گنجور

بخش ۹۰ - ذکر ابوالعباس سیاری رحمة الله علیه

آن قبله امامت آن کعبه کرامت آن مجتهد طریقت آن منفرد حقیقت آن آفتاب متواری شیخ عالم ابوالعباس سیاری رحمةالله علیه، از ائمه وقت بود و عالم به علوم شرایع و عارف به حقایق و معارف. و بسی شیخ را دیده بود و ادب یافته و اظرف قوم بود. و اول کسی که در مرو سخن از حقایق گفت، او بود. و فقیه و محدث و مرید ابوبکر واسطی بود. و ابتدای حال او چنان بود که از خاندان علم و ریاست بود و در مرو هیچ کس را در جاه و قبول بر اهل بیت او تقدم نبود. و از پدر میراث بسیار یافته، جمله را در راه خدا صرف کرد. و دوتای موی پیغامبر علیه السلام داشت، آن را بازگرفت، حق تعالی به برکات آن او را بوته داد و با ابوبکر واسطی افتاد. و به درجه‌ای رسید که امام صنفی شد از متصوفه که ایشان را سیاریان گویند. و ریاضت او تا حدی بود که کسی او را مغمزی می‌کرد، شیخ گفت: پائی را می‌مالی که هرگز به معصیت گامی فرا نرفته است.

نقل است که روزی به دکان بقال شد تا جوز خرد، سیم بداد. صاحب دکان شاگرد را گفت: جوز بهترین گزین. شیخ گفت: هر که را فروشی همین وصیت کنی یا نه؟ گفت: لیکن از بهر علم تو می‌گویم. گفت: من فضل علم خویش به تفاوت میان دو جوز بندهم و ترک جوز گرفت.

نقل است که وقتی او را به جبر منسوب کردند، از آن جهت رنج بسیار کشید تا عاقبت حق تعالی آن برو سهل گردانید. و سخن اوست که گفت: چگونه راه توان برد به ترک گناه و آن بر لوح محفوظ برنبشته است و چگونه خلاص توان یافت از چیزی که به قضا بر تو نبشته بود.

و گفت: بعضی از حکما را گفتند که معاش تو از کجاست گفت: از نزدیک آنکه تنگ گرداند معاش بر آنکه خواهد بی‌علتی و فراخ گرداند روزی بر آنکه خواهد بی‌علتی.

و گفت: تاریکی طمع، مانع نور مشاهده است.

و گفت: ایمان بنده هرگز راست بنایستد تا صبر نکند بر ذل، همچنان که صبر کند بر عز. و گفت: هر که نگاه دارد دل خویش را با خدای تعالی به صدق، خدای تعالی حکمت را روان گرداند بر زبان او.

و گفت: خطر انبیا راست و وسوسه اولیا را و فکر عوام را و عزم فساق را.

و گفت: چون حق تعالی بر نیکوئی نظر کند بر بنده‌ای، غایبش گرداند در هر حال از هر مکروهی که هست و چون نظر به خشم کند درو، حالتی پدید آید از وحشت که هر که بود ازو بگریزد.

و گفت: سخن نگفت از حق مگر کسی که محجوب بود ازو.

و ازو پرسیدند که: معرفت چیست؟ گفت: بیرون آمدن از معارف.

و گفت: توحید آنست که بر دلت جز ذوق حق نگذرد، یعنی چندان توحید را غلبه بود که هر چه به خاطر می‌آید به توحید فرو می‌شود و به رنگ توحید برمی‌آید، چنان که در ابتدا همه از توحید برخاست و به رنگ عدد شد. اینجا همه به توحید باز فرو شود و به رنگ احد می‌گردد که: کنت له سمعا و بصر الحدیث.

و گفت: عاقل را در مشاهده لذت نباشد زیرا که مشاهدهٔ حق، فناست که اندر وی لذت نیست. و ازو پرسیدند که: تو از حق تعالی چه خواهی؟ گفت: هر چه دهد، که گدا را هر چه دهی جایی گیر آید. و ازو پرسیدند که: مرید به چه ریاضت کند؟ گفت: به صبر کردن بر امرهای شرع و از مناهی بازایستادن و صحبت با صالحان کردن.

و گفت: عطا بر دو گونه است: کرامت و استدراج. هرچه برتر بدارد کرامت بود، و هرچه از تو زائل شود استدراج.

و گفت: اگر نماز روا بودی بی‌قرآن بدین روا بودی

اتمنی علی الزمان مجالا
ان یری فی الحیوة طلعة حر

معنی آنست که از زمانه مجالی همی خواستم که در همه عمر خویش آزاد مردی بینم. چون وفاتش نزدیک رسید، وصیت کرد که: آن دو تار موی پیغامبر را علیه السلام که بازگرفته بودم، در دهان من نهید. تا بعد از وفات او چنان کردند و خاک او به مرو است و خلق به حاجات خواستن آنجا می‌روند و مهمات ایشان از آنجا حاصل شود و مجربست رحمةالله علیه.

بخش ۸۹ - ذکر شیخ ابو اسحق شهریار کازرونی: آن متقی مشهور آن منتهی مذکور آن شیخ عالم اخلاص آن محرم حرم خاص آن مشتاق بی‌اختیار ابواسحق شهریار رحمةالله علیه یگانهٔ عهد بود و نفسی موثر داشت و سخنی جان گیر و صدقی به غایت و سوزی بی‌نهایت و در ورع کمالی داشت و در طریقت دوربین و تیزفراست بود و از کازرون بود و صحبت مشایخ بسیار یافته بود و تربت شیخ را تریاک اکبر می‌گویند از آنکه هرچه از حضرت وی طلبند حق تعالی بفضل خود آن مقصود روا گرداند.بخش ۹۱ - ذکر شیخ ابوعثمان مغربی رحمةالله علیه: آن ادب خوردهٔ ریاضت آن پروردهٔ عنایت آن بیننده انوار طرایق آن دانندهٔ اسرار حقایق آن به حقیقت وارث نبی شیخ وقت عثمان مغربی رحمةالله علیه از اکابر ارباب طریقت بود و ازجملهٔ اصحاب ریاضت و در مقام ذکر و فکر آیتی بود و در انواع علم خطر داشت و در تصوف صاحب تصنیف بود و بسی مشایخ کبار رادیده بود را نهرجوری و ابوالحسن الصایغ صحبت داشته و امام بود در حرم مدتی و در علو حال کس مثل او نشان نداد و در صحت حکم فراست و قوت هیبت و سیاست بی‌نظیر بود و صد و سی سال عمر یافت گفت: نگاه کردم در چنین عمری در من هیچ چیز نمانده بود که همچنان بر جاء بود که وقت جوانی مگر امل.

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن قبله امامت آن کعبه کرامت آن مجتهد طریقت آن منفرد حقیقت آن آفتاب متواری شیخ عالم ابوالعباس سیاری رحمةالله علیه، از ائمه وقت بود و عالم به علوم شرایع و عارف به حقایق و معارف. و بسی شیخ را دیده بود و ادب یافته و اظرف قوم بود. و اول کسی که در مرو سخن از حقایق گفت، او بود. و فقیه و محدث و مرید ابوبکر واسطی بود. و ابتدای حال او چنان بود که از خاندان علم و ریاست بود و در مرو هیچ کس را در جاه و قبول بر اهل بیت او تقدم نبود. و از پدر میراث بسیار یافته، جمله را در راه خدا صرف کرد. و دوتای موی پیغامبر علیه السلام داشت، آن را بازگرفت، حق تعالی به برکات آن او را بوته داد و با ابوبکر واسطی افتاد. و به درجه‌ای رسید که امام صنفی شد از متصوفه که ایشان را سیاریان گویند. و ریاضت او تا حدی بود که کسی او را مغمزی می‌کرد، شیخ گفت: پائی را می‌مالی که هرگز به معصیت گامی فرا نرفته است.
هوش مصنوعی: شیخ ابوالعباس سیاری رحمت‌الله‌علیه، یکی از بزرگان علمی زمان خود بود و به علوم دینی و حقایق معرفتی تسلط کامل داشت. او به عنوان ندای حقایق در مرو شناخته می‌شد و در بین اهل علم، به خاطر ادب و آموزه‌هایش مقام والایی داشت. از خانواده‌ای با سابقه علمی و اجتماعی بالا به دنیا آمده بود و پس از به ارث بردن اموال فراوان از پدرش، تمامی آن را در راه خدا صرف کرد. او همچنین دو تار موی پیامبر اسلام (ص) را داشت که هدیه‌ای ارزشمند به حساب می‌آمد. شیخ به حدی از ریاضت و زهد رسید که برخی او را به امتحان می‌کشیدند و او در پاسخ به آنها می‌گفت که پاهایش هرگز در راه معصیت گام برنداشته‌اند.
نقل است که روزی به دکان بقال شد تا جوز خرد، سیم بداد. صاحب دکان شاگرد را گفت: جوز بهترین گزین. شیخ گفت: هر که را فروشی همین وصیت کنی یا نه؟ گفت: لیکن از بهر علم تو می‌گویم. گفت: من فضل علم خویش به تفاوت میان دو جوز بندهم و ترک جوز گرفت.
روزی به دکان بقالی رفت تا گردو بخرد. صاحب دکان به شاگرد گفت بهترین گردو را برای او دستچین کن. شیخ پرسید: برای همه همین را از شاگردت می‌خواهی؟ جواب داد: نه! به پاس دانش تو این توصیه را کردم. جواب داد: من نمی‌خواهم از مقام علمی خودم برای خرید گردوی بهتر استفاده کنم. و از خرید گردو منصرف شد.
نقل است که وقتی او را به جبر منسوب کردند، از آن جهت رنج بسیار کشید تا عاقبت حق تعالی آن برو سهل گردانید. و سخن اوست که گفت: چگونه راه توان برد به ترک گناه و آن بر لوح محفوظ برنبشته است و چگونه خلاص توان یافت از چیزی که به قضا بر تو نبشته بود.
هوش مصنوعی: روایت شده است که زمانی که او را به اجبار نسبت دادند، به خاطر این موضوع رنج زیادی متحمل شد تا اینکه در نهایت خداوند آن مشکل را برای او آسان کرد. او گفته است که چگونه می‌توان از گناه دوری جست در حالی که سرنوشت آن بر روی لوح محفوظ ثبت شده و چگونه می‌توان از آنچه که قضا و قدر برای تو نوشته است، رهایی یافت.
و گفت: بعضی از حکما را گفتند که معاش تو از کجاست گفت: از نزدیک آنکه تنگ گرداند معاش بر آنکه خواهد بی‌علتی و فراخ گرداند روزی بر آنکه خواهد بی‌علتی.
هوش مصنوعی: یکی از حکما در مورد منبع روزی‌اش پرسیده شد و پاسخ داد: روزی‌ام از طرف کسی است که می‌تواند زندگی را برای کسی تنگ کند بدون هیچ دلیلی و همچنین می‌تواند روزی کسی را بدون هیچ دلیلی فراخ کند.
و گفت: تاریکی طمع، مانع نور مشاهده است.
هوش مصنوعی: او گفت: احساس طمع مانند یک مانع است که نمی‌گذارد نور را ببینی.
و گفت: ایمان بنده هرگز راست بنایستد تا صبر نکند بر ذل، همچنان که صبر کند بر عز. و گفت: هر که نگاه دارد دل خویش را با خدای تعالی به صدق، خدای تعالی حکمت را روان گرداند بر زبان او.
هوش مصنوعی: او گفت: ایمان انسان هیچ‌گاه ثابت نخواهد ماند مگر اینکه در برابر خفت و ذلت صبر کند، همانطور که در برابر عزت و شوکت صبر می‌کند. همچنین گفت: هر کسی که دل خود را با خداوند متعال به حقیقت و صداقت حفظ کند، خداوند حکمت را بر زبان او جاری می‌سازد.
و گفت: خطر انبیا راست و وسوسه اولیا را و فکر عوام را و عزم فساق را.
هوش مصنوعی: و گفت: خطر پیامبران واقعی است و وسوسه‌های دوستان خدا، و اندیشه‌های مردم عادی و عزم و اراده فاسقان.
و گفت: چون حق تعالی بر نیکوئی نظر کند بر بنده‌ای، غایبش گرداند در هر حال از هر مکروهی که هست و چون نظر به خشم کند درو، حالتی پدید آید از وحشت که هر که بود ازو بگریزد.
هوش مصنوعی: وقتی خداوند بر بنده‌ای نگاه محبت‌آمیز کند، او را از هر چیز ناپسند و بد دور می‌کند. اما وقتی به او خشم کند، وضعیت وحشتناکی به وجود می‌آید که هر کسی از آن می‌فرارند.
و گفت: سخن نگفت از حق مگر کسی که محجوب بود ازو.
هوش مصنوعی: و گفت: هیچ‌کس جز کسی که از حقیقت دور است، درباره حق سخن نمی‌گوید.
و ازو پرسیدند که: معرفت چیست؟ گفت: بیرون آمدن از معارف.
هوش مصنوعی: از او سوال کردند که معرفت چیست؟ او پاسخ داد: خروج از شناخت‌ها و دانش‌ها.
و گفت: توحید آنست که بر دلت جز ذوق حق نگذرد، یعنی چندان توحید را غلبه بود که هر چه به خاطر می‌آید به توحید فرو می‌شود و به رنگ توحید برمی‌آید، چنان که در ابتدا همه از توحید برخاست و به رنگ عدد شد. اینجا همه به توحید باز فرو شود و به رنگ احد می‌گردد که: کنت له سمعا و بصر الحدیث.
هوش مصنوعی: او گفت: توحید به این معناست که در دل انسان جز لذت قرب الهی وجود نداشته باشد، به طوری که به قدری توحید در او تاثیر گذاشته است که هر آنچه به ذهنش می‌آید به توحید تبدیل می‌شود و با رنگ توحید ظاهر می‌شود. همان‌طور که در آغاز همه چیز از توحید آغاز شده و به عدد و کثرت تبدیل شده است، در اینجا همه چیز دوباره به توحید بازمی‌گردد و به رنگ واحد و یکتایی درمی‌آید.
و گفت: عاقل را در مشاهده لذت نباشد زیرا که مشاهدهٔ حق، فناست که اندر وی لذت نیست. و ازو پرسیدند که: تو از حق تعالی چه خواهی؟ گفت: هر چه دهد، که گدا را هر چه دهی جایی گیر آید. و ازو پرسیدند که: مرید به چه ریاضت کند؟ گفت: به صبر کردن بر امرهای شرع و از مناهی بازایستادن و صحبت با صالحان کردن.
هوش مصنوعی: او گفت: شخص عاقل از دیدن لذت بهره‌ای نمی‌برد چون مشاهدهٔ حقیقت، موجب فنا و نابودی است و در آن لذتی وجود ندارد. از او پرسیدند که: تو از خدا چه می‌خواهی؟ پاسخ داد: هر چه که بدهد، چون این امر برای گدا است و او هر چه بگیرد، جایی پیدا می‌کند. سپس از او سوال کردند: مرید باید به چه چیزی تمرین کند؟ گفت: باید بر انجام واجبات دینی صبر کند و از کارهای ناپسند اجتناب کند و با انسان‌های نیکو و صالح همراهی کند.
و گفت: عطا بر دو گونه است: کرامت و استدراج. هرچه برتر بدارد کرامت بود، و هرچه از تو زائل شود استدراج.
هوش مصنوعی: او گفت: عطا به دو شکل وجود دارد: یکی کرامت و دیگری استدراج. اگر چیزی که به فرد داده می‌شود بالاتر و باارزش‌تر باشد، به عنوان کرامت شناخته می‌شود و اگر چیزی از فرد گرفته شود و از دست برود، به آن استدراج گفته می‌شود.
و گفت: اگر نماز روا بودی بی‌قرآن بدین روا بودی
هوش مصنوعی: او گفت: اگر نماز بدون قرآن مجاز بود، پس این کار هم جایز بود.
اتمنی علی الزمان مجالا
ان یری فی الحیوة طلعة حر
هوش مصنوعی: آرزو دارم زمانی پیش بیاید که دنیا فرصتی یابد تا زیبایی و شکوه یک انسان آزاد را در زندگی مشاهده کند.
معنی آنست که از زمانه مجالی همی خواستم که در همه عمر خویش آزاد مردی بینم. چون وفاتش نزدیک رسید، وصیت کرد که: آن دو تار موی پیغامبر را علیه السلام که بازگرفته بودم، در دهان من نهید. تا بعد از وفات او چنان کردند و خاک او به مرو است و خلق به حاجات خواستن آنجا می‌روند و مهمات ایشان از آنجا حاصل شود و مجربست رحمةالله علیه.
هوش مصنوعی: شخصی در طول زندگی‌اش آرزو داشت که مردی آزاد را ببیند. هنگامی که مرگش نزدیک شد، وصیت کرد که دو تار موی پیامبر (ص) که داشت، در دهان او بگذارند. بعد از فوت او چنین کردند و او را در مرو دفن کردند. مردم به آنجا می‌روند تا نیازهای خود را برآورده سازند و تجربیات مثبتی از آنجا دارند.

خوانش ها

ذکر ابوالعباس سیاری رحمة الله علیه به خوانش محمود فتوحی رودمعجنی