت را پدر خود دان و از او پیروی کن و نفس خویش را دشمن خود دان که باید با او بستیزی و مال خویش عاریه ای که باید پس دهی.

معرفت از آدمیان برده اند
آدمیان را ز میان برده اند
با نفس هر که بر آمیختم
مصلحت آن بود که بگریختم
سایه ی کس فر همائی نداشت
صحبت کس بوی وفائی نداشت
صحبت نیکان زجهان دور گشت
شان عسل لانه زنبور گشت
معرفت اندر گل آدم نماند
اهل دلی در همه عالم نماند
فلک جز عشق محرابی ندارد
جهان بی خاک عشق آبی ندارد
غلام عشق شو کاندیشه این است
همه صاحبدلان را پیشه این است
جهان عشق است و دیگر زرق سازی
همه بازی است الا عشق بازی
کسی کز عشق خالی شد، فسرده است
گرش صد جان بود بی عشق مرده است
مبین در عقل کان سلطان جان است
قدم درعشق نه کان جان جان است
چون عشق سرشته شد به گوهر
چه باک پدرچه بیم مادر
پندار چه هزار سودمند است
چون عشق آید چه جای پند است
در عشق شکستگی کند سود
خورشید به گل نشاید اندود
عشقی که نه عشق جاودانی است
بازیچه ی شهوت جوانی است
عشق آینه ی بلند نور است
شهوت زحساب عشق دور است
در خاطر هر که عشق ورزد
عالم همه حبه ای نیرزد
چون عاشق را کسی بکاود
معشوق از او برون تراود
چون عشق به صدق ره نماید
یک خوبی دوست، ده نماید

- در صورتی که ستاره ی دنباله داری در برج حمل دیده شود، مرگ پادشاهان، اضطراب مملکت، قحطی و مرگ را نشانه است.

- در برج ثور نشانه ی خشک سالی، راهزنی، خراب کردن و خون ریزی است.

- در جوزا نشانه ی خرابی پاره ای شهرها، تغییر دولتها، بدی وضع روستائیان، مرگ و ستم است.

- در سرطان نشانه ی مرگ سلطان با سم است و نیز خونریزی، هجوم دشمنان به مملکت و حوادثی آسمانی است.

- دراسد، نشانه ی بیماری ها، خرابی و وباست.

- در سنبله، نشانه ی ستم، جور و تخریب به جنگ است.

- در میزان نشانه ی مرگ ومیر حیوانات است.

- در عقرب نشانه ی مرگ عابدان و زاهدان و دانشمندان و آفات سماوی و تخریب بواسطه ی زیادتی برف است.

- در قوس نشانه ی مرگ سلطان، جعل نامه ای که بسببش خرابی بسیار حاصل آید، و نیز قحطی است.

- در جدی نشانه ی آتش سوزی شهر یا غرقه گشتن آن است و برف و جنگ و تخریب در کوهستانها و قحطی.

- در دلو نشانه ی جنگ و اسارت، ستم و تغییر اخلاق مردمان و اوضاع زمانه است.

- در حوت نشانه ی خرابی برخی شهرها، حریق، غرق و فساد احوال است.

در یکی از تاریخ ها آمده است که مانی نقاش به ایام شاپورذوالاکتاف بود و ادعای پیامبری همی کرد. از معجزاتش این بود که با دست دوایری می ساخت که پرگار که از آن می گذراندند. نشان میداد که درست است.

قطر پاره ای از دوایری که با دست می ساخت، از پنج ذرع بیشتر بود. نیز با دست و بدون کمک از خط کش، خط هائی می کشید که با گذاردن خط کش نیز راست درمی آمد.

یکی از بزرگان گفت: اگر دنیا تنها همین یک عیب را داشته باشد که عاریتی است، شایسته است که صاحب همت بدان التفات نکند. چنان که صاحبان مروت از عاریت اسباب تحمل دوری می کنند.

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در شب دوشنبه سیزدهم رمضان سال هزار هجری، قران نحسین (مریخ و مشتری) در برج سلطان اتفاق افتد. و آن دال بر وقوع فتنه ای بزرگ و هرج و مرج و خرابی ساختمان های بزرگ و حرکت لشکریان است.
هوش مصنوعی: در شب دوشنبه سیزدهم رمضان سال هزار هجری، سیاره‌های مریخ و مشتری در برج سلطان قرار گرفتند. این وضعیت به نحوی نشان‌دهنده احتمال بروز یک فتنه بزرگ، هرج و مرج، و خرابی در ساخت و سازهای بزرگ و همچنین حرکت نیروهای نظامی است.
اما این امور طولی نیابد بل کار به سرعت به انتظام و صلاح باز گردد. و اوامر و نواهی شرع بویژه به سال چهارم پس از آن قرآن نظم یابد، و خداوند داناست.
هوش مصنوعی: اما این مسائل طولانی نخواهد شد و کار به زودی به نظم و صلاح برمی‌گردد. همچنین قوانین شرع به ویژه در سال چهارم پس از آن دوره منظم خواهد شد و خداوند از همه چیز آگاه است.
به شب پنج شنبه ی بیست و دوم رجب سال هزار و دوازده هجری قران علویین (مشتری و زحل) در برج قوس اتفاق افتد.
هوش مصنوعی: در شب پنج‌شنبه، بیست و دوم رجب سال ۱۲ هجری قمری، سیارات مشتری و زحل در برج قوس با یکدیگر هم‌ راستا می‌شوند.
و آن دال بر تغییر اوضاع مردمان حتی در ادیان و ملل بود و بسیاری از شهرهای نامی دستخوش خرابی گردد و بخشی از خشکی ها به زیر آب رود و بسیاری از مشاهیر و معارف اقوام بمیرند. و دیگرانی ظاهر آیند.
هوش مصنوعی: این موضوع نشان‌دهنده تغییرات بزرگی در وضعیت مردم است، حتی در زمینه‌های دینی و ملی. بسیاری از شهرهای معروف به ویرانی خواهند افتاد و قسمت‌هایی از خشکی‌ها زیر آب خواهند رفت. همچنین، بسیاری از شخصیت‌ها و دانش‌های اقوام از بین خواهند رفت و افراد جدیدی به وجود خواهند آمد.
دولت به صاحب شوکتی رسد که از وی شگفتیها دیده شود. وی بسیار بر شتر برنشیند و ملک خویش تمهید کند و عالمان و صالحان و اشراف از او بهره برند.
هوش مصنوعی: دولت به کسی می‌رسد که شگفتی‌هایی از او مشاهده می‌شود. او به دفعات بر شتر سوار می‌شود و برای کشور خود تدابیر لازم را اتخاذ می‌کند. علما، افراد صالح و اشراف از دانش و تجربیات او بهره‌مند خواهند شد.
به زمان وی وقایع شگرف افتد و محتمل است که وی مهدی موعود بود که به آخر زمان خروج کند. مردمان در آن روزگار به پوشیدن جامه هائی از پنبه و پشم، در رنگهائی تیره اشتیاق کنند. به دنیا حوادثی عجیب پدید آید.
هوش مصنوعی: در آن زمان، وقوع رویدادهای حیرت‌انگیز پیش‌بینی می‌شود و ممکن است او مهدی موعود باشد که در آخرالزمان ظهور کند. مردم در آن دوران به پوشیدن لباس‌های پنبه‌ای و پشمی، با رنگ‌های تیره تمایل پیدا خواهند کرد. همچنین در دنیا حوادث عجیبی رخ خواهد داد.
مردمان قهستان، گرگان، دماوند و بغداد و اصفهان را قدر بالا گیرد. و در کار ملک مدخلی یابند و در سلطنت پادشاهی که گفتیم، ایشان را خطی است و یاران وی را در یاری او ثبات قدمی است و او را در تعبیر خواب یدی طولا است. و خداوند به حقایق امور داناتر است.
هوش مصنوعی: مردم قهستان، گرگان، دماوند، بغداد و اصفهان از احترام خاصی برخوردارند. آنها به‌نوعی در امور کشور نقشی دارند و در سلطنت پادشاهی که ذکر شد، جایگاه ویژه‌ای دارند. این پادشاه دوستانی ثابت قدم دارد که در پشتیبانی از او همواره حاضرند و همچنین از توانایی بالایی در تعبیر خواب برخوردار است. در نهایت، خداوند به واقعیت‌ها و حقایق امور آگاه‌تر است.
دلم ز وصل تسلی نمی شود امروز
اگر غلط نکنم، هجر یار نزدیک است
هوش مصنوعی: امروز خاطر من از دیدن معشوق آرامش نمی‌گیرد و اگر اشتباه نکنم، جدایی از او نزدیک به نظر می‌رسد.
خوی با ماکن و با بیخبران هوی مکن
دم هر ماده خری را چو خران بوی مکن
هوش مصنوعی: با آدم‌های نادان نشست و برخاست نکن، چون هر حرفی که از دهان آنها بیرون بیاید، بوی آزاردهنده‌ای دارد. پس از گفتگو و معاشرت با آنها خود را دور نگه‌دار.
روی را پاک بشوی عیب بر آئینه منه
نقد خود را سره کن، عیب ترازوی مکن
هوش مصنوعی: صورت خود را تمیز کن و نقص‌های خود را به دیگران نسبت نده. ارزیابی درستی از خود داشته باش و نگذار عیب‌هایت را به دیگران منتقل کنی.
والیس حکیم از خویشاوندان مجنون بود. از سخنان اوست که: محبت مال پایه ی شر است و محبت شر، پایه ی همه عیوب.
هوش مصنوعی: والیس حکیم از خانواده مجنون بود و گفته است: عشق به مال، منبع همه مشکلات است و عشق به شر، ریشه تمام نقص‌ها و عیوب محسوب می‌شود.
وی را پرسیدند کدامیک از پادشاهان یونان و ایران نیک تر است؟ گفت: آن کس که بر غضب و شهوت خود حاکم بود.
هوش مصنوعی: از او پرسیدند که کدامیک از پادشاهان یونان و ایران بهتر است؟ او پاسخ داد: کسی که بتواند بر خشم و تمایلات خود تسلط داشته باشد.
از سخنان اوست: دنیا را اگر بر گریزان از خویش دست رسد، مجروحش سازد. ولی اگر به خواستارش دست رسد، وی را بکشد.
هوش مصنوعی: به گفته او، اگر کسی در دنیا به دنبال چیزهایی باشد که از آن فراری است، آن چیزها به او آسیب می‌زنند. اما اگر او به آنچه می‌خواهد دست یابد، در نهایت می‌تواند به نابودی او منجر شود.
وی را گفتند: سلطان دوستت می دارد. گفت: شود که سلطان کسی را که از او بی نیاز است، دوست بدارد؟
هوش مصنوعی: به او گفتند: سلطان تو را دوست دارد. او پاسخ داد: آیا ممکن است که سلطان کسی را که به او نیازی ندارد، دوست داشته باشد؟
حکیمی گفت: حکایت سلطنت به کوهی صعب می ماند که در آن همه ی میوه های نیکو گرد بود و همه ی درندگان. بالا رفتن از آن کوه سخت است و مقام کردنش سخت تر.
هوش مصنوعی: حکیم گفت: حکایت پادشاهی مانند کوهی دشوار است که در آن همه میوه‌های خوب وجود دارد و همچنین تمام درندگان. بالا رفتن از این کوه دشوار است و اقامت در آن حتی سخت‌تر.
مرا ز دست هنرهای خویشتن فریاد
که هر یکی بدگر گونه داردم ناشاد
هوش مصنوعی: من از هنرهای خودم گلایه‌مندم، زیرا هر یک از آنها به نوعی مرا ناراحت و نارضی می‌کند.
تنم گداخته شد در عنا چو موم از فکر
که آتش از چه فتاده است در دل فولاد
هوش مصنوعی: بدنم به شدت تحت تاثیر فکر و احساسات قرار گرفته است، به گونه‌ای که مثل موم نرم شده‌ام. این سوال در ذهنم هست که چه چیزی باعث شعله‌ور شدن آتش در دل من شده است، در حالی که ظاهر محکم و استواری مثل فولاد دارم.
چمن چگونه برآراست قامت عرعر
صبا چگونه بپیر است طره ی شمشاد
هوش مصنوعی: چمن چطور خودش را آراسته و شاداب نشان می‌دهد و نسیم بهاری چطور به زیبایی موهای بلند شمشاد بادی می‌زند؟
دلم چه مایه جگر خورد تا بدانستم
که آدمی زچه پیدا شد و پری زچه زاد
هوش مصنوعی: دل من چقدر نگران و دلتنگ شد تا این را فهمیدم که انسان از چه چیزی آفریده شده و پری از چه چیزی به وجود آمده است.
ولیک هیچم از این در عراق حاصل نیست
خوشا فسانه ی شیرین و قصه ی فرهاد
هوش مصنوعی: اما من هیچ نتیجه‌ای از این مکان در عراق نمی‌گیرم. چه خوب است داستان شیرین و قصه فرهاد!
تنعمی که من از فضل در جهان دیدم
همان جفای پدر بود وسیلی استاد
هوش مصنوعی: من لذتی که از نعمت‌های زندگی در این دنیا تجربه کرده‌ام، همان بی‌محبتی پدر و سخت‌گیری‌های استاد بوده است.
سلیمان بن داود(ع) بر درختی بگذشت که پرنده ای بر آن بانگ همی کرد. وی از همرهانش پرسید: آیا دانید چه می گوید؟ گفتند: خداوند و رسول وی داناتر است. گفت: می گوید هم اکنون نیم خرمائی خورده ام، اف به دنیا باد.
هوش مصنوعی: سلیمان بن داود (ع) از زیر درختی عبور کرد که پرنده‌ای بر روی آن آواز می‌خواند. او از همراهانش پرسید: آیا می‌دانید این پرنده چه می‌گوید؟ همراهانش جواب دادند: خدا و پیامبرش بهتر می‌دانند. سلیمان (ع) گفت: این پرنده می‌گوید که هم‌اکنون نیمی از خرما را خورده‌ام، لعنت بر دنیا!
عارفی گفت: زمانی که درون و برون آدمی یکسان بود، انصاف است. و زمانی که درون نیک تر از برون بود، فضل اوست. زمانی او که برونش نیک تر از درون بود، هلاکت اوست.
هوش مصنوعی: یک عارف بیان کرده است که زمانی که باطن و ظاهر انسان همسان باشد، آن را انصاف می‌نامند. اگر باطن فرد نیکوتر از ظاهرش باشد، این به عنوان فضیلت او شناخته می‌شود. اما اگر ظاهرش از باطنش بهتر باشد، نشانه‌ای از هلاکت اوست.
صید جوئی به دشت دام نهاد
آهوی وحشیش به دام افتاد
هوش مصنوعی: شکارچی در دشت تله‌ای گذاشت و آهوی وحشی به دام افتاد.
بست پایش چو بود در دل وی
که برد زنده تا نواحی حی
هوش مصنوعی: وقتی که پای او به دلش بسته باشد، می‌تواند زنده را به مکان‌های زنده‌تری منتقل کند.
نانهاده ز دشت پا بیرون
شد دچار وی از قضا مجنون
هوش مصنوعی: مردی از دشت بیرون آمد و به طور ناگهانی دچار عشق و جنون شد.
دیده آن پای بسته آهو را
از دل خسته خاست آه او را
هوش مصنوعی: چشم نگران و دلbroken من برای آهو، که بی‌حرکت و در غم و اندوه است، ناله‌ای عمیق و دل‌سوزی برمی‌کشد.
گفتش این صید را چه آزاری
دست و پابسته اش چرا داری
هوش مصنوعی: او گفت: این شکار چه آسیبی به تو می‌زند؟ چرا او را با دست و پا بسته نگه‌داشتی؟
او به صورت مشابه لیلی است
گربه لیلی ببخشیش اولی
هوش مصنوعی: او به گونه‌ای شبیه لیلی است، گربه لیلی را ببخشید.
نرگسش را نداده سرمه جلی
ورنه بودی بعینه او لیلی
هوش مصنوعی: چشمان نرگس‌اش را به سرمه نآرسته، وگرنه به روشنی او لیلی بود.
گردنش را نسوده عقد گهر
ورنه لیلی بدی همه یک سر
هوش مصنوعی: گردن او را از زرق و برق و زیبایی پر نکرده‌اند، وگرنه لیلی نیز از او تماماً عاشق می‌شود.
خواند از شوق یار فرزانه
صد از اینان فسون و افسانه
هوش مصنوعی: به خاطر علاقه به یار دانا، او صد قصه و افسانه را از دل شوق خویش می‌خواند.
دام شد صید پیشه زافسونش
داد رشته به دست مجنونش
هوش مصنوعی: صید به دام افتاد و زافسونی که در کارش ماهر بود، رشته‌ای به دست عاشقش مجنون داد تا او را به دام بیندازد.
دست خود طوق گردن او ساخت
به زبان تفقدش بنواخت
هوش مصنوعی: دست خودم کمربند گردن او را درست کردم و با محبت و محبت به او سخن گفتم.
بوسه بر چشم و گردن او داد
رشته از دست و پای او بگشاد
هوش مصنوعی: بوسه‌ای بر چشمان و گردن او زدم و در نتیجه آزادی و رهایی را برای او فراهم کردم.
گفت با رو، رو فدای لیلی باش
همچو من در دعای لیلی باش
هوش مصنوعی: بگو که با روی تو، جانم فدای لیلی باشد، مانند من، در دعا برای لیلی حاضر باش.
لاله میخور به جای خار و گیاه
وز خدا سرخ روئیش میخواه
هوش مصنوعی: کلمات این بیت به این معناست که بجای خار و گیاه، لاله‌ای را به دست بگیر که نماد زیبایی و شادابی است و از خداوند بخواه که رنگ سرخ و زیبایی آن را به تو عطا کند. در واقع، تشویق به زیبایی و نیکی و درخواست از خدا برای داشتن صفاتی شایسته است.
سبزه میخور بگرد چشمه و جوی
بهر سر سبزیش دعا میگوی
هوش مصنوعی: سبزه را ببر و در کنار چشمه و جوی بگرد تا برای سبز شدنش دعا کنی.
تا زلیلی بود ترا بوئی
کم مباد از وجود تو موئی
هوش مصنوعی: تا زمانی که در زندگی کسی خوار و خفیف نباشی، هیچ چیز کم از وجود تو نقصان نخواهد داشت و محوریتی محفوظ خواهد ماند.
شاد زی از عنایت مولی
در حمای حمایت لیلی
هوش مصنوعی: با لطف و رحمت خداوند، زندگی شاد و خوشی داشته باش و از حمایت لیلی بهره‌مند شو.
سالها بر تو بگذرد که گذار
نکنی سوی تربت پدرت
هوش مصنوعی: سال‌ها می‌گذرانید اما هیچ‌گاه به سراغ خاک پدرت نخواهی رفت.
تو به جای پدر چه کردی خیر
که همان چشم داری از پسرت
هوش مصنوعی: در این جمله به فردی یادآوری می‌شود که به جای پدرش چه کارهایی انجام داده است و از او خواسته می‌شود نگاهی به فرزند خود بیندازد و ببیند که آیا او هم از ویژگی‌ها و توانایی‌های پدرش برخوردار است یا نه. به نوعی به احساس مسئولیت و توجه به نسل بعد اشاره شده است.
آنان که محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
هوش مصنوعی: افرادی که به فضیلت و آداب آشنا شدند، در جمع دوستان خود به روشنایی و کمال رسیدند.
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانه ای و در خواب شدند
هوش مصنوعی: در این شب تاریک، کسی از راه بیرون نرفت و فقط داستانی نقل کردند و سپس به خواب رفتند.
جهان چیست؟ بگذر ز نیرنگ او
رهائی به چنگ آور از چنگ او
هوش مصنوعی: جهان چیست؟ از فریب و نیرنگ‌های آن عبور کن و آزادی را به دست آور، از دست او رهایی یاب.
فلک در بلندی زمین در مغاک
یکی طشت خون و یکی طشت خاک
هوش مصنوعی: آسمان در بلندی و زمین در پستی، یکی مانند ظرفی پر از خون و دیگری مانند ظرفی پر از خاک است.
نبشته در این هر دو آلوده طشت
زخون سیاوش بسی سرگذشت
هوش مصنوعی: در این دو طشت که به خون سیاوش آلوده شده، داستان‌های زیادی نوشته شده است.
جهان گرچه آرامگاهی خوش است
شتابنده را نعل در آتش است
هوش مصنوعی: جهان هرچند که مکانی خوشایند و آرام است، اما برای کسی که در حال حرکت و شتاب است، مانند نعل در آتش می‌ماند.
مقیمی نبینی در این باغ کس
تماشا کند هر یکی یک نفس
هوش مصنوعی: در این باغ کسی را نمی‌بینی که بتواند به طور عمیق و با دقت دیدن کند، هر کس فقط لحظه‌ای به آن نگاه می‌کند.
دو در دارد این باغ آراسته
درد و بند از این هر دو برخواسته
هوش مصنوعی: این باغ زیبا دو در دارد؛ یکی به سوی درد و دیگری به سوی بند و غم. مشکلات و دردهایی که انسان‌ها با آن روبرو هستند، از هر دو در وارد می‌شوند و بر زندگی‌مان تأثیر می‌گذارند.
درآی از در باغ و بنگر تمام
زدیگر در باغ بیرون خرام
هوش مصنوعی: وارد باغ شو و تمام زیبایی‌های آن را تماشا کن، همچنین از در دیگر باغ بیرون برو و زیبایی‌های بیشتری را مشاهده کن.
در و هر دمی نوبری میرسد
یکی می رود، دیگری میرسد
هوش مصنوعی: در هر لحظه، هر چیزی که می‌آید و می‌رود، چیزی جدید جایگزین آن می‌شود.
نئیم آمده از پی دلخوشی
مگر از پی رنج و محنت کشی
هوش مصنوعی: من به دنبال خوشحالی و آرامش آمده‌ام، نه اینکه بخواهم از رنج و زحمت‌های زندگی بگریزم.
در این دم که داری به شادی بسیج
که آینده و رفته هیچ است هیچ
هوش مصنوعی: در حال حاضر که به شادی مشغولی، بدان که گذشته و آینده هیچ ارزش و اهمیت خاصی ندارند.
بگذر از این خواب و خیالات او
بر پر از این خاک و خرابات او
هوش مصنوعی: از این خواب و خیال‌های او چشم پوش، او به دنیا و دنیازدگی‌اش وابسته است.
شحنه ی این غار چو غارتگر است
مفلسی از محتشمی خوشتر است
هوش مصنوعی: موجودی که در این غار زندگی می‌کند، مانند دزد و غارتگر است، اما یک انسان بی‌پول و بی‌کس که با احترام و اعتبار زندگی می‌کند، برایم ارزش بیشتری دارد.
حکم چو بر عاقبت اندیشی است
محتشمی بنده ی درویشی است
هوش مصنوعی: وقتی به پیامدها فکر کنیم و تصمیمات خود را با احتیاط بگیریم، به حالت مرفه و باوقاری دست می‌یابیم، مانند یک درویش که از مال دنیا فارغ است.
کیسه برانند در این رهگذر
هر که تهی کیسه تر، آسوده تر
هوش مصنوعی: در این مسیر، هر کسی که پول کمتری داشته باشد، راحت‌تر و بی‌دغدغه‌تر خواهد بود.
سرمکش از صحبت صاحبدلان
دست مدار از کمر مقبلان
هوش مصنوعی: از سخنانی که از دل‌های روشن و صاحب‌نظران است، بهره‌مند شو و هرگز از خودت را از محبت و دوستانی که رو به تو دارند دور نکن.
خار که هم صحبتی گل کند
غالیه در دامن سنبل کند
هوش مصنوعی: خار که با گل صحبت کند، بوی خوشی در دامن سنبل ایجاد می‌کند.
زنده بود طالع دولت پرست
بنده ی دولت شو، هر جا که هست
هوش مصنوعی: هر جا که هستی، به دنبال خوشبختی و سعادت باش و همواره خود را در خدمت و خدمتگزاری قرار ده.
به کتابی در دیدم، که عبدالله بن مبارک، با جمعی از صوفیان در علفزاری گرد بودند. صوفئی گیاهی برکند. عبدالله وی را گفت: ترا پنچ چیز حادث شد، این که از تسبیح سرورت بازداشتی، و این که دل به اشتغال بدانچه سودت ندهد، عادت دادی.
هوش مصنوعی: در کتابی دیدم که عبدالله بن مبارک و تعدادی از صوفیان در یک علفزار گرد هم آمده بودند. یکی از صوفیان گیاهی را از زمین کند. عبدالله به او گفت: تو به پنج چیز مبتلا شدی؛ نخست این که از تسبیح و ذکر پروردگارت غافل شدی و دوم این که دل خود را به کارهایی مشغول کرده‌ای که به تو هیچ سودی نمی‌رساند.
نیز راه خویش به کسان نمودی که چون تو کنند. نیز تسبیح گوئی را از تسبیح خداوند بازداشتی و خویشتن را نیز به جهت بردن بروز قیامت ملزم بکردی.
هوش مصنوعی: تو نیز راه خود را به کسانی نشان دادی که مانند تو عمل می‌کنند. همچنین تسبیح‌گویی را از تسبیح خداوند بازداشتی و خود را به خاطر روز قیامت ملزم کردی.
ابومسلم که به مرو رسید، مردمانش را گفت، آیا در این شهر حکیمی دارید؟ گفتند: بلی فلان زردشتی. گفت: بیاوریدش.
هوش مصنوعی: ابو مسلم وقتی به مرو رسید، از مردم پرسید که آیا در این شهر کسی هست که دانشمند یا حکیم باشد؟ آنها گفتند: بله، یک زردشتی به نام فلان. او گفت: او را بیاورید.
حاضر که شد، وی را گفت: خویشتن را زچه رو حکیم خوانی؟ گفت: از آن رو که مرا الهی بود که هر روزش زیر پای نهم. ابومسلم گفت: شمشیر آورید.
هوش مصنوعی: وقتی آماده شد، از او پرسید: چرا خودت را حکیم می‌نامی؟ پاسخ داد: چون روزی الهی دارم که هر روز زیر پایم می‌گذارم. ابومسلم گفت: شمشیر را بیاورید.
زردشتی گفت: امیر، لحظه ی درنگ کن. مگر شما در کتابتان نخوانده اید: «فرأیت من اتخذالهه هویه »؟ گفت: بلی. گفت: من هوای نفس زیر پا گذارم تا مبادا بر من پیروز گردد. ابومسلم گفت: آنچه گفتی حق است.
هوش مصنوعی: زردشتی گفت: امیر، لحظه‌ای صبر کن. آیا در کتابتان نخوانده‌اید که «من دیدم کسی را که هواهای نفسانی‌اش را به عنوان معبودش انتخاب کرده»؟ امیر پاسخ داد: بله، خوانده‌ام. زردشتی ادامه داد: من هوای نفس را زیر پا می‌گذارم تا مبادا بر من غلبه کند. ابومسلم گفت: آنچه گفتی درست است.
حکیمان سیر آدمی را با عقل و هوای نفس و حرص وی به سوارکاری همانند کرده اند که سگی نیز با خود دارد. حال اگر سگ را پیش اندازد، پیشرو، ایشان را بر هر جیفه ای برد، و از راه به چپ و راست منحرف شود و سوار کار و اسب را در پی خود گمراهی و هلاک افکند.
هوش مصنوعی: حکیمان انسان را به سوارکاری تشبیه کرده‌اند که عقل و خواسته‌های نفسانی‌اش مانند سگی است که با او همراه دارد. اگر این سگ پیش بیفتد و سوارکار و اسب را به هر سمتی بکشد، باعث می‌شود که آنها از مسیر اصلی منحرف شده و در نهایت گمراه و به خطر بیفتند.
اگر پیشرو اسب بود، به کوهها و بیشه ها برشود، راه بگذارد و به جاهای خشک و خالی و خارزار رو کند و همگی را به رنج افکند.
هوش مصنوعی: اگر پیشوای کارها مانند اسبی باشد، به ارتفاعات و جنگل‌ها می‌شتابد، راه‌ها را طی می‌کند و به مکان‌های خشک و بیابانی می‌رود و همه را به زحمت می‌اندازد.
حال اگر پیشرو سوار کار بود، نیکوترین راه را بگزیند و ایشان را به گواراترین سرچشمه ها و بهترین حاها برد و حال اسب و سگ و سوارکار بهبود گردد.
هوش مصنوعی: اگر سوارکاری پیشرو باشد، باید بهترین مسیر را انتخاب کند و آنان را به بهترین منابع و مکان‌ها هدایت کند تا وضعیت اسب، سگ و خود سوارکار بهبود یابد.
شرف خواهی، بگرد مقبلان گرد
که زود از مقبلان مقبل شود مرد
هوش مصنوعی: اگر به دنبال شرف و بزرگی هستی، به پیکر و چهره افرادی که به سوی تو می‌آیند توجه کن، زیرا به سرعت شخصی که به سمت این افراد می‌آید، به مقام و شرافت خواهد رسید.
چو بر سنبل چرد آهوی تاتار
نسیمش بوی مشک آرد پدیدار
هوش مصنوعی: وقتی آهویی در کنار سنبل‌ها بیفتد، نسیم آن را معطر به بوی مشک می‌کند و این عطر نمایان می‌شود.
بهای در بزرگ از بهر این است
کزاول با بزرگان هم نشین است
هوش مصنوعی: قیمت و اهمیت در بزرگ به این دلیل است که او از ابتدا با افراد بزرگ و مهم در ارتباط بوده و هم‌نشینی داشته است.
ای از تو مرا امید بهبهودی نه
با ما تو چنانکه پیش از این بودی نه
هوش مصنوعی: ای امید من برای بهبود، مثل همان کسی که قبلاً بودی، دیگر با ما نیستی.
می دانستم که عهد و پیمان مرا
در هم شکنی ولی بدین زودی نه
هوش مصنوعی: می‌دانستم که قرار و مدادم را زیر پا خواهی گذاشت، اما انتظار نداشتم که این کار را این‌قدر زود انجام دهی.
زین ره که گیاش تیغ تیز است
بگریز که مصلحت گریز است
هوش مصنوعی: از این مسیر که خطر در کمین است دوری کن، زیرا در اینجا حفظ سلامتی در دوری است.
این دیو کده نه جای نیل است
برخیز که رهگذر سیل است
هوش مصنوعی: این مکان تاریک و خرافی جای مناسبی برای آرامش نیست؛ بلند شو که آینده‌ای پر از حرکت و تغییر در پیش است.
چون بارت نیست باج نبود
بر ویرانه خراج نبود
هوش مصنوعی: وقتی که چیزی برای ارائه نداشته باشی، مجبور نیستی هزینه یا بهایی پرداخت کنی. در واقع، در کمبود منابع، نیازی به پرداخت مالیات یا هزینه‌های دیگر نیست.
بشتاب که راحت از جهان رفت
آهسته مرو که کاروان رفت
هوش مصنوعی: بشتاب که آسایش و آرامش از این دنیا رفته است. آهسته نرو که دیگران نیز در حرکتند و فرصت‌ها از دست می‌روند.
آن کس که در این دهش مقام است
آسوده دلی بر او حرام است
هوش مصنوعی: کسی که در این بخشندگی مقام و مرتبه‌ای دارد، نباید دل‌آزردگی و ناراحتی را تحمل کند.
گیتی که سر وفا ندارد
گوئی که کس آشنا ندارد
هوش مصنوعی: دنیا که وفاداری و دوستی ندارد، به نظر می‌رسد که هیچ کس در آن آشنا و نزدیک نیست.
چون قامت ما برای غرق است
کوتاه و دراز را چه فرق است؟
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت ظاهری ما به قد و قامت‌مان بستگی ندارد، بلکه هر کس با ویژگی‌های خود می‌تواند تاثیرگذار باشد و تفاوتی میان قد کوتاه و بلند وجود ندارد.
ادیبی: در مجلس یکی از امیران به بغداد بودم. امیر را طبقی لوزینه پیش رو بود. در این هنگام مجنون حلوالکلام وارد شد و گفت: امیر این چیست؟ امیر یک دانه به سویش افکند.
هوش مصنوعی: ادیبی می‌گوید: من در مجلسی که یکی از امیران در بغداد حضور داشت، شرکت کرده بودم. در آن مجلس، امیر یک ظرف لوزینه مقابل خود داشت. ناگهان، مجنون حلوالکلام وارد شد و از امیر پرسید: «امیر، این چیست؟» و امیر برای او یک دانه از آن را انداخت.
مجنون گفت: «اذا ارسلنا الیهم اثنین. امیر یک دانه ی دیگر او را داد. گفت: «فعززنا بثالث ». سومی را نیز بدو داد. گفت: «فخذ اربعه من الطیر» امیر چهارمی را بدو داد.
هوش مصنوعی: مجنون گفت: «اگر ما به آنها دو نفر بفرستیم.» امیر یک نفر دیگر به او داد و گفت: «پس ما با سومی تقویت خواهیم شد.» و او سومی را نیز به او داد. سپس گفت: «چهار پرنده را بگیر.» امیر چهارمی را هم به او داد.
گفت: «و یقولون خمسه و ساد سهم کلبهم » امیر پنجمی را نیز به وی داد. گفت: «فی سته ایام » امیر ششمین لوزینه را نیز به وی داد. گفت: «سبع سمرات طباقا» لوزینه ها به هفت رسید. گفت: ثمانیه ازواج.
هوش مصنوعی: او گفت: «و آنها می‌گویند که تعدادشان پنج و ششمین را نیز به سگشان اختصاص داده‌اند.» امیر همچنین پنجمین را نیز به او داد. او گفت: «در شش روز» و امیر ششمین لوزینه را نیز به او داد. او اضافه کرد: «هفت درخت از یک نوع» و تعداد لوزینه‌ها به هفت رسید. سپس گفت: «هشت همسر».
امیر گفت هشتمی را بدو دهند. گفت «تسعة رهط ». امیر نیز نهمی را داد. گفت: «تلک عشرة کاملة »، امیر دهمی را نیز بداد. گفت: احد عشر کوکبا، امیر به ده تای اولی نیز دانه ای افزود.
هوش مصنوعی: امیر گفت که باید هشتمی به او داده شود. او پاسخ داد که «نه نفر از یک گروه». امیر نیز نفر نهمی را به او داد. سپس گفت: «این ده نفر کامل هستند». امیر دهمی را هم به او داد و او گفت: «یازده ستاره». سپس امیر به ده نفر اولیه نیز یک دانه اضافه کرد.
گفت: «ان عدة الشهور عند الله اثناعشر شهرا» امیر دوازدهمین را نیز ارزانی داشت. مجنون گفت: «ان یکن منکم عشرون »، امیر تعداد را به بیست رسانید.
هوش مصنوعی: او گفت: «شماره ماه‌ها نزد خدا دوازده ماه است.» امیر نیز دوازدهمین ماه را به او داد. مجنون گفت: «اگر از شما بیست تا باشد.» و امیر تعداد را به بیست افزایش داد.
گفت: «یغلبوا مأتین، امیر فرمان داد طبق را نزد او نهند. گفت به خدا سوگند اگر چنین نمی کردی، بهرت همی خواندم «فارسلنا الی مأه الف اویزیدون ».
هوش مصنوعی: او گفت: «شما که صد نفر را شکست دادید، امیر دستور داد ظرف را نزد او بگذارند. سپس گفت: به خدا قسم، اگر چنین نمی‌کردی، در حق تو شعر می‌خواندم: "ما به سوی او فرستادیم".»
هشام بن عبدالملک، معلم فرزند خویش را گفت: اگر سخنی بی پرده از وی شنیدی نزد دیگران سرزنشش مکن. چه بسا که خود به خطای خویش پی برد و نظرش از آغاز آن را زشت شمرد. خود را نگاه دار و زمانی که با وی خلوت داشتی، وی را آگاه کن.
هوش مصنوعی: هشام بن عبدالملک به معلم پسرش گفت: اگر چیزی از پسرم شنیدی که به آن انتقاد داشته باشی، پیش دیگران او را سرزنش نکن. ممکن است او خود متوجه اشتباهش شده و از ابتدا هم آن رفتار را ناپسند بداند. خودت را کنترل کن و وقتی تنها با او هستی، او را از نظر خود مطلع کن.
در کتاب تاریخی دیدم که هادی خلیفه ی عباسی، شیفته ی کنیزکی غادر نام بود، که به سیما زیباتر زنان و لطیف طبع تر ایشان و در ادب فزون تر از ایشان بود. و نیکوتر از باقی همی خواند.
هوش مصنوعی: در یک کتاب تاریخی خواندم که هادی، خلیفه عباسی، به کنیزکی به نام غادر بسیار علاقه‌مند بود. او نسبت به سایر زنان از زیبایی بیشتری برخوردار و طبع لطیف‌تری داشت و از نظر ادب نیز برتر بود. همچنین، صدای او از دیگران زیباتر بود.
شبی که وی با وی به منادمت بنشسته و آواز سرداده بود، ناگاه رنگ هادی دیگرگون شد و آثار اندوه بر چهره اش نمایان گردید.
هوش مصنوعی: شبی که او با او به گفتگو نشسته و آواز خوانده بود، ناگهان رنگ چهره‌اش تغییر کرد و نشانه‌های غم بر چهره‌اش نمایان شد.
زن گفت: امیر را چه می شود، خداوند مکروهی وی را ننمایاند؟ هادی گفت: هم اکنون از خاطرم بگذشت که من خواهم مرد و هارون برادرم پس از من به خلافت رسد و تو همین گونه که با من بنشسته ای، با وی بنشینی.
هوش مصنوعی: زن پرسید: "امیر چه بر سرش می‌آید، آیا خداوند بر او چیزی نمایان نکرده است؟" هادی پاسخ داد: "همین الان به ذهنم آمد که من خواهم مرد و برادرم هارون پس از من به خلافت خواهد رسید و تو هم همان‌طور که با من نشسته‌ای، با او نیز خواهی نشست."
زن گفت: خداوند، مرا پس از تو باقی مگذارد. وبه ملاطفت برخواست بل آن خیال از خاطر وی بزداید. عطائی وی را گفت ناگزیر باید سوگندان سخت خوری که پس از من با وی به خلوت منشینی.
هوش مصنوعی: زن گفت: خداوند، مرا پس از تو تنها نخواهد گذاشت. و با نرمی و محبت، به او گفت که آن فکر را از ذهنش دور کند. عطا به او گفت که ناچار است قسم‌های سختی بخورد تا بعد از او با او در تنهایی نرود.
زن سوگند بخورد و هادی از او پیمانی استوار نیز بگرفت و سپس بیرون شد و کس به نزد برادرش هارون فرستاد و سوگندش بداد که پس از او با «غادر» به خلوت منشیند. از وی نیز چنان پیمانی بگرفت.
هوش مصنوعی: زن قسم خورد و هادی نیز از او پیمانی محکم گرفت و سپس بیرون رفت. او کسی را به نزد برادرش هارون فرستاد و از او خواست که پس از خود با «غادر» به تنهایی ملاقات کند. از او نیز چنین پیمانی گرفت.
ماهی بیش نگذشت که هادی بمرد. خلافت به هارون رسید. روزی کنیزک را خواست و وی را تکلیف منادمت نمود. زن گفت، امیر با آن پیمان ها و سوگندها چه می کند؟ گفت: کفاره ی تو و خود را پرداخته ام.
هوش مصنوعی: پس از مدتی کوتاه، هادی درگذشت و خلافت به هارون منتقل شد. روزی هارون کنیزی را خواست و از او خواست که با او رابطه ای نزدیک برقرار کند. زن در پاسخ پرسید که امیر با آن وعده‌ها و سوگندهایی که داده بود چه خواهد کرد؟ هارون پاسخ داد که من برای تو و خودم کفاره و جبران کرده‌ام.
سپس با وی خلوت کرد و زن نزد وی مقامی یافت که ساعتی درویش را تحمل نمیتوانست کرد. تا شبی زن بر دامن هارون خفته بود که ناگاه پریشان برخاست. هارون گفت: فدایت شوم ترا چه می شود؟ گفت: برادرت را به خواب دیدم که این ابیات همی خواند:
هوش مصنوعی: سپس زن و هارون به تنهایی صحبت کردند و زن به قدری در دل هارون جا گرفت که نمی‌توانست حتی یک ساعت در کنار یک درویش تحمل کند. تا این که شبی، زن در آغوش هارون خوابش برد و ناگهان از خواب پریشان بیدار شد. هارون از او پرسید: «چه شده که این‌قدر نگران هستی؟» زن گفت: «برادرم را در خواب دیدم که این اشعار را می‌خواند.»
«پس از آن که من همسایه ی ساکنان گورستان شدم، عهدم بشکستی
هوش مصنوعی: پس از اینکه من همسایه ساکنان گورستان شدم، عهد خود را گسستم.
مرا فراموش کردی و چونان دورویان سوگندان خویش بشکستی
هوش مصنوعی: مرا فراموش کردی و وعده‌هایت را مانند افرادی که به دو رویی معروف هستند، نقض کردی.
به پیمان شکنی، برادرم را همسر گزیدی، کسی که تو را غادر نامید، چه نیک نامید
هوش مصنوعی: به نقض پیمان، برادرم را به عنوان همسر انتخاب کردی، کسی که تو را خائن خطاب کرده بود، چه خوب نامیده است.
مونس تازه مبارکت باد، و گردش روزگار به کامت مباد
هوش مصنوعی: دوست خوبم، تولدت مبارک و امیدوارم روزگار همیشه به نفع تو باشد.
امید که تا صبح به من پیوندی و چنان شوی که بامدادی من شدم
هوش مصنوعی: امیدوارم تا صبح به من بپیوندی و به گونه‌ای شوی که مانند صبحی برای من باشی.
گمان می کنم هم امشب بدو خواهم پیوست. هارون گفت: فدایت شوم این خوابی پریشان بیش نیست. گفت: نه سپس به لرزه افتاد و مضطرب گشت و بمرد.
هوش مصنوعی: فکر می‌کنم امشب به او ملحق خواهم شد. هارون گفت: جانم برای تو فدای تو، این فقط یک خواب آشفته است. او پاسخ داد: نه، و سپس به لرزه افتاد و مضطرب شد و جان سپرد.
ابن سماک واعظی خوش سخن بود ولی در دانش توانا نبود. سخنانش باب طبع صوفیان بود و در مجلس وی جمعی بسیار گرد همی شدند.
هوش مصنوعی: ابن سماک واعظی با بیانی شیوا بود، اما در علم و دانش چندان قوی نبود. سخنان او برای صوفیان جذابیت داشت و در جلسات او افراد زیادی جمع می‌شدند.
قضا را روزی وی به مجلس موعظه همی کرد که یکی از طلاب نامه ای بدستش داد. ابن سماک نامه برگشود و دید در آن فتوائی خواسته اند پیرامن کسی که بمرد و چنین و چنان ورثه ای به جای نهاد و این که تقسیم چگونه شود؟
هوش مصنوعی: روزی ابن سماک در یک مجلس موعظه مشغول صحبت بود که یکی از دانشجویان نامه‌ای به او داد. او نامه را باز کرد و در آن درخواست فتوایی درباره کسی که از دنیا رفته بود و ورثه‌ای که از خود به جای گذاشته بود، مشاهده کرد. در این نامه سوال شده بود که تقسیم ارث چگونه صورت بگیرد.
ابن سماک که دید نامه به فرائض ارث مربوط است، به خشم از دستش بیفکند و گفت: ما سخن از کسانی گوئیم که زمانی که میرند، چیزی برجای ننهند . . . حاضران از بدیهه گوئی وی شگفت زده شدند.
هوش مصنوعی: ابن سماک وقتی متوجه شد نامه به مسائل ارثی مربوط می‌شود، با خشم آن را به زمین انداخت و گفت: ما درباره کسانی صحبت می‌کنیم که وقتی می‌میرند، چیزی از خود باقی نمی‌گذارند... حاضران از سخنرانی بداهه او شگفت زده شدند.
کسی زاهدی را گفت: مرا پندی موجز ده. گفت: بدانچه در مقابل خداوند عهده دار آنی، پرداز یعنی کمال توبه. و بدانچه خداوند در مقابل توعهده دار آن است مپرداز، یعنی روزی.
هوش مصنوعی: کسی از زاهدی خواست که نصیحتی کوتاه به او بکند. زاهد گفت: به چیزی که در برابر خداوند مسئول آن هستی، توجه کن و تمام تلاش خود را برای توبه کامل به کار ببر. و به چیزی که خداوند در برابر تو مسئول آن است، بی‌توجه باش، یعنی روزی‌ات را نادیده بگیر.
یکی از شاهان شیفته کبوتربازی بود، وقتی با یکی از خدمتکاران در یکی از روستاها مسابقه بگذاشت. و کس نزد وزیر خویش به شهر فرستاد تا برگوید که کبوتر کدام یک پیشی داشته است.
هوش مصنوعی: یکی از شاهان به کبوتر بازی علاقه‌مند بود. هنگامی که با یکی از خدمتکارانش در یکی از روستاها مسابقه‌ای ترتیب داد، فردی را به شهر فرستاد تا به وزیرش اطلاع دهد که کدام یک از کبوترها برتری داشته است.
وزیر را خوش نیامد که بنویسد کبوتر خادم پادشاه پیشی داشته است. و نمی دانست چه باید کند. کاتبش گفت: بنویس:
هوش مصنوعی: وزیر خوشش نیامد که بنویسد کبوتر خادم پادشاه جلوتر بوده است. او نمی‌دانست چه کار باید انجام دهد. کاتبش به او گفت: بنویس:
«ای سروری که بختت بر نصیب دیگران پیروز است کبوتر تو پیشی داشت اما حاجب خویش را پیشتر فرستاده بود. وزیر، این سروده را نیک دانست و فرمان داد کاتب را جایزه دهند.
هوش مصنوعی: ای صاحب‌اختیار که بختت بر دیگران غالب است، کبوتر تو برتری داشت اما تو ابتدا خدمتگزار خود را فرستاده بودی. وزیر این شعر را به خوبی درک کرد و دستور داد که به نویسنده جایزه بدهند.
بشربن مفضل حکایت کرد و گفت: به قصد حج می رفتیم که به قبیله ای رسیدیم. ما را گفتند که در آن جا زنی در غایت زیبائی است که مارگزیده ها را درمان کند.
هوش مصنوعی: بشربن مفضل گفت: در حال رفتن به حج بودیم که به یک قبیله رسیدیم. آنها به ما گفتند که در آنجا زنی بسیار زیبا وجود دارد که می‌تواند افرادی را که از نیش مار آسیب دیده‌اند درمان کند.
مشتاق شدیم وی را ببینیم. دوستی را نیز با خود بردیم. بین راه چوبی بگرفتیم و با آن پای وی را خراشیدیم تا خون آمد. سپس زخم را ببستیم و وی را به قبیله بردیم و گفتیم. مار گزیده است.
هوش مصنوعی: ما بسیار هیجان‌زده شدیم که او را ملاقات کنیم. به همراه یکی از دوستانمان به راه افتادیم. در مسیر چوبی برداشتیم و با آن پای او را خراشیدیم تا خون بیافتد. سپس زخم را پانسمان کردیم و او را به قبیله بردیم و اعلام کردیم که او دچار نیش مار شده است.
زنی چون قرص آفتاب بیرون آمد و بزخم وی نگریست و گفت: وی را مار نگزیده است. چوبی زخمش کرده است که مار بر آن بول کرده است، و تا زمانی که خورشید غروب کند، خواهد مرد. هنوز آفتاب فردا بالا نیامده بود که وی بمرد و ما سخت شگفت زده ماندیم.
هوش مصنوعی: زنی مانند قرص خورشید بیرون آمد و به زخم او نگاهی انداخت و گفت: او توسط مار نگزیده شده است. چوبی او را زده که ماری بر آن بول کرده است و تا زمانی که خورشید غروب کند، خواهد مرد. هنوز آفتاب فردا طلوع نکرده بود که او فوت کرد و ما بسیار متعجب ماندیم.
بزرگان عرب پدر قیس مجنون را گفتند که مجنون را به مکه برد و طواف دهد و از خدا خواهد که وی را از ابتلا آتش عافیت دهد.
هوش مصنوعی: بزرگان عرب به پدر قیس مجنون گفتند که او را به مکه ببرد تا دور کعبه طواف کند و از خداوند بخواهد که او را از سختی‌ها و دردها نجات دهد.
پدر چنان کرد و هنگامی که به منی بودند، ناگهان زنی خواهر خویش لیلی نام را با فریاد خواند مجنون چنان بیهوش افتاد که پدر پنداشت مرده است. اما ساعتی بعد که بهوش آمد، چنین خواند:
هوش مصنوعی: پدر این کار را کرد و وقتی که آنها در حال صحبت بودند، ناگهان زنی که خواهرش لیلی نام داشت، با فریاد او را صدا کرد. مجنون به قدری تحت تأثیر قرار گرفت که پدر فکر کرد مرده است. اما بعد از چند ساعت که حالش بهتر شد، چنین گفت:
«هنگامی که در خیف منی بودم، یکی دیگری را بخواند و بی آنکه داند شوق دل ما را برانگیخت بنام لیلی، جز لیلی را بخواند و با این نام پرنده ای را که گوئی در دل من بود، به پرواز درآورد.
هوش مصنوعی: زمانی که در حالت اندوه بودم، کسی دیگری را صدا زد و بدون آنکه متوجه باشد، اشتیاق دل ما را با نام لیلی برانگیخت. تنها با ذکر این نام، گویا پرنده‌ای در دل من به پرواز درآمد.
یکی از حکیمان گفت: برترین مردم کسی است که هنگام رفعت مقام تواضع ورزد و هنگام توانائی عفو کند و با قدرت انصاف ورزد.
هوش مصنوعی: یکی از حکیمان بیان کرده است که بهترین افراد آنهایی هستند که وقتی به مقام بلندی می‌رسند، فروتنی را پیشه می‌کنند و زمانی که قدرت دارند، بخشش را انتخاب می‌کنند و در مقام قدرت، انصاف را رعایت می‌کنند.
ادیبی گفت، هر کست گوید که مکارئی خوش خلق یا واسطه ای بدخلق یا شتربانی که جو ندزدد یا خیاطی که از پارچه ندزدد یا کوری که سنگین دل نبود یا معلمی که توانگر یا کوتاه قدی فاقد تکبر یا بلندقدی راست قامت را دیده است، باورش مکن.
هوش مصنوعی: ادیب می‌گوید که اگر کسی ادعا کند که شخصی با خلق و خوی خوب یا واسطه‌ای بدخلق یا شتربانی که جو نمی‌دزدد یا خیاطی که از پارچه نمی‌دزدد یا کوری که بی‌عاطفه نیست یا معلمی که ثروتمند است یا فردی کوتاه‌قد که متکبر نیست یا بلندقدی که راست قامت است، دیده، به او اعتماد نکنید.
زنی به نزد معبری بیامد و گفت: به خواب دیدم که سنبله ی گندمی از انگشتم بروئیده است، تعبیر چیست؟ معبر گفت: ای فلان، تو از نخ ریسی روزی همی خوری. گفت: بلی.
هوش مصنوعی: زنی به یک تعبیرکننده خواب مراجعه کرد و گفت: من خواب دیدم که سنبله گندمی از انگشتم روییده است. تعبیر آن چیست؟ تعبیرکننده جواب داد: ای فلانی، تو از راه ریسندگی روزی خود را به دست می‌آوری. زن پاسخ داد: بله، همین‌طور است.
ابن هرمه به نزد منصور (خلیفه) آمد. منصور وی را عزیز داشت و تکریم کرد و پرسید: چیزی از من خواه. گفت به کارگزارت در مدینه بنویس که هرگاه مرا مست بگرفتند، حدم نزند.
هوش مصنوعی: ابن هرمه به حضور منصور، خلیفه، رفت و او به وی احترام گذاشت و از او خواست که چیزی درخواست کند. ابن هرمه درخواست کرد که به فرماندار مدینه نامه‌ای بنویسد که اگر او در حالت مستی باشد، حاکم حد (مجازات) او را اعمال نکند.
منصور گفت: ابطال حدود را راهی نیست. چیز دیگری بخواه. و اصرار بکرد، اما ابن هرمه بیش الحال کرد. سرانجام منصور گفت: به کارگزار مدینه بنویسید:
هوش مصنوعی: منصور گفت: راهی برای لغو حدود وجود ندارد. درخواست دیگری مطرح کن. او اصرار کرد، اما ابن هرمه بیش از حد از حد خود گذشت. در نهایت، منصور گفت: به مسئول مدینه بنویسید:
هرگاه ابن هرمه را مست نزد تو آورند، وی را هشتاد تازیانه زن، و آورنده اش را صد تازیانه از آن پس ابن هرمه مست در کوچه ها می رفت و کسی متعرضش نمی شد.
هوش مصنوعی: هر بار که ابن هرمه را در حال مستی نزد تو بیاورند، باید او را هشتاد ضربه شلاق بزنی و شخصی که او را آورده نیز صد ضربه شلاق بزند. بعد از این اتفاق، ابن هرمه در خیابان‌ها می‌چرخید و هیچ‌کس به او آسیبی نمی‌زد.
در کافی، پس از باب استدراج آمده است که ابوعبدالله(ع) مردی را گفت: تو را طبیب نفس خود کرده اند، بیماریت آموخته اند و نشانه ی صحتت نیز. دارو را نیز به تو نموده اند.
هوش مصنوعی: در کتاب کافی، پس از فصل استدراج، گفته شده است که ابوعبدالله(ع) به فردی اشاره کرده و گفته است: تو را به نوعی پزشک نفس خود ساخته‌اند، یعنی مشکلاتت را به تو آموخته‌اند و راه‌های بهبودی‌ات نیز به تو نشان داده شده است. همچنین داروهای لازم برای درمانت را نیز به تو ارائه داده‌اند.
حال بنگر که چگونه به کار نفس خودپردازی. نیز به دیگری فرمود: دل خویش را هم نشین نکوکار و پدر و مادر و فرزند خویش نه، دانشت را پدر خود دان و از او پیروی کن و نفس خویش را دشمن خود دان که باید با او بستیزی و مال خویش عاریه ای که باید پس دهی.
هوش مصنوعی: نگاه کن که چگونه به نفس خود رفتار کنی. همچنین به دیگری بگو: با نیکوکاران معاشرت کن و به جای اینکه به والدین و فرزندان خود وابسته باشی، علم و دانشت را پدر خود بدان و از آن پیروی کن. نفس خود را دشمن خود تصور کن که باید با آن مبارزه کنی و اموالت را به عنوان امانتی در نظر بگیر که باید برگردانی.
معرفت از آدمیان برده اند
آدمیان را ز میان برده اند
هوش مصنوعی: دانش و شناخت از انسان‌ها گرفته شده و به همین دلیل، انسان‌ها از یکدیگر دور شده‌اند.
با نفس هر که بر آمیختم
مصلحت آن بود که بگریختم
هوش مصنوعی: هرگاه با کسی در ارتباط نزدیک شدم، بهتر بود که از او دوری کنم.
سایه ی کس فر همائی نداشت
صحبت کس بوی وفائی نداشت
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره‌ای به این موضوع است که شخصی در زندگی خود کسی را ندارد که از محبت و دوستی‌اش به او احساس آرامش کند و یا وفاداری را تجربه نماید. در حقیقت، او احساس تنهایی و بی‌کسی می‌کند، زیرا در اطرافش هیچ‌کس نیست که بتواند به او دلگرمی و همراهی بدهد.
صحبت نیکان زجهان دور گشت
شان عسل لانه زنبور گشت
هوش مصنوعی: گفت‌وگو و سخنرانی خوبان از دنیای ما دور شده است، مانند عسل که در لانه زنبور قرار دارد و در دسترس نیست.
معرفت اندر گل آدم نماند
اهل دلی در همه عالم نماند
هوش مصنوعی: دانش و آگاهی در وجود انسان محدود است و دل‌های آگاه در سراسر جهان بسیار کم هستند.
فلک جز عشق محرابی ندارد
جهان بی خاک عشق آبی ندارد
هوش مصنوعی: آسمان هیچ عبادتی جز عشق ندارد و دنیا بدون عشق مانند آبی بی‌خاک است.
غلام عشق شو کاندیشه این است
همه صاحبدلان را پیشه این است
هوش مصنوعی: در عشق تسلیم شو، زیرا همین باور است که برای همه انسان های بزرگ و صاحب دل، شیوه زندگی است.
جهان عشق است و دیگر زرق سازی
همه بازی است الا عشق بازی
هوش مصنوعی: در این دنیا تنها عشق واقعی است و همه چیزهای دیگر تنها تظاهر و بازی هستند، جز عشق که خود یک نوع بازی عمیق و حقیقی است.
کسی کز عشق خالی شد، فسرده است
گرش صد جان بود بی عشق مرده است
هوش مصنوعی: کسی که از عشق بی‌بهره باشد، پژمرده و بی‌روح است، حتی اگر صد جان هم داشته باشد، بدون عشق مانند مرده‌ای است.
مبین در عقل کان سلطان جان است
قدم درعشق نه کان جان جان است
هوش مصنوعی: عشق را با عقل مقایسه نکن، زیرا اصل و ریشه جان در عشق نهفته است. برای رسیدن به حقیقت و معنای عمیق زندگی، باید در مسیر عشق قدم برداری.
چون عشق سرشته شد به گوهر
چه باک پدرچه بیم مادر
هوش مصنوعی: زمانی که عشق به درون وجود انسان بافته شده باشد، دیگر برای پدر و مادر جای نگرانی و ترسی نیست؛ چرا که عشق قوی‌تر از هر نگرانی است.
پندار چه هزار سودمند است
چون عشق آید چه جای پند است
هوش مصنوعی: وقتی عشق در دل انسان پیدا می‌شود، دیگر فکر کردن به سود و منفعت بی‌فایده است، چون عشق خودش بالاترین ارزش‌ها را دارد.
در عشق شکستگی کند سود
خورشید به گل نشاید اندود
هوش مصنوعی: در عشق، شکست و ناکامی می‌تواند مانند خورشیدی باشد که بر گل می‌تابد و آن را آلوده نمی‌کند. یعنی شکست در عشق نمی‌تواند لطافت و زیبایی را تحت تأثیر قرار دهد.
عشقی که نه عشق جاودانی است
بازیچه ی شهوت جوانی است
هوش مصنوعی: عشقی که پایدار و ابدی نیست، تنها تحت تأثیر تمایلات و هوس‌های جوانی قرار دارد و در واقع، فقط یک سرگرمی زودگذر است.
عشق آینه ی بلند نور است
شهوت زحساب عشق دور است
هوش مصنوعی: عشق همچون آینه‌ای از نور و روشنی است، در حالی که شهوت به هیچ وجه در حساب و ارزش عشق قرار نمی‌گیرد.
در خاطر هر که عشق ورزد
عالم همه حبه ای نیرزد
هوش مصنوعی: هر کسی که عاشق باشد، برای او همه دنیا به اندازه یک دانه خرما هم ارزش ندارد.
چون عاشق را کسی بکاود
معشوق از او برون تراود
هوش مصنوعی: وقتی کسی به عشق ورزیدن به معشوقش می‌پردازد، احساسات و عشق او به معشوقش به طور طبیعی قوی‌تر می‌شود و گویی می‌تواند او را از دل خود بیرون کند.
چون عشق به صدق ره نماید
یک خوبی دوست، ده نماید
هوش مصنوعی: وقتی عشق با صداقت همراه باشد، یک خوبی دوست می‌تواند ده‌ها نیکویی را به نمایش بگذارد.
- در صورتی که ستاره ی دنباله داری در برج حمل دیده شود، مرگ پادشاهان، اضطراب مملکت، قحطی و مرگ را نشانه است.
هوش مصنوعی: اگر در برج حمل ستاره‌ای دنباله‌دار مشاهده شود، نشانه‌های مرگ پادشاهان، عدم آرامش در کشور، قحطی و مرگ در نظر گرفته می‌شود.
- در برج ثور نشانه ی خشک سالی، راهزنی، خراب کردن و خون ریزی است.
هوش مصنوعی: در برج ثور، نمادهایی از خشکسالی، دزدی، نابودی و ریخته شدن خون مشاهده می‌شود.
- در جوزا نشانه ی خرابی پاره ای شهرها، تغییر دولتها، بدی وضع روستائیان، مرگ و ستم است.
هوش مصنوعی: در ماه جوزا نشانه‌هایی از خرابی برخی شهرها، تغییر در حکومت‌ها، شرایط دشوار برای روستاییان، مرگ و ظلم مشاهده می‌شود.
- در سرطان نشانه ی مرگ سلطان با سم است و نیز خونریزی، هجوم دشمنان به مملکت و حوادثی آسمانی است.
هوش مصنوعی: در بیماری سرطان، علامت‌هایی مانند مرگ ناگهانی پادشاه، مسمومیت، خونریزی، تهاجم دشمنان به کشور و رویدادهای عجیب آسمانی دیده می‌شود.
- دراسد، نشانه ی بیماری ها، خرابی و وباست.
هوش مصنوعی: دراصد، نشان‌دهنده‌ی بیماری‌ها، خرابی‌ها و مشکلات است.
- در سنبله، نشانه ی ستم، جور و تخریب به جنگ است.
هوش مصنوعی: در سنبله، نماد ظلم، بی‌عدالتی و ویرانی به جنگ است.
- در میزان نشانه ی مرگ ومیر حیوانات است.
هوش مصنوعی: میزان نشان‌دهندهٔ نرخ مرگ و میر در میان حیوانات است.
- در عقرب نشانه ی مرگ عابدان و زاهدان و دانشمندان و آفات سماوی و تخریب بواسطه ی زیادتی برف است.
هوش مصنوعی: در عقرب، نشانه‌هایی از مرگ عابدان، زاهدان و دانشمندان وجود دارد و همچنین به آثار منفی حوادث آسمانی و تخریب ناشی از برف‌های زیاد اشاره دارد.
- در قوس نشانه ی مرگ سلطان، جعل نامه ای که بسببش خرابی بسیار حاصل آید، و نیز قحطی است.
هوش مصنوعی: در مورد نشانه‌ای که بر مرگ سلطان دلالت دارد، نامه‌ای تقلبی تهیه شده که باعث ویرانی‌های زیادی خواهد شد و همچنین به قحطی منجر می‌شود.
- در جدی نشانه ی آتش سوزی شهر یا غرقه گشتن آن است و برف و جنگ و تخریب در کوهستانها و قحطی.
هوش مصنوعی: در فصل زمستان، نشانه‌هایی از حوادث و بحران‌ها مانند آتش‌سوزی در شهر، غرق شدن آن، برف، جنگ و تخریب در مناطق کوهستانی و همچنین قحطی مشاهده می‌شود.
- در دلو نشانه ی جنگ و اسارت، ستم و تغییر اخلاق مردمان و اوضاع زمانه است.
هوش مصنوعی: در برج دلو، نشانه‌هایی از جنگ و اسارت، ظلم و تغییر در رفتار مردم و وضعیت اجتماعی دیده می‌شود.
- در حوت نشانه ی خرابی برخی شهرها، حریق، غرق و فساد احوال است.
هوش مصنوعی: در اسفند، نشانه‌هایی از ویرانی برخی شهرها، آتش‌سوزی، سیلاب و وضعیت نابه‌سامان دیده می‌شود.
در یکی از تاریخ ها آمده است که مانی نقاش به ایام شاپورذوالاکتاف بود و ادعای پیامبری همی کرد. از معجزاتش این بود که با دست دوایری می ساخت که پرگار که از آن می گذراندند. نشان میداد که درست است.
هوش مصنوعی: در یکی از زمان‌ها ذکر شده که مانی، نقاشی معروف، در دوران شاپور ذوالاکتاف زندگی می‌کرد و ادعای پیامبری می‌نمود. یکی از معجزات او این بود که با دستانش دایره‌هایی را رسم می‌کرد که وقتی با پرگار بررسی می‌شدند، مشخص می‌شد که دقیق و درست هستند.
قطر پاره ای از دوایری که با دست می ساخت، از پنج ذرع بیشتر بود. نیز با دست و بدون کمک از خط کش، خط هائی می کشید که با گذاردن خط کش نیز راست درمی آمد.
هوش مصنوعی: قطر برخی از دایره‌هایی که به‌طور دستی ایجاد می‌کرد، از پنج ذرع بیشتر بود. همچنین، او بدون استفاده از خط کش توانست خطوطی را رسم کند که اگر خط کش را روی آن‌ها قرار می‌دادند، کاملاً راست به نظر می‌رسیدند.
یکی از بزرگان گفت: اگر دنیا تنها همین یک عیب را داشته باشد که عاریتی است، شایسته است که صاحب همت بدان التفات نکند. چنان که صاحبان مروت از عاریت اسباب تحمل دوری می کنند.
هوش مصنوعی: یکی از افراد بزرگ گفته است: اگر دنیا فقط همین یک ایراد را داشته باشد که موقتی و عاریتی است، انسان‌های با اراده و مختار نباید به آن توجهی داشته باشند. مانند افرادی که دارای فضیلت هستند و از وسایل و امکانات موقتی دوری می‌کنند.