مخمس
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
این تضمین از غزل خیالی هست که یاد آوری نشده کسی نمیداند که غزل اصلی از کیست
این غزل را خیلی از شعرا تضمین کرده اند و من هم
راستی که چه سایت زیبائی دارید خواننده از دیدن آن خسته نمیشود
با احترام و ارادت
نمیدانم چه شد که پاک شد من برای این مخمس که غزل اصلیش مال خیالی هیت نظر دادم
بهر حال چهخوب بود که نام خیال هم ذکر میشد
و چرا مخمس رت بصورت 5 خطی که مصرع دوم شعر اصلی بشورت تکی در ریر هر بند میاآید مرقوم نفرموده اید
---
پاسخ: با تشکر از شما و اطلاعات ارزشمندتان، چینش ابیات شعر تصحیح شد.
در میکده و دیر که جانانه تویی (تو)
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
---
پاسخ: با تشکر از شما، کلمهی جاافتاده اضافه شد.
you need to switch the half-baits in the following:
من یار طلب کردم و او جلوهگه یار
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
It should be:
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
من یار طلب کردم و او جلوهگه یار
---
پاسخ: با تشکر، در صورتی که پیشنهادتان مستند است (و از روی ترتیب منطقی معنایی اینطور به ذهنتان نرسیده) بفرمایید تا تصحیح اعمال شود.
اگر شیخ بهایی، تمام ابیات شعر خیالی را استقبال کرده باشد، یعنی شعر خیالی تنها همین هفت بیت را داشته باشد، از لحاظ قافیه ای، شعر ضعیفی بوده است. چرا که در سه بیت آن، قافیه ی «خانه» تکرار شده و از آن سه، دو قافیه، پشت سر هم آمده است. (به تکرار قوافی، ایطاء گویند)
Thank you, I was looking for this mukhamas for a while.
تا جایی که این حقیر به یاد دارد، در ادبیات فارسی قالب شعری "مخمس" وجود خارجی ندارد. قالب این شعر "مسمط" است و از نوع "پنج پاره" یا "مخمس"
در واقع "مخمس" ویژگی این "مسمط" است و نه قالب شعری مستقل
یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید
دیوانه( نیم) من که روم خانه به خانه
به قول مولانای بزرگ: مابرون را ننگریم وقال را ما درون را بنگریم و حال را
عزیزان به مفهوم شعر توجه کنیم
من که حالم دگرگون شد چه عظیم مردانی بودند.
دیوانه نیم من که روم خانه به خانه
سلام. آیا اصل غزل از خیالی است یا از هلالی چغتایی؟
جائی دیدم که کسی نوشته بود :«از لحاظ قافیه ای، شعر ضعیفی بوده است. چرا که در سه بیت آن، قافیه ی «خانه» تکرار شده و از آن سه، دو قافیه، پشت سر هم آمده است. (به تکرار قوافی، ایطاء گویند)»
جالب است که به عمق و معنی و شعوری که در محتوای شعر نهفته است توجه نمیکنند و برایشان مهم نیست و آنچه که مهم است صنعت شعر است، در واقع اینان مغز گردو را رها کرده و به دور انداخته اند و پوسته آنرا مزه میکنند. در ثانی چه کسی گفته که ابطاء از مصدایق سستی شعر است، شعر بایستی دلنشین، خوش آهنگ و برگرفته از شعور باشد نه آنکه گوینده آن بخواهد کمبود اندیشه خویش را با بضاعت صنایع شعری خوn جبران نماید . بسیاری از غزلیات پخته "حافظ"، "مولانا" و سعدی دارای تکرار قوافی هستند، برای مثال:
«هرچند بردی آبم روی از درت نتابم / جور از حبیب خوشتر کز مدعی حمایت
.....
چشمت به غمزه ما را خون خورد و می پسندی / جانا روا نباشد خونریز را حمایت» "حافظ"
و یا از آن موثق تر این غزل دلنشین، بازهم از "حافظ":
«دی پیر می فروش که ذکرش به خیر باد / گفتا شراب نوش و غم دل ببر زیاد
گفتم به باد میدهدم باده ننگ و نام / گفتا قبول کن و هرچه باد باد
سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست / گو بهر این معامله غمگین مباش و شاد
بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ / در معرضی که تخت سلیمان رود به باد
حافظ گوید ز پند حکیمان ملامت است / کوته کنیم قصّه که عمرت دراز باد»
همانطور که ماهده مینمائید "حافظ" هم چون "خیالی" سه بار قافیه "باد" را در یک غزل کوتاه تکرار کرده و دوبار آنهم متوالی است و غزل هم به هیچ عنوان سست و ضعیف نیست.
مسئله اینست که درجه ی عرفان شاعر و حال شاعر را در نمی یابن و فقط در بند چند قافیه و ردیف و اوزان هستن
ما همیشه باید این را به خودمان بفهمانیم که سعدی شیرازی مولانا حافظ فیض کاشانی شیخ بهایی و هزاران شاعر بلند پایه قبل از اینکه شاعر باشد عارفن و در قید و بند کلمه نیستن و با وجود کار دارن نه با جسم
با عیسی کار دارن نه با خر به لفظ عامیانه
بعد توجه به قافیه و ایراد گرفتن از شعر مضحک است اصلا در بحث نخواهد گنجید
بدرود
جور از حبیب خوشتر کد مدعی «رعایت»
با سلام و ادب
شعر بسیار زیبایی است .من آن را خیلی دوست دارم و هر بار آن را می خوانم حالم دگرگون میشود.عشق پاک و بی آلایش به محبوبی که یادش آرامش دل و جان است.
از ذست اندر کاران سپاسگزارم و برایشان آرزوی سلامتی و موفقیت روز افزون دارم
آقای ابوالحسین مختاباد بخشی از این شعر بسیار زیبا را به نیکی بصورت ترانه اجرا کردهاند با نام "تمنای وصال"
پیوند به وبگاه بیرونی
یکی از دوستان در مورد تکرار شدن قافیه "خانه" فرموده اند و دوست دیگری نیز در مورد اینکه بزرگان دیگر نیز چنین کاری می کنند. خالی از لطف نیست که از زاویه دیگری نیز به این موضوع بنگریم.
در مصرع های دهم و پانزدهم "خانه بخانه" و "صاحب خانه" کلمه "خانه" ردیف است نه قافیه.
و در مصرع های دهم و بیست و پنجم عبارت "خانه به خانه" ردیف است و قافیه ها "می طلبم" و "من که روم" هستند. البته چنین بدعت هایی در شعر فارسی رایج نیست و به نظر من همین به ظرافت آن می افزاید.
درود بیکران بر تمامی همراهان این صفحه مجازی دلپذیر
در ارتباط با این سروده زیبا باید بگم که یک بیت از ان حذف گردیده که سالها پیش استاد سعید نفیسی بصورت دست نوشته این بیت را بر کتابی نگارش نموده اند که بدین ترتیب میباشد:
امید بهایی به وفور کرم توست
نه از عمل خویش و نه از اهل زمانه
و همچنین در سالهای 1332 اوازی از حسن گلنراقی منتشر گردید که شعر اواز ان این سروده زیبا بود و در ان این بیت گمگشته نیز توسط ایشان اجرا میشود که در صورت نیاز همراهان سایت میتوانم لینک انرا در اختیار دوستان قرار دهم
برقرار و پیروز باشید
مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه
این مصرع از شاعر مهجور خواجو کرمانی است
شاید "یعنی همه جا نقش رخ یار توان دید" درست باشد. از اساتید اگر کسی اطلاع دقیق تر دارد لطفا تصحیح کنید.
کلمه عکس و عکاسی به نظر این حقیر جدید است.
سلام
حقیر در مورد اثار ادبی حضرت شیخ بهائی مطالبی قابل عرض دارم
منظومه یی به وزن و سیاق و روش و حتی به لحن و زبان خاص مثنوی جلال الدین محمد بلخی مولوی معروف به رومی که در هیچ یک از ماخذ و تراجم ذکری از ان و اندک اشاره ای بدان نیست . این منظومه شامل 1434 بیت است که در منتهای دل انگیزی به همان سبک خاص سروده و در کمال شباهت به گفتار جلال الدین محمد است و گمان ندارم کسی توانسته باشد تاکنون بدین خوبی از ان سبک خاص پیروی کند و در منتهای صراحت در ان سخن رانده و مضامین عارفانه ی دقیق دل نشین را در ان کمال خوبی پرورانده و کسی تاکنون در زبان فارسی بدین اشکاری سخن منظوم نسروده و حقایق زندگی را بدین درجه از صراحت نگفته است و شاید به همین جهت است که خود ان را انتشار نداده و تا بدین پایه این منظومه که یکی از بهترین اثار نظمی عرفای ایران است گمنام و نایاب مانده است .اگر در سه جای این منظومه تخلص خود را نیاورده بود ممکن نبود کسی تصور کند از بهائی است . ظاهرا این یگانه نسخه که از این کتاب سراغ دارم از اغاز افتادگی دارد زیرا که حمد و نعت و خطبه یی که معمول شعرا در این گونه اثار است در ان نیست و بدین بیت اغاز می شود
گر شما را غفلت و الایش است
پیش ما هم رحمت و بخشایش است
و نیز ظاهرا از پایان ان چیزی افتاده یا ان که مجال نکرده است به پایان رساند و ناتمام گذاشته چنان که از اشعار ان پیداست از اثار پختگی تمام پایان زندگی او است.
اصل مضمون این منظومه داستانی است که شاهی طوطی یی داشته و ان را بسیار گرامی می شمرده و برای ان که طوطی بیناتر و داناتر شود و از مردم کشور او را خبر رساند با دل سوزی تمام او را از خود دور کرده و به سفر در جزیره یی نزد دانش مندی فرستاده است که جهان گردیده و جهان دیده شود و او را از ان چه بیند اگاه کند .
بیت اخر این نسخه این است
لوح دوران شد تهی از نقش حق
ای تو دفتردار برگردان ورق
منظومه ی دوم همان مثنوی سوانح السفرالحجاز معروف به نان و حلوا است که به همان وزن و سیاق مثنوی مولوی سروده و بسیار معروف و رایج است . نسخه های کامل ان شامل 408 بیت است.
منظومه شیر و شکر در کشکول ان را درج کرده و ان مثنوی در بحر خبب که از بحور متداول در میان شعرای عرب است و پیش از بهائی تا انجا که حقیر می داند کسی در زبان فارسی به این وزن مثنوی نسروده است و بیت اول ان این است
ای مرکز دایره ی امکان / وی زبده ی عالم کون و مکان
و این مثنوی شامل 141 بیت است .
مثنوی دیگری به همان وزن مثنوی مولوی و نان و حلوا که به نام نان و پنیر خوانده شد و شامل 309 بیت است
این معرفی هم همانند عرض نخستم در هیچ یک از ترجمه ها و فهرست ها نام ان نیست و این کتابی است به زبان فارسی شیرین و روان که در مقدمه ی ان نام بهاالدین عاملی صریحا امده است و در مصر در 1346 چاپ شده نام ان
پند اهل دانش و هوش به زبان گربه و موش است .
حقیر را از دعای خیرتان محروم نفرمایید .
سرهایی دارم اندر زیرو بم
فاش اگر گویم جهان برهم زنم
حیف است حدیث عشق مختوم شود
حیف است که سر سر مکتوم شود
من العبد مجتبی خراسانی
غفرالله لی و لکم
سلام
خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات
مگر از نقش پراگنده ورق ساده کنی
اغراق نیست (توضیحی پیرامون اغراق: احتمال دارد عقل بپذیرد عرف نپذیرد. غلو: نه عقل می پذیرد و نه عرف. مبالغه: هم عقل می پذیرد و هم عرف) اگر بر سردر جهان نوشته شود.
ورق باطن انسان است. نباید همانند چرک نویس خط خطی شود.
شک نیست که این همه مرقومات ما را در مزاج قابلیت او تاثیری بی نهایت خواهد بود و محتاج به تادیبی فوق غایت نخواهد شد.
والسلام خیر ختام
سلام
اصل غزل از خیالی بخارایی شاعر قرن نهم است. انچه که در خود دیوان خیالی چاپ شده است این تعداد ابیات است:
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
خلقی به تو مشغول و تو غایب ز میانه
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را می طلبم خانه به خانه
هر کس به زبانی سخن عشق تو راند
عاشق به سرود غم و مطرب به ترانه
افسون دل افسانه ی عشق است وگرنه
باقی به جمالت که فسون است و فسانه
تقصیر خیالی به امید کرم توست
باری چو گنه را به از این نیست بهانه
دیوان خیالی بخارایی ص 240 به تصحیح دولت ابادی
همان گونه که مشاهده می شود اصل غزل شورانگیز و اتشناک و دلبرانه است اما شورانگیزتر این که در تنور شاعرانه و جوشان و پر احساس شیخ به طرزی بسیار هنرمندانه و لطیف تخمیس شده است. در واقع اشتهار و معروفیت فراوان این غزل به دلیل تضمین عارفانه و دلنشین و در عین حال استوار و پخته شیخ بهائی است که از این غزل به عمل اورده و ان را جذاب تر کرده است.
بحمدالله تعالی والسلام
آدمیان را در پی قافیه و ردیف
مزا در پی این که کیست حریف
چرا که منزل ما هست این زمین
زمین ارزنیست در کائنات ، همین
به وجبی کرد خدا را ، دین بندگان
بهایی را گفت که چیست رمز آن
...
...
ای دو بیت از وحشی بافقی
جز عشق و محبت گنهم چیست ،چه کردم
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
ساقی سخن مست دراز است ، بده می
تا درد سر شکوه کشد یا ز میانه
این شعر را تقدیم به انکه از جانم بیشتر دوست دارم
با سلام
تا جایی که بنده حقیر می دانم تکرار قافیه فقط در غزل مجاز است و در بقیه ی قالب های شعری اشکال شعری است.البته ممکن است مثلا کلمه " هوا " تکرار شود در قالبی جز غزل ولی معنایی متفاوت داشته باشد که این اشتباه نیست.
و جایی دیدم کسی بیتی از حافظ نقل کرده آقای امرالله
هرچند بردی آبم روی از درت نتابم / جور از حبیب خوشتر کز مدعی حمایت
تا جایی که من خواندم در کتاب های درسی که قبلا این شعر در کتاب ادبیات سال چهارم بود ولی حذفش کردن،
و در نسخه های متعدد دیوان حافظ بیت به این صورت است:
هرچند بردی آبم روی از درت نتابم / جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
با تشکر از سایت خوبتون
مشکلات قافیه در شاعران بزرگ هم وجود دارد و اصلا مسئله قابل توجهی نیست
مثلا این شعر از حافظ:
صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا
در اینجا "تا به" با "خراب" قافیه گرفته شده که از لحاظ قافیه ایراد دارد
ولی نکته اینجاست که این مسائل اهمیت چندانی ندارند
کسی نمیتواند بگوید که این شعر حافظ شعر ضعیفی است چون ایراد قافیه دارد زیرا قوت اشعار حافظ به قافیه و وزن و ... نیست
من از کامنت های دوستان و اظهار اطلاعاتشون خیلی چیزهایی که نمی دونستم رو یاد گرفتم و خوشحالم که یک شعر خوب در یک سایت خوب کامنتهای خوبی هم داره ولی چه عجیب بودن دوستانی که در نقش سوا کن جدا کن توضیحات دوستان رو به حساب بی توجهی اونها به متن و درون شعر گذاشته بودن.
یه هر حال از گنجور ممنونم و از دوستانی که اطلاعاتشونو به اشتراک گذاشته بودن و با دقت و ظرافت هم درون شعرو درک کرده بودن هم صنایع رو، عمیقا سپاسگزاری میکنم
بسیار تضمین زیبایی است. رمورد صناعاتش باید بگم که متاسفانه درگذشته بیشتر از مفهوم شعر به این قالب ها و فنون آهنین توجه میشده و گاهی حتی مضمون شعر رو به کلی تحت تاثیر قرار میده. در ادبیات فارسی صناعاتی مانند رد القافیهٰ ذوقافیتین ٰ ترصیع تصدیر و خیلی صنعت های دیگه عملا دست شاعر رو می بنده.... و درمان این درد هم رهایی از این قید و بند بود که با جنبش شعر نوی نیمایی میسر شد.
ای آن که یم عشق تو را نیست کرانه
ای آذر عشقت به دل و جان چو زبانه
ای قصه ی وصلت شده برتر ز فسانه
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب زمیانه
ای آن که یم عشق تو را نیست کرانه
ای آذر عشقت به دل و جان چو زبانه
ای قصه ی وصلت شده برتر ز فسانه
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب زمیانه
گه طفل ره عشق تو ،گه هادی و مرشد
گه مومنت ای یارم و گه کافر و ملحد
گه ناله کنان باشم و گه شاکر و حامد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را می طلبم خانه به خانه
یاد تو ز هر جان و دلی درد بشوید
از بارش رحمت ز تو هر خار بروید
مرغ دل عاشق زفراق تو چو موید
هر کس به طریقی صفت حمد تو گوید
بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه
ساقی زپی ساغر و من مست تو ای یار
عاصی زپی توبه و من خوارِ گنهکار
شافی به برم باشد و من زارم و بیمار
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه
مقصود زهر ندبه ی حنانه توئی تو
مقصود زهر نعره ی مستانه توئی تو
مقصود زهر ساغر و پیمانه توئی تو
مقصود من از کعبه و بتخانه توئی تو
مقصود توئی کعبه و بتخانه بهانه
یحیای صفت یار سر دار توان دید
موسای دل از عشق به ره نار توان دید
در نار خلیلی شو که گلزار توان دید
چون در همه جا عکس رخ یار توان دید
دیوانه نیم من که روم خانه به خانه
چون دوستی آل پیمبر حرم توست
وز عفو گناهان همه زیر قلم توست
چشم طمعم دوخته بر بیش و کم توست
زیرا که گنه را به ازین نیست بهانه
(تقدیم به پیشگاه حضرت صاحب الزمان عج الله تعالی فرجه الشریف)سال سرایش:یکهزاروسیصدوهفتادوچهارخورشیدی"1374"
با عرض پوزش در شعر ارسالی اینجانب با مطلع:
ای آنکه یم عشق تو را نیست کرانه ......
مصرع ماقبل آخر از قلم افتاده که بدین وصل اصلاح میشود:
"تقصیر دل و جان به امید کرم تست"
زیرا که گنه را به ازین نیست بهانه
"با سپاس"
گویند حاجی بی سواد یخچال بزرگی از مکه اورده بود. رندی بروی ان نوشت: مقصود من از کعبه بتخانه توئی تو مقصود توئی کعبه بتخانه بهانه
فرخنده بهائی که دلش زار غم توست
از خیل رفیقان ره و از خدم توست
از بس که نوشته است بهر حوزه رساله
گوئی که به دستان عزیزش قلم توست
در روز جزا نیست ورا هیچ هراسی
امید وی از عاطفت دم به دم توست
هر چند که معصوم نبود آن شه انور
زینهار گناهش به امید کرم توست
یعنی که گنه را به از این نیست بهانه
ابیاتی از مسمط منسوب به خیالی بخارایی یا هلالی جغتایی که شیخ رحمه الله به استقبال آن رفته(به نقل از کتاب شریف روح مجرد)
یامَنْ بِمُحَیّاهُ جَلَی الْکَوْنَ وَزانَهْ الْعالَمُ فی الْحَیْرَةِ لا یُدْرِکُ شانَهُ
أخْفاکَ ظُهورٌ لَکَ عَنْهُمْ وَ أبانَهْ ای تیر غمت را دل عشّاق نشانه
عالم به تو مشغول و تو غائب ز میانه
إیّاکَ تَطَلَّبْتُ وَ ذِکْراکَ هَوَیْتُ مِن کُلِّ حَدیثٍ بِأسانیدَ رَوَیْتُ
إنْ کانَ إلَی الْکَعْبَةِ وَ الْبَیْتِأتَیْتُ مقصود من از کعبه و بتخانه توئی تو
مقصود توئی کعبه و بتخانه بهانه
إنْ فی عَرَفاتٍ وَ مِناها جَسَدی دارْ مَشْعَرِها ما لِسِواکَ خَلَدی دارْ
مَنْ مِثْلیَ مَنْ حَجَّ إلَی الْکَعْبَةِ وَالدّارْ حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه
قَدْ کَلَّ لِسانی صِفَةُ الدّارِ بِتَجْریدْ فی فَضْلِ صِفاتٍ وَ لَقَدْ طالَ بِتَحْمیدْ
مِن مُقْلَةِ قَلْبی فَأَرَی نورَکَ تَوْحیدْ چون در همهجا عکس رخ یار توان دید
دیوانه منم من که روم خانه به خانه
لا مَطْلَبَ إلاّ وَ بِأَیْدیکَ مُشَیَّدْ لا مُفْضِلَ إلاّ وَ بِنُعْماکَ مُقَیَّدْ
لا مُفْضِلَ إیّاکَ وَ لا غَیْرَکَ ذُالْیَدْ هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید
بلبل به نوا خوانی و قمری به ترانه
لا مَطْلَبَ لی غَیْرُکَ لا وَ الَّذی یوجِدْ إنْ اُتْهِمُ أوْ اُشْـِمُ أوْ اُعْرِقُ اُنْجِدْ
لِلْفَوْزِ إلَی وَصْلِکَ یا مَنْ هُوَ مُنْجِدْ گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را میطلبم خانه به خانه
مشاهده میشه که این مسمط بر خلاف نظر یکی از دوستان علاوه بر مضمون فوق العاده عالیاز حیث ظاهر هم بسیار زیبا و قوی هست. کاش حداقل برای اشعاری که ندیدیم اینقدر قاطعانه حکم به ضعف صادر نکنیم
با سلام. قالب مخمس هم داریم .تفاوت مخمس و مسمط این است که مخمس حتما باید 5 مصراع باشد و هر پنج مصراع هم قافیه اما مصراع چهارم و پنجم تضمین از بیت شاعری دیگر و مصراع اول و دوم و سوم از خود شاعر بر وزن و قافیه مصراع های تضمینی است ودر 5 بند هر بند پنج مصراع سروده میشود .شعر مخمس در ادبیات خیلی کم داریم اما در سال 90 این حقیر نسخه خطی مخمسات عیسی مخدوم بخارایی شاعر قرن پنجم را به عنوان پایان نامه ارشد تصحیح نمودم ولی متاسفانه هنوز چاپ ننموده ام و اما مسمط ممکنه پنج مصراع یا شش و یا هشت مصراع باشد و مصراع آخری هر بند قافیه اش متفاوت از بقیه مصراع ها است مثل مسمط معروف منوچهری با مصراع (خیزید و خز آرید که هنگام خزان است ....
این شعر را با صدای احمد ظاهر گوش کنین و مزه در دری را بچشین...
مجتبی عزیز ممنون
الحق که این شعر وجد و شور عظیم و بیسابقه ای در دل من ایجاد نمود. دوستان شعر و درکل هر مطلبی مانند شرابیست در قدح، ما باید شراب را بنوشیم نه فقط به جام آن توجه نماییم . حرف و گفت وصوت را بر هم زنم ....تاکه بی این هر سه با تو دم زنم . باتشکر
این شعر با صدای احمد ظاهر در مقایسه با آهنگ عالی با صدای مختاباد شوخی سبکی بیش نیست. @نجیب
مرحوم احمد ظاهر بخشی از این شعر بسیار زیبا و پر معنی را به نیکی بصورت آهنگ اجرا کردهاند با نام " ای تیر غمت را دل عشاق نشانه".
.
پیوند به وبگاه بیرونی
این شعر نمادی است از انسانهای ارمان خواه
بهای به خوبی حالتهای انسانها را در ارمان خواهی
بیان نموده
ارمان خواهی بر روی زمین معنی دارد
با ایده الیسم متفاوت است
ارمان خواهی گفتار ورفتار نیک است واین به معنی
خدایجویی است
به بند بند شعر باید عمیق شد بسار عرفانه وانسان گرا
وانسان دوست است
فراتر از عقل است
عاقل میدهد ومیگیرد
عارف وارمان گرا می دهد وبه دنبال گرفتن نیست
در یک کلام حافظ ومولانا وبزرگان علم ارمان گرا وانسان
دوست بوده اند
با عرض سلام
چه روحی در این ابیات نهفته است؛ آدمی را از درون تکان می دهد.
(همزمان با مشاهده نمای پایانی سریال شیخ بهایی)
موفق باشید و رحمت الله علیه
با سلام دوست عزیزی گفتن که کلمه عکس رو به نقش تبدیل کنیم چون عکس و عکاسی جدید است.
به نظرم عکس و عکاسی با تکنولوژی جدید است اما دیدن عکس در آب و در سطوح صیقلی و شفاف همیشه بوده است و جدید نیست بنابراین احتمال اینکه شاعر از کلمه عکس استفاده کرده باشد کم نیست.
در ضمن خواستم بگم من یکی از دوستداران این شعر هستم . به نظر من این شعر هم در معنی و محتوا و هم در وزن و قافیه و هم در صنعت شعری سرآمد است
احمد خیالی بخارایی
قرن: 9
وفات: (ح 850 ق)
شاعر. در بخارا متولد شد. وی شاگرد و معاشر خواجه عصمت بخارایی بود و چون مدتی در هرات زیست برخی او را هراتی دانستهاند. خیالی معار با الغبیگ بود و در بخارا درگذشت. او مردی مستعد و خوش طبع بود و دیوان اشعارش در ماوراءالنهر و بدخشان و خراسان و ترکستان شهرتی عجیب داشت.
از وی «دیوان» شعری به جای مانده است. شهرت خیالی بیشتر از رهگذر غزل معروف وی با مطلع زیر است که شیخ بهایی آن را در مخمسی تضمین کرده است.
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه خلقی به تو مشغول و تو غایب ز میانه
مرحومه هایده هم این شعر زیبا را به زیبایی هر چه تمامتر خوانده و در حقیقت این بنده حقیر با یاداوری ان ترانه این شعر را در گوگل جستجو کردم که مرا به سایت وزین گنجور اورد. شگفت زده شدم چرا نام هایده خوش صدا در لیست خوانندگانی که این شعر پر معنا را خوانده اند نیست..
مختصر این مخمس به آواز (احمد ظاهر ) خیلی زیبا اجرا گردیده است. لیکن در فهرست ازقبل جاگزین شده اسم ایشان فرا موش گردیده است.لطفا اسم این هنرمند بی بدیل آواز را نیز اظافه کنید تا بیشتر به غنای گنجور و گستره فرهنگ وادب مشترگ خویش افزوده باشم.با ارادت
پیوند به وبگاه بیرونی
عالی هستید. درود بر شما که با زحمات فراوان ادبیات ما رو زنده و قابل دسترس نگهداشته اید.
زبان در سپاس از شما قاصر است.
جدا از سایر اجراهای دیگر این شعر توسط خوانندگان دیگر، مرحوم حسن گلنراقی چندین چند بار در محف های و بزم های خصوصی بعضا با همراهی پیانوی انوشیروان روحانی اجرا کرده اند که زیباترین اجرای این شعر هست.
توضیحی درباره سخن «آقای ماکان» عزیز که نوشتهاند:
شاید “یعنی همه جا نقش رخ یار توان دید” درست باشد. [چون به نظر ایشان] کلمه عکس و عکاسی... جدید است.
نخست لازم است یادآوری کنم که «کلمه» عکس و عکاسی جدید نیست و آنچه منظور شماست «اصطلاح» عکس و عکاسی است که در زمان قاجار به عنوان مترادف Photo و Photography رایج شد.
دیگر اینکه اصطلاح «عکاسی» -به معنای عمل ثبت تصویر هر چیزی توسط دوربین عکاسی- را میتواند یک اصطلاح تازهوارد به زبان فارسی دانست اما اصطلاح «عکس» از گذشتههای دور هم به معنای تصویر بازتابیده شده هر چیزی و هم به معنای تصویر چهره رایج بوده کما اینکه در اشعار بسیاری از شاعران مختلف میتوان آن را دید. به عنوان مثال:
سلمانساوجی:
در ازل عکس می لعل تو در جام افتاد
عاشق سوخته دل در طمع خام افتاد
کمالالدیناسماعیل:
زلعلت عکس در جام می افتاد
نشاط عالمش اندر پی افتاد
حافظ:
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم
ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما
عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
عارف از خنده می در طمع خام افتاد
به ویژه بیت زیر روشن میسازد که کلمه نقش و عکس کاربردی دیگرگونه دارند و نمیتوان به جای کلمههای «عکس» که در شعر گذشته ایران آمده کلمه نقش را جایگزین کرد:
اینهمه عکس می و نقش مخالف که نمود
یک فروغ رخ ساقی ست که در جام افتاد
این اشتباه (جدید بودن اصطلاح عکس و...) را در شرح آقای پورپیرار بر غزلیات حافظ میتوان دید. همچنین در آدرس زیر نیز نقد و توضیحی در این باره(نام نویسندهاش را نمیدانم) میتوانید بخوانید:
پیوند به وبگاه بیرونی-
سلام بر دوستان
چرا پروانه در آتش میرود؟
این عبارت مفهوم قربانی کردن را در خود دارد.
عاشق با مشاهده و ادراک زیبایی چنان مست و شوریده می شود که می خواهد در آن محو و ذوب شود و از دست خودش خلاص شود و سراپا او شود.
مانند اینکه اگر شما خرگوش باشید و خوراک شیر شوید بخشی از وجود شیر خواهید شد. دیگر خرگوش نیستید بلکه شیر هستید. اگر پروانه در آتش رود دیگر پروانه نیست. آتش است. آتش نشانان حادثه پلاسکو آن دم که خود را به آتش سپردند عاشق و مست و شوریده بودند. ضمن این که کسی که در راه زنده نگاه داشتن راستی زیبایی نیکویی جان می سپرد نمی میرد بلکه بخشی از آن راستی و زیبایی و نیکویی ازلی می شود.
تو گویی آن راستی و زیبایی و نیکویی او را بلعیده است.
درود..
شیر پروانه را توان گفتن...
قالب این شعر مستزاد نیست. بلکه مسمط مخمس است .لطفا اصلاح فرمایید و ایکاش ابیات تضمین شده داخل گیومه قرار بگیرد
با سلام و عرض ادب در مورد مصرع «هرکس به زبانی ...» ، نظرات مختلفی داده شده که در این میان اکثر ادبا و اهل فن چنین قرائت فرموده اند «هرکس به زبانی سخن از وصف تو گوید» که از نظر معنی و مفهوم نیز صحیحترین میباشد ، با تشکر
چه بسیار عارفانه گاهی میتوان پرواز کرد با این بال شیخ بهایی
گاهی خیال از خیال میگذرد و میگذرد از روح و روان
من بارها و بارها در سحرگاه این کلان اسحار را هم خوانده و هم شنیده ام سیر نداری چون خود گویی مسیر است و میسر
جان دهد بیجان را
آرزوی سلامتی و موفقیت برای شما عزیزان جان
شاهکار است این شعر. فوق العاده است و بی نظیر و همیشه تازه و خوش آیند که هزار بار خواندنش، تکرار و ملالت نمی آورد...
أین شعر رأمرحوم خانم خاطره پروانه هم در دستگاه ماهور خوانده اند. عنوان سی دی، "موسیقی کلاسیک ایران" به شماره 2-972060.
أین شعررأ مرحوم خانم خاطره پروانه در دستگاه ماهور خواندهو در یک سی دی تحت عنوان " موسیقی کلاسیک ایران" به شماره2-972060 به دوست داران شعر و موسیقی ایران هدیه کرده اند. روحشان شاد.
یعنی که گنه را به از این نیست بهانه
یعنی که امید بهترین بهانه است...
چیزی که به ما حرام دارند...
یعنی که گنه را به از این نیست بهانه
امید....
دارم امید عاطفتی از جناب دوست
کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست
با سلام.به جای نوشتن چرکت وپرت که این شعر از کیست یا مال کیست ویا اینکه به جای ب چرا خ ننوشته .هر کس معنی ومفهوم وبرداشت خود ا بنویسد از شعر نه اینکه چند بیت است که خوانده چرا خوانده......
این یک مخمس از شیخ بهایی نیست ، تضمینی است بر روی غزل شیخ بهایی توسط خیالی بخارایی
بیت (تقصیر خیالی به امید کرم توست) به نظر صحیح آن اینست:
تقصیر و گناهش به امید کرم توست
این با مصرع آخر هم هماهنگ تر است.
با سلام و درود خدمت همگان ...... در بیت ای تیر غمت را دل عشاق نشانه ..... جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه ...... از نظر استدلال عقلی و منطقی جور در نمیاد که خداوند غایب ز میانه باشد در صورتیکه خداوند در هر جا و هر لحظه شاهد و ناظر و آگاه و موجود و حاضر است و بنابراین بجای غایب میتواند فارغ باشد به این معنا که خداوند فارغ از های و هوی و قیل و قال و جنجال و غیره است و بسیار مناسب تر و قابل قبول تر از این است که غایب بکار برده شود و بنظر من قطعا شاعر فارغ بکار برده است و به اشتباه تبدیل به غایب شده و متداول شده است
برادر در دنیای عشق پی منطق و استدلال نباش که ره را گم کرده به ترکستان خواهی رفت.سطحی ترین عشق های دنیا را ببین که برای وصال سر میدهند حالا چند پله صعود را در نظر بگیرید.
این دو مصرع «هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه» شاید اقتباسی از این حدیث امام صادق (ع) باشد که در کتاب شریف کافی از شیخ کلینی (م329 ق) آمده است و حضرت میفرماید: «مَنِ اتَّخَذَ فِی بَیْتِهِ طَیْراً فَلْیَتَّخِذْ وَرَشَاناً فَإِنَّهُ أَکْثَرُ شَیْئاً لِذِکْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَکْثَرُ تَسْبِیحاً وَ هُوَ طَیْرٌ یُحِبُّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ: اگر کسی میخواهد در خانهاش پرندهای داشته باشد قمری داشته باشد زیرا قمری بیشتر از پرندگان دیگر یاد و تسبیح خداوند عز و جل را میکند و پرندهای است که ما اهل بیت را دوست دارد.» الکافی (چاپ الإسلامیة) ؛ ج6 ؛ ص550-551.
در میکده و دیر که جانانه تویی تو
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
خیلی زیبا و عارفانه سروده شده و به زیبایی ادم و وصل میکند به یگانه منجی عالم بشریت
در تمثیل "در اتش شدن پروانه" اگر با نگاهی هرمنوتیکی مورد تحلیل واقع شود، مقصود عارف وصل به ذات یگانه پروردگار عالم است. برای "فهم" ذات باریتعالی باید ذهن را از تمام ادراکات مفهومی تهی کرد. عارف مسلمان تلاش استعلایی را وا می نهد و کوتاه ترین راه رسیدن به مقصود را برمی کزیند: "فنا فی الله"
سراسر این شعر فقط وجود یک خالق را بیان میکند که همه موجودات اعم از جاندار و بیجان به یگانگی خداوند اقرار میکنند و او را تسبیح میگویند و اینکه همه ما انسانها به دنبال خدا هستیم درصورتیکه خداوند در دل و جان آدمی جای دارد و ما غافل هستیم و به دنبال خدا در مسجد و کعبه هستیم حال که خدا را همه جا میتوان یافت.
از خواندن این شعر شیخ بهایی لذت وافر بردم. ممنون از قرار دادن این شعر.
این شعر زیبا را شهریار رومی در آهنگ "وصال" در آلبوم "دولت عشق" زیبا خواندهاند.
شنیدنش خالی از لطف نیست.
بلی ...من با بانو شیرین موافق هستم ...
این حقیقتی ست کامل که اکثر ما اعمال به حج رفتن و نماز و ...را تنها برای رسیدن به بهشت میخواهیم حال غافل از آنکه خدا نه اعمال بل میت ها و دلها را قضاوت میکند ...
اما خب ...شاید همین بهشت بهانه شد که انسانی لااقل اعمال نیک به جای آورد نه بد ولی باز چه سود که جلوی همین قبله سجود آریم و در روبه روی همان خدا و همین قبله ظلم کنیم ...
اینجاست فرق ما انسان ها ...
همه آنان که منکر اینها هستند تقوا را ترس نمیدانند ولی تقوا همان ترس هست ؛ اصلا اصل مهم خدای و بنده همین ترس از خدای هست ... اینکه در جهنم باشی نه در بهشت ...
بهشت با نماز خواندن به دست نمیآید ...
خدا را در نماز نبینیم ...اگر نماز میخوانیم و باز بدی میکنیم این نشان میدهد که هنوز خوب نیستیم و نماز مان هم پذیرفته نیست...تازمانی که دل را صفا ندهیم چگونه نیکی به جای آریم ؟!
درود به شما بانو ملیکای عزیز،
سپاس از حسن توجهتان.
من نیز با کلام شما موافق و همرأی هستم. چه بسا به گمان خود، سالها عبادتمان را به مقصود قرب الهی میپنداریم و آن را به حساب میآوریم حال آنکه اگر برای خدا و عشق و محبت خدا باشد حسابی در میان نیست. همه عشق است و مهر، این نوع عبادت است که در آدمی اثر میکند. اگر مقصود رسیدن به خدا باشد، طی مسیر به خودی خود، به درستی انجام میشود اما بسیاری از ما صورت و نام عبادات و کارهایمان، خدا است درصورتیکه در معنی از یاد و عشق خداوند تهی است.
آری بانو ...
همین هست ...
عشق هایی کز پی رنگی بود
عشق نبود عاقبت ننگی بود ...
حقیقتا بی عشق وجود آدمی خوارترین ها بود ...
باید به اصل خویشتن باز گشت ...به اصل محبت و عشقی که خدا از ابتدا در داخل قرار داد ... .
درود،
کاملا صحیح میفرمایید و ژرف مینگرید.
بیت دوم
خواهد به سر آید، "غم" هجران تو یا نه؟
همچنین
دیوانه "نیم" من که روم خانه به خانه
چقدر بیت های میانه ی این شعر هم مثل شعر
ای قوم به حج رفته کجایید معشوق همینجاست بیایید بیایید
مولا شباهت دارد
واقعا جای مباهات است همچین عارفان و شاعرانی در این مرز و بوم پهناور
البته در شعر مولانا عشق موج نمیزد عبادت و عرفان موج میزند و اینجا اما عشق و عبادت در هم آمیخته به یقین نمیتوان گفت ولی من هم اتفاقا چند ماه پیش در حال شنودن آن بودم و در نظرم بسیار مشابه با شعر مولانا بود ... و هم اینکه شاید واقعا منظور همین باشد چون اگر معشوق موردنظر است چرا باید به او کعبه و بتخانه نسبت داده شود !
مگر جز با رهایی از کالبد فیزیکی می توان به وصال یگانه رسید ؟!!
حقیر فارغ از صنایع ادبی و گیر مفاعل،مفاعل ،مفاعیل و وزن و قافیه خودم را چون دیوانه ای در لا به لای ابیاتی که روحم را صیقل دادند یافتم و با هر بیت آن اشک ریختم.
حال چه شیخ بهایی و چه احمد خیالی بخاری به نظر حقیر شاهکاری سروده اند که می توان خدا را چون مردگان ولی زنده دید.
درود بر همه شما
زنده یاد بانو هایده در ترانه نشانه یه چند بیت از این شعر رو سرودند به زیبایی هرچه تمام تر