شمارهٔ ۴ - در مدح حاجی سلیمان صباحی
ای باد صبحگاه، صباحت بخیر باد؛
بخرام، کز خرام توام شادکامی است!
زین کهنه عندلیب قفس دیده بازگو
کو را ببام کعبه ی الفت حمامی است
با بلبلی که تازه پریده است ز آشیان
گلزار گشته نه قفسی و نه دامی است
نو نغمه قمری چمن جان، صباحی آنک
سرو ریاض نظمش، از انفاس نامی است
کای نازنین حمامه ی بام حرم تو را
هر کس ز جان نداشته حرمت، حرامی است
چون طوطیم، ز نطق تو، تا شهد نوشی است؛
چون بلبلم، بطبع تو تا همکلامی است؛
منحوس دانم، ار همه گفتار سعدی است؛
آشفته خوانم، ار همه نظم نظامی است!
دردش شمارم، از تو رسد گر صبوحیم؛
رنگین شراب صاف که در جام جامی است
اسم سخنوران، که روانشان خجسته باد؛
هر جا نویسم، اسم تو فوق الاسامی است
مرغان نغمه زن، که بنوبت ازین چمن
در بوستان جنتشان خوشخرامی است
گاه سخنوری، نی کلک تو از صریر
قانون نواز نغمه ی ایشان تمامی است
نی نی، ز معجز نفس آسمان بری است؛
کو را ز اهل معجزه، عیسی مقامی است
پوسیده استخوان حریفان رفته را
جان داد و این نشانه ی یحیی العظامی است
این خود نطاق چرخ نه، کش زیب اختر است؛
این خود چراغ روزنه، کش نام نامی است
بر گردن سپهر، ز تو طوق بندگی است؛
بر جبهه ی فلک، ز تو داغ غلامی است
گفتی: روم ز بزمت و، آیم؛ نیامدی!
وز زهر دوری تو، مرا تلخ کامی است!
در عذر خلف وعده، که عیبی است بس عظیم؛
گفتی: ز گردش فلکم دیده دامی است!
تا گشته منتظم حرکات سپهر ازو
داناست خوار دایم و نادان گرامی است!
دور فلک، که خواری اهل کمال ازوست؛
گردد گرت بکام، ز بی انتظامی است
قوس آسمان، سهام حوادث بسرفشان
این المفر، که شست زبردست رامی است
ور از نفاق اهل زمانت شکایت است
زیشان نفاق و از تو شکایت مدامی است
نبود عجب ز اهل جهان، رنج شاعران؛
کآن قوم خارجی همه،شاعر امامی است!
زان دم مزن، که قادر مختار حافظ است؛
زین غم مخور، که ایزد دادار حامی است!
خورد این قصیده دوش ز خاقانی ام بگوش
آن کش کلام، شهره بخیر الکلامی است
بحر قصیده سخت سبک، گوهرش گران!
چه گوهر و چه بحر؟ که صافی و طامی است!
گفتم که: پا بمعرکه ی پاسخش نهم،
تا در سر کمیت قلم، تیزگامی است
عقلم، عنان گرفت؛ که خاقانی امیر
در شهر نظم، شهره بکهف الانامی است!
با نظم وی، که پختگی اش ز آتش دل است؛
آیی اگر بجوش و زنی دم، ز خامی است!
بودم ولی بیاری طبعت چو پشت گرم
هان این قصیده، جرأتم از لطف سامی است!
فیضت کند درست، گر او را شکستگی است
لطفت کند تمام، گرش ناتمامی است
در مدحت تو، بی صله کوشم، نه مدح غیر؛
تحسین عارفم، به از احسان عامی است!
نامت، اگر چه شهره به نیک است هوشدار
کز نام نیک آذرت این نیکنامی است
از خود مخور فریب، که نوشی ز جام او؛
کان جام را ز خون جگر لعل فامی است
تا حرف، در فصاحت بصری و کوفی است؛
تا بحث، در صباحت مصری و شامی است؛
صبحت نه شام باد،که نامت صباحی است
عیشت مدام باد، که لطفت مدامی است!
شمارهٔ ۳ - ماده تاریخ - ۱۱۹۰ هجری قمری: سر دفتر اصحاب فتوت فرج اللهشمارهٔ ۵ - قطعه: آذر کسان که با تو دم از شاعری زنند
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای باد صبحگاه، صباحت بخیر باد؛
بخرام، کز خرام توام شادکامی است!
هوش مصنوعی: ای باد صبحگاهی، صبح خوبی داشته باش؛ بوز، زیرا که حرکت تو من را شادمان میکند!
زین کهنه عندلیب قفس دیده بازگو
کو را ببام کعبه ی الفت حمامی است
هوش مصنوعی: خود را از قفس آزاد کن و به بام کعبه برو، جایی که دوستی و محبت برای تو مانند پرندهای در قفس، در انتظار است.
با بلبلی که تازه پریده است ز آشیان
گلزار گشته نه قفسی و نه دامی است
هوش مصنوعی: پرندهای که تازه از لانهاش خارج شده، در گلزار آزادانه پرواز میکند و هیچ قفسی یا دام خطرناکی در اطرافش نیست.
نو نغمه قمری چمن جان، صباحی آنک
سرو ریاض نظمش، از انفاس نامی است
هوش مصنوعی: صدا و نغمهی تازهی قمری در چمن جان تازهنفسی میآورد، و درخت سرو باغ، با نظم و زیباییاش، نشان از نسیمهایی نیکو دارد.
کای نازنین حمامه ی بام حرم تو را
هر کس ز جان نداشته حرمت، حرامی است
هوش مصنوعی: ای عزیز و نازنین، کسی که بدون احترام به تو از جان خود بگذرد، در واقع فردی نادرست و ناپاک است.
چون طوطیم، ز نطق تو، تا شهد نوشی است؛
چون بلبلم، بطبع تو تا همکلامی است؛
هوش مصنوعی: من مانند طوطی از گفتار تو لذت میبرم و شیرینی آن را مینوشم، و همچنین مانند بلبل از همصحبتی با تو خوشحال و شادمانم.
منحوس دانم، ار همه گفتار سعدی است؛
آشفته خوانم، ار همه نظم نظامی است!
هوش مصنوعی: من فکر میکنم که اگر همه حرفها از سعدی باشد، بد است و اگر تمام اشعار از نظامی باشد، نا مرتب و ناراحتکننده به نظر میآید.
دردش شمارم، از تو رسد گر صبوحیم؛
رنگین شراب صاف که در جام جامی است
هوش مصنوعی: اگر صبحی از تو برسد، دردهایش را میشمارم؛ مثل رنگین شراب روشنی که در لیوانی قرار دارد.
اسم سخنوران، که روانشان خجسته باد؛
هر جا نویسم، اسم تو فوق الاسامی است
هوش مصنوعی: سخنوران بزرگ که روحشان در آرامش باشد، هر جا که بنویسم، نام تو بر دیگر نامها برتری دارد.
مرغان نغمه زن، که بنوبت ازین چمن
در بوستان جنتشان خوشخرامی است
هوش مصنوعی: پرندگان خوش آواز که به نوبت از این باغ در باغ بهشت آواز میخوانند، شادابی و خوشحالی زیادی دارند.
گاه سخنوری، نی کلک تو از صریر
قانون نواز نغمه ی ایشان تمامی است
هوش مصنوعی: گاهی سخنوری تو به اندازهای خوب است که نیکلک تو، نغمهای زیبا و دلنشین را از هنر پردازی قانون میسازد.
نی نی، ز معجز نفس آسمان بری است؛
کو را ز اهل معجزه، عیسی مقامی است
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که آسمان از قدرت و شگفتی نفس او بهرهمند است و عیسی، که جزء اهل معجزه است، رتبهای برجسته دارد.
پوسیده استخوان حریفان رفته را
جان داد و این نشانه ی یحیی العظامی است
هوش مصنوعی: پوسیدگی استخوانهای حریفان گذشته به زندگی بازگشته و این نشاندهندهی قدرت و روحیهی یحیی العظامی است.
این خود نطاق چرخ نه، کش زیب اختر است؛
این خود چراغ روزنه، کش نام نامی است
هوش مصنوعی: اینکه اینجا به نامیکی از ستارهها اشاره شده و از آن به عنوان منبع روشنی و نور یاد میشود. همچنین به ویژگیهای برجسته و خاص آن نیز اشاره شده است که موجب شناخته شدنش در میان دیگران است. در واقع، این متن به زیبایی و اهمیت این ستاره در آسمان پرداخته و آن را به عنوان نوری در تاریکیها توصیف میکند.
بر گردن سپهر، ز تو طوق بندگی است؛
بر جبهه ی فلک، ز تو داغ غلامی است
هوش مصنوعی: بر گردن آسمان، ز تو نشانهای از بندگی وجود دارد؛ بر پیشانی زمین، نشانهای از غلامی تو حک شده است.
گفتی: روم ز بزمت و، آیم؛ نیامدی!
وز زهر دوری تو، مرا تلخ کامی است!
هوش مصنوعی: تو گفتی که از محفل تو میروم و به زودی برمیگردم، اما نیامدی! و اکنون به خاطر دوری تو، بسیار ناامید و ناراحت هستم.
در عذر خلف وعده، که عیبی است بس عظیم؛
گفتی: ز گردش فلکم دیده دامی است!
هوش مصنوعی: در توجیه تأخیر در انجام وعدهات، گفتی که این اتفاق به خاطر گردش روزگار و سرنوشت بوده است، و این بهانهای است بسیار بزرگ و ناپسند.
تا گشته منتظم حرکات سپهر ازو
داناست خوار دایم و نادان گرامی است!
هوش مصنوعی: همانطور که حرکات و تغییرات آسمان به یک نظم خاص درآمده است، کسانی که درک و آگاهی ندارند، همیشه در حال تحقیر و نادانی باقی میمانند.
دور فلک، که خواری اهل کمال ازوست؛
گردد گرت بکام، ز بی انتظامی است
هوش مصنوعی: گردش آسمان که باعث ذلت و نابرابری اهل فضیلت و کمال است، اگر طوری بشود که تو به خواستهات برسی، ناشی از بینظمی و عدم ساماندهی است.
قوس آسمان، سهام حوادث بسرفشان
این المفر، که شست زبردست رامی است
هوش مصنوعی: در آسمان، نشانهها و حوادث مانند تیرهایی به این زمین میبارند، که در آن برکات و نعمتهایی وجود دارد.
ور از نفاق اهل زمانت شکایت است
زیشان نفاق و از تو شکایت مدامی است
هوش مصنوعی: اگر از دورویی و نفاق افرادی که در زمان تو هستند شکایت داری، باید بدان که خود تو نیز همیشه نزد ایشان مورد شکایت هستی.
نبود عجب ز اهل جهان، رنج شاعران؛
کآن قوم خارجی همه،شاعر امامی است!
هوش مصنوعی: شگفتی ندارد که اهل دنیا برای شاعران رنج و درد ایجاد کنند، زیرا آنها که از نظرشان بیگانهاند، همه از پیروان امام شاعران هستند!
زان دم مزن، که قادر مختار حافظ است؛
زین غم مخور، که ایزد دادار حامی است!
هوش مصنوعی: از آن لحظه صحبت نکن، چرا که حافظ قدرت و اختیار دارد؛ نگران این غم نباش، زیرا خداوند حامی و نگهدار توست!
خورد این قصیده دوش ز خاقانی ام بگوش
آن کش کلام، شهره بخیر الکلامی است
هوش مصنوعی: دیشب قصیدهای از خاقانی را شنیدم، که صدای آن در گوش من پیچید و این سخن شهرت و جایگاهی خوب دارد.
بحر قصیده سخت سبک، گوهرش گران!
چه گوهر و چه بحر؟ که صافی و طامی است!
هوش مصنوعی: دریای شعر اگرچه سبک و آسان به نظر میرسد، اما ارزش آن بسیار بالاست! اما چه ارزشی دارد این دریا وقتی که هم آرامش دارد و هم طوفانی؟
گفتم که: پا بمعرکه ی پاسخش نهم،
تا در سر کمیت قلم، تیزگامی است
هوش مصنوعی: به او گفتم که پایم را در میدان پاسخگویی میگذارم، زیرا در قلب خود احساس شجاعت و سرعت عمل دارم.
عقلم، عنان گرفت؛ که خاقانی امیر
در شهر نظم، شهره بکهف الانامی است!
هوش مصنوعی: عقلم به من فهماند که خاقانی، شاعر بزرگ، در دنیای نظم و شعر در بین مردم بسیار شناخته شده و مشهور است.
با نظم وی، که پختگی اش ز آتش دل است؛
آیی اگر بجوش و زنی دم، ز خامی است!
هوش مصنوعی: اگر برای او شعر و نغمهای سر دهی، باید دقت کنی که عمق و پختگی آن به تجربه و احساسات واقعی تو بستگی دارد. اگر با شتاب و بیفکری عمل کنی، نتیجهای خام و ناکام خواهی داشت.
بودم ولی بیاری طبعت چو پشت گرم
هان این قصیده، جرأتم از لطف سامی است!
هوش مصنوعی: من وجود داشتم اما با حمایت و لطفت، مثل پشت گرم به تو، این شعر را سرودهام و جسارت من از رحمت توست!
فیضت کند درست، گر او را شکستگی است
لطفت کند تمام، گرش ناتمامی است
هوش مصنوعی: اگر او دچار نقص یا شکستگی باشد، تو باید به او کمک کنی تا درست و کامل شود. لطفت و مهرت میتواند او را به کمال برساند، حتی اگر در حال حاضر ناقص به نظر برسد.
در مدحت تو، بی صله کوشم، نه مدح غیر؛
تحسین عارفم، به از احسان عامی است!
هوش مصنوعی: من در ستایش تو تلاش میکنم و به ستایش دیگران توجهی ندارم؛ تحسین و ستایش عارف برای من باارزشتر از محبت و لطف یک فرد ناآگاه است.
نامت، اگر چه شهره به نیک است هوشدار
کز نام نیک آذرت این نیکنامی است
هوش مصنوعی: نام تو، هرچند که به خوبی مشهور است، مراقب باش که این شهرت خوب تنها به خاطر نام نیک توست.
از خود مخور فریب، که نوشی ز جام او؛
کان جام را ز خون جگر لعل فامی است
هوش مصنوعی: به خودت نیا، فریب نخور، چرا که آن نوشیدنی که مینوشی، از خون دل سرخ است و نمیتوان به سادگی از آن گذشت.
تا حرف، در فصاحت بصری و کوفی است؛
تا بحث، در صباحت مصری و شامی است؛
هوش مصنوعی: در این متن اشاره شده که تا زمانی که گفتار و بیان در دو شهر بصری و کوفی از لحاظ فصاحت و بلاغت خوب است، بحث و گفتوگو دربارهی زیبایی و ظرافت در دو منطقه مصری و شامی ادامه دارد. به این معناست که هر منطقه ویژگیها و خصوصیات خاص خود را در دو زمینه بیانی و زیباشناسی دارد.
صبحت نه شام باد،که نامت صباحی است
عیشت مدام باد، که لطفت مدامی است!
هوش مصنوعی: صبح تو مانند شب نیست، زیرا نام تو صبح است. خوشی تو همیشگی باد، چرا که لطف و مهربانی تو پایدار است!