گنجور

شمارهٔ ۶۶

پریرخی که ز شرمش نهان شدست پری
پری مثال نهان گشت و شد ز مهر بری
عیان بدیده گر او را نبینی آن نه عجب
که گر پریست چنین آمدست رسم پری
گر آبگینه پری را ببیندی بدرست
روان فدا کنمی پیش آبگینه گری
پریست ، گرنه پری چاکر وی است بحسن
فری کسی که پری چاکر وی است ، فری
پری ندارد رخساره از گل سوری
پری ندارد زلف از بنفشۀ طبری
پری ندارد رنگ گل شکفتۀ سرخ
پری ندارد بالای سرو غاتفری
پری که دید به نور مه چهارده شب؟
پری که دید به زیب ستارهٔ سحری؟
پری که دید گرازنده تر ز آهوی نر؟
پری که دید خرامنده تر ز کبک دری؟
اگر بشوشتری در ، پری ندیده کسی
پس او پری نبود در قبای شوشتری
ایا بت خزری قد کشمری بالا
تویی که فتنۀ کشمیر و قبلۀ خزری
نگار چینی ، تا با قبا و با کلهی
بهار گنگی ، تا با کمان و با کمری
من از بلای تو اندر وفای تو سمرم
تو چون بلای من اندر وفای من سمری
اگر چه خواری تو داغ جانم و جگرست
مرا ز روی عزیزی چو جان و چون جگری
دل از هوات نبرم ، اگر چه رنج دلی
سر از وفات نپیچم ، اگر چه دردسری
ز بیم هجر تو بگذارم ار بتو نگرم
ز باد وصل تو برپرم ار یمن نگری
چو اشک درد نمایی ، چو مهر دلسوزی
چو بخت دوست فروشی ، چو چرخ کینه وری
در آزمودن تو گرچه روزگارم رفت
چو روزگار بهر آزمودنی بتری
مرا ز خوی تو هم روزگار ناز خرد
ز خوی خویش تو بر روزگار خویش گری
ز بد خوبی ، نگارا ، فرید ایامی
چنانکه بار خدای من از نکوسیری
کسی که طبع من اندر مدیح او دارد
بقیمت در دریا هزار در دری
سدید دین ، شرف دولت ، آفتاب کرم
ابوالحسن علی بن محمد بن سری
خدایگانی ، آزاده ای ، که درگه جود
خزینه ایست ازو یک عطای ما حضری
چو روزگار مه و سال امر او جاریست
چو آفتاب شب و روز نام او سفری
ایا بزرگ عمیدی ، کجا ز پایۀ قدر
بهر چه و هم بدو ره برد ، تو زو زبری
بقای کام و مرادی ، روان فخر و فری
فنای آز و نیازی ، هلاک سیم و زری
ستاره ای و جهان ، آسمان ، و گرنه چرا
ستاره فرو جهان عمر و آسمان اثری ؟
تو در روان موالی حیات را مددی
تو در فنای معادی هلاک را حشری
جهان مجد و سنایی و بحر در موجی
سپهر سعد مداری و ابر زر مطری
خبر دهند ز حاتم بجود نا ممکن
تو در معاینه برهان نمای آن خبری
اگر فلک چو تو آرد تو نادر فلکی
وگر بشر چو تو باشد خلاصۀ بشری
ظفر ز قصد تو بر کارها برآسودست
بهر چه قصد تو باشد تو نایب ظفری
خرد بهر چه درآید مساعد خردی
هنر بهرچه در آید مؤثر هنری
هزار فکرت اگر بر دل سخا برود
چو بنگری ، تو ز افعال ، عین آن فکری
ز رأی عالی روشن روانی و خردی
ز امر جاری قاطع قضایی و قدری
کفایتست و سعادت مزاج ترکیبت
کفایت فلکی ، با سعادت قمری
خصایل تو یکایک فزایش خطرست
چو ساز رزم کنی باز ، راد کم خطری
گیا مثال ز جود تو کیمیا روید
ز شوره ناک زمینی کجا برو گذری
ز آخشیج هر آن صورتی که خواهد بود
اگر بجود بود فخر ، فخر آن صوری
وگر عدوی تو شیرست و هرگز این نبود
تو پیش دیدۀ او شعله های پر شرری
هوای تو زدلم لحظه ای سفر نکند
گر از هری سفری گردم ، ار بوم حفری
چنانکه مدح تو اندر دلم بلند اثرست
تو در بزرگ مهمات من بلند اثری
خدایگانا ، گر باغ زرد شد ، بستان
ز دست سبزنگاری شراب معصفری
و گرز باغ نهان شد بمهرگان گل سرخ
سرای باغ کن از گل رخان کاشغری
میی ستان ، که خرد هر زمان بدو گوید
که : پیش دیدۀ شادی فروغ را گهری
همیشه تا نبود دور آسمان خاکی
همیشه تا نبود کرۀ گران شمری
عدو کشی و بقا یابی و بکام زیی
طرب کنی و سخاورزی و قدح شمری

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پریرخی که ز شرمش نهان شدست پری
پری مثال نهان گشت و شد ز مهر بری
هوش مصنوعی: دختری زیبا که به خاطر شرم و حیا از دیده‌ها پنهان شده است، مانند یک پری درخشان و جذاب است که به خاطر عشق از دیگران دوری می‌کند.
عیان بدیده گر او را نبینی آن نه عجب
که گر پریست چنین آمدست رسم پری
هوش مصنوعی: اگر او را با چشم خود نبینی، تعجبی ندارد؛ زیرا اگر او مانند پری است، چنین می‌نماید که این رسم پری‌هاست.
گر آبگینه پری را ببیندی بدرست
روان فدا کنمی پیش آبگینه گری
هوش مصنوعی: اگر زیبایی یک پری را در آبگینه ببینی، بی‌درنگ جانم را فدای آن زیبایی می‌کنم.
پریست ، گرنه پری چاکر وی است بحسن
فری کسی که پری چاکر وی است ، فری
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی و جذابیت شخصی اشاره دارد که مانند پری زیبا و دلربا است. اگرچه ممکن است دیگران نیز زیبا باشند، اما آن شخص به گونه‌ای خاص و منحصر به فرد می‌درخشد و توجهات را به خود جلب می‌کند. این زیبایی او به قدری است که او را به عنوان یک منبع فریبندگی و جذابیت شناسایی می‌کنند.
پری ندارد رخساره از گل سوری
پری ندارد زلف از بنفشۀ طبری
هوش مصنوعی: چهره‌ی او مانند گل سرخ زیبا نیست و زلف‌هایش هم به زیبایی بنفشه نیستند.
پری ندارد رنگ گل شکفتۀ سرخ
پری ندارد بالای سرو غاتفری
هوش مصنوعی: هیچ موجودی به زیبایی و رنگ گل سرخی که در حال شکفتن است، وجود ندارد و هیچ کس به بلندی سرو غاطفری نمی‌رسد.
پری که دید به نور مه چهارده شب؟
پری که دید به زیب ستارهٔ سحری؟
هوش مصنوعی: آیا موجودی چون پری، نوری را که در شب چهاردهم ماه می‌درخشد، دیده است؟ آیا این پری، زیبایی ستاره‌های سحرگاه را مشاهده کرده است؟
پری که دید گرازنده تر ز آهوی نر؟
پری که دید خرامنده تر ز کبک دری؟
هوش مصنوعی: آن پری که نمی‌تواند ببیند چیزی زیباتر از آهوی نر یا کبک دری در حال حرکت و زیبایی است، واقعاً نمی‌تواند زیبایی را درک کند.
اگر بشوشتری در ، پری ندیده کسی
پس او پری نبود در قبای شوشتری
هوش مصنوعی: اگر در جایی که هیچ پری دیده نشده، شخصی ادعا کند که پری در آنجا وجود دارد، در واقع او پری نیست.
ایا بت خزری قد کشمری بالا
تویی که فتنۀ کشمیر و قبلۀ خزری
هوش مصنوعی: ای یار زیبا و دلربا، تو آن کسی هستی که سبب فتنه در سرزمین کشمیر و همچنین قبله‌ی خزری شده‌ای.
نگار چینی ، تا با قبا و با کلهی
بهار گنگی ، تا با کمان و با کمری
هوش مصنوعی: عزیز من، تو همچون یک هنرمند زیبا هستی که در فصل بهار با لباس و زیبایی خاصی جلوه‌گری می‌کنی. تو با کمان و کمری که داری، جذابیت و شکوهمندی را به نمایش می‌گذاری.
من از بلای تو اندر وفای تو سمرم
تو چون بلای من اندر وفای من سمری
هوش مصنوعی: من از درد و رنجی که ناشی از عشق توست، بر وفاداری‌ام پافشاری می‌کنم. تو هم از درد و رنجی که من برایت می‌کشم، بر وفاداری‌ات به من استوار هستی.
اگر چه خواری تو داغ جانم و جگرست
مرا ز روی عزیزی چو جان و چون جگری
هوش مصنوعی: هرچند که رنج و مشکل تو برای من بسیار سخت و جانسوز است، اما به خاطر عزیز بودن تو برای من، این درد را تحمل می‌کنم.
دل از هوات نبرم ، اگر چه رنج دلی
سر از وفات نپیچم ، اگر چه دردسری
هوش مصنوعی: اگرچه در عشق تو دلم رنج می‌کشد و حتی ممکن است به جاهای خطرناکی برساند، اما هرگز عشق تو را فراموش نخواهم کرد و تا آخر به تعهد خود پایبند می‌مانم.
ز بیم هجر تو بگذارم ار بتو نگرم
ز باد وصل تو برپرم ار یمن نگری
هوش مصنوعی: از ترس دوری تو، اگر به تو نگاه کنم، از خوشحالی به پرواز درمی‌آیم اگر به یمن تو بنگرم.
چو اشک درد نمایی ، چو مهر دلسوزی
چو بخت دوست فروشی ، چو چرخ کینه وری
هوش مصنوعی: وقتی اشک‌های تو نشان‌دهنده‌ی درد است، وقتی که محبت و دلسوزی را نشان می‌دهی، و وقتی که دوستی را قربانی می‌کنی، انگار که در چرخش زمان و سرنوشت، کینه‌توزی می‌کنی.
در آزمودن تو گرچه روزگارم رفت
چو روزگار بهر آزمودنی بتری
هوش مصنوعی: اگرچه دورانم در آزمایش تو گذشت، اما تو از همه آزمودنی‌ها بهتر و ارزشمندتری هستی.
مرا ز خوی تو هم روزگار ناز خرد
ز خوی خویش تو بر روزگار خویش گری
هوش مصنوعی: به دلیل رفتار و ویژگی‌های تو، من نیز در زمانه‌ای که به سر می‌برم، تحت تأثیر قرار گرفته‌ام. بنابراین، باید بر اساس ماهیت و رفتار خودت، زندگی‌ات را سامان دهی.
ز بد خوبی ، نگارا ، فرید ایامی
چنانکه بار خدای من از نکوسیری
هوش مصنوعی: ای نازنین، در روزگار فرید، خوب و بد از هم جدایی ندارند، مانند باران رحمت خداوند که از نیکویی و خیر جدا نمی‌شود.
کسی که طبع من اندر مدیح او دارد
بقیمت در دریا هزار در دری
هوش مصنوعی: کسی که دل من به ستایش او متمایل است، می‌توانم برای او در دریای عشق و ارادت مبلغی پیدا کنم که برابر با ارزش هزار در باشد.
سدید دین ، شرف دولت ، آفتاب کرم
ابوالحسن علی بن محمد بن سری
هوش مصنوعی: این بیت به معرفی فضل و مقام والای ابوالحسن علی بن محمد بن سری می‌پردازد. او با ویژگی‌هایی چون دین‌داری محکم و مقام بالا مورد ستایش قرار گرفته است، به گونه‌ای که او را به آفتاب رحمت و کرم تشبیه می‌کند. با این بیان، بزرگی و فضیلت او در برابر دیگران نمایان می‌شود.
خدایگانی ، آزاده ای ، که درگه جود
خزینه ایست ازو یک عطای ما حضری
هوش مصنوعی: خدای بزرگی هستی که آزاد و بخشنده‌ای، و در درگاه تو گنجینه‌ای از نعمت‌ها وجود دارد. از این بخشش‌ها، ما هم سهمی داریم.
چو روزگار مه و سال امر او جاریست
چو آفتاب شب و روز نام او سفری
هوش مصنوعی: زمان مانند ماه و سال به جریان است و فرمان او همیشه برقرار است، مانند خورشیدی که شب و روز را روشن می‌کند. نام او همچون سفری است که همیشه در حال حرکت و تازه است.
ایا بزرگ عمیدی ، کجا ز پایۀ قدر
بهر چه و هم بدو ره برد ، تو زو زبری
هوش مصنوعی: ای بزرگ و بزرگوار، کجا و به کدام مقام تو می‌رسی؟ هرچقدر هم که در راه او قدم برداری، تو همچنان از سطح او پایین‌تری.
بقای کام و مرادی ، روان فخر و فری
فنای آز و نیازی ، هلاک سیم و زری
هوش مصنوعی: دوام خوشی و رسیدن به آرزو، در دورانی که افتخار و اهمیت به رضایت و زندگی بی نیازی است، در نهایت به نابودی ثروت و مال می‌انجامد.
ستاره ای و جهان ، آسمان ، و گرنه چرا
ستاره فرو جهان عمر و آسمان اثری ؟
هوش مصنوعی: تو مانند ستاره‌ای در آسمان هستی و اگر این‌طور نیست، پس چرا ستاره‌ها در جهان می‌درخشند و عمر و آسمان تأثیری ندارند؟
تو در روان موالی حیات را مددی
تو در فنای معادی هلاک را حشری
هوش مصنوعی: تو در زندگی با دیگران همیاری و کمک می‌کنی و در زمان‌هایی که به نابودی و زوال نزدیک می‌شوی، به جمع و حضور دیگران نیاز می‌کنی.
جهان مجد و سنایی و بحر در موجی
سپهر سعد مداری و ابر زر مطری
هوش مصنوعی: دنیا پر از عظمت و شکوه است، همچون دریا که در حال موج زدن است، آسمان خوشبختی در حال چرخش است و ابرهایی از طلا بر ما باران می‌بارند.
خبر دهند ز حاتم بجود نا ممکن
تو در معاینه برهان نمای آن خبری
هوش مصنوعی: خبر در مورد حاتم می‌دهند که بخشش او وصف‌ناپذیر است، اما تو نمی‌توانی این را از طریق مشاهده به اثبات برسانی.
اگر فلک چو تو آرد تو نادر فلکی
وگر بشر چو تو باشد خلاصۀ بشری
هوش مصنوعی: اگر آسمان هم کسی را مثل تو خلق کند، آن فرد نادری خواهد بود و اگر انسان دیگری هم شبیه تو وجود داشته باشد، او بهترین نمونه‌ای از بشریت است.
ظفر ز قصد تو بر کارها برآسودست
بهر چه قصد تو باشد تو نایب ظفری
هوش مصنوعی: پیروزی از نیت تو در کارها راحت شده است، بنابراین هر هدفی که داری، تو نماینده موفقیتی.
خرد بهر چه درآید مساعد خردی
هنر بهرچه در آید مؤثر هنری
هوش مصنوعی: عقل و خرد برای چه چیزی به کار می‌آید، و هنر نیز برای چه چیزی تأثیرگذار است؟
هزار فکرت اگر بر دل سخا برود
چو بنگری ، تو ز افعال ، عین آن فکری
هوش مصنوعی: اگر هزاران فکر مختلف به ذهنت بیاید، وقتی به عملکردها و کارهایی که انجام می‌دهی نگاه کنی، متوجه می‌شوی که همان افکار در عمل تجلی یافته‌اند.
ز رأی عالی روشن روانی و خردی
ز امر جاری قاطع قضایی و قدری
هوش مصنوعی: نظر عمیق و روشنی از اندیشه و عقل تو درباره مسائل جاری و قضاوت‌های قطعی وجود دارد.
کفایتست و سعادت مزاج ترکیبت
کفایت فلکی ، با سعادت قمری
هوش مصنوعی: کافی است و خوشبختی در ترکیب جسمی تو با ویژگی‌های آسمانی و ماهی.
خصایل تو یکایک فزایش خطرست
چو ساز رزم کنی باز ، راد کم خطری
هوش مصنوعی: ویژگی‌های تو هر یک به تنهایی ممکن است خطرناک باشند، اما اگر در میدان جنگ حاضر شوی، راد کمتر از خطر خواهد بود.
گیا مثال ز جود تو کیمیا روید
ز شوره ناک زمینی کجا برو گذری
هوش مصنوعی: گل‌ها به خاطر سخاوت تو مانند طلا می‌شوند، در حالی که از زمین بی‌ثمر و شورزا چیزی نمی‌روید.
ز آخشیج هر آن صورتی که خواهد بود
اگر بجود بود فخر ، فخر آن صوری
هوش مصنوعی: هر شکلی که از ترکیب اجزا به وجود می‌آید، اگر خود را نشان دهد و نمایان شود، همان شکل‌ها باعث افتخار و بزرگی هستند.
وگر عدوی تو شیرست و هرگز این نبود
تو پیش دیدۀ او شعله های پر شرری
هوش مصنوعی: اگر دشمن تو مانند شیر نیرومند باشد، هرگز چنین نیست که تو در تماشای او شعله‌های پرحرارتی نباشی.
هوای تو زدلم لحظه ای سفر نکند
گر از هری سفری گردم ، ار بوم حفری
هوش مصنوعی: در دل من، هرگز آرزوی سفر به دوردست‌ها وجود ندارد، چون عشق تو چنان در وجودم جای دارد که حتی اگر به جایی دور بروم، لحظه‌ای از تو غافل نخواهم شد.
چنانکه مدح تو اندر دلم بلند اثرست
تو در بزرگ مهمات من بلند اثری
هوش مصنوعی: تو در دل من به قدری تأثیر عمیقی داری که ستایشت در آنجا جا دارد و در مسائل بزرگ زندگی‌ام نیز اثر زیادی بر من گذاشته‌ای.
خدایگانا ، گر باغ زرد شد ، بستان
ز دست سبزنگاری شراب معصفری
هوش مصنوعی: ای خداوندگار، اگر باغ به زردی گراید، باغی که به دست رنگ سبز خیالی ما بهره‌مند از شراب خوشمزه است، همچنان باقی خواهد ماند.
و گرز باغ نهان شد بمهرگان گل سرخ
سرای باغ کن از گل رخان کاشغری
هوش مصنوعی: در مهرگان، گرز باغ پنهان شده است، پس با گل‌های سرخ، فضای باغ را زیبا کن و از گل‌های صورت‌های کاشغری بهره ببر.
میی ستان ، که خرد هر زمان بدو گوید
که : پیش دیدۀ شادی فروغ را گهری
هوش مصنوعی: شرابی بنوش که در هر لحظه به تو می‌گوید: در برابر چشمانت، آن نور شادی مانند گوهری درخشان است.
همیشه تا نبود دور آسمان خاکی
همیشه تا نبود کرۀ گران شمری
هوش مصنوعی: همیشه تا وقتی که دور آسمان خاکی باشد و کره‌ای پر ارزش در دسترس نباشد، بودن ما بی‌معناست.
عدو کشی و بقا یابی و بکام زیی
طرب کنی و سخاورزی و قدح شمری
هوش مصنوعی: در مقابل دشمن قوی و مقاوم باش، به پیروزی دست یابی و از زندگی لذت ببر، شاد باش و با سخاوت برخورد کن و در میگساری با دیگران سهیم شو.

حاشیه ها

1397/03/27 15:05
سعید اسکندری

بیت 15 مصراع دوم ار به من نگری درست است.

1397/03/27 15:05
سعید اسکندری

بیت 19مصراع اول ز بد خویی تو نگارا درست است.

1397/03/28 10:05
سعید اسکندری

بیت 24 وهم صحیح است

1397/03/28 10:05
سعید اسکندری

وگر ز باغ صحیح است