قصیدۀ شمارهٔ ۱
خود را به عقل خویش یکی بر گرای، خود
تا چیستی و چندی؟ ای مرد پر خرد
جانی؟ تنی؟ چه گوهری از گوهران، همه؟
کار تو دادن است ز هر کار، یا ستد؟
مار خزنده، یا نه، ستور دوندهای؟
آگه چو عقلی از خود، یا بی خبر چو دد؟
جز مار و جز ستور نهای، گر به خود نهای
اندام هفتگانه ات انگار هفتصد
از مار و از ستور چه برده است مار گیر؟
جز زهر مار بهره و خربنده جز لگد؟
هستی تو جاودان نگران سوی دیگران
خود ننگری به خود نَفَسی، از تو کی سزد؟
چشم تو پوست بیند و بر پوست، موی و پشم
وز موی و پشم و پوست، رسن خیزد و نمد
گرچه سبد نگاه توان داشتن در آب
لیک آب را نگه نتوان داشت در سبد
تن را به جان اگرچه توان داشتن به پای
پایندگی جان به خرد، نه به تن، بود
بینش به عقل کن که وجود تو بینش است
جانم بدین سخن ز خرد نیست شرم زد
از عقل توست هر گذرنده بقا پذیر
پس جز ز عقل خود ز چه جویی بقای خود؟
عقل تو کرد این که عیان است پیش تو
احوال هست گشته و کردار نیک و بد
پیشی گرفته چرخ هزاران هزار دور
بنگر که چون به دو تک اندیشه در رسد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خود را به عقل خویش یکی بر گرای، خود
تا چیستی و چندی؟ ای مرد پر خرد
هوش مصنوعی: به خودت فکر کن و با عقل و درک خودت به شناخت خود بپرداز، تا بدانی که کیستی و چه مقدار ارزش داری، ای مرد باهوش.
جانی؟ تنی؟ چه گوهری از گوهران، همه؟
کار تو دادن است ز هر کار، یا ستد؟
هوش مصنوعی: آیا فقط روحی هستی؟ یا جسمی؟ چه ارزش و گوهری از گنجینهها داری؟ همه چیز به عمل تو بستگی دارد، آیا در حال ارائه هستی یا در حال دریافت؟
مار خزنده، یا نه، ستور دوندهای؟
آگه چو عقلی از خود، یا بی خبر چو دد؟
هوش مصنوعی: آیا آن موجود خزنده، یک مار است یا اینکه یک حیوان سریع و دونده؟ آیا او از عقل و فهم خود آگاه است یا مثل جانوری بیخبر و بیفکر است؟
جز مار و جز ستور نهای، گر به خود نهای
اندام هفتگانه ات انگار هفتصد
هوش مصنوعی: غیر از مار و حیوانات وحشی، تو هیچ نیستی؛ اگر خود را به درستی نشناسی، انگار که هفت خصلت را داری، انگار که هفتصد خصلت داری.
از مار و از ستور چه برده است مار گیر؟
جز زهر مار بهره و خربنده جز لگد؟
هوش مصنوعی: مارگیر چه چیزی از مار و حیوانات گرفته است؟ جز زهر مار و لگد خربنده؟
هستی تو جاودان نگران سوی دیگران
خود ننگری به خود نَفَسی، از تو کی سزد؟
هوش مصنوعی: وجود تو ابدی و همیشگی است، پس به دیگران ننگر و به خودت فکر کن؛ آیا از تو چه بهرهای خواهد بود؟
چشم تو پوست بیند و بر پوست، موی و پشم
وز موی و پشم و پوست، رسن خیزد و نمد
هوش مصنوعی: چشم تو فقط به ظواهر مینگرد و چیزهای سطحی مانند پوست و موی را میبیند. از این ظواهر و جزئیات، مفاهیمی مانند طناب یا نمد نیز به وجود میآید.
گرچه سبد نگاه توان داشتن در آب
لیک آب را نگه نتوان داشت در سبد
هوش مصنوعی: هرچند میتوان سبدی را در آب نگه داشت و به آن نگاه کرد، اما نمیتوان آب را در سبد نگاه داشت.
تن را به جان اگرچه توان داشتن به پای
پایندگی جان به خرد، نه به تن، بود
هوش مصنوعی: اگرچه تن آدمی میتواند تواناییهایی داشته باشد، اما ارزش واقعی و پایندگی در جان و خرد اوست، نه در جسمش.
بینش به عقل کن که وجود تو بینش است
جانم بدین سخن ز خرد نیست شرم زد
هوش مصنوعی: عقل را به دیدگاه خود متصل کن، زیرا وجود تو خود همان دیدگاه است. جانم، از این حرف نبر که از خرد و عقل خجالت نکش.
از عقل توست هر گذرنده بقا پذیر
پس جز ز عقل خود ز چه جویی بقای خود؟
هوش مصنوعی: هر چیزی که در زندگی پایدار و ماندگار است، به دلیل عقل و اندیشه تو به دست میآید. پس چرا باید به چیزی غیر از عقل خود رجوع کنی تا به دنبال جاودانگی و باقی ماندن خود باشی؟
عقل تو کرد این که عیان است پیش تو
احوال هست گشته و کردار نیک و بد
هوش مصنوعی: عقلی که داری، به تو نشان میدهد که وضعیت و رفتارهای خوب و بد به وضوح در برابر تو قرار دارد.
پیشی گرفته چرخ هزاران هزار دور
بنگر که چون به دو تک اندیشه در رسد
هوش مصنوعی: زمان به طرز شگفتانگیزی در حال گردش است و با گذشت ساعتها و روزها، انسان باید بیندیشد و توجه کند که چگونه به دو اندیشه یا مسیر متفاوت میرسد.