بخش ۱۸ - مطلب در سؤال راه عشق و ترغیب سالک
این چنین رفتند مردان راه دین
رهروان حق به پیش حق یقین
شیرمردان مرکب خود راندهاند
اندر این ره چون خسان کی ماندهاند
مرد عشقی گر تو تن در راه کن
ور نه بنشین دست و تن کوتاه کن
شیرمردی باید این راه شگرف
تاکند غواصی این بحر ژرف
نیست کار بددلان این کار عشق
این کسی داند که هست آگاه عشق
کار پیرانست و مردان یقین
درگذشتن هم ز کفر و هم ز دین
من در این اندیشه بودم سالها
زان سبب معلوم کردم حالها
هیچکس زین ره نشانی وانداد
آنکه او دادست خط برجان نهاد
هیچکس از حال خود واقف نیند
جمله سرگردان این دنیا درند
ای دریغا عمر رفت و وصل نه
وی دریغا فرع رفت و اصل نه
ای دریغا در خودی واماندهام
لاجرم در این بلا در ماندهام
ای دریغا نفس شومم ره نبرد
وز حریم وصل جانان برنخورد
ای دریغا خرقه و سجادهها
سنتی مانده به ما این دردها
ای دریغا رنگشان و حالشان
کاین زمان بگرفتهاند این ناکسان
ای دریغا صحبت مردان مرد
خود ندیدیم و بمردیم ما به درد
ای دریغا شاهبازان و شهان
هر یکی در راه دین صدر جهان
ای دریغا پیشوایان یقین
راه رفتند و بماندیم و چنین
ای دریغا عارفان با صفا
رفتن ایشان ما بماندیم از قفا
ایدریغا صوفیان با صفا
رفتن ایشان و بماندیم از جفا
ای دریغا سالکان راه بین
راه رفتند و نبد ما را یقین
ای دریغا عاشقان با ادب
محو در تجرید و مائیم خشک لب
ای دریغا زاهدان با نیاز
جمله در راهند و ما افتاده باز
ای دریغا عالمان با عمل
شد یقینشان حاصل ما در خلل
ای دریغا رهروان لامکان
جمله در سیرند و مادر خاکدان
ای دریغا راه تحقیق و عیان
عارفان دیدند و ما نادیدگان
ای دریغا نفس ما در معصیت
خو بکرد است و ندید او معرفت
گر تو نفس خویش را فرمانبری
صد هزاران تیر از خذلان خوری
هر صفت کز نفس میآید پدید
اندر آن عالم بتو خواهد رسید
ور ترا علم و عمل باشد صفت
باز بینی اندر آن جا معرفت
ور دراینجا باشدت وحدت صفات
اندر آنجا پیشت آید نور ذات
ور در اینجا جهل و نادانی بود
اندر آن عالم پشیمانی بود
ور در این عالم بود کبر ونفاق
اندر آن عالم شوی عاصی و عاق
ور در این عالم بود از بخل و کین
اندرآن عالم شوی خار و حزین
ور ترا اینجا بود زرق و فریب
اندر آن عالم بمانی در حجیب
آتش دوزخ حجاب راه دان
این سخن را از دل آگاه دان
هر که اینجا او زوصل یار ماند
تو یقین میدان که اندر نار ماند
هرکه او اینجا رخ جانان ندید
باشد آنجا کور و حیران و پلید
هرکه اینجا از وجود خود نمود
اندر آنجا آتش سوزان ربود
هرکه او خود را فنای کل نساخت
اندر آنجا او بقای کل نیافت
بخش ۱۷ - و منه فی المناجات: من ترا بینم ترا دانم ترابخش ۱۹ - المقالة سراج وهاج شیخ منصور حلاج قدس سره و شرح شهادت آن بزرگوار: بود منصور ای عجب شوریده حال
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
این چنین رفتند مردان راه دین
رهروان حق به پیش حق یقین
هوش مصنوعی: مردان حقیقت و دین با ایمان و یقین به پیش میروند و در مسیر خود ثابت قدم هستند.
شیرمردان مرکب خود راندهاند
اندر این ره چون خسان کی ماندهاند
هوش مصنوعی: شیرمردان که دلیر و شجاعاند، سوار بر مرکبهای خود به این مسیر آمدهاند و از این پس مانند افراد حقیر باقی نخواهند ماند.
مرد عشقی گر تو تن در راه کن
ور نه بنشین دست و تن کوتاه کن
هوش مصنوعی: اگر مرد عشق هستی، باید در راه آن جانفشانی کنی، وگرنه بهتر است که بیعملی را بپذیری و دست از تلاش برداری.
شیرمردی باید این راه شگرف
تاکند غواصی این بحر ژرف
هوش مصنوعی: برای پیمودن این مسیر بزرگ و دشوار، باید مردی شجاع و قوی باشد، مانند یک غواص که در اعماق این دریا عمیق فرو میرود.
نیست کار بددلان این کار عشق
این کسی داند که هست آگاه عشق
هوش مصنوعی: کار کسانی که دلهای ناپاک دارند، در حقیقت عشق نیست. تنها کسی که به درستی درکی از عشق دارد، میتواند این موضوع را متوجه شود.
کار پیرانست و مردان یقین
درگذشتن هم ز کفر و هم ز دین
هوش مصنوعی: این کار به عهده پیران و مردان دانا است که پیش از هر چیز از کفر و دین بگذرند و به عالم دیگر سفر کنند.
من در این اندیشه بودم سالها
زان سبب معلوم کردم حالها
هوش مصنوعی: سالها در فکر و تأمل بودم و به همین خاطر توانستم وضعیتها و احوالات مختلف را بشناسم.
هیچکس زین ره نشانی وانداد
آنکه او دادست خط برجان نهاد
هوش مصنوعی: هیچکس در این راه نشانی ندارد، مگر کسی که جانش را به خط او سپرده است.
هیچکس از حال خود واقف نیند
جمله سرگردان این دنیا درند
هوش مصنوعی: هیچکس از وضعیت درونیاش آگاه نیست و همه در این دنیای پرآشوب سرگردان هستند.
ای دریغا عمر رفت و وصل نه
وی دریغا فرع رفت و اصل نه
هوش مصنوعی: ای وای، عمر من سپری شد و به وصال نرسیدم، و ای وای، شاخهها گذشتند و ریشهها فراموش شدند.
ای دریغا در خودی واماندهام
لاجرم در این بلا در ماندهام
هوش مصنوعی: ای کاش که در خودم مانده بودم، اما حالا در این مشکل و بلا گرفتار شدهام.
ای دریغا نفس شومم ره نبرد
وز حریم وصل جانان برنخورد
هوش مصنوعی: آه، افسوس که نفس آلودهام به جایی نمیرود و نتوانستهام به حریم وصل محبوبم دست یابم.
ای دریغا خرقه و سجادهها
سنتی مانده به ما این دردها
هوش مصنوعی: ای کاش، این پوششها و پارچههای نماز هنوز هم برای ما مایه آرامش و تسکین این دردها بودند.
ای دریغا رنگشان و حالشان
کاین زمان بگرفتهاند این ناکسان
هوش مصنوعی: افسوس که رنگ و حال این افراد چقدر تغییر کرده و به وضعیت ناخوشایندی دچار شدهاند.
ای دریغا صحبت مردان مرد
خود ندیدیم و بمردیم ما به درد
هوش مصنوعی: متأسفانه ما هرگز نتوانستیم با آدمهای واقعی و باارزش صحبت کنیم و به همین خاطر در تنهایی و درد زندگی خودمان از دنیا رفتیم.
ای دریغا شاهبازان و شهان
هر یکی در راه دین صدر جهان
هوش مصنوعی: ای کاش شاهبازان و پادشاهان هر یک در راه دین و معنویت پیش قدم باشند و در این مسیر گام بردارند.
ای دریغا پیشوایان یقین
راه رفتند و بماندیم و چنین
هوش مصنوعی: آه، پیشوایان و رهبران یقین از میان رفتند و ما همچنان در اینجا ماندهایم و اوضاع به این شکل است.
ای دریغا عارفان با صفا
رفتن ایشان ما بماندیم از قفا
هوش مصنوعی: ای کاش عارفان پاک دل رفتند و ما تنها به حال خود ماندهایم.
ایدریغا صوفیان با صفا
رفتن ایشان و بماندیم از جفا
هوش مصنوعی: وای از حال صوفیان که با صفا و آرامش رفتند و ما از رنج و سختی باقی ماندیم.
ای دریغا سالکان راه بین
راه رفتند و نبد ما را یقین
هوش مصنوعی: آه که چهقدر کسانی که در جادهی حقیقت حرکت کردند، از مسیر خود دور شدند و ما هیچ اطمینانی نداریم.
ای دریغا عاشقان با ادب
محو در تجرید و مائیم خشک لب
هوش مصنوعی: آه، عاشقان با نزاکت و با محبت در دنیای معنوی غرق شدهاند، اما ما در دنیای مادی و بیاحساس باقی ماندهایم.
ای دریغا زاهدان با نیاز
جمله در راهند و ما افتاده باز
هوش مصنوعی: ای دریغ، زاهدان مجرب و نیازمند همه در تلاشاند، اما ما در این مسیر تنها و بیحرکت ماندهایم.
ای دریغا عالمان با عمل
شد یقینشان حاصل ما در خلل
هوش مصنوعی: ای کاش عالمان، با عمل خود یقین و دانششان را به ثمر رسانده بودند، اما ما در مشکلات و نواقص خود گرفتار شدهایم.
ای دریغا رهروان لامکان
جمله در سیرند و مادر خاکدان
هوش مصنوعی: افسوس که مسافران بیمکان هر کدام در حال حرکت هستند و مادر همگی آنها خاک است.
ای دریغا راه تحقیق و عیان
عارفان دیدند و ما نادیدگان
هوش مصنوعی: ای کاش ما هم مانند عارفان، راه حقیقت و واقعیت را میدیدیم، اما ما هنوز در نادانی به سر میبریم و نمیتوانیم آن را ببینیم.
ای دریغا نفس ما در معصیت
خو بکرد است و ندید او معرفت
هوش مصنوعی: ای کاش که نفس ما در گناه عادت نکرده بود و به حقیقت و شناخت عمیق نرسیده بود.
گر تو نفس خویش را فرمانبری
صد هزاران تیر از خذلان خوری
هوش مصنوعی: اگر نفس خود را کنترل کنی، حتی اگر دشمنی با هزاران تیر به تو آسیب برساند، باز هم قادری بر تحمل و ایستادگی خواهی بود.
هر صفت کز نفس میآید پدید
اندر آن عالم بتو خواهد رسید
هوش مصنوعی: هر ویژگی و خصیصهای که از وجود انسان نشات میگیرد، در دنیای دیگر به تو خواهد رسید و ظاهر خواهد شد.
ور ترا علم و عمل باشد صفت
باز بینی اندر آن جا معرفت
هوش مصنوعی: اگر تو علم و عمل داشته باشی، مانند پرندهای هستی که در آنجا به شناخت و معرفت میرسی.
ور دراینجا باشدت وحدت صفات
اندر آنجا پیشت آید نور ذات
هوش مصنوعی: اگر در اینجا ویژگیهای خداوند را مشاهده کنی، در آنجا نور ذات او به تو نمایان خواهد شد.
ور در اینجا جهل و نادانی بود
اندر آن عالم پشیمانی بود
هوش مصنوعی: اگر در این دنیا جهل و نادانی وجود دارد، در آن دنیا پشیمانی و ندامت خواهد بود.
ور در این عالم بود کبر ونفاق
اندر آن عالم شوی عاصی و عاق
هوش مصنوعی: اگر در این دنیا با کبر و نفاق زندگی کنی، در آن دنیا عاصی و سرکش خواهی شد.
ور در این عالم بود از بخل و کین
اندرآن عالم شوی خار و حزین
هوش مصنوعی: اگر در این دنیا به خاطر بخل و کینه رفتار کنی، در آن دنیا به شکل خاری سیاه و غمگین خواهی شد.
ور ترا اینجا بود زرق و فریب
اندر آن عالم بمانی در حجیب
هوش مصنوعی: اگر در اینجا فریب و تزویر در اطرافت باشد، در آن دنیا در حجاب و پنهانی خواهی ماند.
آتش دوزخ حجاب راه دان
این سخن را از دل آگاه دان
هوش مصنوعی: آتش جهنم مانع دیدن حقیقت است، این نکته را با درک و شعور خودت بشناس.
هر که اینجا او زوصل یار ماند
تو یقین میدان که اندر نار ماند
هوش مصنوعی: هر کسی که در اینجا با عشق و محبت یار خود باقی بماند، به یقین میدانی که او در آتش دلتنگی و جدایی خواهد ماند.
هرکه او اینجا رخ جانان ندید
باشد آنجا کور و حیران و پلید
هوش مصنوعی: هر کسی که در این دنیا چهره محبوب را نبیند، در آن جهان هم نابینا و سردرگم و ناپاک خواهد بود.
هرکه اینجا از وجود خود نمود
اندر آنجا آتش سوزان ربود
هوش مصنوعی: هر کسی که در اینجا از خود چیزی نداشته باشد، در آن دنیا دچار آتش سوزان خواهد شد.
هرکه او خود را فنای کل نساخت
اندر آنجا او بقای کل نیافت
هوش مصنوعی: هر کسی که در راه رسیدن به حقیقت و وحدت وجود، خود را فدای کل نکند، به هر حال نمیتواند به بقای واقعی و جاودانی دست یابد.