گنجور

بخش چهارم - قسمت اول

بشربن منصور از عابدان بود. روزی نمازش به درازا کشید و چون به پایان رسید، مردی را دید که به خشنودی وی را همی نگرد.

گفت: آنچه دیدی خرسندت مکند. چرا که ابلیس نیز مدتی دراز با دیگر فرشتگان پرستش پروردگار همی کرد و سپس چنان شد که شد.

یکی از صوفیان را پرسیدند: مومن کی بدکار شود؟ گفت: آن گاه که پندارد از نیکوکاران است.

شارح نهایه گفت: علی بن ابیطالب که درود خدا بر او بادا، را از مخرج مشترک کسرهای نه گانه پرسیدند. فرمود: روزهای هفته را در روزهای سال ضرب کن.

حاصل ضرب هفت در سیصد و شصت، دو هزار و پانصد و بیست شود که مخرج مشترک است. چه نصفش هزار و دویست و شصت، ثلثش هشتصد و چهل، ربعش ششصد و سه، خمسش پانصد و چهار، سدسش چهارصد و بیست، سبعش سیصد و شصت، ثمنش سیصد و پانزده، تسعش دویست و هشتاد و عشرش دویست و پنجاه و دو است.

ای دل طلب علوم در مدرسه چند
تحصیل اصول و حکمت و هندسه چند؟
هر فکر به جز ذکر خدا وسوسه است
شرمی زخدا بدار این وسوسه چند؟

بهلول و عُلَیّان مجنون بنزد هارون الرشید شدند. وی با آنان سخن گفت و آن دو در پاسخ به غلط اندر بودند. هارون دستور داد شمشیر و نطع بیاوردند. عُلَیّان گفت: ما دو دیوانه بودیم، اکنون سه تن گشتیم.

اگر با دوستی خلف وعده کردی و ترا بر آن سرزنش مکرد، دیگرش هم نشینی مکن، چرا که دوستیش جز ظاهری نیست.

دیو جانس کلبی از حکیمان سترگ یونان مردی پرهیزگار بود، خواسته گرد نمی کرد و در خانه بسر نمی برد. وقتی اسکندر به حضورش خواند.

قاصد را گفت: وی را بگو همان که باعث شد تو نزد ما نیائی، باعث شود که من نیز نزد تو نیایم. ترا بی نیازی تو از ما بسبب قدرتت از آمدن بازداشت و مرا نیز بی نیازی از تو به سبب قناعتم، از آمدن باز می دارد.

ادیبی گفت: اگر خردمندان انصاف همی دادند، همی دانستند که قلم معنی پرداز است. همچنان که تالی نسبی او - نی - نغمه پرداز است.

این یک، بدایع حکمت آرد، آن یک بدایع نعمات، و هر دو در به طرب آوردن آدمی یکسان اند. جز این که آن یک با گوش بازی همی کند و این یکی با مغز.

سری سقطی می گفت: صوفیان اگر به زمستان خارج شوند، بهارشان فرا رسد و درختان برگ دهند.

ابراهیم خواص در هیچ شهر بیش از چهل روز نمی ماند.

روزی شبلی به رمضان، پشت سر امام نماز همی خواند. امام جماعت چنین برخواند: «ولوشئنالنذهبن بالذی اوصینا الیک » شبلی چنان صیحه زد که مردمان پنداشتند جان بداده است. و شروع به لرزیدن کرد و همی گفت: یاران را چنین خطاب کنید.

از کتاب احیاء، کتاب عزلت: سرور پیامبران متاعی که همی خرید، به دست خویش حملش می فرمود. یکی از یاران روزی گفت: ای پیامبر خدا، بمنش ده تا بیاورم. فرمود: صاحب مال به حملش شایسته تر است.

علی بن ابیطالب(ع) خرما و نمک در جامه ی خویش همی برد و همی گفت: بردن چیزی را که خانواده را نافع بود، از کمال آدمی نکاهد.

حسن بن علی(ع) روزی بر تهیدستانی چند بگذشت که پاره های نان پیش رو داشتند و همی خوردند. یکی از ایشان گفت: ای پسر پیامبر خدا، با ما هم غذا نمی شوی؟

وی فرود آمد و با ایشان برکنار راه بنشست و هم غذایشان شد و سپس برنشست و گفت: خداوند خود پسندان را دوست ندارد.

یکی بنزد عابدی شد و وی را گفت: از این که تنهائی دلتنگ نگردی؟ گفت: این زمان که تو وارد شدی، تنها گشتم.

حکیمی را گفتند: آیا چیزی ارزنده تر از طلا دیده ای؟ گفت: بلی، قناعت.

آن حکیم نیز که گفته است: بی نیازیت از چیزی به از بی نیازیت با آن چیز است. به همین معنی نظر داشته است.

ای چرخ که با مردم نادان یاری
پیوسته بر اهل فضل غم می باری
هر لحظه ز تو بردل من بار غم است
گویا که از اهل دانشم پنداری

یکی از صوفیان شنید که قاری همی خواند: یا ایتهاالنفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه. آیه را بار دیگر برخواند.

سپس فریاد کشید که چقدرتان گفتم که بازگردید و بازنگشتید. سپس به وجد آمد و فریادی برکشید و جان بداد.

در کتاب الملل و النحل، در ذکر زینون بزرگ آمده است که وی را که پیر گشته بود، گفتند: چونی؟ گفت: چنانم که بینی، ذره ذره همی میرم. پرسیدند: اگر میری، چه کسی دفنت کند؟ گفت: آن کس که جیفه ی من آزارش دهد.

نیز هم او گفت: محبت مال پایه ی شر است. دنیا اگر عاشق خویش را یابد. کشد. و اگر گریزان از خویش را بیند، مجروحش بدارد.

وی را پرسیدند: مردمان این زمان در چه چیز با حیوانات متفاوت اند؟ گفت: در بیشی شرارت.

بزرگی گفت: فقری که ترا زستمکاری مانع بود، از توانگری که به گناهت وادارد، نیک تر است.

حجاج اعرابئی را حکمرانی داد. وی دست تبذیر در خراج گشود. حجاج غزلش کرد و هنگامی که به محضر وی آمد، گفت: ای دشمن خدا، مال خداوند را خوردی. اعرابی گفت: اگر مال خداوند نخورم، مال چه کس خورم؟ من از شیطان خواستم، چیزی مرا دهد، نپذیرفت.

حجاج بخنده افتاد و وی را بخشید.

عربی پرسید: اگر بمیرم، کجایم برند؟ گفتند: به نزد خداوند تعالی.گفت: خوش دارم که نزد کسی شوم که جز نیکی از او ندیده ام.

از ضرب المثل هائی که بر سر زبان هاست: غریب کسی است که دلداری ندارد. قضا که رسد، چشم کور شود. انسان با قلب و زبان انسان است. آزاده، زیان نیز اگر بیند، آزاده است.

برده، اگر نیکبختی نیز بر او روی کند، برده است. اقرار، ارتکاب گناه را زایل سازد. پاره ای سخنان از شمشیر بران تر است. غضب مانع زیرکی شود. زن چون گل است، دخل و خرج را نشاید.

اسکندر که بمرد، در تابوتی از طلایش نهادند و به اسکندریه اش بردند. و گروهی از حکیمان بر وی زاری کردند.

- بطلمیوس گفت: امروز را عبرتی بزرگ است، شری که دور بود، پیش آمد و خیری که بود، روبرگرداند.

- میلاتوس گفت: جاهل بدنیا آمدیم، غافل در آن ماندیم و ناخشنود ترکش کنیم.

- افلاطون دوم گفت: ای پادشاه سخت کوش، آنچه گرد کردی خوارت کرد. و آنچه دوست داشتی از تو روی گرداند. گناهانشان با تو بماند و ثمره ی آن دیگری را رسید.

- نسطور گفت: دیروز می توانستیم شنید و نمی توانستیم گفت. امروز اما توانیم گفت بنگر آیا توانیم نیز شنید؟

- ثاون گفت: بنگرید که رویای خفته چسان بگذشت و سایه ی ابر چگونه شد؟

- دیگری گفت: اسکندر هیچ سفری را جز این، بی یاران و رهتوشه براه نیفتاد.

- دیگری گفت: آنچنان که با سکوتش تادیبمان کرد. با سخنش تادیبمان ننمود.

- دیگری گفت: دیروز سیمای وی نزد ما چون زندگانی بود و امروز دیدارش دردی است.

حکیمی گفت: شرف فقر و تهیدستی همین بس که کسی برای آن که تهیدست شود، به نافرمانی خداوند نپردازد. برعکس بیشترین نافرمانی بندگان خدا در راه توانگر شدن است. محمد وراق همین معنی را نیک سروده است.

ای ملامت گوی تهیدستی، دیگرت ملامت کافی نیست، مگر نبینی که توانگری را عیب بیش است؟ چرا که تو در راه توانگری نافرمانی خداوند کنی اما در راه تهیدستی وی را نافرمانی نکنی.

حکیمی گفت: کسی را که دل تنگ شود، زبان گشاده گردد.

از سخنان بزرگان است: عاقل را شایسته است که خرد خردمندان به خرد خویش افزاید و رای حکیمان به رای خود. چه رای آدمی به تنهائی شود که به خطا بود و خرد تنها نیز شود که گمراه گردد.

حسن بصری گفت: ای کسی که در دنیا به جستجوی آنی که نیابی، خواهی که به عقبی آن یابی که نجسته ای؟

از گفتار تمکین اعراب: اعرابئی همراه پیامبر (ص) به غزوه رفت. وی را پرسیدند از این غزوه چه سودی بردی؟ گفت: نیمه ی نماز از ما برگرفتند. امیدوارم که اگر بار دیگر به جنگ رویم نیمه ی دیگر نیز برگیرند.

از گفتار ابوالفتح بستی: کسی که خلق نار است خویش راست کند، حسودان خویش را سرکوب سازد. خوی بزرگان، بزرگتر خوی هاست.

از جمله ی سعادت تو آن است که حد خویشتن نگهداری، رشوه ریسمان حاجت است. از لذایذ خود به ساختن خویش پرداز.

از تورات، کسی که به قضای من خشنود و بر بلایم بردبار و بر بخششهایم شاکر نیست، بگذار خدائی جز من جوید. آن کس که بر دنیا محزون شود، گوئی بر من خشم گرفته است. کسی که برای توانگری، به جهت توانائیش تواضع کند، دو ثلث دین خویش را از دست داده است.

ای فرزند آدم، هیچ روزی نو نشود مگر آن که من روزی تو بفرستم و هیچ شبی نو نگردد مگر آن که تو کار زشتی بر فرشتگان عرضه کنی. نیکی من دائم بر تو فرود می اید و بدی تو دائم به پیشگاه من بر شود.

ای فرزند آدم، بدان اندازه که نیازمند من هستید، فرمانم برید و بدان اندازه که توانائی آتش دارید، نافرمانیم کنید. برای دنیا، باندازه ای که در آن خواهید ماند، بکوشید و برای آخرت نیز بدان اندازه که در آن خواهید ماند توشه برگیرید.

به کشتگاه دنیا تخم نیکی افشانید، بهر من کوشید و حاصل کارتان پیشاپیش بمن فروشید، چنان سودتان دهم که هیچ چشمی چنان ندیده است و هیچ گوشی چنان نشنیده و هیچ دلی چنان درنیافته.

ای فرزندان آدم، عشق دنیا از دل بیرون کنید که عشق من و عشق دنیا در هیچ دلی یک جا نگجد. ای پسر آدم، به آن چه ترا فرمان داده ام، بکوش و از آنچه بر حذرت داشته ام، دوری کن، بدین گونه زنده ی جاویدت خواهم ساخت.

ای پسر آدم، اگر قساوتی در دل خویش دیدی، و دردی بر جسمت و نقصانی در مالت و حرمانی در روزیت، آگاه باش که بدانچه ترا سودی نداشته سخن گفته ای.

ای پسر آدم، توشه فراوان برگیر که راه دور است و بار سبک کن که صراط باریک است. عمل خویش با خلوص آمیز که نقد گویت بصیر است.

خواب خویش بهر گور بگذار و فخر خویش بهر هنگام ارزیابی کارت و لذتهایت. را بهر بهشت نه. بهر من باش، بهرت خواهم بود، با کوچک شمردن دنیا بمن نزدیک شود، از آتش دوری شوی.

آن کس را که در وسط دریا کشتی شکسته است. و به تخته ای آویخته، خطر بیش از تو نیست. چه تو بر گناهان خویش یقین داری و در معرض خطر اعمال خویشی.

احنف بن قیس گفت: شب تا به صبح نخفتم بل کلمه ای یابم که بدان پادشاه از خود خشنود کنم بی آن که خداوند از خود ناخشنود کنم، اما نیافتمش.

حکیمی گفت: خداوند، منافع دنیا و عقبی در یک سرزمین جمع نفرموده است. بل آن ها را متفرق ساخته است.

کسی که منزل او کوی یار خواهد بود،
به جز سفر به جهانش چه کار خواهد بود؟

بطلمیوس گفت: بدان سخنان خطا که نگفته ای مسرورتر از آن سخنان صواب باش که گفته ای. افلاطون گفت: شادمانیت چون عریانی تست. آن را از جز امینان بپوش. نیز از سخنان اوست: ناموس را حفظ کن تا حفظت کند.

ارسطو گفت: کوتاهی سخن، طی معنی است. وی را گفتند: نیک ترین چیزی که آدمی تحمل کند، چیست؟ گفت سکوت. نیز سخن هم اوست: بی نیازیت از چیزی به از بی نیازیت با آن است. لئیمان را جسم بردبار است و کریمان را دل.

سقراط گفت: تمامی محبت خویش را به دوست منمایان. زیرا اگر تغییری در آن بیند، با تو دشمن شود.

در مثل سائر آمده است که: ابن خشاب در غالب علوم، امام زمانه ی خویش بود . . . و در حلقه ی داستان گویان و شعبده بازان بس می ایستاد.

و گاه که خواستاران علم به سراغش می آمدند، وی را نمی یافتند. بر این اوصاف وی را ملامت گفتند که: تو با همه پیشوائی در علوم، در این گونه حلقه ها زچه رو همی ایستی؟

گفت: اگر آنچه می دانم، دانید، ملامتم نکنید. چه من از سخنان این جاهلان نکته هائی در خطابه یافته ام که اگر همی خواستم، مانندشان را نمی آرستم آورد. من از این رو در حلقه ی ایشان همی ایستم که سخنانشان بشنوم.

حکیمی را پرسیدند: برادر دوست داشتنی تر است یا دوست؟ گفت: من برادری را دوست همی دارم که دوست بود.

عارفی گفت: شیطان به پدر و مادر تو سوگند خورد که ناصح ایشان است و دیدی که با آن دو چه کرد؟ تو اما، شیطان که به گمراهی تو سوگند خورده است چنان که خداوند به حکایت از سخن او فرمود: «فبعزتک لاغوینهم اجمعین » پنداری با تو چه کند؟ پس دامن پرهیز از مکر و کید و خدعه ی وی بر کمر استوار کن.

بزرگی گفت: پدر ارباب است و برادر دام، عمو چون غم است و دائی وبال، فرزند اندوه است و خویشاوندان چون عقرب و از این رو مرد به دوستش ماند.

در یکی از تاریخ های مورد اعتماد دیده ام که: عبدالله بن طاهر، برای واثق خلیفه، مقداری خربزه از مرو به بغداد فرستاد. به ری اما، آن ها را پاکیزه ساختند و تباه شده هایشان را به دور انداختند.

مردم ری دانه های آن تباه شده ها بگرفتند و کشت کردند. اصل خربزه ی لذیذ ایشان از آن جاست. و هر سال پانصد هزار درهم خرج کشت آن کنند.

منتصر گفت: لذت عفو بیش از لذت انتقام است. چه عفو را سپاس در پی است و لذت انتقام را پشیمانی.

اعرابئی حج بگذارد و چنان که مردم استغفار همی کردند، استغفار نمی کرد. از او سبب پرسیدند: گفت: همچنان که با آنچه از عفو و رحمت خداوند دانم. استغفار نکردنم سستی است، استغفارم با اصراری که بگناه دارم، پستی به شمار آید.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بشربن منصور از عابدان بود. روزی نمازش به درازا کشید و چون به پایان رسید، مردی را دید که به خشنودی وی را همی نگرد.
هوش مصنوعی: بشربن منصور که از عابدان بود، روزی نماز خود را طولانی کرد. بعد از اینکه نمازش به پایان رسید، متوجه شد که مردی به او نگاه می‌کند و به نظر می‌رسید از او راضی است.
گفت: آنچه دیدی خرسندت مکند. چرا که ابلیس نیز مدتی دراز با دیگر فرشتگان پرستش پروردگار همی کرد و سپس چنان شد که شد.
هوش مصنوعی: گفت: آنچه مشاهده کردی تو را خوشحال نکند. زیرا ابلیس نیز مدت طولانی با دیگر فرشتگان به پرستش خداوند مشغول بود و بعد از آن بود که به وضعیتی که حالا هست، درآمد.
یکی از صوفیان را پرسیدند: مومن کی بدکار شود؟ گفت: آن گاه که پندارد از نیکوکاران است.
هوش مصنوعی: از یکی از صوفیان سوال کردند که یک مومن چه زمانی بدکار می‌شود؟ او پاسخ داد: هنگامی که فکر کند از نیکوکاران است.
شارح نهایه گفت: علی بن ابیطالب که درود خدا بر او بادا، را از مخرج مشترک کسرهای نه گانه پرسیدند. فرمود: روزهای هفته را در روزهای سال ضرب کن.
هوش مصنوعی: شارح نهایه بیان کرد که از علی بن ابی‌طالب (سلام بر او) درباره مخرج مشترک کسرهای نه گانه سوال شد. ایشان فرمودند که روزهای هفته را در تعداد روزهای سال ضرب کنید.
حاصل ضرب هفت در سیصد و شصت، دو هزار و پانصد و بیست شود که مخرج مشترک است. چه نصفش هزار و دویست و شصت، ثلثش هشتصد و چهل، ربعش ششصد و سه، خمسش پانصد و چهار، سدسش چهارصد و بیست، سبعش سیصد و شصت، ثمنش سیصد و پانزده، تسعش دویست و هشتاد و عشرش دویست و پنجاه و دو است.
هوش مصنوعی: نتیجه‌ی ضرب هفت در سیصد و شصت، دو هزار و پانصد و بیست است که به عنوان یک عدد مشترک در نظر گرفته شده است. نیمه‌ی آن برابر با هزار و دویست و شصت، یک‌سوم آن هشتصد و چهل، یک‌چهارم آن ششصد و سه، یک‌پنجم آن پانصد و چهار، یک‌ششم آن چهارصد و بیست، یک‌هفتم آن سیصد و شصت، یک‌هشتم آن سیصد و پانزده، یک‌نهم آن دویست و هشتاد و و یک‌دهم آن دویست و پنجاه و دو می‌شود.
ای دل طلب علوم در مدرسه چند
تحصیل اصول و حکمت و هندسه چند؟
هوش مصنوعی: ای دل، چرا به دنبال دانش در مدرسه‌ هستی؟ تحصیل اصول، حکمت و هندسه چه فایده‌ای دارد؟
هر فکر به جز ذکر خدا وسوسه است
شرمی زخدا بدار این وسوسه چند؟
هوش مصنوعی: هر اندیشه‌ای که به غیر از یاد خدا باشد، تنها یک وسوسه است. از خدا شرم داشته باش و به این وسوسه‌ها توجه نکن.
بهلول و عُلَیّان مجنون بنزد هارون الرشید شدند. وی با آنان سخن گفت و آن دو در پاسخ به غلط اندر بودند. هارون دستور داد شمشیر و نطع بیاوردند. عُلَیّان گفت: ما دو دیوانه بودیم، اکنون سه تن گشتیم.
هوش مصنوعی: بهلول و علیان، که هر دو دیوانه بودند، به نزد هارون الرشید رفتند. او با آنان صحبت کرد، اما آنها در پاسخ‌هایشان اشتباهاتی داشتند. هارون دستور داد شمشیر و نطع (چادر مخصوص برای اعدام) بیاورند. علیان در این لحظه گفت: ما قبلاً دو دیوانه بودیم، حالا که این وضعیت پیش آمده، به سه دیوانه تبدیل شده‌ایم.
اگر با دوستی خلف وعده کردی و ترا بر آن سرزنش مکرد، دیگرش هم نشینی مکن، چرا که دوستیش جز ظاهری نیست.
هوش مصنوعی: اگر با دوستی به قولی که داده بودی عمل نکردی و او هم از تو انتقاد کرد، دیگر با او وقت نگذران؛ زیرا دوستی‌تان تنها ظاهری است و عمق ندارد.
دیو جانس کلبی از حکیمان سترگ یونان مردی پرهیزگار بود، خواسته گرد نمی کرد و در خانه بسر نمی برد. وقتی اسکندر به حضورش خواند.
هوش مصنوعی: دیو جانس کلبی، یکی از حکیمان بزرگ یونان، فردی زاهد و پرهیزگار بود که به زندگی مرفه و شلوغ توجهی نداشت و بیشتر اوقاتش را در خانه نمی‌گذرانید. زمانی که اسکندر به دیدن او آمد...
قاصد را گفت: وی را بگو همان که باعث شد تو نزد ما نیائی، باعث شود که من نیز نزد تو نیایم. ترا بی نیازی تو از ما بسبب قدرتت از آمدن بازداشت و مرا نیز بی نیازی از تو به سبب قناعتم، از آمدن باز می دارد.
هوش مصنوعی: قاصد را گفت: به او بگو همان چیزی که باعث شد تو به نزد ما نیایی، باعث می‌شود که من هم به نزد تو نیایم. بی‌نیازی تو از ما به خاطر قدرتت مانع آمدنت بود و بی‌نیازی من از تو به خاطر رضایتم، مانع می‌شود که به نزد تو بیایم.
ادیبی گفت: اگر خردمندان انصاف همی دادند، همی دانستند که قلم معنی پرداز است. همچنان که تالی نسبی او - نی - نغمه پرداز است.
هوش مصنوعی: ادیبی بیان کرد که اگر افراد خردمند انصاف را رعایت می‌کردند، متوجه می‌شدند که قلم توانایی انتقال معانی را دارد، همانطور که نی نیز توانایی خلق نغمه‌ها را دارد.
این یک، بدایع حکمت آرد، آن یک بدایع نعمات، و هر دو در به طرب آوردن آدمی یکسان اند. جز این که آن یک با گوش بازی همی کند و این یکی با مغز.
هوش مصنوعی: این یک مورد، زیبا‌شناسی را به ارمغان می‌آورد و آن یکی، نعمت‌ها را فراهم می‌کند. هر دو در شادی بخشیدن به انسان برابرند. تنها تفاوت این است که یکی با گوش ما بازی می‌کند و دیگری با عقل و تفکر ما.
سری سقطی می گفت: صوفیان اگر به زمستان خارج شوند، بهارشان فرا رسد و درختان برگ دهند.
هوش مصنوعی: سقطی می‌گفت: اگر صوفی‌ها در زمستان بیرون بروند، بهارشان سر می‌رسد و درختان شاخه و برگ می‌زنند.
ابراهیم خواص در هیچ شهر بیش از چهل روز نمی ماند.
هوش مصنوعی: ابراهیم خواص هرگز در هیچ شهری بیشتر از چهل روز نمی‌ماند.
روزی شبلی به رمضان، پشت سر امام نماز همی خواند. امام جماعت چنین برخواند: «ولوشئنالنذهبن بالذی اوصینا الیک » شبلی چنان صیحه زد که مردمان پنداشتند جان بداده است. و شروع به لرزیدن کرد و همی گفت: یاران را چنین خطاب کنید.
هوش مصنوعی: روزی شبلی در رمضان پشت سر امام نماز می‌خواند. امام جماعت آیه‌ای را قرائت کرد و شبلی ناگهان فریاد زد به‌طوری که مردم فکر کردند که جانش را از دست داده است. او شروع به لرزیدن کرد و مدام می‌گفت: دوستان، شما هم این‌گونه صحبت کنید.
از کتاب احیاء، کتاب عزلت: سرور پیامبران متاعی که همی خرید، به دست خویش حملش می فرمود. یکی از یاران روزی گفت: ای پیامبر خدا، بمنش ده تا بیاورم. فرمود: صاحب مال به حملش شایسته تر است.
هوش مصنوعی: پیامبر گرامی در کتاب احیاء اشاره می‌کند که او خود بارهایی که می‌خرید را به دوش می‌کشید. روزی یکی از دوستانش از او خواست که بگذارد او بارها را برایش بیاورد، اما پیامبر پاسخ داد که صاحب مال باید خود بارهایش را حمل کند.
علی بن ابیطالب(ع) خرما و نمک در جامه ی خویش همی برد و همی گفت: بردن چیزی را که خانواده را نافع بود، از کمال آدمی نکاهد.
هوش مصنوعی: علی بن ابی‌طالب(ع) خرما و نمک را در لباسش حمل می‌کرد و می‌گفت: بردن چیزهایی که برای خانواده مفید است، از ارزش انسان کم نمی‌کند.
حسن بن علی(ع) روزی بر تهیدستانی چند بگذشت که پاره های نان پیش رو داشتند و همی خوردند. یکی از ایشان گفت: ای پسر پیامبر خدا، با ما هم غذا نمی شوی؟
هوش مصنوعی: حسن بن علی(ع) روزی از کنار چند نفر که فقیر بودند و مشغول خوردن نان بودند، گذشت. یکی از آن‌ها به او گفت: ای پسر پیامبر خدا، آیا با ما نخواهی خورد؟
وی فرود آمد و با ایشان برکنار راه بنشست و هم غذایشان شد و سپس برنشست و گفت: خداوند خود پسندان را دوست ندارد.
هوش مصنوعی: او فرود آمد و کنار آن‌ها نشست و با آن‌ها غذا خورد. سپس دوباره برخواست و گفت: خداوند کسانی را که خودشان را برتر از دیگران می‌دانند، دوست ندارد.
یکی بنزد عابدی شد و وی را گفت: از این که تنهائی دلتنگ نگردی؟ گفت: این زمان که تو وارد شدی، تنها گشتم.
هوش مصنوعی: یک نفر به عابدی مراجعه کرد و از او پرسید: آیا از تنهایی دلتنگ نمی‌شوی؟ عابد پاسخ داد: از زمانی که تو وارد شدی، احساس تنهایی کردم.
حکیمی را گفتند: آیا چیزی ارزنده تر از طلا دیده ای؟ گفت: بلی، قناعت.
هوش مصنوعی: حکیمی را پرسیدند: آیا چیزی با ارزش تر از طلا دیده‌ای؟ او پاسخ داد: بله، قناعت.
آن حکیم نیز که گفته است: بی نیازیت از چیزی به از بی نیازیت با آن چیز است. به همین معنی نظر داشته است.
هوش مصنوعی: حکیمی گفته است که بی نیازی از چیزها، بهتر از بی نیازی به آن چیزها است. او به همین مفهوم اشاره کرده است.
ای چرخ که با مردم نادان یاری
پیوسته بر اهل فضل غم می باری
هوش مصنوعی: ای زمانه، تو که همیشه با نادانان همدلی می‌کنی و بر اهل دانش و فضل تأسف می‌زاری.
هر لحظه ز تو بردل من بار غم است
گویا که از اهل دانشم پنداری
هوش مصنوعی: هر لحظه که از تو دور هستم، غم و اندوهی بر دلم سنگینی می‌کند. انگار تو مرا از افراد اهل علم و دانش می‌دانی.
یکی از صوفیان شنید که قاری همی خواند: یا ایتهاالنفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه. آیه را بار دیگر برخواند.
هوش مصنوعی: یکی از صوفیان صدای قاری را شنید که این آیه را می‌خواند: «ای نفس آرام، به سوی پروردگارت برگرد، در حالی که خشنود و مورد رضایت هستی.» او سپس تصمیم گرفت آن آیه را دوباره بخواند.
سپس فریاد کشید که چقدرتان گفتم که بازگردید و بازنگشتید. سپس به وجد آمد و فریادی برکشید و جان بداد.
هوش مصنوعی: سپس او با صدای بلند گفت چقدر به شما گفتم که برگردید و شما بازنگشتید. بعد از آن به شدت هیجان‌زده شد و فریادی زد و جان سپرد.
در کتاب الملل و النحل، در ذکر زینون بزرگ آمده است که وی را که پیر گشته بود، گفتند: چونی؟ گفت: چنانم که بینی، ذره ذره همی میرم. پرسیدند: اگر میری، چه کسی دفنت کند؟ گفت: آن کس که جیفه ی من آزارش دهد.
هوش مصنوعی: در کتاب الملل و النحل درباره زینون بزرگ آمده است که وقتی او پیر شده بود، از او پرسیدند حالش چگونه است. او در جواب گفت که وضعیتش به همان شکل است که دیده می‌شود، و به تدریج در حال رفتن است. وقتی از او پرسیدند که اگر در حال رفتن است، چه کسی او را دفن خواهد کرد، پاسخ داد کسی که بوی بدش او را آزار دهد.
نیز هم او گفت: محبت مال پایه ی شر است. دنیا اگر عاشق خویش را یابد. کشد. و اگر گریزان از خویش را بیند، مجروحش بدارد.
هوش مصنوعی: او همچنین گفت: عشق منجر به رنج و درد است. اگر دنیا بتواند کسی را که به او علاقه‌مند است، پیدا کند، آن فرد را به خود جذب می‌کند و اگر کسی که از آن فراری است را ببیند، به او آسیب می‌زند.
وی را پرسیدند: مردمان این زمان در چه چیز با حیوانات متفاوت اند؟ گفت: در بیشی شرارت.
هوش مصنوعی: از او پرسیدند که مردم این زمان در چه جنبه‌ای با حیوانات تفاوت دارند؟ او پاسخ داد: در این که انسان‌ها بیشتر شرارت و بدی دارند.
بزرگی گفت: فقری که ترا زستمکاری مانع بود، از توانگری که به گناهت وادارد، نیک تر است.
هوش مصنوعی: بزرگی گفت: فقر و تنگدستی که تو را از انجام کارهای نادرست بازمی‌دارد، بهتر از ثروتی است که تو را به گناه وا می‌دارد.
حجاج اعرابئی را حکمرانی داد. وی دست تبذیر در خراج گشود. حجاج غزلش کرد و هنگامی که به محضر وی آمد، گفت: ای دشمن خدا، مال خداوند را خوردی. اعرابی گفت: اگر مال خداوند نخورم، مال چه کس خورم؟ من از شیطان خواستم، چیزی مرا دهد، نپذیرفت.
هوش مصنوعی: حجاج به یک عربی حکمرانی داد. او تصمیم گرفت که در دریافت مالیات ها سختگیری کند. وقتی این عرب به حضور حجاج آمد، به او گفت: ای دشمن خدا، تو مال خداوند را تصاحب کرده‌ای. عرب پاسخ داد: اگر من مال خدا را نخورم، پس مال چه کسی را باید بخورم؟ من از شیطان درخواست کردم که چیزی به من بدهد، اما او قبول نکرد.
حجاج بخنده افتاد و وی را بخشید.
هوش مصنوعی: حجاج شروع به خندیدن کرد و او را بخشید.
عربی پرسید: اگر بمیرم، کجایم برند؟ گفتند: به نزد خداوند تعالی.گفت: خوش دارم که نزد کسی شوم که جز نیکی از او ندیده ام.
هوش مصنوعی: عربی پرسید که اگر بمیرم، مرا به کجا خواهند برد؟ پاسخ دادند که به نزد خداوند بزرگ. او گفت: خوشحال می‌شوم که به جایی بروم که فقط نیکی از آنجا دیده‌ام.
از ضرب المثل هائی که بر سر زبان هاست: غریب کسی است که دلداری ندارد. قضا که رسد، چشم کور شود. انسان با قلب و زبان انسان است. آزاده، زیان نیز اگر بیند، آزاده است.
هوش مصنوعی: از جمله ضرب‌المثل‌هایی که در میان مردم رایج است می‌توان به این اشاره کرد: کسی که به او توجهی نمی‌شود، احساس تنهایی می‌کند. زمانی که تقدیر و سرنوشت رقم بخورد، نمی‌توان کاری کرد. انسان با احساسات و کلامش انسانی است. یک انسان آزاده، حتی اگر دچار زیانی هم شود، همچنان آزاد خواهد ماند.
برده، اگر نیکبختی نیز بر او روی کند، برده است. اقرار، ارتکاب گناه را زایل سازد. پاره ای سخنان از شمشیر بران تر است. غضب مانع زیرکی شود. زن چون گل است، دخل و خرج را نشاید.
هوش مصنوعی: انسان اگرچه در زندگی خوشبخت باشد، همیشه در وضعیت بندگی باقی می‌ماند. بیان حقیقت می‌تواند باعث بخشش گناهان شود. بعضی از سخنان تاثیر بیشتری از شمشیر دارند. خشم می‌تواند مانع از تفکر صحیح و زیرکانه شود. زن را می‌توان به گل تشبیه کرد و برای او مناسب نیست که در مسائل مالی دخالت کند.
اسکندر که بمرد، در تابوتی از طلایش نهادند و به اسکندریه اش بردند. و گروهی از حکیمان بر وی زاری کردند.
هوش مصنوعی: پس از فوت اسکندر، جسد او را در تابوتی از طلا قرار دادند و به شهر اسکندریه منتقل کردند. در آنجا، جمعی از فیلسوفان و حکیمان به سوگ او نشستند.
- بطلمیوس گفت: امروز را عبرتی بزرگ است، شری که دور بود، پیش آمد و خیری که بود، روبرگرداند.
هوش مصنوعی: بطلمیوس بیان کرد که امروز درس بزرگی است. آسیبی که در گذشته دور به نظر می‌رسید، اکنون نزدیک شده و خوبی که وجود داشت، از ما دور شده است.
- میلاتوس گفت: جاهل بدنیا آمدیم، غافل در آن ماندیم و ناخشنود ترکش کنیم.
هوش مصنوعی: میلاتوس گفت: ما به دنیا آمدیم بدون اینکه چیزی بدانیم، در حالیکه غافل از واقعیت‌ها زندگی کردیم و حالا زمان آن رسیده که با ناخرسندی دنیا را ترک کنیم.
- افلاطون دوم گفت: ای پادشاه سخت کوش، آنچه گرد کردی خوارت کرد. و آنچه دوست داشتی از تو روی گرداند. گناهانشان با تو بماند و ثمره ی آن دیگری را رسید.
هوش مصنوعی: افلاطون دوم به پادشاهی که بسیار تلاش کرده بود گفت: ای پادشاه، آنچه را که جمع کرده‌ای، به تو آسیب رساند. و آنچه را که دوست داشتی، از تو دور شد. گناهان آنها با تو باقی خواهد ماند و نتیجه‌ی کارشان به دیگران خواهد رسید.
- نسطور گفت: دیروز می توانستیم شنید و نمی توانستیم گفت. امروز اما توانیم گفت بنگر آیا توانیم نیز شنید؟
هوش مصنوعی: نسطور گفت: دیروز می‌توانستیم بشنویم، اما نمی‌توانستیم صحبت کنیم. اما امروز می‌توانیم صحبت کنیم، حال ببینیم آیا می‌توانیم نیز بشنویم؟
- ثاون گفت: بنگرید که رویای خفته چسان بگذشت و سایه ی ابر چگونه شد؟
هوش مصنوعی: ثاون گفت: توجه کنید که خواب و رویا چگونه سپری می‌شود و سایه ابر چگونه تغییر می‌کند؟
- دیگری گفت: اسکندر هیچ سفری را جز این، بی یاران و رهتوشه براه نیفتاد.
هوش مصنوعی: دیگری گفت: اسکندر هیچ سفری را به جز این، بدون همراهان و توشه راه آغاز نکرد.
- دیگری گفت: آنچنان که با سکوتش تادیبمان کرد. با سخنش تادیبمان ننمود.
هوش مصنوعی: دیگری گفت: او با سکوتش به ما درس داد، اما با گفتارش ما را تربیت نکرد.
- دیگری گفت: دیروز سیمای وی نزد ما چون زندگانی بود و امروز دیدارش دردی است.
هوش مصنوعی: دیگری گفت: دیروز وقتی او را دیدیم، زندگی‌ام را حس کردم و امروز که او را می‌بینم، فقط احساس درد دارم.
حکیمی گفت: شرف فقر و تهیدستی همین بس که کسی برای آن که تهیدست شود، به نافرمانی خداوند نپردازد. برعکس بیشترین نافرمانی بندگان خدا در راه توانگر شدن است. محمد وراق همین معنی را نیک سروده است.
هوش مصنوعی: یک حکیم گفت: ارزش فقر و نیازمندی در این است که فرد برای رسیدن به فقر به سراغ نافرمانی از خداوند نرود. در واقع، بسیاری از نافرمانی‌های انسان‌ها در تلاش برای ثروتمند شدن اتفاق می‌افتد. محمد وراق هم به خوبی این موضوع را در اشعار خود بیان کرده است.
ای ملامت گوی تهیدستی، دیگرت ملامت کافی نیست، مگر نبینی که توانگری را عیب بیش است؟ چرا که تو در راه توانگری نافرمانی خداوند کنی اما در راه تهیدستی وی را نافرمانی نکنی.
هوش مصنوعی: ای کسی که به تهیدستی من ایراد می‌گیری، دیگر ایرادت کافی نیست. نمی‌بینی که عیب‌های ثروتمند هرچه بیشتر است؟ چرا که تو در مسیر ثروتمند شدن، از خداوند نافرمانی می‌کنی، اما هنگامی که در فقر به سر می‌بری، معصیت نمی‌کنی.
حکیمی گفت: کسی را که دل تنگ شود، زبان گشاده گردد.
هوش مصنوعی: یک حکیم گفت: وقتی کسی دلش گرفته می‌شود، صحبت کردن برایش آسان‌تر می‌شود.
از سخنان بزرگان است: عاقل را شایسته است که خرد خردمندان به خرد خویش افزاید و رای حکیمان به رای خود. چه رای آدمی به تنهائی شود که به خطا بود و خرد تنها نیز شود که گمراه گردد.
هوش مصنوعی: از سخنان حکیمان می‌توان فهمید که فرد خردمند باید از دیدگاه‌های دیگران بهره‌برداری کند و نظرات حکیمان را با تفکر خود ترکیب کند. چرا که اگر انسان به تنهایی به نظر خود اعتماد کند، ممکن است دچار اشتباه شود و همچنین ممکن است که عقل او تنها و بی‌راهه برود.
حسن بصری گفت: ای کسی که در دنیا به جستجوی آنی که نیابی، خواهی که به عقبی آن یابی که نجسته ای؟
هوش مصنوعی: حسن بصری می‌گوید: ای کسی که در دنیا به دنبال چیزی هستی که نمی‌توانی پیدا کنی، آیا می‌خواهی در آخرت هم چیزی را بیابی که در دنیا نتوانسته‌ای جستجو کنی؟
از گفتار تمکین اعراب: اعرابئی همراه پیامبر (ص) به غزوه رفت. وی را پرسیدند از این غزوه چه سودی بردی؟ گفت: نیمه ی نماز از ما برگرفتند. امیدوارم که اگر بار دیگر به جنگ رویم نیمه ی دیگر نیز برگیرند.
هوش مصنوعی: اعرابی همراه پیامبر (ص) به جنگی رفت و از او پرسیدند که از این جنگ چه بهره‌ای بردی. او پاسخ داد: "نیمه‌ای از نماز را از ما گرفتند. امیدوارم اگر دوباره به جنگ برویم، نیمه‌ی دیگر را نیز بگیرند."
از گفتار ابوالفتح بستی: کسی که خلق نار است خویش راست کند، حسودان خویش را سرکوب سازد. خوی بزرگان، بزرگتر خوی هاست.
هوش مصنوعی: کسی که تهییج و حرارت در درون خود دارد، باید شخصیت خود را اصلاح کند و حسادت‌های دیگران را نادیده بگیرد. رفتارهای بزرگان و انسان‌های بزرگ، نمونه‌ای برتر از رفتارهای انسان‌های عادی است.
از جمله ی سعادت تو آن است که حد خویشتن نگهداری، رشوه ریسمان حاجت است. از لذایذ خود به ساختن خویش پرداز.
هوش مصنوعی: از جمله خوشبختی‌های تو این است که بتوانی مرزهای خود را حفظ کنی. رشوه وسیله‌ای برای برآورده کردن نیازهاست. به جای این که فقط به لذت‌های خود بپردازی، برای بهبود خودت تلاش کن.
از تورات، کسی که به قضای من خشنود و بر بلایم بردبار و بر بخششهایم شاکر نیست، بگذار خدائی جز من جوید. آن کس که بر دنیا محزون شود، گوئی بر من خشم گرفته است. کسی که برای توانگری، به جهت توانائیش تواضع کند، دو ثلث دین خویش را از دست داده است.
هوش مصنوعی: هر کس که نسبت به قضا و قدر من راضی نباشد و در برابر سختی‌ها صبور نباشد و از نعمت‌های من قدردانی نکند، می‌تواند خدایی غیر از من طلب کند. کسانی که به خاطر مشکلات دنیا غمگین می‌شوند، انگار که بر من خشم گرفته‌اند. و کسی که به خاطر ثروت و قدرتش فروتنی کند، دو سوم دین خود را از دست خواهد داد.
ای فرزند آدم، هیچ روزی نو نشود مگر آن که من روزی تو بفرستم و هیچ شبی نو نگردد مگر آن که تو کار زشتی بر فرشتگان عرضه کنی. نیکی من دائم بر تو فرود می اید و بدی تو دائم به پیشگاه من بر شود.
هوش مصنوعی: ای فرزند آدم، هر روزی که آغاز می‌شود، من روزی تو را فرستاده‌ام و هر شبی که تازه می‌شود، تو گناهی را به فرشتگان نشان می‌دهی. من همیشه نعمت‌های خود را بر تو نازل می‌کنم و بدی‌های تو همواره به پیشگاه من می‌آید.
ای فرزند آدم، بدان اندازه که نیازمند من هستید، فرمانم برید و بدان اندازه که توانائی آتش دارید، نافرمانیم کنید. برای دنیا، باندازه ای که در آن خواهید ماند، بکوشید و برای آخرت نیز بدان اندازه که در آن خواهید ماند توشه برگیرید.
هوش مصنوعی: ای انسان، به اندازه نیاز خود از من اطاعت کن و به همان اندازه که قدرت مقابله با آتش را داری، از من نافرمانی کن. برای زندگی دنیوی‌تان به اندازه‌ای که در آن خواهید بود تلاش کنید و برای زندگی پس از مرگ به اندازه‌ای که در آنجا خواهید ماند، توشه‌ای فراهم کنید.
به کشتگاه دنیا تخم نیکی افشانید، بهر من کوشید و حاصل کارتان پیشاپیش بمن فروشید، چنان سودتان دهم که هیچ چشمی چنان ندیده است و هیچ گوشی چنان نشنیده و هیچ دلی چنان درنیافته.
هوش مصنوعی: به دنیای کشاورزی نیکی بیفشانید، برای من تلاش کنید و نتیجه کارتان را از قبل به من بفروشید. من آنقدر به شما پاداش می‌دهم که هیچ کس تا به حال چیزی مشابه ندیده، نشنیده و درک نکرده است.
ای فرزندان آدم، عشق دنیا از دل بیرون کنید که عشق من و عشق دنیا در هیچ دلی یک جا نگجد. ای پسر آدم، به آن چه ترا فرمان داده ام، بکوش و از آنچه بر حذرت داشته ام، دوری کن، بدین گونه زنده ی جاویدت خواهم ساخت.
هوش مصنوعی: ای فرزندان آدم، عشق به دنیا را از دل‌هایتان بیرون کنید، زیرا عشق به من و عشق به دنیا در یک دل نمی‌گنجد. ای پسر آدم، به آنچه که به تو فرمان داده‌ام عمل کن و از آنچه که بر حذرت داشته‌ام دوری کن، تا بدین ترتیب زندگی جاودان برایت فراهم کنم.
ای پسر آدم، اگر قساوتی در دل خویش دیدی، و دردی بر جسمت و نقصانی در مالت و حرمانی در روزیت، آگاه باش که بدانچه ترا سودی نداشته سخن گفته ای.
هوش مصنوعی: ای انسان، اگر در دل خود سختی یا قساوتی احساس کردی و از درد در جسم خود رنج می‌بری، یا در مال و روزی‌ات کمبود و محرومیتی مشاهده کردی، به یاد داشته باش که اگر درباره مسائلی سخن بگویی که به تو هیچ سودی نمی‌رسانند، به نوعی در اشتباهی.
ای پسر آدم، توشه فراوان برگیر که راه دور است و بار سبک کن که صراط باریک است. عمل خویش با خلوص آمیز که نقد گویت بصیر است.
هوش مصنوعی: ای فرزند آدم، از زندگی‌ات بهره‌های زیادی را جمع‌آوری کن زیرا مسیر طولانی است و سبک‌بار سفر کن چون راه دشوار و باریک است. عمل‌هایت را با خلوص و نیت پاک انجام بده زیرا آنچه که در باطن داری، بر تو می‌نماید.
خواب خویش بهر گور بگذار و فخر خویش بهر هنگام ارزیابی کارت و لذتهایت. را بهر بهشت نه. بهر من باش، بهرت خواهم بود، با کوچک شمردن دنیا بمن نزدیک شود، از آتش دوری شوی.
هوش مصنوعی: خواب و آرزوهای خود را برای آینده کنار بگذار و به نشانه افتخار، در زمان ارزیابی کار و لذت‌هایت، خودت را بسنج. برای بهشت انتظار نداشته باش، بلکه برای من باش و من هم برای تو خواهم بود. با کوچک شمردن دنیا، به من نزدیک‌تر خواهی شد و از آتش دوری می‌کنی.
آن کس را که در وسط دریا کشتی شکسته است. و به تخته ای آویخته، خطر بیش از تو نیست. چه تو بر گناهان خویش یقین داری و در معرض خطر اعمال خویشی.
هوش مصنوعی: کسی که در وسط دریا کشتی‌اش شکسته و به یک تخته چوبی چنگ زده، از تو بیشترین خطر را متحمل نمی‌شود. چراکه تو خود به گناهانت آگاه هستی و در معرض خطر اعمال خود قرار داری.
احنف بن قیس گفت: شب تا به صبح نخفتم بل کلمه ای یابم که بدان پادشاه از خود خشنود کنم بی آن که خداوند از خود ناخشنود کنم، اما نیافتمش.
هوش مصنوعی: اهنف بن قیس گفت: من تا صبح هیچ نخوابیدم و در جستجوی کلمه‌ای بودم که بتوانم با آن پادشاه را خشنود کنم، بدون آنکه خداوند از من ناراضی شود، اما موفق به یافتن آن نشدم.
حکیمی گفت: خداوند، منافع دنیا و عقبی در یک سرزمین جمع نفرموده است. بل آن ها را متفرق ساخته است.
هوش مصنوعی: حکیمی می‌گوید که خداوند منافع دنیا و آخرت را در یک جا جمع نکرده است، بلکه آن‌ها را به صورت پراکنده و در مکان‌های مختلف قرار داده است.
کسی که منزل او کوی یار خواهد بود،
به جز سفر به جهانش چه کار خواهد بود؟
هوش مصنوعی: کسی که می‌خواهد به دیدار معشوقش برود، جز سفر در این دنیا چه کار دیگری می‌تواند انجام دهد؟
بطلمیوس گفت: بدان سخنان خطا که نگفته ای مسرورتر از آن سخنان صواب باش که گفته ای. افلاطون گفت: شادمانیت چون عریانی تست. آن را از جز امینان بپوش. نیز از سخنان اوست: ناموس را حفظ کن تا حفظت کند.
هوش مصنوعی: بطلمیوس بیان می‌کند که بهتر است به سخنان نادرست تو توجه بیشتری داشته باشی تا به سخنان درستت. افلاطون می‌گوید که شادی تو همچون برهنگی است و باید آن را فقط از افراد شایسته مخفی کنی. او همچنین تأکید می‌کند که باید اصول و قوانین را رعایت کنی تا خودت را حفظ کنی.
ارسطو گفت: کوتاهی سخن، طی معنی است. وی را گفتند: نیک ترین چیزی که آدمی تحمل کند، چیست؟ گفت سکوت. نیز سخن هم اوست: بی نیازیت از چیزی به از بی نیازیت با آن است. لئیمان را جسم بردبار است و کریمان را دل.
هوش مصنوعی: ارسطو بیان کرد که نگفتن زیاد، به معنای رسیدن به مقصود است. او از او پرسیدند که بهترین چیزی که انسان می‌تواند تحمل کند چیست، و پاسخ داد که سکوت. همچنین او گفت که عدم نیاز به چیزی، بهتر از نیاز به آن چیز است. در نهایت، اشاره کرد که افراد توانمند از نظر جسمی، صبوری بیشتری دارند و افراد بزرگوار از نظر روحی، قلبی مهربان‌تر دارند.
سقراط گفت: تمامی محبت خویش را به دوست منمایان. زیرا اگر تغییری در آن بیند، با تو دشمن شود.
هوش مصنوعی: سقراط گفت: هیچ‌گاه تمام محبت خود را به دوستتان نشان ندهید. چون اگر او متوجه تغییراتی در احساسات شما شود، ممکن است با شما دشمنی کند.
در مثل سائر آمده است که: ابن خشاب در غالب علوم، امام زمانه ی خویش بود . . . و در حلقه ی داستان گویان و شعبده بازان بس می ایستاد.
هوش مصنوعی: ابن خشاب در بسیاری از علوم به عنوان پیشرو و رهبر زمان خود شناخته می‌شد و به طور مداوم در جمع داستان‌گویان و شعبده‌بازان حضور داشت.
و گاه که خواستاران علم به سراغش می آمدند، وی را نمی یافتند. بر این اوصاف وی را ملامت گفتند که: تو با همه پیشوائی در علوم، در این گونه حلقه ها زچه رو همی ایستی؟
هوش مصنوعی: گاهی اوقات زمانی که افرادی که به دنبال علم بودند، به سراغ او می‌آمدند، او را نمی‌یافتند. به همین دلیل، مردم او را سرزنش کردند و گفتند: با وجود اینکه تو در علوم پیشوایی، چرا در چنین جمع‌هایی حاضر نمی‌شوی؟
گفت: اگر آنچه می دانم، دانید، ملامتم نکنید. چه من از سخنان این جاهلان نکته هائی در خطابه یافته ام که اگر همی خواستم، مانندشان را نمی آرستم آورد. من از این رو در حلقه ی ایشان همی ایستم که سخنانشان بشنوم.
هوش مصنوعی: او گفت: اگر شما هم همانند من بدانید که چه می‌دانم، از من انتقاد نکنید. چرا که من از گفته‌های این نادان‌ها نکات مهمی آموخته‌ام که حتی اگر بخواهم، نمی‌توانم مانند آن‌ها چیزی بگویم. من به همین دلیل در جمع آن‌ها حضور دارم تا بتوانم سخنانشان را بشنوم.
حکیمی را پرسیدند: برادر دوست داشتنی تر است یا دوست؟ گفت: من برادری را دوست همی دارم که دوست بود.
هوش مصنوعی: از حکیمی پرسیدند که برادر محبوب‌تر است یا دوست. او پاسخ داد: من برادری را بیشتر دوست دارم که مانند یک دوست باشد.
عارفی گفت: شیطان به پدر و مادر تو سوگند خورد که ناصح ایشان است و دیدی که با آن دو چه کرد؟ تو اما، شیطان که به گمراهی تو سوگند خورده است چنان که خداوند به حکایت از سخن او فرمود: «فبعزتک لاغوینهم اجمعین » پنداری با تو چه کند؟ پس دامن پرهیز از مکر و کید و خدعه ی وی بر کمر استوار کن.
هوش مصنوعی: یک عارف گفت که شیطان به پدر و مادر تو قسم خورده بود که مشاور خوبی برای آنهاست و مشاهده کردی که با آنها چه کردند. اما تو باید بدانید که شیطان همچنین به گمراه کردن تو قسم خورده است، چنان‌که خداوند در قرآن اشاره کرده است که او با عزتش قسم خورده که تمامی انسان‌ها را گمراه کند. حالا فکر می‌کنی با تو چه خواهد کرد؟ پس باید از فریب‌ها و نقشه‌های او دوری کنی و حواست کاملاً جمع باشد.
بزرگی گفت: پدر ارباب است و برادر دام، عمو چون غم است و دائی وبال، فرزند اندوه است و خویشاوندان چون عقرب و از این رو مرد به دوستش ماند.
هوش مصنوعی: بزرگی اظهار داشت: پدر، صاحب‌اختیار و ارباب است و برادر مانند دام می‌ماند، عمو هم به غم شباهت دارد و دایی بار سنگینی است. فرزند نیز نشانه‌ای از اندوه است و خویشاوندان همچون عقرب هستند. به همین دلیل، مرد در کنارfriend خود می‌ماند.
در یکی از تاریخ های مورد اعتماد دیده ام که: عبدالله بن طاهر، برای واثق خلیفه، مقداری خربزه از مرو به بغداد فرستاد. به ری اما، آن ها را پاکیزه ساختند و تباه شده هایشان را به دور انداختند.
هوش مصنوعی: عبدالله بن طاهر مقداری خربزه از مرو برای واثق خلیفه به بغداد فرستاد، اما در ری آن‌ها را تمیز کردند و خربزه‌های خراب را دور انداختند.
مردم ری دانه های آن تباه شده ها بگرفتند و کشت کردند. اصل خربزه ی لذیذ ایشان از آن جاست. و هر سال پانصد هزار درهم خرج کشت آن کنند.
هوش مصنوعی: مردم ری دانه‌های خرماهای خراب شده را برداشت کرده و کشت کردند. خربزه‌های خوشمزه آنجا منشاء گرفته‌اند. هر سال حدود پانصد هزار درهم برای کشت این محصول هزینه می‌کنند.
منتصر گفت: لذت عفو بیش از لذت انتقام است. چه عفو را سپاس در پی است و لذت انتقام را پشیمانی.
هوش مصنوعی: منتصر بیان کرد که لذت بخشش از لذت انتقام بیشتر است. زیرا پس از بخشش، احساس شکرگزاری و رضایت به وجود می‌آید، در حالی که انتقام تنها به پشیمانی و ناراحتی منجر می‌شود.
اعرابئی حج بگذارد و چنان که مردم استغفار همی کردند، استغفار نمی کرد. از او سبب پرسیدند: گفت: همچنان که با آنچه از عفو و رحمت خداوند دانم. استغفار نکردنم سستی است، استغفارم با اصراری که بگناه دارم، پستی به شمار آید.
هوش مصنوعی: یک عرب به حج رفت و در حالیکه مردم در حال استغفار بودند، او استغفار نمی‌کرد. وقتی از او دلیل این کار را پرسیدند، گفت: با توجه به آنچه که از عفو و رحمت خداوند می‌دانم، اگر استغفار نکنم، نوعی سستی است. همچنین، اگر با وجود گناهم استغفار کنم، این کار نوعی افت و پستی به حساب می‌آید.