گنجور

بخش ۸ - سخن گفتن ورقه با پدر و جواب دادن پدرش

چو از شعر فارغ شد آمد بپای
بغرید چون رعد نالان ز جای
بنزد پدر رفت گفت ای پدر
پسر رفت و عمر پسر شد بسر
مراین درد را چاره کن، زودباش!
وگرنه شدم من، تو بدرود باش!
پدر گفت ای نازش جان باب
نگر سر نتابی ز فرمان باب
نه هنگام غم خوردن و شیونست
که گاه دلیری و کین جستن است
هلا! هین، بپوش از پی کین زره!
که امروز کین جستن از ناله به
که من بر نخواهم همی تافت روی
ز حی بنی ضبه وز قوم اوی
که تا بر سرانشان من از خون تگرگ
ببارم به شمشیر رخشنده مرگ
ستانم از آن سرکشان داد تو
سپارم به تو سرو آزاد تو
چو گفت این پدر ورقه شد شاد کام
بپوشید دست سلیح تمام
نشست از بر بارهٔ باد پای
بجنبید چون کوه رویین ز جای
پدر نیز پنهان شد اندر سلیح
ببر در حسام و به کف در رمیح
زحی بنی شیبه بیرون شدند
چو شیر ژیان سوی هامون شدند
عم ورقه آن مهتر نام جوی
که بد باب گلشاه فرخنده روی
ز تیمار فرزند دل خسته بود
روانش ببند بلا بسته بود
سران و سواران حی را بخواند
سپاهی کی زیشان جهان خیره ماند
چنین سرکشان ای پی نام و ننگ
نهادند سر سوی پرخاش و جنگ
جوانان حی چون خبر یافتند
سراسر سوی کینه بشتافتند
ز گردان و مردان پولاد پوش
ز شیران گردن کش و سخت کوش
سپاه گران مایه شد انجمن
همه شیر گیران پولاد تن
ز بس مطرد و رایت خوب رنگ
ز بس نوفهٔ شیر مردان جنگ
بنی شیبه گفتی کی جای بلاست
مقام ددو معدن اژدهاست
پریشان دلیران پرخاش جوی
نهادند یکسر به پیکار روی
همی نعره از چرخ بگذاشتند
همی رزم را بزم پنداشتند
چو شیر دژم ورقه پیش سپاه
سر از کبر برده بر چرخ و ماه
زمین را همی در نوشت از شتاب
دلش پر ز کین و دو چشمش پر آب
بزیرش یکی بور تازی نژاد
همی راند و شعری همی کرد یاد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو از شعر فارغ شد آمد بپای
بغرید چون رعد نالان ز جای
هوش مصنوعی: پس از اینکه از سرودن شعر فارغ شد، مانند رعدی در حال غریدن به پا خواست و از جای خود نالید.
بنزد پدر رفت گفت ای پدر
پسر رفت و عمر پسر شد بسر
هوش مصنوعی: پسری به نزد پدرش رفت و به او گفت: "ای پدر، فرزندم رفت و عمرش به پایان رسید."
مراین درد را چاره کن، زودباش!
وگرنه شدم من، تو بدرود باش!
هوش مصنوعی: این درد را زود درمان کن، چون اگر این کار را نکنی، من از تو خداحافظی می‌کنم!
پدر گفت ای نازش جان باب
نگر سر نتابی ز فرمان باب
هوش مصنوعی: پدر گفت: ای نازنین، جانم، مواظب باش که از دستورات من سرپیچی نکنی.
نه هنگام غم خوردن و شیونست
که گاه دلیری و کین جستن است
هوش مصنوعی: این زمان وقت گریه و ناراحتی نیست، بلکه زمانی برای شجاعت و گرفتن انتقام است.
هلا! هین، بپوش از پی کین زره!
که امروز کین جستن از ناله به
هوش مصنوعی: فورا! نگاه کن، زره‌ات را به تن کن تا برای انتقام آماده باشی! چون امروز زمان انتقام گرفتن است و باید از ناله و درد گذر کنی.
که من بر نخواهم همی تافت روی
ز حی بنی ضبه وز قوم اوی
هوش مصنوعی: من هرگز چهره‌ام را از روی خوشی و زیبایی پسر عبدضبه و قوم او نمی‌پوشانم.
که تا بر سرانشان من از خون تگرگ
ببارم به شمشیر رخشنده مرگ
هوش مصنوعی: من قصد دارم با شمشیری درخشان، بر سر دشمنانم چون بارش خون تگرگ بیفکنم.
ستانم از آن سرکشان داد تو
سپارم به تو سرو آزاد تو
هوش مصنوعی: من از این سرکشان حق و حقوقی را می‌گیرم و آن را به تو می‌سپارم، ای درخت آزادی.
چو گفت این پدر ورقه شد شاد کام
بپوشید دست سلیح تمام
هوش مصنوعی: وقتی پدر این را گفت، خوشحال شد و دست سلاح را پوشید.
نشست از بر بارهٔ باد پای
بجنبید چون کوه رویین ز جای
هوش مصنوعی: وقتی بر روی باد نشستم، پاهایم را حرکت دادم مانند کوهی که از جایش تکان نمی‌خورد.
پدر نیز پنهان شد اندر سلیح
ببر در حسام و به کف در رمیح
هوش مصنوعی: پدر نیز در سایه‌ی ترس و دیواری از کینه و جنگ به سر می‌برد و در حال آماده‌باش است.
زحی بنی شیبه بیرون شدند
چو شیر ژیان سوی هامون شدند
هوش مصنوعی: فرزندان بنی شیبه با قدرت و شجاعت بیرون آمدند، مانند شیران غران که به سمت سرزمین هامون پیش می‌روند.
عم ورقه آن مهتر نام جوی
که بد باب گلشاه فرخنده روی
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و شکوه خصوصیتی خاص اشاره دارد. در آن به مردی بزرگ و با اعتبار اشاره می‌شود که مانند جریان آبی از جوار گلشن و باغی خوش رنگ و زیبا عبور می‌کند. این تصویر حس لطافت و زیبایی را تداعی می‌کند و به نوعی به ارتباط با طبیعت و زیبایی‌های آن اشاره دارد.
ز تیمار فرزند دل خسته بود
روانش ببند بلا بسته بود
هوش مصنوعی: دلش از نگرانی فرزندش خسته و پر درد بود، و روحش درگیر مشکلات و مصیبت‌ها بود.
سران و سواران حی را بخواند
سپاهی کی زیشان جهان خیره ماند
هوش مصنوعی: سربازان و سواران را به جنگ می‌خواند که از زیبایی و قدرتشان جهانی حیرت‌زده می‌شود.
چنین سرکشان ای پی نام و ننگ
نهادند سر سوی پرخاش و جنگ
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر آن است که برخی افراد سرکش و مغرور نام و ننگ را بر دوش خود قرار داده‌اند و به سوی دعوا و نزاع حرکت می‌کنند. آنها به خاطر احساسات قوی خود به confrontation و درگیری نزدیک می‌شوند.
جوانان حی چون خبر یافتند
سراسر سوی کینه بشتافتند
هوش مصنوعی: وقتی جوانان از خبر آگاه شدند، به سرعت به سوی انتقام و کینه‌جویی رفتند.
ز گردان و مردان پولاد پوش
ز شیران گردن کش و سخت کوش
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف افرادی می‌پردازد که شجاعت و استحکام زیادی دارند. آن‌ها مانند مردانی آهنین هستند که از شیران قوی و سرسخت نیز قوی‌تر و مقاوم‌تر هستند. این افراد به عنوان نمونه‌هایی از قدرت و استقامت در جامعه معرفی می‌شوند.
سپاه گران مایه شد انجمن
همه شیر گیران پولاد تن
هوش مصنوعی: اجتماع افرادی با ارزش و قدرتمند به وجود آمده است، همه کسانی که مانند شیر قوی و استوار هستند.
ز بس مطرد و رایت خوب رنگ
ز بس نوفهٔ شیر مردان جنگ
هوش مصنوعی: چون آنقدر از جنگ و دلاوری مردان شجاع شنیده‌ام و از پرچم زیبا و رنگین آنها باخبرم، دلم پر از شوق و هیجان شده است.
بنی شیبه گفتی کی جای بلاست
مقام ددو معدن اژدهاست
هوش مصنوعی: بنی شیبه، اشاره به مکانی کرده که محل خطر و دشواری است و آن را به عنوان مکانی معرفی کرده که در آن هیولای خطرناک و قدرتی بزرگ وجود دارد. این مکان، با وجود چالش‌ها و خطراتش، به نوعی شناخته‌شده و قابل توجه است.
پریشان دلیران پرخاش جوی
نهادند یکسر به پیکار روی
هوش مصنوعی: دلیران نگران و خسته، تمام همت و انرژی خود را به جنگ و مبارزه معطوف کردند.
همی نعره از چرخ بگذاشتند
همی رزم را بزم پنداشتند
هوش مصنوعی: از آسمان نداهایی شنیده می‌شود و با این حال، مردم جنگ را به جشن و شادی تبدیل کرده‌اند.
چو شیر دژم ورقه پیش سپاه
سر از کبر برده بر چرخ و ماه
هوش مصنوعی: همانند شیری خشمگین، ورق‌ها را در برابر سپاه به جلو می‌برد و با arrogance سرش را به سمت آسمان و ماه بلند می‌کند.
زمین را همی در نوشت از شتاب
دلش پر ز کین و دو چشمش پر آب
هوش مصنوعی: دل زمین از ناراحتی و کینه پر شده و به سختی می‌نویسد. چشمانش پر از اشک است و این احساسات شدید او را به شدت تحت تأثیر قرار داده است.
بزیرش یکی بور تازی نژاد
همی راند و شعری همی کرد یاد
هوش مصنوعی: زیر او یک اسب تازی سفید رنگ وجود داشت که هم او را می‌راند و هم شعری را که به یاد داشت می‌خواند.