شمارهٔ ۴۱
بر آن صحیفة سیمین مسای مشک مقیم
که رنگ مشک نماید بر آن صحیفة سیم
مکن ستیزه اگر چند خوبرویان را
ستیزه کردن بیهوده عادتیست قدیم
غرض ز مشک نسیمست ، رنگ نیست غرض
تو رنگ او چه کنی ؟ زو بسنده کن بنسیم
یقین شناس که با خط مقاوت نکند
رخی چو ماه تمام و تنی چو ماهی شیم
زوال ملکت خوبان خطست و ملک ترا
زوال نیک در آید ، ببیم باش ، ببیم
بسی نماند که بیرون کند ز سوسن سر
بنفشة طبری زیر آن دو زلف چو جیم
چنان شوی که کس از دوستانت نستاند
اگر بمزد دهی بوسه زان دهان چو سیم
اگر چه نیست چو رخساره قد و دندانت
مه دو هفته و سرو سهی و در یتیم
کلاه کبر فرو نه ، که خوبرویان را
بهم سیاه کند بخت عارضین و گلیم
همی ببخت من ایدر لگام من دل من
ز عشق بستده و کرده بخت را تسلیم
بمدح صاحب فرزانه سید الوزرا
کجا صحیح بدو گشت روزگار مقیم
عماد ملک ابوالقاسم احمد بن قوام
که قیمتی بر او حکمتست و مرد حکیم
بخدمتش بگر ای و ز وحشتش بگریز
که این ثواب جزیلست و آن عذاب الیم
بجنت و بجحیم ار امان و بیم روند
وفاق اوست ز جنت ، خلاق او ز حجیم
چنان گریزد بخل از حریر خامۀ او
که از بلارگ الماس چهره دیو رجیم
در آفرینش شش چیز بر کمال از خلق
تمام هدیه جز او را نداند رب رحیم
زبان جاری و وجه ملیح و فدر بلند
کف گشاده و رأی متین و طبع سلیم
کسی که خدمت او کرد و دید سیرت او
از آن تبار نه جاهل بود دگر ، نه لئیم
رضیع دشمن او را خدای عزوجل
بجای شیر ز پستان دهد شراب حمیم
وگر در آتش سوزان بود موافق او
عطا کنند دلش را یقین ابراهیم
بدانگهی که زبس حرص جنگ و آتش جنگ
زنند نعره ز خاک کهن عظام رمیم
چو او بتیغ و بتدبیر پیشکار شود
مقاومت نکنندش سپاه هفت اقلیم
نه دیر پاید ، تا مهتران عصر کنند
ز خاک درگه او کیمیای ناز و نعیم
حساب راست بدیوان او چنان یابی
که راست تر نبود زان حساب در تقویم
غضنفری که بشکلش درون نگاه کند
گر از مثل دلش آهن بود شود بدونیم
ز ظالمان بدهد داد خلق و بستاند
که ظالم آتش سوزان فرو برد چو ظلیم
ایا بیان خرد را عبارت تو قرین
و یا کمال هنر را کفایت تو ندیم
تو آن کسی که مهمات روزگار شود
بحشمت تو تمام و بدولت تو سلیم
نجات خلق بقهر تو و سیاست تست
ز بند بسته و بیم بزرگ و رنج عظیم
مقیم بخت بخدمت بپای پیش کسیست
که او بپای بود پیش خدمت تو مقیم
تو در سواد نشابور بوده ای ، که خرد
بمدحت توهمی کرد بنده را تعلیم
خدایگان اگر این چند بیت بپسندد
رهی ز ملک طرب پای بر نهد بصمیم
دقایق سخن آنجا کشد بمدحت تو
که عاجز آید از ادراک او ذکای فهیم
ز روزی نظم بجایی رسد که در نرسد
بگرد نظم وی اندر کلام هیچ کلیم
همیشه تا نرسد در جهان ضعیف و قوی
همیشه تا نبود در سیر صمیم و رمیم
زمان بنام تو باد و جهان بکام تو باد
رفیق دولت عالی و رهنمای علیم
خجسته باد و پذیرفته عید و روزۀ تو
گشاده دست تو بر عون خیر و قهر اثیم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بر آن صحیفة سیمین مسای مشک مقیم
که رنگ مشک نماید بر آن صحیفة سیم
هوش مصنوعی: بر روی آن ورق نقرهای که بوی خوش مشک را در خود دارد، رنگ مشک بر آن ورق نقرهای نمایان میشود.
مکن ستیزه اگر چند خوبرویان را
ستیزه کردن بیهوده عادتیست قدیم
هوش مصنوعی: اگرچه زیبا رویان را به چالش کشیدن ممکن است وسوسهانگیز باشد، اما بهتر است از این کار پرهیز کنی، زیرا چنین درگیریهایی همیشه بیفایده و قدیمی هستند.
غرض ز مشک نسیمست ، رنگ نیست غرض
تو رنگ او چه کنی ؟ زو بسنده کن بنسیم
هوش مصنوعی: هدف از عطر مشک نسیم است و رنگ در این میان مهم نیست. تو چرا به رنگ او فکر کنی؟ بهتر است فقط به نسیم بسنده کنی.
یقین شناس که با خط مقاوت نکند
رخی چو ماه تمام و تنی چو ماهی شیم
هوش مصنوعی: به یقین بدان که کسی که با زیباییهای تو مقاومتی نمیکند، دارای چهرهای همچون ماه کامل و بدنی به لطافت ماهی است.
زوال ملکت خوبان خطست و ملک ترا
زوال نیک در آید ، ببیم باش ، ببیم
هوش مصنوعی: از بین رفتن سلطنت زیبایانی که به خوبی شناخته شدهاند، نشانهای از پایان میباشد و از طرفی میتوان گفت که سرنوشت تو هم به خوبی به پایان خواهد رسید؛ بنابراین، با چشمان باز به این موضوع نگاه کن.
بسی نماند که بیرون کند ز سوسن سر
بنفشة طبری زیر آن دو زلف چو جیم
هوش مصنوعی: مدت زیادی نخواهد گذشت که گل سوسن از زیر دو زلف در هم پیچیدهاش بیرون بیاید و به خود نمایی بپردازد.
چنان شوی که کس از دوستانت نستاند
اگر بمزد دهی بوسه زان دهان چو سیم
هوش مصنوعی: حالت بهگونهای میشود که هیچیک از دوستانت چیزى از تو نمیخواهند. اگر بخواهد کسی را بهجای دیگری دوست بداری، باید از دهان تو بوسهای چون نقره بگیرد.
اگر چه نیست چو رخساره قد و دندانت
مه دو هفته و سرو سهی و در یتیم
هوش مصنوعی: هر چند که زیبایی تو مانند صورت و دندانهایت نیست که به اندازهی مه و سرو معروفند، اما تو در چشم من بسیار خاص و بینظیری.
کلاه کبر فرو نه ، که خوبرویان را
بهم سیاه کند بخت عارضین و گلیم
هوش مصنوعی: کلاه بزرگ را پایین بکش، زیرا ممکن است که زیبایی چهرهها را تحت تأثیر قرار دهد و بخت آنها را تیره کند.
همی ببخت من ایدر لگام من دل من
ز عشق بستده و کرده بخت را تسلیم
هوش مصنوعی: سرنوشت من به خاطر عشق به دل من وابسته است و اکنون دل من کنترل بخت و اقبال را در دست گرفته و آن را تسلیم کرده است.
بمدح صاحب فرزانه سید الوزرا
کجا صحیح بدو گشت روزگار مقیم
هوش مصنوعی: در ستایش شخصی بزرگ و فرزانه به نام سید الوزرا، میگوید که چگونه روزگار به او وفادار و ثابت مانده است.
عماد ملک ابوالقاسم احمد بن قوام
که قیمتی بر او حکمتست و مرد حکیم
هوش مصنوعی: عماد، بزرگمرد و عالم به نام ابوالقاسم احمد بن قوام، فردی است که بر او حکمت و دانش ارزشمند است و به عنوان مردی حکیم شناخته میشود.
بخدمتش بگر ای و ز وحشتش بگریز
که این ثواب جزیلست و آن عذاب الیم
هوش مصنوعی: به او خدمت کن و از ترس او فرار کن، زیرا خدمت به او کار نیک و پاداش بزرگی دارد، اما ترس از او عذاب سختی خواهد داشت.
بجنت و بجحیم ار امان و بیم روند
وفاق اوست ز جنت ، خلاق او ز حجیم
هوش مصنوعی: اگر در بهشت و جهنم امنیت و ترسی وجود داشته باشد، در آن صورت دوستی و توافق از جانب خداوندی است که خلق کننده ماست و او خود را از آتش جهنم دور کرده است.
چنان گریزد بخل از حریر خامۀ او
که از بلارگ الماس چهره دیو رجیم
هوش مصنوعی: بخل آنقدر از نازکی و لطافت قلم او فرار میکند که دیو زشتروی از سختی و تیزی الماس نیز فرار میکند.
در آفرینش شش چیز بر کمال از خلق
تمام هدیه جز او را نداند رب رحیم
هوش مصنوعی: در آفرینش، شش چیز به کمال وجود آمدهاند و هیچکس جز خداوند رحیم نمیتواند این نعمتهای بزرگ را بشناسد.
زبان جاری و وجه ملیح و فدر بلند
کف گشاده و رأی متین و طبع سلیم
هوش مصنوعی: زبان روان و دلنشین، چهره زیبا، دستان گشاده، اندیشه محکم و روح سالم.
کسی که خدمت او کرد و دید سیرت او
از آن تبار نه جاهل بود دگر ، نه لئیم
هوش مصنوعی: کسی که به خدمت او پرداخت و سیرت و رفتار او را دید، دیگر نه میتواند او را جاهل یا پست بشمارد.
رضیع دشمن او را خدای عزوجل
بجای شیر ز پستان دهد شراب حمیم
هوش مصنوعی: خداوند به دشمن او، به جای شیر از پستان مادر، شراب داغی میدهد.
وگر در آتش سوزان بود موافق او
عطا کنند دلش را یقین ابراهیم
هوش مصنوعی: اگرچه در آتش سوزان باشد، اگر کسی دلش را به او بدهد، قطعاً مانند ابراهیم (که در برابر آتش صبر و استقامت کرد) خواهد بود.
بدانگهی که زبس حرص جنگ و آتش جنگ
زنند نعره ز خاک کهن عظام رمیم
هوش مصنوعی: در آن زمان که بر اثر شدت جنگ و شورش، صداهای ناگواری از دل خاک کهن برمیخیزد، نشان از زخمها و خرابیهایی است که به بار آمده است.
چو او بتیغ و بتدبیر پیشکار شود
مقاومت نکنندش سپاه هفت اقلیم
هوش مصنوعی: وقتی او با قدرت و تدبیر پیش میآید، هیچکس نمیتواند در برابر او مقاومت کند؛ حتی سپاه هفت اقلیم هم ناتوان خواهند بود.
نه دیر پاید ، تا مهتران عصر کنند
ز خاک درگه او کیمیای ناز و نعیم
هوش مصنوعی: زمانی طولانی نخواهد گذشت که بزرگان زمان به خاک درگاه او توجه خواهند کرد و او را چون کیمیای ناز و نعمت خواهند شناخت.
حساب راست بدیوان او چنان یابی
که راست تر نبود زان حساب در تقویم
هوش مصنوعی: حساب کارها و رفتارهای او به گونهای است که هیچ محاسبهای نمیتواند دقیقتر از آن باشد، حتی در معتبرترین تقویمها نیز چنین دقتی پیدا نمیشود.
غضنفری که بشکلش درون نگاه کند
گر از مثل دلش آهن بود شود بدونیم
هوش مصنوعی: کسی که به ظاهر غضنفری نگاه کند، اگر دلش مانند آهن باشد، میتوانیم بفهمیم که درونش چه چیزی نهفته است.
ز ظالمان بدهد داد خلق و بستاند
که ظالم آتش سوزان فرو برد چو ظلیم
هوش مصنوعی: در میان ستمگران، حق و حقوق مردم را بستاند و ستمگر مانند چنگال آتش، همه چیز را بسوزاند و نابود کند.
ایا بیان خرد را عبارت تو قرین
و یا کمال هنر را کفایت تو ندیم
هوش مصنوعی: آیا تو به کمک بیان خرد، میتوانی دستاوردی بزرگ را به نمایش بگذاری یا مهارت هنریات به حدی است که به تنهایی کفایت کند؟
تو آن کسی که مهمات روزگار شود
بحشمت تو تمام و بدولت تو سلیم
هوش مصنوعی: تو آن کسی هستی که با عظمت و بزرگواریات، امور مهم زندگی را سامان میدهی و با ثروتت به راه درست و صلحآمیز میروی.
نجات خلق بقهر تو و سیاست تست
ز بند بسته و بیم بزرگ و رنج عظیم
هوش مصنوعی: نجات مردم به خاطر قدرت و تدبیر توست، از بندهایی که آنها را محدود کرده و از ترس بزرگ و درد و رنجی که دارند.
مقیم بخت بخدمت بپای پیش کسیست
که او بپای بود پیش خدمت تو مقیم
هوش مصنوعی: سرنوشت و شانس کسی که به او خدمت میکنی، به پای کسی است که خود تو به پای او قرار داری.
تو در سواد نشابور بوده ای ، که خرد
بمدحت توهمی کرد بنده را تعلیم
هوش مصنوعی: تو در شهر نشابور زندگی کردهای که حتی عقل و خرد هم به ستایش تو پرداخته و بنده را به یادگیری وامیدارد.
خدایگان اگر این چند بیت بپسندد
رهی ز ملک طرب پای بر نهد بصمیم
هوش مصنوعی: اگر خداوند بپسندد این چند بیت را، پس کسی از سرزمین شادی و خوشی قدم خواهد زد.
دقایق سخن آنجا کشد بمدحت تو
که عاجز آید از ادراک او ذکای فهیم
هوش مصنوعی: در moments گفتوگو، آنجا درباره تو سخن گفته میشود که حتی برترین ذهنها از درک آن ناتوان میمانند.
ز روزی نظم بجایی رسد که در نرسد
بگرد نظم وی اندر کلام هیچ کلیم
هوش مصنوعی: روزی میرسد که نظم به نقطهای میرسد که دیگر نمیتواند در آنجا باقی بماند و کلام هیچ پیامبری قادر به بیان آن نخواهد بود.
همیشه تا نرسد در جهان ضعیف و قوی
همیشه تا نبود در سیر صمیم و رمیم
هوش مصنوعی: در دنیا همواره باید منتظر نتیجه کارها بود، چون همیشه میان قوی و ضعیف تفاوت وجود دارد و تا زمانی که انسانها در مسیر صداقت و همنوایی حرکت نکنند، این تفاوتها ادامه خواهد داشت.
زمان بنام تو باد و جهان بکام تو باد
رفیق دولت عالی و رهنمای علیم
هوش مصنوعی: زمانی که در حال گذر است به نام تو باشد و جهان به نفع تو بگردد، ای دوست، که دارای موفقیتی بزرگ و دانشی عمیق هستی.
خجسته باد و پذیرفته عید و روزۀ تو
گشاده دست تو بر عون خیر و قهر اثیم
هوش مصنوعی: روز عید و روزهات مبارک باشد و امید است که با دست گشادهات در کمک به کارهای نیک و مبارزه با کارهای زشت، درخشانی و خوشی برای خود و دیگران به ارمغان آوری.