گنجور

شمارهٔ ۳۵

از هری گر سوی اوغان شوی، ای باد شمال
باز گویی ز هری پیش ملک صورت حال
گویی: آن شهر، کجا بود دل بخت بدو
شادمان همچو دل مرد سخی وقت نوال
بی تو امروز همی نوحه کند بخت برو
هم بران سان که عرب نوحه کند بر اطلال
جمله کاشانۀ آن شهر طلالند امروز
جغد کاشانه فرو برده بر اطراف طلال
منم آن باد شمالی که ز من روح افزود
بی‌تو کس روح نیفزود ز من باد شمال
آتش هیبت تو تا ز هری دور شدست
بندگان تو چنانند که بر آتش نال
خون به قیفال در از بیم بیفسرد همی
بزد ایام ز مژگان یکایک قیفال
نه بطبع اندر شادی، نه به مغز اندر هوش
نه بشخص اندر کسوت، نه به دست اندر مال
لیکن، ای باد، چو این گفته بوی باز بگوی:
کای فلک فرۀ سیما ملک اعدا مال
تو نه یزدانی و از مال تو سوی همه خلق
همچو یزدانی تقدیر رسیدست اموال
در حریم تو، اگر نقش شود صورت شیر
بند پولاد شود پنجۀ او را دنبال
به خدای متعال، ای ملک روی زمین
که بسازد همه کار تو خدای متعال
در سر مملکت و دولت خود، با همه خلق
نیکویی کرده ای، ای پادشه نیک‌سگال
اگر از باختن و تاختن گوی و کمیت
روزکی چند شدی بستهٔ آسایش و هال
آب سیل، ار چه کند قوت و با سهم رَود
تا نیاساید جایی نشود آب زلال
ور به ناکام خود از ملکت خود دور شدی
ملکت و کام تو زآنجا رسد ای شه به کمال
شاخ باریک جداگانه درختی نشود
تا نبرّندش و جایی ننشانند نهال
وگر از حادثهٔ چرخ شدی رنجه به دل
در شادیست در آن رنج، تو از رنج منال
به دوالی، که عنانست، نیاراید دست
مرد، تا پیش معلم نخورد زخم دوال
وگر احوال تو تغییر پذیرفت، شها
اندرین عالم تغییر‌پذیرست احوال
مشتری را، که همه سعد جهان بسته بدوست
هم تغیر رسد از جرم سپهر و اشکال
گاه مسعود بود ذات وی از سعد شرف
گاه منحوس بود جرم وی از نحس وبال
ور قوامی بشد از مملکت و دولت تو
هم ز ایام قوامی بپذیرد به جمال
ماه بر جملۀ هفت اختر سیاره شهست
نیست رأی حکما را بجز این روی اقوال
گاه بر فوق سما باشد و گه تحت زمین
گه بود درّ درخشان و گهی چفته هلال
سیر اعمال چو بر مرد شود بسته، سپهر
هم از آن بستگی او را بگشاید اعمال
اثرش راست چو صنعتگر محتال شدست
که ز ناچیز همی چیز نماید محتال
مرد خزاف بچین آن گل بی‌قیمت را
بکند از لگد گرز و ز چنگال اشکال
زو یکی پاره سفالی بنماید که شود
چاشنی‌گیر چو تو خسرو آن پاره سفال
ای خداوندی کز صحبت تو خیره شود
خرد آنجا که به برهان بود الا به جدال
بیم و آمال، شها، در عقب یک دگرند
گه ز آمال رود بیم و گه از بیم آمال
آدمی، گرچه ز چنگال هژبرست به بیم
هم بزر گیرد و تعویذ کند آن چنگال
تو شهنشاه ملوکی و شهان را ز افلاک
کارهایی بجهد نادر و نادر‌ تمثال
گردد از بخت شما گوهر الماس جمد
گردد از فرّ شما دانهٔ یاقوت زکال
کارهایی که شما را ز عجایب برود
دل و اندیشهٔ ما زان بهراسد به خیال
نه چو مایید شما از ره توفیق و عمل
گرچه ماییم ز صلصال و شما از صلصال
صوف بصری و جوال، ار چه ز پشمند به اصل
صوف بصری نبود گاه بها همچو جوال
ای ثبات تو ممکّن ز همه روی ثبات
وی خصال تو مخیّر ز همه نوع خصال
نه ز جود تو زیان و نه ز عدل تو ستم
نه ز لفظ تو گزاف و نه ز طبع تو محال
اندر آن وقت که قتّال زند نعرهٔ جنگ
تیغ در بازوی قتّال در آید به قِتال
باد بر روی هوا عرضه کند قوس قزح
از بسی رایت سبز و بسی رایت آل
انجم از چرخ بر آرند دلیران به کمند
گرد بر چرخ فشانند ستوران به نعال
گر ز پنجاه‌منی پست کند مغفر و سر
تیغ الماس نسب پاره کند جوشن و یال
تیغ خون ریز، ز بس رخنه، شود سیمین‌تن
قدّ خونخوار، ز بس رنج، شود زرین نال
سله‌ای گردد میدان و در او مار کمند
بیشه‌ای گردد خفتان و در او شیر، غزال
اسب کشتی شود و حملهٔ او قوّتِ موج
دشت دریا شود و تیغ در او ماهی وال
علت صرع بود رایت تو خصمِ ترا
که چو مصروع از آن خصم بر آرد زلزال
کلکت ار نطق پذیرد چه بود صاحب ری؟
تیغت ار روح پذیرد چه بود رستم زال؟
با سر خامۀ تو جملۀ آمال قرین
با دل خنجر تو زَهرهٔ آجال محال
ابر در لفظ سخای تو چه چیزست؟ ضمین
چرخ در جنب توان تو چه چیزست؟ عیال
سهم یک حرف ز علم تو فزون تر ز بحور
وزن یک لفظ ز حلم تو گران تر ز جبال
نه ز شاهان چو تو شاهی رسد از نسل ملوک
نه ز مردان چو تو مردی بود از پشت رجال
ای خداوند، من از شدت دلتنگی خویش
بر شمارم، به عدد بیشتر آید ز رمال
مغز من خیره ، بدان گونه که در مغز، خِرد
طبع من تیره ، بدان گونه که در طبع، ملال
من درین شهر یکی مرغم در بند قفس
مرغ اقبالِ مرا کنده زمانه پر و بال
خدمت مجلست، ار بخت به من باز دهد
دولتی یابم کان را نبود روی زوال
تا چو قلزم نتوان ساختن از یک قطره
تا چو ثهلان نتوان ساختن از یک مثقال
باد نام تو چو بخت تو فزون روز به روز
باد عزم تو چو فر تو فزون سال به سال
گشت پرداخته بر فرخی این شعرِ بدیع
آخر ماه صیام اول ماهِ شوال
فال‌هایی زده‌ام خوب و حکیمان گفتند:
کز قضای ازلی جزو مهین آمد فال

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از هری گر سوی اوغان شوی، ای باد شمال
باز گویی ز هری پیش ملک صورت حال
هوش مصنوعی: اگر از هری به سوی اوغان بروی، ای باد شمال، بیا و از هری به ملک بگو که وضع و حال چگونه است.
گویی: آن شهر، کجا بود دل بخت بدو
شادمان همچو دل مرد سخی وقت نوال
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد آن شهر، جایی بود که دل انسان خوشبخت به آن شاد بود، مانند دل مرد بخشنده که در زمان بخشش، خوشحال و شاداب است.
بی تو امروز همی نوحه کند بخت برو
هم بران سان که عرب نوحه کند بر اطلال
هوش مصنوعی: امروز بدون تو، شانس و سرنوشت مانند عربی که بر خرابه‌ها نوحه می‌زند، ناله و زاری می‌کند.
جمله کاشانۀ آن شهر طلالند امروز
جغد کاشانه فرو برده بر اطراف طلال
هوش مصنوعی: تمام خانه‌های آن شهر در حال حاضر از جغدهایی پر شده که در اطراف شهر نشسته‌اند.
منم آن باد شمالی که ز من روح افزود
بی‌تو کس روح نیفزود ز من باد شمال
هوش مصنوعی: من همان باد شمالی هستم که با وجود من به زندگی و روح افزوده می‌شود و بدون تو هیچ‌کس به این حالت نخواهد رسید. من همان باد شمالی‌ام.
آتش هیبت تو تا ز هری دور شدست
بندگان تو چنانند که بر آتش نال
هوش مصنوعی: آتش خشمت تا دور از هری شده، بندگانت در حالیکه بر آتش ناله می‌کنند، به تو وابسته‌اند.
خون به قیفال در از بیم بیفسرد همی
بزد ایام ز مژگان یکایک قیفال
هوش مصنوعی: چهره‌اش آنقدر غمگین و ناراحت است که گویا از ترس تب و التهاب، موی سرش به خون آغشته شده. روزها به آرامی و یکی یکی از چشمانش می‌ریزد.
نه بطبع اندر شادی، نه به مغز اندر هوش
نه بشخص اندر کسوت، نه به دست اندر مال
هوش مصنوعی: نه شادی در طبیعت من وجود دارد، نه هوش در فکر من نه کسی در ظاهرم هست، نه مالی در دستم است.
لیکن، ای باد، چو این گفته بوی باز بگوی:
کای فلک فرۀ سیما ملک اعدا مال
هوش مصنوعی: اما ای باد، زمانیکه این سخن را می‌گویی، دوباره بگو: ای آسمان، زیبایی و جلال شاهی دشمنان را در بر دارد.
تو نه یزدانی و از مال تو سوی همه خلق
همچو یزدانی تقدیر رسیدست اموال
هوش مصنوعی: تو نه خدا هستی، اما ثروتت به همه مردم تقسیم شده است، مانند اینکه قضا و قدر الهی در مورد اموال تعیین شده باشد.
در حریم تو، اگر نقش شود صورت شیر
بند پولاد شود پنجۀ او را دنبال
هوش مصنوعی: اگر در محدوده تو، تصویری از شیر ایجاد شود، به گونه‌ای است که پنجه او به قدرت فولاد تبدیل می‌شود.
به خدای متعال، ای ملک روی زمین
که بسازد همه کار تو خدای متعال
هوش مصنوعی: به خدا قسم، ای فرشته‌ای که روی زمین هستی، همه کارهای تو تحت فرمان خداوند متعال است.
در سر مملکت و دولت خود، با همه خلق
نیکویی کرده ای، ای پادشه نیک‌سگال
هوش مصنوعی: ای پادشاه نیک‌سگال، تو در رهبری کشور و مدیریت امور عمومی، با همه مردم به خوبی رفتار کرده‌ای.
اگر از باختن و تاختن گوی و کمیت
روزکی چند شدی بستهٔ آسایش و هال
هوش مصنوعی: اگر از باختن و مسابقه دادن، چند روزی را در آرامش و آسایش سپری کردی، بدان که این لحظات فقط لحظه‌ای است و باید دوباره به چالش‌ها و رقابت‌های زندگی برگردی.
آب سیل، ار چه کند قوت و با سهم رَود
تا نیاساید جایی نشود آب زلال
هوش مصنوعی: اگر چه آب سیل قدرت زیادی دارد و همه جا را در بر می‌گیرد، اما به جایی نمی‌رسد که آب زلال و پاکی باقی بماند.
ور به ناکام خود از ملکت خود دور شدی
ملکت و کام تو زآنجا رسد ای شه به کمال
هوش مصنوعی: اگر به خاطر نامرادی‌ها و ناتوانی‌ها از جایگاه و سلطنت خود دور شده‌ای، بدان که آنجا و آرزوهایت به کمال و کامل‌ترین حالت ممکن به تو می‌رسد، ای پادشاه.
شاخ باریک جداگانه درختی نشود
تا نبرّندش و جایی ننشانند نهال
هوش مصنوعی: برای رشد و شکوفایی یک درخت، باید از تنه و پایه محکم و مناسب بهره‌مند باشد. درختانی که به تنهایی و بدون حمایت رشد می‌کنند، ممکن است ضربه‌پذیر باشند و به سادگی از بین بروند. به همین دلیل، اگر نهالی را که به تنهایی و بدون پایه‌ای است بکارید، ممکن است نتواند در برابر خطرات مقاومت کند و به راحتی قطع شود یا به سرانجام نرسد.
وگر از حادثهٔ چرخ شدی رنجه به دل
در شادیست در آن رنج، تو از رنج منال
هوش مصنوعی: اگر به خاطر حوادث زندگی دلت را رنجاندی، باید بدانی که در آن ناراحتی هم شادی وجود دارد. به خاطر ناراحتی‌های من، دلگیر نباش.
به دوالی، که عنانست، نیاراید دست
مرد، تا پیش معلم نخورد زخم دوال
هوش مصنوعی: مرد نمی‌تواند دستش را به دوالی که در اختیارش نیست بزند تا پیش از اینکه از معلم درسی بگیرد یا زخمی بخورد.
وگر احوال تو تغییر پذیرفت، شها
اندرین عالم تغییر‌پذیرست احوال
هوش مصنوعی: اگر حال و روز تو دستخوش تغییر شود، بدان که در این دنیا همواره اوضاع و احوال دچار تغییر و دگرگونی است.
مشتری را، که همه سعد جهان بسته بدوست
هم تغیر رسد از جرم سپهر و اشکال
هوش مصنوعی: حتی بهترین و خوشبخت‌ترین افراد نیز تحت تأثیر تغییرات و حوادثی که در جهان به وقوع می‌پیوندد، قرار می‌گیرند.
گاه مسعود بود ذات وی از سعد شرف
گاه منحوس بود جرم وی از نحس وبال
هوش مصنوعی: گاهی مسعود و خوشبخت بود، زیرا ذات او از سعد و نیکی نشات می‌گرفت، و گاهی بدشانس و نحس بود، چرا که جرم و کارهای او به بدبختی و مشکلات مرتبط بود.
ور قوامی بشد از مملکت و دولت تو
هم ز ایام قوامی بپذیرد به جمال
هوش مصنوعی: اگر روزی از قدرت و سلطنت تو چیزی از بین برود، او نیز به زیبایی‌های تو اعتراف خواهد کرد.
ماه بر جملۀ هفت اختر سیاره شهست
نیست رأی حکما را بجز این روی اقوال
هوش مصنوعی: ماه در میان سایر سیارات و ستاره‌ها برتری دارد، و نظر حکما فقط به این یک معنی محدود نیست.
گاه بر فوق سما باشد و گه تحت زمین
گه بود درّ درخشان و گهی چفته هلال
هوش مصنوعی: زمانی در اوج آسمان قرار دارد و زمانی در زیر زمین; گاهی درخشان و گاهی در حالت نیمه‌ماه است.
سیر اعمال چو بر مرد شود بسته، سپهر
هم از آن بستگی او را بگشاید اعمال
هوش مصنوعی: وقتی کارها و اعمال یک فرد در زندگی‌اش به پایان برسد، آسمان و سرنوشت نیز به نحو دیگری به او کمک می‌کند و به او فرصت‌های جدید می‌دهد.
اثرش راست چو صنعتگر محتال شدست
که ز ناچیز همی چیز نماید محتال
هوش مصنوعی: اثر او مانند هنرمندی است که با تلاشی هوشمندانه می‌تواند از چیزهای کم‌اهمیت، چیزهای بزرگ و ارزشمندی بسازد.
مرد خزاف بچین آن گل بی‌قیمت را
بکند از لگد گرز و ز چنگال اشکال
هوش مصنوعی: مرد می‌خواهد آن گل زیبا و بی‌ارزش را از زیر پا و چنگال اشکال و مشکلات بیرون بیاورد.
زو یکی پاره سفالی بنماید که شود
چاشنی‌گیر چو تو خسرو آن پاره سفال
هوش مصنوعی: از یک تکه سفال که نشان بدهد، چنان خوشرو می‌شود که مثل تو، ای خسرو، آن تکه سفال هم باارزش و جذاب خواهد شد.
ای خداوندی کز صحبت تو خیره شود
خرد آنجا که به برهان بود الا به جدال
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ، وقتی انسان از گفتگو با تو غافل می‌شود و عقلش به دلیل برهان به چالش برمی‌خیزد، فقط در بحث و جدل درگیر می‌شود.
بیم و آمال، شها، در عقب یک دگرند
گه ز آمال رود بیم و گه از بیم آمال
هوش مصنوعی: ترس و آرزو همیشه با هم هستند؛ گاهی آرزو باعث ترس می‌شود و گاهی هم ترس بر آرزو تأثیر می‌گذارد.
آدمی، گرچه ز چنگال هژبرست به بیم
هم بزر گیرد و تعویذ کند آن چنگال
هوش مصنوعی: انسان، حتی اگر تحت فشار و خطر موجودی قوی قرار گیرد، به خاطر ترس و اضطراب، تلاش می‌کند تا راه چاره‌ای پیدا کند و خود را از آن وضعیت نجات دهد.
تو شهنشاه ملوکی و شهان را ز افلاک
کارهایی بجهد نادر و نادر‌ تمثال
هوش مصنوعی: تو سلطان بزرگی و کارهای نادر و بی‌نظیری از دل آسمان‌ها برای پادشاهان انجام می‌شود.
گردد از بخت شما گوهر الماس جمد
گردد از فرّ شما دانهٔ یاقوت زکال
هوش مصنوعی: اگر بخت شما یاری کند، مانند الماس درخشان و قیمتی می‌شوید و از برکت شما، گوهرهای یاقوت به دست می‌آید.
کارهایی که شما را ز عجایب برود
دل و اندیشهٔ ما زان بهراسد به خیال
هوش مصنوعی: اگر کارهایی انجام دهید که باعث شگفتی شما شود، دل و ذهن ما از آن دچار نگرانی و ترس خواهد شد.
نه چو مایید شما از ره توفیق و عمل
گرچه ماییم ز صلصال و شما از صلصال
هوش مصنوعی: اگرچه ما برای رسیدن به موفقیت و عمل تلاش کرده‌ایم، اما شما نیز از همان مایه تشکیل شده‌اید و این تفاوتی در هویت ما ایجاد نمی‌کند.
صوف بصری و جوال، ار چه ز پشمند به اصل
صوف بصری نبود گاه بها همچو جوال
هوش مصنوعی: اگرچه صوف بصری و جوال از پشم درست شده‌اند، اما به اصل صوف بصری از نظر کیفیت و ارزش نمی‌رسند و هرگز به آن قیمتی مانند جوال ندارند.
ای ثبات تو ممکّن ز همه روی ثبات
وی خصال تو مخیّر ز همه نوع خصال
هوش مصنوعی: ای ثبات تو، مانایی و ثباتی که از همه حیث‌ها برتر است، و ویژگی‌های تو، انتخابی از بهترین ویژگی‌هاست.
نه ز جود تو زیان و نه ز عدل تو ستم
نه ز لفظ تو گزاف و نه ز طبع تو محال
هوش مصنوعی: نه از سخاوت تو ضرری متوجه می‌شود و نه از عدل تو ظلمی به وجود می‌آید. نه کلمات تو بیهوده است و نه ذات تو غیرممکن.
اندر آن وقت که قتّال زند نعرهٔ جنگ
تیغ در بازوی قتّال در آید به قِتال
هوش مصنوعی: زمانی که شکارچی به صدای جنگ و نبرد تن می‌دهد، تیر و تیغ در دستش به میدان نبرد خواهند آمد.
باد بر روی هوا عرضه کند قوس قزح
از بسی رایت سبز و بسی رایت آل
هوش مصنوعی: باد در آسمان موجب می‌شود که رنگین‌کمان با پرچم‌های سبز و پرچم‌های دیگر نمایان شود.
انجم از چرخ بر آرند دلیران به کمند
گرد بر چرخ فشانند ستوران به نعال
هوش مصنوعی: ستاره‌ها از آسمان به دست دلیران گرفتار می‌شوند و سواران با زین، گرداگرد آسمان را پر می‌کنند.
گر ز پنجاه‌منی پست کند مغفر و سر
تیغ الماس نسب پاره کند جوشن و یال
هوش مصنوعی: اگر کسی از مقام و رتبه‌اش پایین بیافتد، حتی اگر کلاه‌خود و زره‌ای با ارزش و گران‌بها داشته باشد، باز هم به زحمت نخواهد رسید و نمی‌تواند از این شرایط رهایی یابد.
تیغ خون ریز، ز بس رخنه، شود سیمین‌تن
قدّ خونخوار، ز بس رنج، شود زرین نال
هوش مصنوعی: تیغی که بارها به کار رفته و خون ریخته، به مرور زمان رنگ و رویی نقره‌ای به خود می‌گیرد. همچنین، اگر کسی خیلی زجر و مشقت بکشد، در نهایت به زیبایی و درخشش طلا می‌رسد.
سله‌ای گردد میدان و در او مار کمند
بیشه‌ای گردد خفتان و در او شیر، غزال
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویری از طبیعت و حیوانات اشاره شده است. میدان، یعنی فضای وسیعی که در آن حیوانات و طبیعت وجود دارند. در این میدان، ماری به عنوان کمند، یعنی تله‌ای برای شکار در میان درختان و علف‌ها پنهان شده است. همچنین، شیر به عنوان نماد قدرت و سلطه در حال استراحت است و غزال، نماد زیبایی و ظرافت، در این فضا وجود دارد. در مجموع، این تصویر به زیبایی و تنوع زندگی در طبیعت اشاره دارد.
اسب کشتی شود و حملهٔ او قوّتِ موج
دشت دریا شود و تیغ در او ماهی وال
هوش مصنوعی: اسب به مانند کشتی‌ای می‌شود که با نیروی حمله‌اش، موج‌های دشت را به حرکت درمی‌آورد و همچنین تیغی در بدنش وجود دارد که می‌تواند ماهی وال را صید کند.
علت صرع بود رایت تو خصمِ ترا
که چو مصروع از آن خصم بر آرد زلزال
هوش مصنوعی: علت تنگی و آشفتگی ذهن من، دشمنی توست که وقتی به من حمله می‌کند، حالتی شبیه به صرع به من دست می‌دهد.
کلکت ار نطق پذیرد چه بود صاحب ری؟
تیغت ار روح پذیرد چه بود رستم زال؟
هوش مصنوعی: اگر گفتارت را درک کند، آیا دیگر کسی در مقام افسری هست؟ و اگر شمشیرت روح بگیرد، آیا دیگر رستم زال کیست؟
با سر خامۀ تو جملۀ آمال قرین
با دل خنجر تو زَهرهٔ آجال محال
هوش مصنوعی: با قلم تو، تمام آرزوهایم به قلمرو دل کے خنجرانۀ تو به حقیقت نمی‌رسد.
ابر در لفظ سخای تو چه چیزست؟ ضمین
چرخ در جنب توان تو چه چیزست؟ عیال
هوش مصنوعی: ابر در کلام بخشندگی تو چه ارزشی دارد؟ و آنچه در آسمان به حرکت در می‌آید، در برابر توانایی تو چه چیزی است؟
سهم یک حرف ز علم تو فزون تر ز بحور
وزن یک لفظ ز حلم تو گران تر ز جبال
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عمق و ارزش علم و حلم (بردباری) انسان است. به این معنا که تنها یک کلمه از دانش انسان، ارزشش بیشتر از تمام دریاهاست و یک واژه از صبر و بردباری او، ارزشی بیشتر از کوه‌ها دارد. در واقع، این بیان، نشان‌دهنده ارزش فراوان علم و خویشتنداری در مقایسه با منابع طبیعی است.
نه ز شاهان چو تو شاهی رسد از نسل ملوک
نه ز مردان چو تو مردی بود از پشت رجال
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به ویژگی‌های بارز و بی‌نظیر یک شاه و مرد می‌پردازد. او می‌گوید که هیچ شاهی به بزرگی و شکوه تو وجود ندارد و همچنین هیچ مردی به قدرت و مقام تو نمی‌رسد. به‌عبارت‌دیگر، او بیان می‌کند که تو در بین شاهان و مردان، بی‌نظیر و ممتاز هستی و هیچ‌کس از نسل شاهان و مردان به صفات عالی تو نخواهد رسید.
ای خداوند، من از شدت دلتنگی خویش
بر شمارم، به عدد بیشتر آید ز رمال
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ، من از شدت دلتنگی‌ام به قدری شکایت می‌کنم که شمار آن بیش از چیزی است که یک رمال بتواند پیشگویی کند.
مغز من خیره ، بدان گونه که در مغز، خِرد
طبع من تیره ، بدان گونه که در طبع، ملال
هوش مصنوعی: ذهن من حیران است، به طوری که در تفکر، عقل و درک من تاریک و افسرده است، به گونه‌ای که در وجودم دلتنگی و ناامیدی حاکم است.
من درین شهر یکی مرغم در بند قفس
مرغ اقبالِ مرا کنده زمانه پر و بال
هوش مصنوعی: من در این شهر احساس تنهایی می‌کنم، مانند پرنده‌ای در قفس که در حال حاضر در زندگی‌ام، روزگار مانع پرواز من شده است.
خدمت مجلست، ار بخت به من باز دهد
دولتی یابم کان را نبود روی زوال
هوش مصنوعی: اگر بخت به من یاری کند و شانس در اختیارم باشد، در خدمت تو هستم و فرصتی به دست می‌آورم که هرگز از بین نمی‌رود.
تا چو قلزم نتوان ساختن از یک قطره
تا چو ثهلان نتوان ساختن از یک مثقال
هوش مصنوعی: نمی‌توان از یک قطره، دریایی به بزرگی دریاچه ساخت و همچنین نمی‌توان از یک مثقال، کوهی به عظمت ثهلان (کوهی معروف) ایجاد کرد.
باد نام تو چو بخت تو فزون روز به روز
باد عزم تو چو فر تو فزون سال به سال
هوش مصنوعی: هر روز که می‌گذرد، نام تو مانند یک نسیم خوش در دنیا بیشتر و بیشتر می‌شود، و هر سال که می‌گذرد اراده و عزمت مانند نور تو درخشان‌تر می‌شود.
گشت پرداخته بر فرخی این شعرِ بدیع
آخر ماه صیام اول ماهِ شوال
هوش مصنوعی: شعر زیبا و جدیدی در پایان ماه رمضان و آغاز ماه شوال سروده شده است.
فال‌هایی زده‌ام خوب و حکیمان گفتند:
کز قضای ازلی جزو مهین آمد فال
هوش مصنوعی: من بارها پیشگویی کرده‌ام و کارشناسان گفته‌اند که بر اساس سرنوشت ازلی، قسمت مهمی از زندگی‌ام به این سرنوشت وابسته است.