گنجور

غزل شمارهٔ ۷

رنگ از گل رخسار تو گیرد گل خود روی
مشک از سر زلفین تو دریوزه کند بوی
شمشاد ز قدّت به خم، ای سرو دل آرا
خورشید ز رویت دژم، ای ماه سخن گوی
از شرم قدت سرو فرومانده به یک جای
وز رشک رخت ماه فتاده به تکاپوی
با من به وفا هیچ نگشته دل تو رام
با انده هجران تو کرده دل من خوی
ناید سخنم در دل تو، ز آنکه به گفتار
نتوان ستدن قلعه‌ای از آهن و از روی
ز آن است گل و نرگس رخسار تو سیراب
کز دیده روان کرده‌ام از مهر تو صد جوی
تا بوک سزاوار شوی دیدن او را
ای دیده تو خود را به هزار آب همی شوی
ای دل چه شوی تنگ، چو در توست نشستن
خواهی که ورا یابی، در خون خودش جوی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رنگ از گل رخسار تو گیرد گل خود روی
مشک از سر زلفین تو دریوزه کند بوی
هوش مصنوعی: رنگ گل از زیبایی صورت تو می‌گیرد و گل خود را از بوی خوش زلف‌های تو طلب می‌کند.
شمشاد ز قدّت به خم، ای سرو دل آرا
خورشید ز رویت دژم، ای ماه سخن گوی
هوش مصنوعی: ای سرو زیبا، قامت تو مانند شمشاد به خم است و خورشید از زیبایی‌ات در حسرت است. ای ماه، تو سخن‌گوی دل‌ها هستی.
از شرم قدت سرو فرومانده به یک جای
وز رشک رخت ماه فتاده به تکاپوی
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و قامت تو، سرو سر به زیر آورده و خجالت زده شده است و به خاطر زیبایی چهره‌ات، ماه نیز حسرت می‌خورد و تلاش می‌کند.
با من به وفا هیچ نگشته دل تو رام
با انده هجران تو کرده دل من خوی
هوش مصنوعی: دل تو به وفا نیندیشیده و رام نشده است، اما دل من به خاطر اندوه جدایی از تو، به حالتی دیگر دچار شده است.
ناید سخنم در دل تو، ز آنکه به گفتار
نتوان ستدن قلعه‌ای از آهن و از روی
هوش مصنوعی: سخنان من در دل تو تأثیری ندارد، زیرا نمی‌توان از طریق گفتار، دژ و قلعه‌ای مستحکم را برپا کرد.
ز آن است گل و نرگس رخسار تو سیراب
کز دیده روان کرده‌ام از مهر تو صد جوی
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیت چهره‌ات، دل من مانند چشمه‌ای پر از عشق و محبت به سمت تو روان است. دل من از عشق به تو آنچنان غرق در احساسات شده که مانند جوی‌های آب به سمت تو سرازیر می‌شود.
تا بوک سزاوار شوی دیدن او را
ای دیده تو خود را به هزار آب همی شوی
هوش مصنوعی: تا زمانی که شایسته‌ی دیدن او شوی، ای چشم! حتی با هزاران بار شستشو هم خود را پاک نمی‌کنی.
ای دل چه شوی تنگ، چو در توست نشستن
خواهی که ورا یابی، در خون خودش جوی
هوش مصنوعی: ای دل، چرا به تنگی می‌افتند؟ در حالی که اینجا نشسته‌ایم و درون تو زندگی می‌کند. اگر می‌خواهی از مشکلات و نابسامانی‌ها فرار کنی، باید با مشکلات خود رو به رو شوی و آن‌ها را در خود حل کنی.

حاشیه ها

1395/01/06 14:04
حسین

زنده باد

1395/11/31 00:01

فوق‌العاده زیبا...

1397/04/12 22:07
یاسین

در بیت اول« گل خود روی » باید به صورت« گل خودرو» بیاید به معنای گلی که در صحرا بدون محافظت و مراقبت کسی رشد می کند

1397/04/12 22:07
یاسین

در بیت هفتم « تا بو که » به صورت « تا بوک» به اشتباه نوشته شده است لطفا اصلاح کنید ممنون از سایت خوبتان

1397/04/12 23:07
حسین،۱

یاسین جان
همان گلِ خودروی درست تر است ، چون قافیه ی مصراع اول غزل با مصرع دوم همخوانی دارد.
گل خود رو با مصرع دوم همخوانی ندارد.
زنده باشی