فصل ۱۴
حسین را گفتم که نورزیدی تا اینجا که زمین مرده بود و غیر تو بود زنده شد؟ اگر بورزی تا خود را نیز زنده کنی به طریق اولی بود، از زنده شدن غیر که زمین است چنین خوشیات میآید، تا از زنده شدن خودت تا چه خوشیهات آید. کار به اندازهٔ توانایی و داناییست؛ چون قدرت و علم اللّه را اندازه نیست، کار او را هم اندازه نیست؛ اینقدر حیاتت اللّه داده است، اگر بورزی زندگیی دهدت که این زندگی در برابر آن زندگی مردگی باشد.
فصل ۱۳: بامداد در مسجد نشسته بودم، هر کسی سلام میگفتند و سجود میکردند. گفتم که اللّه روح مرا بر اینها عرضه میکند و روح مرا میآراید و آراسته بدینها مینماید، تا ایشان آن آثار اللّه را میبینند و مرا سجده میکنند از دوستیِاللّه؛ اگرچه به ریا و نفاق و سالوس باشد، آن هم آرایش اللّه است.فصل ۱۵: میگفتم در اللّه متحیر باشم و از همه اوامر منقطع باشم، که تحیر با تدارک راست نیاید؛ چو اللّه مستغنی است، همه عاشق و محب میخواهد و بس. همه صور شرایع و معاملات و قطع خصومات و حدود و زواجر از بهر آن است تا پاره پاره محب اللّه شوم، و چنان محب شوم که مرا از خوشی و ناخوشی خود خبر نباشد.
اطلاعات
منبع اولیه: منبع معارف بهاء ولد
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حسین را گفتم که نورزیدی تا اینجا که زمین مرده بود و غیر تو بود زنده شد؟ اگر بورزی تا خود را نیز زنده کنی به طریق اولی بود، از زنده شدن غیر که زمین است چنین خوشیات میآید، تا از زنده شدن خودت تا چه خوشیهات آید. کار به اندازهٔ توانایی و داناییست؛ چون قدرت و علم اللّه را اندازه نیست، کار او را هم اندازه نیست؛ اینقدر حیاتت اللّه داده است، اگر بورزی زندگیی دهدت که این زندگی در برابر آن زندگی مردگی باشد.
هوش مصنوعی: به حسین گفتم: آیا تا به حال فکر کردهای که این زمین مرده بود و حالا به خاطر تو زنده شده است؟ اگر تو هم زنده شوی، باید این زنده شدن برایت خوشایندتر باشد. از اینکه غیر تو، یعنی زمین، زنده شده، خوشحال هستی؛ حالا تصور کن که از زنده شدن خودت چه خوشیای خواهی داشت. کار هر کس به اندازهٔ توانایی و داناییاش است. قدرت و علم خداوند بیپایه است، پس کار او نیز بیپایه و اندازه است. تا الآن زندگیای که خدا به تو داده، همینقدر است؛ اگر به تلاش خود ادامه دهی، زندگیای به تو عطا میشود که در مقایسه با آن، زندگی فعلیات هیچ است.

بهاء ولد