میگفتم در اللّه متحیر باشم و از همه اوامر منقطع باشم، که تحیر با تدارک راست نیاید؛ چو اللّه مستغنی است، همه عاشق و محب میخواهد و بس. همه صور شرایع و معاملات و قطع خصومات و حدود و زواجر از بهر آن است تا پاره پاره محب اللّه شوم، و چنان محب شوم که مرا از خوشی و ناخوشی خود خبر نباشد.
وقتی که التّحیّات میخوانم، میخواهم تا همه آفرینها به اللّه بگویم، و همچون عاشقان پیش معشوق خود صد هزار بیت میگویم. و چون «سبحانک» میگویم، میبینم که «سبحانک»، در جمال اللّه متحیر شدنیست چنانکه به رسوم نگاه داشتنِ کسی نپردازم، و هیچ اندیشهٔ دیگر نکنم جز اللّه. پس چون ندانم که ارکان را نگاه داشتن با عشق و محبت اللّه جمع نیاید. و احوال وجود من از ذکر عدم و صور و غفلت و بیخبری و خواب و غیر وی از جوهر و عرض، این همه را دیدم که حجاب است مر رؤیت اللّه را. و این همه را باز دیدم که فعل اللّه است، و اللّه را دیدم که در یکیِ خود است؛ پس اللّه محتجب به فعل خود است.
اکنون باید که هر جزو من ظاهر خاضع باشد و باطن خاشع باشد و نمیدانم که مدار تعظیم و عبادت خضوع ظاهر است و یا خشوع باطن است که به منزلهٔ نیت است؛ اما دیدم که عشق سبکی است، و عبادت تعظیم عاقلانه است، و بینهما تنافی. و عشق همچون بوی است از اللّه، و من تکلفی میکنم و بر خنوری بسته میدارم تا بویش به هر کسی نرود که بدین بوی دردمندان را بسی درمانها باز بسته است.
اکنون چون اللّه مستغنیست، میبینم که با هیچ موجودی جنسیت ندارد و موجودات را میبینم که از اللّه نیک ترسان میباشند، زیرا که اللّه خود را تعریف کرد به لفظ مستغنی. باز از جهت ترک خوف ایشان را گفت که رحمن و رحیم. و هر موجودی را که نظر میکنم میبینم که وجود و بقا و فنا و عاقبت او به اللّه است، و اللّه میداند که چه خواهد شدن، و همچنان میشود که او خواهد.
و هر فعلی که خواهم کردن، میبینم که آن همه به اسم اللّه موجود میشود نه به اسم من؛ گویی هرچه من میکنم و هر فعلی که از من میآید، همه فعل اللّه است و کردهٔ اللّه است، و من همچون اشتر بارکشم؛ اگر به وقت قیامم بار از من بستاند، بایستم و اگر به وقت سجود بخواباند، بخسبم، و به وقت رکوع نیز همچنان. و کس چه داند در این بارهای کارها که میکنم چه چیزهاست و چه عجایبهاست و چه قیمتها دارد!
باز دیدم که اللّه روح مرا هر ساعتی در چهار جوی بهشت غوطه میدهد، در می و شیر و انگبین و آب. و هر ساعتی جام روح مرا در جوی خوشی فرومیبرد و در جام سر من که ده گوشه دارد یعنی چشم و بینی و گوش و زبان و باقی حواس را و آن شربت خوشی را از هر جایی بر اینها میرساند تا من به کسی دیگر هم رسانم. باز میبینم که همه خوشی من از آب حیات من است، چون حیات از آب بهشت که نوع به نوع است. و این حیات من زیاده میشود هم از آب حیات من، و راحت من بیشتر میشود
و اللّه اعلم.
اطلاعات
منبع اولیه: منبع معارف بهاء ولد
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
میگفتم در اللّه متحیر باشم و از همه اوامر منقطع باشم، که تحیر با تدارک راست نیاید؛ چو اللّه مستغنی است، همه عاشق و محب میخواهد و بس. همه صور شرایع و معاملات و قطع خصومات و حدود و زواجر از بهر آن است تا پاره پاره محب اللّه شوم، و چنان محب شوم که مرا از خوشی و ناخوشی خود خبر نباشد.
هوش مصنوعی: من میگویم که باید در حیرت الهی سیر کنم و از تمام دستورات و اوامر قطع رابطه کنم، زیرا حیرت به تنهایی نمیتواند به حقیقت شایستگی برسد. چون خداوند به هیچ چیزی نیاز ندارد، تنها عاشق و دوست میطلبد. همه قوانین و اصول دینی، معاملات و حل و فصل اختلافات و نیز مرزها و نهیها به این منظور است که بتوانم به مرحلهای از محبت الهی برسم و آنچنان عاشق شوم که دیگر از خوشیها و ناخوشیهای خود آگاه نباشم.
وقتی که التّحیّات میخوانم، میخواهم تا همه آفرینها به اللّه بگویم، و همچون عاشقان پیش معشوق خود صد هزار بیت میگویم. و چون «سبحانک» میگویم، میبینم که «سبحانک»، در جمال اللّه متحیر شدنیست چنانکه به رسوم نگاه داشتنِ کسی نپردازم، و هیچ اندیشهٔ دیگر نکنم جز اللّه. پس چون ندانم که ارکان را نگاه داشتن با عشق و محبت اللّه جمع نیاید. و احوال وجود من از ذکر عدم و صور و غفلت و بیخبری و خواب و غیر وی از جوهر و عرض، این همه را دیدم که حجاب است مر رؤیت اللّه را. و این همه را باز دیدم که فعل اللّه است، و اللّه را دیدم که در یکیِ خود است؛ پس اللّه محتجب به فعل خود است.
هوش مصنوعی: وقتی که در حال دعا و ذکر نام خدا هستم، میخواهم تمام محبت و عشق خود را به خدا ابراز کنم، مانند عاشقی که برای معشوقش هزاران شعر میسراید. وقتی که میگویم «سبحانک» (پاک و منزهی پروردگارا)، متوجه میشوم که این جمله در برابر زیباییهای خداوند مبهوت کننده است، به طوری که هیچ توجهی به دیگر امور نمیکنم و تمام ذهنم معطوف به خداوند است. به همین دلیل نمیدانم که چگونه میتوان عشق و محبتی را که به خدا دارم با انجام سایر اعمال جمع نمود. درک میکنم که افکار و احساسات پریشان من، مثل غفلت و خواب و چیزهای دیگر، مانع دیدن خداوند هستند. همچنین متوجه میشوم که همه این حالات و کنشها از جانب خداوند است و خداوند در یک ذات واحد نهفته است؛ در واقع، خداوند به وسیله افعال خود از ما مخفی شده است.
اکنون باید که هر جزو من ظاهر خاضع باشد و باطن خاشع باشد و نمیدانم که مدار تعظیم و عبادت خضوع ظاهر است و یا خشوع باطن است که به منزلهٔ نیت است؛ اما دیدم که عشق سبکی است، و عبادت تعظیم عاقلانه است، و بینهما تنافی. و عشق همچون بوی است از اللّه، و من تکلفی میکنم و بر خنوری بسته میدارم تا بویش به هر کسی نرود که بدین بوی دردمندان را بسی درمانها باز بسته است.
هوش مصنوعی: اکنون باید که هر قسمت از من حالت خضوع ظاهری داشته باشد و باطن من نیز خاشع باشد. نمیدانم که اهمیت تعظیم و عبادت در خضوع ظاهری است یا خشوع باطنی که مشابه نیت است. اما دیدهام که عشق سبکی آزادانه است و عبادت نیز نوعی احترام عاقلانه محسوب میشود و بین این دو تناقض وجود دارد. عشق همچون بویی از خداوند است و من تلاش میکنم که خود را در پردهای از خضوع نگهدارم تا این بوی مخصوص به هر کسی نرسد، چرا که این بو میتواند برای دردمندان درمانهای زیادی به همراه داشته باشد.
اکنون چون اللّه مستغنیست، میبینم که با هیچ موجودی جنسیت ندارد و موجودات را میبینم که از اللّه نیک ترسان میباشند، زیرا که اللّه خود را تعریف کرد به لفظ مستغنی. باز از جهت ترک خوف ایشان را گفت که رحمن و رحیم. و هر موجودی را که نظر میکنم میبینم که وجود و بقا و فنا و عاقبت او به اللّه است، و اللّه میداند که چه خواهد شدن، و همچنان میشود که او خواهد.
هوش مصنوعی: اکنون چون خداوند نیازمند نیست، میبینم که هیچ موجودی شبیه او نیست و همه موجودات از او به شدت ترس دارند. زیرا خداوند خودش را به عنوان کسی که بینیاز است توصیف کرده و همینطور به خاطر وعدم ترس موجودات، خود را با صفات رحمان و رحیم معرفی کرده است. هر موجودی که به آن نگاه میکنم، میبینم که وجود و بقا و فنا و سرنوشت او به خدا وابسته است و خداوند میداند که چه اتفاقی خواهد افتاد و همه چیز بر طبق اراده او پیش میرود.
و هر فعلی که خواهم کردن، میبینم که آن همه به اسم اللّه موجود میشود نه به اسم من؛ گویی هرچه من میکنم و هر فعلی که از من میآید، همه فعل اللّه است و کردهٔ اللّه است، و من همچون اشتر بارکشم؛ اگر به وقت قیامم بار از من بستاند، بایستم و اگر به وقت سجود بخواباند، بخسبم، و به وقت رکوع نیز همچنان. و کس چه داند در این بارهای کارها که میکنم چه چیزهاست و چه عجایبهاست و چه قیمتها دارد!
هوش مصنوعی: من هر کاری که میخواهم انجام دهم، میبینم که همه آنها به نام خداوند صورت میگیرد و نه به نام من. به نظرم میرسد که همه اعمال من در واقع اعمال خدا هستند و من فقط یک وسیله هستم. من مانند یک بارکش هستم؛ اگر زمانی باید بایستم، بار را از من میگیرند و میایستم و اگر زمانی باید در حالت سجود باشم، به خواب میروم و در حالت رکوع هم همینطور. هیچ کس نمیداند در این کارها که انجام میدهم، چه چیزهایی وجود دارد و چه شگفتیها و ارزشی در آنها نهفته است!
باز دیدم که اللّه روح مرا هر ساعتی در چهار جوی بهشت غوطه میدهد، در می و شیر و انگبین و آب. و هر ساعتی جام روح مرا در جوی خوشی فرومیبرد و در جام سر من که ده گوشه دارد یعنی چشم و بینی و گوش و زبان و باقی حواس را و آن شربت خوشی را از هر جایی بر اینها میرساند تا من به کسی دیگر هم رسانم. باز میبینم که همه خوشی من از آب حیات من است، چون حیات از آب بهشت که نوع به نوع است. و این حیات من زیاده میشود هم از آب حیات من، و راحت من بیشتر میشود
هوش مصنوعی: بار دیگر من احساس کردم که خداوند روح من را در هر ساعت در چهار نهر بهشت غوطهور میکند، در نهرهای شراب، شیر، عسل و آب. هر لحظه روح من را در جوی خوشی غوطهور میسازد و این خوشی به همه حواسم از جمله چشمها، بینی، گوشها و زبانم میرسد. این شربت خوشی، از هر طرف برای من میآید و من میتوانم آن را به دیگران نیز برسانم. همچنین متوجه شدم که تمام خوشی من از آب حیات است، زیرا حیات واقعی از آب بهشت نشأت میگیرد و این حیات من بستگی به آب حیات دارد و همواره راحتی من بیشتر میشود.
و اللّه اعلم.
هوش مصنوعی: و خدا بهتر میداند.