شمارهٔ ۲۴
اکنون که تر و تازه بخندید نو بهار
ما و سماع و بادۀ رنگین و زلف یار
آن زر سیم خمره و لعل بلور درج
یاقوت سیم حلقه و مرجان در شعار
خورشید برج بره و ناهید چرخ بزم
مریخ طبع سفله و ماه گل عذار
از ارغوان تبسم و از زعفران فرح
از مشک تازه گونه و از عود تر بخار
تلخی بجای شکر و جسمی بجای جان
جامی بعمر پخته و آبی برنگ نار
در جام بی قرار بود راست هم چنانک
گیرد سهیل درشکن ماه نو قرار
خود باحباب وی چه بود از موافقت ؟
گر زهره هم برقص در آید شکرف وار
اینک بسی نماند که از رنگ و بوی او
هم گل شود پیاده و هم دل شود سوار
خوش خوش دهان لاله چو پذرفت رنگ می
در کام گل فتد بهمه حال خارخار
لبها نهند در سر و سر درسر آورند
گلها و لالها ز پی بوسه و کنار
گریان شود سحاب چو یعقوب ، تا که گل
خندان رود ز چاه چو یوسف بتخت بار
چون گل بتخت بر شود از روی تهنیت
بلبل بیک زبانش گیرد هزار بار
وانگاه در کشد دم ودم چون شنید و دید
بلبل بیان بنده و گل تخت شهریار
سلطان یمین دولت بهرامشه که هست
تخت بلند پایۀ او تاج روزگار
آن خسروی که از فزع بندگان او
خیل ستاره زود نیارد شد آشکار
کفش غبار از چه نشاند ؟ از رخ امید
آری چنان سحاب نشاند چنین غبار
زان هم چو سیم و ز رشد خاک درش عزیز
کو همچو خاک سیم و زر خویش کرد خار
با آنکه باشد از بد او خصم در هراس
با آنکه خواهد از کف او مال زینهار
بر خصم کس نبود او چو مهربان نهاد
بر مال کس نبود چو او زینهار خوار
بر در و زر زبسکه کرم دست معطیش
هم بحر گشت زندان ، هم کوه شد حصار
وز باد تند سیر سبک تر جهد عدو
چون از نیام بر کشد آب ظفر نگار
ای خورده آسمان بیسارت بسی یمین
وی برده آرزو ز یمینت بسی یسار
گر من عواطف تو فراموش کرده ام
بادا غمان من چو ایادیت بیشمار
والله که از هوای تو بیشی نیایدم
گر صد هزار دل بودم همچو کو کنار
گویی خزانهای عروسیست طبع من
گشته ز یمن مدح تو پردر شاهوار
روزی هزار بار بگویم اگر نه بیش
کای من غلام مدح تو روزی هزار بار
دعوی همی کنم من و معنیش ظاهرست
کاندر سخن نظیر ندارم درین دیار
ابطال دعوی من اگر هست ناکسی
داور بسنده ای تو ، چه عذرست ؟ گوبیار
تا آتشیست جامۀ خورشید گرم رو
تا ناخوشیست پیشۀ افلاک خام کار
خورشید را برای تو بادا همه طلوع
و افلاک را برای تو بادا همه مدار
از آسمان مطیع تو خندان چو صبح خوش
بر خویشتن حسود تو گریان چو شمع زار
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اکنون که تر و تازه بخندید نو بهار
ما و سماع و بادۀ رنگین و زلف یار
هوش مصنوعی: اکنون که بهار با طراوت و شادابی خود فرا رسیده است، لحظات شاد و زیبایی از جشن و نشاط در کنار زیباییهای طبیعت و عشق محبوبم را تجربه میکنم.
آن زر سیم خمره و لعل بلور درج
یاقوت سیم حلقه و مرجان در شعار
هوش مصنوعی: در این مصراع، به زیباییهای گرانبهایی اشاره شده که در اشیاء مختلف وجود دارند. به طور کلی، لحن آن نمایانگر ارزشمندی و زیبایی جواهرات و سنگهای قیمتی است که در زندگی یا محیط پیرامون ما وجود دارد. هر کدام از این عناصر به نوعی نماد ثروت، زیبایی و جذابیت هستند.
خورشید برج بره و ناهید چرخ بزم
مریخ طبع سفله و ماه گل عذار
هوش مصنوعی: خورشید در برج بره است و ناهید در آسمان، در مهمانی که مریخ برگزار کرده، طبیعت افرادی که در سطح پایین قرار دارند، و ماه چهرهای زیبا و دلربا دارد.
از ارغوان تبسم و از زعفران فرح
از مشک تازه گونه و از عود تر بخار
هوش مصنوعی: از گل ارغوان شادی و سرخوشی میبارد و از زعفران خوشحالی و نشاط حس میشود. چهرهای که به عطر مشک تازه آراسته شده و بخار لطیفی از چوب عود به مشام میرسد.
تلخی بجای شکر و جسمی بجای جان
جامی بعمر پخته و آبی برنگ نار
هوش مصنوعی: به جای شیرینی، تلخی وجود دارد و به جای جان، جسمی سرد و بی روح. عمری پخته مانند مینی که آبش به رنگ نارنجی است.
در جام بی قرار بود راست هم چنانک
گیرد سهیل درشکن ماه نو قرار
هوش مصنوعی: در فنجان پر از تپش، آنچنان آرامش وجود دارد که ستاره «سهیل» در آسمان، به همان اندازه که ماه نو آرامش دارد.
خود باحباب وی چه بود از موافقت ؟
گر زهره هم برقص در آید شکرف وار
هوش مصنوعی: دوستان به خاطر هماهنگی و توافقی که بین خودشان وجود دارد، به یکدیگر زیاد نزدیک شدهاند. حتی اگر ستارهای مثل زهره (یک سیاره زیبا) هم به رقص درآید، این نزدیکی و هماهنگی همچنان خاص و جذاب خواهد بود.
اینک بسی نماند که از رنگ و بوی او
هم گل شود پیاده و هم دل شود سوار
هوش مصنوعی: اینک زمان زیادی نمانده است که از زیبایی و جذابیت او هم کسانی که معمولی هستند تغییر کنند و هم کسانی که در تلاشاند به مقام بالاتری دست یابند.
خوش خوش دهان لاله چو پذرفت رنگ می
در کام گل فتد بهمه حال خارخار
هوش مصنوعی: وقتی لاله، رنگ می را در دهانش میپذیرد، زیبایی و طراوتش به حدی است که تمام خارها و زخمها را فراموش میکند و همه چیز را بیموقع و ناخوشایند میسازد.
لبها نهند در سر و سر درسر آورند
گلها و لالها ز پی بوسه و کنار
هوش مصنوعی: لبها به هم نزدیک میشوند و سرها به هم میرسند، مانند گلهای زیبا و بوسههایی که بین لالها رد و بدل میشود.
گریان شود سحاب چو یعقوب ، تا که گل
خندان رود ز چاه چو یوسف بتخت بار
هوش مصنوعی: ابر مانند یعقوب، از شدت غم و اندوه میگرید، تا اینکه گلهای خندان و شاداب از چاهی مانند یوسف به سوی آفتاب و زندگی بیایند.
چون گل بتخت بر شود از روی تهنیت
بلبل بیک زبانش گیرد هزار بار
هوش مصنوعی: وقتی گل از روی خوشحالی بر میخیزد، بلبل با یک زبانش هزار بار سرود شادی میخواند.
وانگاه در کشد دم ودم چون شنید و دید
بلبل بیان بنده و گل تخت شهریار
هوش مصنوعی: سپس با شوق و هیجان، بلبل شروع به خواندن میکند وقتی که داستان عاشقانه بنده و گل را از شاه میشنود و میبیند.
سلطان یمین دولت بهرامشه که هست
تخت بلند پایۀ او تاج روزگار
هوش مصنوعی: سلطان یمین از طایفه بهرام است که دارای تختی بلند و با ارزش بوده و تاج او نماد زمانهای است که در آن زندگی میکند.
آن خسروی که از فزع بندگان او
خیل ستاره زود نیارد شد آشکار
هوش مصنوعی: خسرو و فرمانروایی که از ترس و وحشت بندگانش، نمیگذارد ستارههای او به زودی نمایان شوند.
کفش غبار از چه نشاند ؟ از رخ امید
آری چنان سحاب نشاند چنین غبار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که غبار روی کفش نماد ناامیدی و مشکلات است. اگر امیدی در زندگی وجود داشته باشد، مانند باران، میتوان بر این غبار فائق آمد و شرایط را تغییر داد. بنابراین، غبار بر کفش نشاندهنده موانع و سختیهاست که میتواند با وجود امید، به آسانی پاک شود.
زان هم چو سیم و ز رشد خاک درش عزیز
کو همچو خاک سیم و زر خویش کرد خار
هوش مصنوعی: از آن چیزها که مانند نقرهاند و از زمینهای پرارزش به وجود آمدهاند، چیزی شبیه به خاک و نقره و طلا باعث شده تا او به خود احترام بگذارد و خود را با این ارزشها برابر بداند.
با آنکه باشد از بد او خصم در هراس
با آنکه خواهد از کف او مال زینهار
هوش مصنوعی: هرچند که دشمن از بدی او در ترس است، اما او هنوز هم میخواهد که مال و ثروت را از دست او نگیرد.
بر خصم کس نبود او چو مهربان نهاد
بر مال کس نبود چو او زینهار خوار
هوش مصنوعی: کسی مانند او مهربان نیست و هیچکس مانند او در نگهداری مال دیگران پایداری و احتیاط نمیکند.
بر در و زر زبسکه کرم دست معطیش
هم بحر گشت زندان ، هم کوه شد حصار
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف ویژگیهای بخشش و generosity میپردازد. او اشاره میکند که به اندازهای که نوعی کرم و بخشندگی در دل کسی وجود دارد، در و دیوار به وسیلهی آن درخشش مییابند و حتی مرزها و محدودیتها را نیز تحت تأثیر قرار میدهند. این بخشش میتواند باعث شود که شرایط زندگی تغییر کند و حتی موانع به گونهای دیگر دیده شوند. در واقع، در اینجا به قدرت و تأثیرگذاری بخشش بر محیط و اطرافیان اشاره شده است.
وز باد تند سیر سبک تر جهد عدو
چون از نیام بر کشد آب ظفر نگار
هوش مصنوعی: از باد تند، دشمن به راحتی و با سرعت بیشتری حرکت میکند، همانطور که از نیام، تیر موفقیت به سرعت رها میشود.
ای خورده آسمان بیسارت بسی یمین
وی برده آرزو ز یمینت بسی یسار
هوش مصنوعی: ای خورشید آسمان، درخشش تو بینهایت است و امیدها و آرزوهای بسیاری از سمت راست تو برآورده میشوند.
گر من عواطف تو فراموش کرده ام
بادا غمان من چو ایادیت بیشمار
هوش مصنوعی: اگر من احساسات تو را فراموش کردهام، بگذار غمهایم به اندازهی یادآوریات بیشمار باشد.
والله که از هوای تو بیشی نیایدم
گر صد هزار دل بودم همچو کو کنار
هوش مصنوعی: به خدا قسم که از عشق و آرزوی تو خارج نشدهام، حتی اگر صد هزار دل داشتم، باز هم مثل کوه استوار در عشق تو باقی میماندم.
گویی خزانهای عروسیست طبع من
گشته ز یمن مدح تو پردر شاهوار
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که احساسات و ویژگیهای زیبای من شبیه به فصل خزان عروسی است، که این حالت ناشی از ستایش و تقدیر من از توست و مانند شکوه و عظمت یک پادشاه، پر از زیبایی و جلال است.
روزی هزار بار بگویم اگر نه بیش
کای من غلام مدح تو روزی هزار بار
هوش مصنوعی: هر روز بارها و بارها از تو میگویم، اگر نه بیشتر، زیرا من بندهی تو هستم و ستایش تو را به صورت روزانه تکرار میکنم.
دعوی همی کنم من و معنیش ظاهرست
کاندر سخن نظیر ندارم درین دیار
هوش مصنوعی: من ادعا میکنم که در سخن گفتن، همانی دارم که دیگران ندارند و این موضوع کاملاً مشخص است.
ابطال دعوی من اگر هست ناکسی
داور بسنده ای تو ، چه عذرست ؟ گوبیار
هوش مصنوعی: اگر ادعای من را باطل میکنی، نیازی به قاضی نداریم؛ فقط تو دلیل بیاور، چه توجیهی نیاز است؟
تا آتشیست جامۀ خورشید گرم رو
تا ناخوشیست پیشۀ افلاک خام کار
هوش مصنوعی: تا زمانی که خورشید درخشان و گرم است، ناراحتی و مشکل در کارهای آسمانی وجود دارد.
خورشید را برای تو بادا همه طلوع
و افلاک را برای تو بادا همه مدار
هوش مصنوعی: خورشید و آسمان و ستارگان همه برای تو هستند، تا همیشه و در تمام فصول.
از آسمان مطیع تو خندان چو صبح خوش
بر خویشتن حسود تو گریان چو شمع زار
هوش مصنوعی: از آسمان، زیبایی و شادی تو مانند صبحی دلانگیز بر من میتابد، در حالیکه حسادت تو به من مثل شمعی است که در حال ذوب شدن و گریان است.