قصیدۀ شمارهٔ ۳
آن مایه بزرگی و آن قبلهٔ انام
آن از کرم نشان و هنر زو گرفته نام
صدر جهان، سلالهٔ اقبال، فخر دین
کان هنر، جهان کرم، مفخر انام
فرمود اشارتی، که مر آن را به طوع و قهر
جز انقیاد روی نبینند، خاص و عام
فرمود تا ز اهل هنر، هر که در سخن
داده است روزگار ورا مایهای تمام
از گفتههای خویش رساند به خدمتش
از گونه گون نظم و نماید بدان قیام
من بنده با دلم به تمنا در آمدم
کآیا بود که باشد طبعم به نظم، رام
دل چون بدید صورت حالم، به طبع گفت
نظم از کجا و طبع که و مایهات کدام؟
هرگز به صورت آمد، بی مایه هیچ چیز؟
خاطر مسوز خیره به اندیشههای خام
از لطف طبع اهل هنر تا به طبع تو
چندان مسافت است که از نور تا ظلام
از دست رفته گیر عنان سخن، تو را
چون هست بر سرت ز فرومایگی لگام
گفتم دلا اگر چه سخنهات هست راست
تلخ است و هستم از سخنت نیک تلخ کام
دیر است تا که نیست مرا هیچ گونه، هیچ
در لفظم انتظار و نه در کارم انتظام
با کار بی نظام نباشد سخن به نظم
زین بس بود چو کار من افتاد با نظام
ای در دلت همیشه هنرها شده مقیم
وی بر درت همیشه هنرمند را مقام
ننهفتم ایچ عیب چو پذرفتهام، از آنک
پذرفتهٔ به عیب، شد ایمن ز ردّ مدام
اظهار عیب خود چو به فرمان نمی کنم
حاجت به عذر نیست همین بود والسلام
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن مایه بزرگی و آن قبلهٔ انام
آن از کرم نشان و هنر زو گرفته نام
هوش مصنوعی: او باعث بزرگمنشی و ادای احترام تمام انسانهاست و به خاطر لطف و استعدادش، نامش بر سر زبانها افتاده است.
صدر جهان، سلالهٔ اقبال، فخر دین
کان هنر، جهان کرم، مفخر انام
هوش مصنوعی: بالاترین مقام در دنیای هستی، نسل خوشبختی و افتخار دین است، زیرا این هنر و مهارت در خلق و بخشش، موجب سربلندی تمام موجودات است.
فرمود اشارتی، که مر آن را به طوع و قهر
جز انقیاد روی نبینند، خاص و عام
هوش مصنوعی: فرمود که اشارهای کرد، و آن اشاره را جز با تسلیم و بیچون و چرا، نه مردم خاص و نه عام نمیتوانند درک کنند.
فرمود تا ز اهل هنر، هر که در سخن
داده است روزگار ورا مایهای تمام
هوش مصنوعی: فرمود تا از میان هنرمندان، هر کسی که در سخن گفتن تبحر و مهارت دارد، او را از تمام از استعداد و توانایی برخوردار بدانید.
از گفتههای خویش رساند به خدمتش
از گونه گون نظم و نماید بدان قیام
هوش مصنوعی: او با سخنان خود، انواع مختلفی از شعر را به او ارائه میدهد و به این ترتیب به او قیام و ایستادگی میآموزد.
من بنده با دلم به تمنا در آمدم
کآیا بود که باشد طبعم به نظم، رام
هوش مصنوعی: من با دلِ پر آرزو و تمنّا به اینجا آمدم که آیا ممکن است طبیعت من، در قالب نظم، آرام گیرد؟
دل چون بدید صورت حالم، به طبع گفت
نظم از کجا و طبع که و مایهات کدام؟
هوش مصنوعی: دل وقتی که وضعیت من را مشاهده کرد، به خود گفت که نظم و خوشنویسی از کجا پیدایش شده و چه کسی آن را به وجود آورده و جوهر این کار چیست؟
هرگز به صورت آمد، بی مایه هیچ چیز؟
خاطر مسوز خیره به اندیشههای خام
هوش مصنوعی: هرگز چیزی ارزشمند از ظاهری بیمایه و سطحی به دست نمیآید. پس دل خود را به تفکرات ناپخته و بیاساس نسوزان.
از لطف طبع اهل هنر تا به طبع تو
چندان مسافت است که از نور تا ظلام
هوش مصنوعی: از ویژگی خوب اهل هنر تا ویژگیهای تو فاصلهای وجود دارد که مانند فاصله نور تا تاریکی است.
از دست رفته گیر عنان سخن، تو را
چون هست بر سرت ز فرومایگی لگام
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وقتی در گفتار و رفتار خود از مرزهای ادب و وقار عبور کنی و دچار فرومایگی شوی، دیگر هیچ کنترلی بر خود نخواهی داشت. در واقع، وقتی انسان نهاد خود را به بیادبی و ناپاکی واگذار کند، تمام قدرتش را در زندگی از دست خواهد داد.
گفتم دلا اگر چه سخنهات هست راست
تلخ است و هستم از سخنت نیک تلخ کام
هوش مصنوعی: به دوست گفتم، اگرچه حرفهایت حقیقت دارد، اما تلخ است و من از گفتار تو تلخ کام شدهام.
دیر است تا که نیست مرا هیچ گونه، هیچ
در لفظم انتظار و نه در کارم انتظام
هوش مصنوعی: زمان زیادی است که من هیچگونهی انتظاری ندارم، نه در صحبتهایم و نه در کارهایم نظمی وجود ندارد.
با کار بی نظام نباشد سخن به نظم
زین بس بود چو کار من افتاد با نظام
هوش مصنوعی: اگر کار به درستی و نظم انجام نشود، سخن و گفتگو هم نمیتواند به خوبی پیش برود. این فقط به این خاطر است که وقتی کار من با نظم و ترتیب انجام میشود، نتیجهاش بهتر خواهد بود.
ای در دلت همیشه هنرها شده مقیم
وی بر درت همیشه هنرمند را مقام
هوش مصنوعی: تو در دل خود همیشه مکان هنری داری و در آستانهات همیشه هنرمندان مقام دارند.
ننهفتم ایچ عیب چو پذرفتهام، از آنک
پذرفتهٔ به عیب، شد ایمن ز ردّ مدام
هوش مصنوعی: اگر عیبی در خود دارم، آن را پنهان نمیکنم. چون عیب را پذیرفتهام، بنابراین از انتقاد و نکوهش مداوم در امان هستم.
اظهار عیب خود چو به فرمان نمی کنم
حاجت به عذر نیست همین بود والسلام
هوش مصنوعی: اگر عیب خود را به زبان نیاورم و درخواستی نکنم، نیازی به عذرخواهی نیست، این همان است که باید بگویم و بس.