گنجور

بخش ۸۹ - ذکر شیخ ابو اسحق شهریار کازرونی

آن متقی مشهور آن منتهی مذکور آن شیخ عالم اخلاص آن محرم حرم خاص آن مشتاق بی‌اختیار ابواسحق شهریار رحمةالله علیه یگانهٔ عهد بود و نفسی موثر داشت و سخنی جان گیر و صدقی به غایت و سوزی بی‌نهایت و در ورع کمالی داشت و در طریقت دوربین و تیزفراست بود و از کازرون بود و صحبت مشایخ بسیار یافته بود و تربت شیخ را تریاک اکبر می‌گویند از آنکه هرچه از حضرت وی طلبند حق تعالی بفضل خود آن مقصود روا گرداند.

نقل است که آن شب که شیخ به وجود آمده بود از آن خانه نوری دیدند چون عمودی که به آسمان پیوسته بود و شاخ‌ها داشت و به هر اطرافی شاخی از آن نور می‌رفت و پدر و مادر شیخ مسلمان بودند اما جدش گبر بود.

نقل است که در طفلی، پدرْ شیخ را پیش معلم فرستاد تا قرآن آموزد و جدش مانع می‌شد و می‌گفت: صنعتی آموختن او را اولیتر باشد، که به غایت درویش بودند و شیخ می‌خواست تا قرآن آموزد. شیخ با پدر و مادر و جد ماجراها کرد تا راضی شدند و شیخ در تحصیل علم چنان حریص بود که پیش از همه کودکان حاضر می‌شد تا بر همه سابق آمد.

و گفت: هر که در طفلی و جوانی مطیع حق باشد در پیری همچنان مطیع، باطن او به نور معرفت منور باشد و ینابیع حکمت از دل او بر زبان او روان باشد و هر که در طفلی و جوانی عصیان کند و در پیری توبه کند او را مطیع خوانند اما کمال شایستگی حکمت او را دیر دست دهد و کمتر.

و گفت: در ابتدا که تحصیل می‌کردم خواستم تا طریقت از شیخی بگیرم و خدمت و طریق آن شیخ را ملازم باشم. دو رکعتی استخاره کردم و سر به سجده نهادم و گفتم: خدایا مرا آگاه گردان از سه شیخ، یکی عبدالله خفیف و حارث محاسبی و ابو عمرو بن علی، رحمهم الله، که رجوع به کدام شیخ کنم و در خواب شدم. چنان دیدم که شیخ بیامد و اشتری با وی بود و حمل آن خرواری کتاب و مرا گفت: این کتاب‌ها از آن شیخ ابی عبدالله خفیف است و تمام با این اشتر از بهر تو فرستاده است. چون بیدار شدم دانستم که حواله به خدمت وی است. بعد از آن شیخ حسین اکار رحمة الله بیامد و کتاب‌های شیخ ابی عبدالله پیش شیخ آورد، یقین زیادت شد و طریقت او برگزیدم و متابعت او اختیار کردم.

نقل است که پدرش گفت: تو درویشی و استطاعت آن نداری که هر مسافر که برسد او را مهمان کنی، مبادا که در این کار عاجز شوی. شیخ هیچ نگفت. تا در ماه رمضان جماعتی مسافران برسیدند و هیچ موجود نبود و شام نزدیک، ناگاه یکی درآمد و ده خروار نان پخته و مویز و انجیر بیاورد و گفت: این را به درویشان و مسافران صرف کن. چون پدر شیخ آن بدید ترک ملامت کرد و قوی دل شد و گفت: چندان که توانی خدمت خلائق می‌کن که حق تعالی ترا ضایع نگذارد.

نقل است که چون خواست که عمارات مسجد کند، مصطفی را صلی الله علیه و سلم به خواب دید که آمده بود و بنیاد مسجد می‌نهاد. روز دیگر سه صف از مسجد بنیاد کرد، مصطفی را صلی الله علیه و سلم در خواب دید که با صحابه آمده بود و مسجد را فراختر از آن عمارت می‌فرمود. بعد از آن شیخ از آن فراختر کرد.

نقل است که چون شیخ عزم حج کرد، در بصره جمعی از مشایخ حاضر شدند و سفره در میان آوردند، گوشت پخته در آن بود. شیخ گوشت نخورد. ایشان گمان بردند که شیخ گوشت نمی‌خورد. بعد از آن شیخ گفت: چون ایشان چنین گمان بردند گوشت نتوان خورد. با نفس گفت: چون در میان جمع نمودی که گوشت نمی‌خورم، چون خالی شوی به تنها خواهی خورد و عهد کرد که تا زنده بود گوشت نخورد و خرما نیز نذر کرده بود و نمی‌خورد و شکر نیز نذر کرده بود و نمی‌خورد. وقتی شیخ رنجور بود، طبیب شکر فرمود. چندانکه جهد کردند نخورد و هرگز از جوی خورشید مجوسی که حاکم کازرون بود آب نخورد.

نقل است که شیخ وصیت کرده بود مریدان را که هرگز هیچ چیز تنها مخورید.

نقل است که مریدی اجازت خواست که خویشان را پرسشی کند. شیخ او را اجازت نداد. پس اتفاق چنان افتاد که برفت و خویشان تباهه پخته بودند، وی نیز به موافقت ایشان لقمه‌ای چند بخورد. چون به خدمت شیخ آمد اتفاقا او را با درویشی مناظره افتاد و جرم به طرف وی شد و جامه‌ای که پوشیده بود به غرامت به درویشان داد و برهنه بماند. شیخ چون او را بدید گفت: تباهه بود که کار تو تباه بکرد.

نقل است که به جهت قوت شیخ، قدری غله از قدس آورده بودند و آن را تخم ساخته و در زمین‌های مباح بکشتندی و به قدم حاجت، قوت شیخ از آن بودی و در جامه نیز احتیاجی تمام کرده و تخم آن از حلال حاصل کرده و هر سال زرع کردندی و جامه شیخ از آن بودی و گاه بودی که صوف پوشیدی و به غایت متورع و متقی بوده است.

نقل است که در ابتدا اصحاب شیخ از غایت فقر و اضطرار گیاه می‌خوردند چنانکه سبزی گیاه از زیر پوست ایشان پیدا بودی و جامه پاره‌های کهنه برچیدندی و نمازی کردندی و از آن ستر عورت ساختندی و وفات شیخ در روز یکشنبه ثامن ذیقعده سنه ست و عشرین و اربعمائه بود. عمر شیخ هفتاد و دو سال بود و گویند هفتاد و سه سال، قدس الله سره.

نقل است که دانشمندی در مجلس شیخ حاضر بود. چون شیخ از مجلس پرداخت دانشمند بیامد و در دست و پای شیخ افتاد و گفت: چه بودت؟ گفت: به وقتی که مجلس می‌گفتی در خاطرم آمد که علم من از او زیادتست و من قوت به جهد می‌یابم و به زحمت لقمه به دست می‌آورم و این شیخ با این همه جاه و قبول و مال بسیار که بر دست او گذر می‌کند، آیا درین چه حکمتست؟ چون این در خاطر من بگذشت در حال تو چشم در قندیل افکندی و گفتی که آب و روغن درین قندیل با یکدیگر مفاخره کردند، آب گفت: من از تو عزیزتر و فاضلتر و حیات تو و همه چیز به من است چرا تو بر سر من نشینی؟ روغن گفت: برای آنکه من رنجهای بسیار دیدم از کِشتن و درودن و کوفتن و فرشدن که تو ندیده‌ای و با این همه در نفس خود می‌سوزم و مردمان را روشنائی می‌دهم و تو بر مراد خود رَوی و اگر چیزی در بر تو اندازند فریاد و آشوب کنی، بدین سبب بالای تو استاده‌ام.

و گفت: آنچه من می‌پوشم برای خدا می‌پوشم.

و گفت: روزی اندیشه کردم که چرا مشغولم به ستدن صدقات و به درویشان مقیم و مسافر صرف کردن؟ مرا با ستدن و داد چه کار است؟ مبادا که تقصیری رود و در قیامت به عتاب و حساب آن درمانم. خواستم که درویشان را بگویم که تا هر کس باز به وطن خود روند و به عبادت مشغول شوند. در خواب شدم، مصطفی صلی الله علیه و سلم دیدم که مرا گفت: که یا ابراهیم بستان و بده و مترس.

نقل است که دو کس به خدمت شیخ آمدند و هر یک را از دنیائی طمع بود و شیخ بر منبر وعظ می‌گفت. در میانهٔ سخن فرمود که هر که زیارت ابراهیم کند باید که حسبة لله را بود و هیچ طمع دنیاوی در میان نباشد و هر که به طمع و غرض دنیائی پیش او رود هیچ ثوابی نخواهد بود. پس جزوی از قرآن در دست داشت، فرمود که به حق آن خدای که این کلام وی است، که آنچه درین کتاب فرموده است از اوامر و نواهی به جای آورده‌ام. قاضی طاهر در آن مجلس حاضر بود، در خاطرش بگذشت که شیخ زن نخواسته است، چگونه او همه اوامر و نواهی بجای آورده باشد؟ شیخ روی به وی کرد و گفت: حق تعالی این یکی از من عفو کرده است.

و گفت: وقت‌ها در صحرا عبادت می‌کنم، چون در سجده سبحان ربی الاعلی می‌گویم از رمل و کلوخ آن زمین می‌شنوم که به موافقت من تسبیح می‌کنند.

نقل است که جهودی به مسافری شیخ آمده بود و در پس ستون مسجد نشسته و پنهان می‌داشت. شیخ هر روز سفره به وی می‌فرستاد. بعد از مدتی اجازت خواست که برود، گفت: ای جهود چرا سفر می‌کنی؟ جایت خوش نیست؟ جهود شرم زده شد و گفت: ای شیخ چون می‌دانستی که جهودم این اعزاز و اکرام چرا می‌کردی؟ شیخ فرمود که: هیچ سَری نیست که بدو نان نه ارزد.

نقل است که امیر ابوالفضل دیلمی به زیارت شیخ آمد. فرمود که از خمر خوردن توبه کن، گفت: یا شیخ من ندیم وزیرم فخر الملک، مبادا که توبهٔ من شکسته شود؟ شیخ فرمود: توبه کن، اگر بعد از آن در مجمع ایشان ترا زحمت دهند، فرمان مرا یاد کن. پس توبه کرد و برفت. بعد از آن روزی در مجلس خمرخوارگان حاضر بود پیش وزیر الحال می‌کردند تا خمر خورد، پس گفت: ای شیخ کجائی؟ در حال گربه‌ای در میان دوید و آن آلت خمر بشکست و بریخت و مجلس ایشان به هم برآمد. ابوالفضل چون کرامات بدید بسیار بگریست. وزیر گفت: سبب گریهٔ تو چیست؟ حال خود با وزیر بگفت. وزیر او را گفت: همچنان بر توبه می‌باش و دیگر او را زحمت نداد.

نقل است که پدری و پسری پیش شیخ آمدند تا توبه کنند. شیخ فرمود که: هر که پیش ما توبه کند و توبه بشکند، وی را در دنیا و آخرت عذاب و عقوبت باشد. پس ایشان توجه کردند. اتفاق چنان افتاد که توبه بشکستند. روزی آتشی می‌افروختند، آتش در ایشان افتاد و هر دو بسوختند.

نقل است که روزی مرغی بیامد و بر دست شیخ نشست. شیخ فرمود که: این مرغ چون از من ایمن است بر دست من نشست. و همچنین روزی آهوئی بیامد و از میان مردم بگذشت تا به خدمت شیخ رسید. شیخ دست مبارک بر سر آهوی بمالید و گفت: قصد ما کرده است. پس خادم را فرمود تا آهو به صحرا برد و رها کرد.

نقل است که از شیخ بوی خوش آمدی که نه بوی مشک و عود بود. هرجا که بگذشتی بوی آن باقی بماندی.

نقل است که روزی می‌گفت: عجب دارم از آن کس که جامه پاک دارد و آن را به رنگی می‌کند که در آن شبهت است، یعنی رنگ نیل، و چون این می‌فرمود طیلسانی به رنگ نیل داشت، پس گفت: رنگ نیل این طیلسان از نیل حلال است که از برای من از کرمان آورده‌اند.

و گفت: هر که حساب خود نکند در خوردن و آشامیدن و پوشیدن، حال وی چون حال بهائم باشد.

و گفت: ذکر حق تعالی به دل فراگیر و دنیا را به دست، چنان مباش که ذکر را بر زبان گیری و دنیا را به دل.

و گفت: بینائی مؤمن به نور دل بود از آنکه آخرت غیب است و نور دل غیب و غیب را به غیب توان دید. و گفت: کمترین عقوبت عارف آنست که حلاوت ذکر از وی بربایند.

و گفت: دنیاداران بندگان را به عیب جوارح رد کنند و به ظاهر وی نگرند و حق تعالی بندگان را به عیب دل رد کند و به باطن وی نگرد و إذا رأیتهم تعجبک أجسامهم.

و گفت: ای قوم چه بوده است بازگردید از هر چه هست و روی با خداوند خود کنید که شما را در دنیا و آخرت از وی گزیر نیست.

و گفت: امروز در کازرون بیشتر گبرند و مسلمان‌ اندکند، چنانکه ایشان را می‌توان شمرد اما زود باشد که بیشتر مسلمان باشند و گبر اندک شوند.

نقل است که بیست و چهار هزار گبر و جهود بر دست او مسلمان شدند.

نقل است که مالداری از لشکری بود و بارها شیخ را می‌گفت تا چیزی از دنیا قبول کند، او نمی‌کرد. آخر به شیخ کس فرستاد که: چندین بنده به نام تو آزاد کردم و ثواب آن به تو دادم. شیخ گفت: مذهب ما نه بنده آزاد کردنست بلکه آزاد بنده کردنست به رفق و مدارا.

و گفت: مرد آنست که بستاند و بدهد و نیم‌مرد آنست که بدهد و نستاند و نامرد آنست که ندهد و نستاند.

و گفت: در خواب دیدم که ازین مسجد به آسمان معراجی پیوسته بودی، مردم می‌آمدند و بدان معراج به آسمان می‌شدند.

و گفت: حق تعالی این بقعه را کرامتی داده است که هر که قصد زیارت این بقعه کند، مقصودی که دارد، دینی و دنیائی، حق تعالی او را کرامت کند.

گفت: درین روزی چند در این دنیا اگر تو را برهنگی و گرسنگی و ذل و فاقه برسد صبر کن که به زودی بگذرد و به نعیم آخرت رسی.

و گفت: سه گروه فلاح نیابند: بخیلان و ملولان و کاهلان.

و گفت: جهد کنید که چون از سابقان نتوانید بودن، باری از دوستان ایشان باشید، المرء مع من أحب. و گفت: جهد کن در دنیا تا از غفلت بیدار شوی که در آخرت پشیمانی سود ندارد.

و گفت: در راه که روی، برادران را از خود در پیش دار تا خدا تو را در پیش دارد.

و گفت: هیچ گناه عظیم‌تر از آن نیست که کسی برادر مسلمان را حقیر دارد.

و گفت: مومن تا لذات دنیا ترک نکند لذت ذکر حق تعالی نیابد.

و گفت: حق تعالی هر بنده را عطائی داد و مرا حلاوت مناجات داد، و هر کسی را انس به چیزی داد و مرا انس به خود داد.

و گفت: بار خدایا همه کس تو را می‌خوانند و می‌طلبند، تو کرائی و با کیستی؟ پس گفت: إن الله مع الذین أتقوا والذین هم محسنون. حق تعالی با آن کس است که در خلأ و ملأ از ذکر وی غافل نشود، چون فرمان وی بشنود در ادای آن بشتابد و چون نهی بیند از آن باز ایستد.

و گفت: جهد آن کن که در میانهٔ شب برخیزی و وضو سازی و چهار رکعت نماز کنی و اگر نفس مطاوعت نکند، دو رکعت بکن و اگر نتوانی چون بیدار شوی بگو: لا إله إلا الله محمد رسول الله.

نقل است که روزی شیری بسته در پیش رباط می‌گذرانیدند. شیخ چون بدید گفت: ای شیر تا چه گناه کرده که بدین بند و دام گرفتار شدی؟ پس گفت: ای قوم بر حال خود تکیه مکنید که شیطان را دام‌های بسیار است که ما آن را نمی‌شناسیم، بسی شیران طریقت که در دام شیطان گرفتار شده‌اند. اصحاب بگریستند.

و گفت: خداوندا اگر در قیامت با من نیکوئی خواهی کرد، مرا بر بالائی بدار و همه دوستان و یاران مرا به من نمای تا خرم شوند و به فضل و رحمت تو همه با یکدیگر در بهشت شویم و اگر حال بگونهٔ دیگرست مرا به راهی فرست به دوزخ که کس مرا نبیند تا دشمنان من شادمانی نکنند.

و گفت: هر آن کس که هوای شهوت بر وی غالب است، باید که زن کند تا در فتنه نیفتد و اگر دیوار و زن پیش من یکسان نبودی زن کردمی.

و گفت: من همچو غرقه‌ام در دریا که گاهگاه امید خلاص می‌دارم و گاه از خوف هلاک می‌ترسم.

و گفت: حق تعالی می‌فرماید ای بنده من از همه عالم اعراض کن و روی به حضرت ما آور که تو را از من در کل حال ناگزیر است تا چند از من گریزی و روی از من بگردانی.

و گفت: بدبخت کسی باشد که از دنیا برود و لذت انس و مناجات حق تعالی نچشیده باشد، و هر که این چشیده پیوسته سلم سلم می‌گوید.

و گفت: چگونه نترسد بنده که او را نفس از یک جانب و شیطان از یک جانب و او در میانه عاجز.

و گفت: هر که او را کار دنیا با نظام باشد کار آخرتش بی‌نظام بود و هرگز هر دو حیاتش نیک نبود.

و گفت: هر که بر سلطان دنیا دلیری کند مالش برود و هر که با صالحان دلیر کند و مخالفت ایشان ورزد بنیادش برود و ایمانش با خطر باشد.

و گفت: پرهیزید از آن که فریفته شوید بدانکه مردم به شما تقرب کنند و دست شما بوسه دهند که شما ندانید که در آن چه آفتست.

و گفت: سخی را سر کیسه گشاده باشد و دست‌های وی گشاده و درهای بهشت گشاده بر وی و بخیل را سر کیسه بسته باشد و دست وی از عطا دادن بسته و درهای بهشت بسته بر وی.

و گفت: خداوندا نعمت‌های تو بر ما بیشمارست، از جملهٔ آن توفیق دادی تا به زبان ذکر تو می‌کنم و به دل شکر تو می‌گویم و تو خداوند قادر کریم و ما بندگان عاجز مسکین. سپاس تو را و شکر تو را و نعمت‌ها همه از فضل توست.

و گفت: هر که دست دراز کند تا برادری مسلمان را بزند از من نیست.

و گفت: پیش چهار کس دست تهی مروید: پیش عیال و بیمار و صوفی و سلطان.

و گفت: چون دست خود بینی که به مخالفت مشغول است و زبان به کذب و غیبت و دیگر جوارح به موافقت هوای نفس، الهام و کشف غِطا از کجا حاصل شود تو را؟

و گفت: حق تعالی عقوبت کند عام را و عتاب کند خاص را و تا مادام که عتاب می‌کند هنوز محبت باقی است.

نقل است که چون کسی به خدمت شیخ آمدی تا طریق سلوک سپرد. شیخ او را گفتی: ای فرزند، تصوف کاری سخت است، گرسنگی باید کشید و برهنگی و خواری و با این همه، روی تازه داری. اگر سر این همه داری به طریقت درآی و اگر نه به کار خود مشغول باش.

و گفت: پیری گفته است در اخلاص یک ساعت رستگاری جاوید است ولیکن عزیز است.

و گفت: بترسید و با هیچ کس بد مکنید، که اگر کسی با کسی بدی کند حق تعالی کسی بگمارد تا با وی مکافات آن کند در بدی. کما قال الله تعالی إن أحسنتم أحسنتم لأنفسکم و إن أساتم فلها.

و گفت: حق تعالی را شراب است در غیب که در سحر اولیا را بدهد و چون از آن شراب بیاشامند از طعام و شراب مستغنی گردند.

و گفت: دوست خدا هرگز دوست دنیا نبود و دوست دنیا هرگز دوست خدا نبود و شیخ این دعا گفت: اللهم اجعل هذه البقعة عامرة بذکرک و اولیائک و اصفیائک الی الابد و اجعل قوتنا یوم بیوم من الحلا من حیث لایحتسب اللهم اجعلنا من المتحابین فیک و من المتباذلین فیک و من المتزاورین فیک بحرمت نبیک محمد المصطفی صلوات الله و سلامه علیه و انظر الی حوائجه کما ینظر الارباب فی حوائج العبید و الی ما یعمله من الذنوب، اللهم اغننا بحلالک عن حرامک و بفضلک عمن سواک و طاعتک عن معصیتک یا من اذا دعی اجاب و اذا سئل اعطی هب لنا من لدنک رحمة و هی لنا من امرنا رشداً، اللهم اغننا عن باب الاطباء و عن باب الامراء و عن باب الاغینا، اللهم لاتجعلنا بثناء الناس مغرورین و لا عن خدمتک مهجورین و لا عن بابک مطرودین و لا بنعمتک مستدرجین و لا من الذین یاکلون الدنیا بالدین و ارحمنا یا ارحم الراحمین و صلی الله علیه خیر خلقه محمد و آله اجمعین الطیبین الطاهرین و سلم تسلیما دائما ابداً کثیرا برحمتک یا ارحم الراحمین.

و گفت: الهی ابراهیم خلیل تو علیه السلام از حضرت تو درخواست که: ربنا انی اسکنت من ذریتی بواد غیر ذی زرع عند بیتک المحرم ربنا لیقیموا الصلوه فاجعل افئدة من الناس تهوی الیهم وارزقهم من الثمرات لعلهم یشکرون، و دعای وی اجابت کردی و اگر من ابراهیم خلیل نیستم تو رب جلیل هستی من نیز دعا می‌کنم و از تو در می‌خواهیم: اللهم ان تجعل هذا الوادی الفقر و المکان الوعر اهلا عامرا بذکرک و اولیائک من عبادک و اصفیائک. و اگر این مکان مکان مکه نیست باری از وادی فقرا خالی نیست از خیراتش خالی مگردان و اهل این بقعه را ایمن گردان در دنیا و آخرت و از مکر شیطان نگاهدار. اللهم اجعل دعائی مرفوعا و ندائی مسموعا واجعل وافئد فمن الناس تهوی الیهم وهممهم واقفه علیه حتی یتصل فیه الخیرات و یدوم اقامة الطاعات.

و گفت: من چگونه از حق تعالی نترسم و حبیب و خلیل و کلیم صلوات الله علیهم اجمعین ترسیده بودند و روح علیه السلام ترسنده است.

و گفت: اهل دنیا مطاع دنیا دوست می‌دارند و من ذکر خدای و قرآن خواندن دوست می‌دارم.

و گفت در معنی این حدیث که ان الشیطان یجری مجری الدم. گفت: از آنکه شیطان پلید است و خون پلید، پلید در پلید گذرد، اما ذکر حق تعالی پاکست و روح پاک، پاک در پاک گذرد.

و گفت: کرامت هر کس آنست که حق تعالی بر دست او براند از خیرات و هر آنکس که بر دست وی چیزی رود از خیرات که بر دست دیگری نرود آن کرامت وی است.

و پرسیدند که: دوست، نجاست و پلیدی از دوست باز می‌دارد، چونست که حق تعالی بندهٔ مؤمن را به گناه آلوده می‌کند؟ چه سِر است درین؟ گفت: این از جملهٔ حکمت حق تعالی است که بنده گناه کند و توبه کند تا لطف و رحمت حق تعالی آشکارا شود و قدر طاعت بشناسد و چون تشنه و گرسنه شود قدر طعام و شراب بداند و چون رنجور شود قدر صحت و عافیت بداند.

و گفت: عبادت، حظ نفس است و اشارت حظ روح. عبادت از آن بدن است و اشارت از آن روح.

و پرسیدند که: چون رزق مقسوم است، سؤال و طلب از حق تعالی چراست؟ گفت: تا عز و شرف مؤمن ظاهر شود، کما قال لو اعطیتک من غیر مسئلة لم یظهر کمال شرفک فامرتک بالدعاء لتدعونی فاجیبک.

و گفت: لباس تقوی مرقع است از آنکه از دیدن صاحب مرقع امنی و ذوقی حاصل می‌شود.

نقل است که روزی شیخ می‌گذشت و مردم زیارت می‌کردند، طفلکان نیز زیارت می‌کردند. گفتند: یا شیخ! کودکان بی‌عقل تو را چگونه می‌شناسند و زیارت می‌کنند؟ گفت: از آنکه در شب این طفلکان در خوابند، من به دعای خیر و صلاح ایشان استاده‌ام.

و گفت: نهایت مجاهد آنست که ببخشند هر جدی که دارند. هر آنکس که هیچ جدی ندارد یعنی حق تعالی و غایت آن بذل روح است.

و گفت: ایمان خاص است و اسلام عام است. و پرسیدند: اگر اصحاب سلاطین و متعلقان ایشان چیزی به شیخ آورند و گویند از وجه حلال است، قبول فرمائی؟ گفت: نه، از آنکه ایشان ترک صلاح خود کرده‌اند. چون در بند صلاح نی‌اند چگونه صلاح دیگری نگاه دارند؟!

و گفت: هر که به غیر از حق تعالی و خدمت وی عزتی طلبد، از دنیا نرود تا هم بدان طلب عزت خوار شود. و شیخ این شعر بسیار خواندی:

مصاحبة الغریب مع الغریب
کمن بنی البناء علی الثلوج
فذاب الثلج و انهدم البناء
و قد عزم الغریب علی الخروج

کازرونی دلی دو مهر نورزت دو دل فدلی نبوت خوش بود مهر آن فرما گشت گوشت و پوست فبروت.

و گفت: باید که اندر میان شب، چون روی به حضرت کنی بگوئی ای توکت لوش چون من هست وی من کم کس چون تو نیست وگفتی بهت بود ارتوئی من الست مکرم فبودا یکی ردین.

و گفت: باید که پیوسته به تحصیل علوم شرعی مشغول باشی که اهل طریقت و حقیقت را در همه حال از علوم گزیر نیست. بعد از آن چون علم آموختی از ریا و سمعت پرهیز کن و هر چه دانی پنهان مکن و پیوسته در طلب رضای حق تعالی باش و جهد کن تا آن علم به عمل آوری. و اگر نه، چون کالبدی بی‌روح. زینهار و صد زینهار تا به علم، هیچ چیز از حطام دنیا طلب نکنی و بپرهیز از آنکه عمل و علم ترا پیشه بود و بدان جذب کنی. و مصطفی صلی الله علیه و سلم فرمود که هر که به عمل آخرت طلب دنیا کند، آبرویش برود و نامش به نیکی نبرند و نام وی در میان اهل دوزخ ثبت کنند و هر که به کار دنیا طلب آخرت کند، او را در آخرت هیچ نصیب کم نبود. و بعد از علم خواندن هیچ چیز فاضل‌تر از طلب حلال کردن نیست در طعام و لباس، که عمل حرام‌خوار قبول نکنند و دعای وی اجابت نکنند. و باید که پیوسته در طلب مسکنت باشی و ترک زینت و تجمل کنی. و بدان که عز تو در طلب طاعت و بندگی حق تعالی است. و باید که پیوسته قناعت پیش گیری، و مصطفی صلی الله علیه و سلم فرمود که بدترین امت من آن گروهند که تنها ایشان در نعمت رسته باشد و در بند پرورش اعضا باشند. و جهد کن که پیوسته صحبت با صالحان و درویشان داری، که مصطفی صلی الله علیه و سلم فرمود که حق تعالی پیوسته نگاهدار این امت است تا مادام که سه کار نکرده باشند: یکی نیکان به زیارت بدان نشده باشند و بهتران مر بدتران را بزرگ نداشته باشند و از اقاربان اهل طریقت و اهل متابعت سنت با امیران و ظالمان میل نکرده باشند، و اگر این افعال‌ها کنند حق تعالی خواری و درویشی و رسوائی بدیشان گمارد و جباری بدیشان مسلط کند تا پیوسته ایشان را می‌رنجاند. و زینهار تا به زنان نامحرم و امردان نظر نکنی که آن تیریست از تیرهای شیطان. و قطعا با اهل بدعت صحبت مکن. و پیوسته امر به معروف فرو مگذار و نصیحت اصحاب می‌کن. و جهد کن که بامداد و شبانگاه به قرآن خواند مشغول باشی و رحمت بر خواننده قرآن و مستمع می‌بارد. و جهد کن که بر نماز شب مواظبت نمائی که فضیلت و اثری عظیم دارد. بر تو باد که پیوسته از مردمان عزلت گیری، و در عزلت جهد کن تا شیطان ترا در بیداری‌ها و رسوائی‌ها نیفکند، و اگر نتوانی میان دربند چون مردان و به خدمت خلق خدای مشغول باش.

نقل است که چون وفات شیخ نزدیک رسید، اصحاب جمع شدند در خدمت شیخ و شیخ فرمود که: به زودی از دنیا رحلت خواهم کرد، اکنون چهار چیز وصیت می‌کنیم آن را قبول کنید و به جای آورید که: اول هر آن کس که به خلافت به جای من بنشیند، او را با وقار و تمکین دارید و فرمان او برید. و در بامداد مداومت درس قرآن کنید. و اگر غریبی و مسافری برسد، جهد کنید تا وی را به اعزاز و تمکین فرود آرید و رها مکنید که به گوشهٔ دیگر نشیند. و دل با یکدیگر راست کنید.

نقل است که جریده داشت که نام توبه‌کاران و مریدان و دوستان بر آن نوشته بود، وصیت کرد تا با شیخ در قبر نهادند.

نقل است که بعد از وفات، شیخ را در خواب دیدند. گفتند: حق تعالی با تو چه کرد؟ گفت: اول کرامتی که با من کرد آن بود آن کسانی که نام‌های ایشان را در آن تذکره نوشته بودم جمله را به من بخشید. و شیخ گفتی: خداوندا هر آن کس که به حاجتی نزدیک من آید و زیارت من دریابد، مقصود و مطلوب وی روان گردان و بر وی رحمت کن، قدس الله روح العزیز.

بخش ۸۸ - ذکر شیخ ابوالحسن حصری رحمةالله علیه: آن عالم ربانی آن حاکم حکم روحانی آن قدوهٔ قافلهٔ عصمت آن نقطهٔ دایرهٔ حکمت آن محرم صاحب سری شیخ ابوالحسن حصری رحمةالله علیه شیخ عراق بود و لسان وقت و حالی تمام داشت و عبارتی رفیع. بصری بود و به بغداد نشستی و صحبت شبلی داشتی و معبر عظیم بودی و در بغداد با اصحاب خود سماع کردی. در پیش خلیفه او را غمز کردند که: قومی به هم درشده‌‌اند و سرود می‌گویند و پای می‌کوبند و حالت می‌کنند و در سماع می‌نشینند. مگر روزی خلیفه برنشسته بود در صحرا و حصری به اصحاب شدند، کسی خلیفه را گفت: آن مرد که دست می‌زد و پای می‌کوبد اینست. خلیفه عنان بازکشید، حصری را گفت: چه مذهب داری؟ گفت مذهب بوحنیفه داشتم به مذهب شافعی باز آمدم و اکنون خود به چیزی مشغولم که از هیچ مذهبم خبر نیست. گفت: آن چیست؟ گفت: صوفی. گفت: صوفی چه باشد؟ گفت: آنکه از دو جهان بدون او به هیچ چیز نیارامد و نیاساید. گفت: آنکه دیگر. گفت: آنکه کار خویش بدو بازگذارد که خداوند اوست، تا خود به قضاء خویش تولی می‌کند. گفت: دیگر. حصری گفت: فماذا بعد الحق الا الضلال، چون حق را یافتند به چیزی دیگر ننگرند. خلیفه گفت: ایشان را مجنبانید که ایشان قومی بزرگ‌اند که حق تعالی را نیابت کار ایشان دارند.بخش ۹۰ - ذکر ابوالعباس سیاری رحمة الله علیه: آن قبله امامت آن کعبه کرامت آن مجتهد طریقت آن منفرد حقیقت آن آفتاب متواری شیخ عالم ابوالعباس سیاری رحمةالله علیه، از ائمه وقت بود و عالم به علوم شرایع و عارف به حقایق و معارف. و بسی شیخ را دیده بود و ادب یافته و اظرف قوم بود. و اول کسی که در مرو سخن از حقایق گفت، او بود. و فقیه و محدث و مرید ابوبکر واسطی بود. و ابتدای حال او چنان بود که از خاندان علم و ریاست بود و در مرو هیچ کس را در جاه و قبول بر اهل بیت او تقدم نبود. و از پدر میراث بسیار یافته، جمله را در راه خدا صرف کرد. و دوتای موی پیغامبر علیه السلام داشت، آن را بازگرفت، حق تعالی به برکات آن او را بوته داد و با ابوبکر واسطی افتاد. و به درجه‌ای رسید که امام صنفی شد از متصوفه که ایشان را سیاریان گویند. و ریاضت او تا حدی بود که کسی او را مغمزی می‌کرد، شیخ گفت: پائی را می‌مالی که هرگز به معصیت گامی فرا نرفته است.

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن متقی مشهور آن منتهی مذکور آن شیخ عالم اخلاص آن محرم حرم خاص آن مشتاق بی‌اختیار ابواسحق شهریار رحمةالله علیه یگانهٔ عهد بود و نفسی موثر داشت و سخنی جان گیر و صدقی به غایت و سوزی بی‌نهایت و در ورع کمالی داشت و در طریقت دوربین و تیزفراست بود و از کازرون بود و صحبت مشایخ بسیار یافته بود و تربت شیخ را تریاک اکبر می‌گویند از آنکه هرچه از حضرت وی طلبند حق تعالی بفضل خود آن مقصود روا گرداند.
هوش مصنوعی: ابواسحق شهریار رحمت‌الله علیه، فردی والامقامی بود که در زمان خود به تقوای معروفی شناخته می‌شد. او دانشمندی بزرگ و خالص بود که در حرم‌های خاص حضور می‌یافت و به شدت به اصول معنوی علاقمند بود. او دارای روحی موثر و کلامی جذاب و صادقانه بود و در ورع و پرهیزگاری در سطح عالی قرار داشت. همچنین، در مسیریابی و شناخت عمیق نسبت به مسائل معنوی بسیار تیزبین و دوراندیش بود. او اهل کازرون بود و در طول حیاتش با بسیاری از بزرگمردان دین و عرفان تعامل داشته و از آن‌ها بهره‌مند شده بود. تربت او به عنوان دارویی ارزشمند شناخته می‌شود؛ زیرا هرچه از او درخواست شود، با لطف الهی برآورده می‌شود.
نقل است که آن شب که شیخ به وجود آمده بود از آن خانه نوری دیدند چون عمودی که به آسمان پیوسته بود و شاخ‌ها داشت و به هر اطرافی شاخی از آن نور می‌رفت و پدر و مادر شیخ مسلمان بودند اما جدش گبر بود.
هوش مصنوعی: نقل شده که در شبی که شیخ به دنیا آمده بود، از آن خانه نوری مشاهده کردند که به صورت عمودی به سمت آسمان کشیده شده و دارای شاخه‌هایی بود. از هر یک از آن شاخه‌ها نیز نوری به سمت اطراف ساطع می‌شد. پدر و مادر شیخ مسلمان بودند، اما جد او زرتشتی بود.
نقل است که در طفلی، پدرْ شیخ را پیش معلم فرستاد تا قرآن آموزد و جدش مانع می‌شد و می‌گفت: صنعتی آموختن او را اولیتر باشد، که به غایت درویش بودند و شیخ می‌خواست تا قرآن آموزد. شیخ با پدر و مادر و جد ماجراها کرد تا راضی شدند و شیخ در تحصیل علم چنان حریص بود که پیش از همه کودکان حاضر می‌شد تا بر همه سابق آمد.
هوش مصنوعی: در دوران کودکی، پدر شیخ او را به معلم فرستاد تا قرآن یاد بگیرد، اما جدش اجازه نمی‌داد و می‌گفت که بهتر است او مهارت‌های صنعتی بیاموزد، زیرا جدش بسیار فقیر بود. با این حال، شیخ می‌خواست قرآن را یاد بگیرد. او با والدین و جدش صحبت کرد تا آن‌ها را راضی کند. شیخ به قدری مشتاق به یادگیری علم بود که همیشه پیش از سایر کودکان به مدرسه می‌رفت تا از همه جلوتر بیفتد.
و گفت: هر که در طفلی و جوانی مطیع حق باشد در پیری همچنان مطیع، باطن او به نور معرفت منور باشد و ینابیع حکمت از دل او بر زبان او روان باشد و هر که در طفلی و جوانی عصیان کند و در پیری توبه کند او را مطیع خوانند اما کمال شایستگی حکمت او را دیر دست دهد و کمتر.
هوش مصنوعی: اگر کسی در دوران کودکی و جوانی از حق پیروی کند، در دوران پیری نیز به همین şekilde مطیع خواهد ماند. باطن او به نور معرفت روشن می‌شود و fountain حکمت از دلش به زبانش جاری می‌شود. اما اگر کسی در کودکی و جوانی نافرمانی کرده و در پیری توبه کند، او را مطیع می‌دانند، اما به کمال و شایستگی حکمت او به راحتی دست نخواهد یافت و زمان بیشتری می‌برد و کمتر خواهد بود.
و گفت: در ابتدا که تحصیل می‌کردم خواستم تا طریقت از شیخی بگیرم و خدمت و طریق آن شیخ را ملازم باشم. دو رکعتی استخاره کردم و سر به سجده نهادم و گفتم: خدایا مرا آگاه گردان از سه شیخ، یکی عبدالله خفیف و حارث محاسبی و ابو عمرو بن علی، رحمهم الله، که رجوع به کدام شیخ کنم و در خواب شدم. چنان دیدم که شیخ بیامد و اشتری با وی بود و حمل آن خرواری کتاب و مرا گفت: این کتاب‌ها از آن شیخ ابی عبدالله خفیف است و تمام با این اشتر از بهر تو فرستاده است. چون بیدار شدم دانستم که حواله به خدمت وی است. بعد از آن شیخ حسین اکار رحمة الله بیامد و کتاب‌های شیخ ابی عبدالله پیش شیخ آورد، یقین زیادت شد و طریقت او برگزیدم و متابعت او اختیار کردم.
هوش مصنوعی: در دوران تحصیل، تصمیم گرفتم که راه و روش خود را از یک شیخ بیاموزم و با او همراه شوم. به همین منظور، دو رکعت نماز استخاره خواندم و در سجده دعا کردم تا خداوند مرا در انتخاب یکی از سه شیخ عبدالله خفیف، حارث محاسبی و ابو عمرو بن علی راهنمایی کند. سپس خواب دیدم که شیخی به همراه یک الاغ نزد من آمد و بارش پر از کتاب بود و گفت که این کتاب‌ها از شیخ ابو عبدالله خفیف است و به خاطر من فرستاده شده. وقتی بیدار شدم، متوجه شدم که باید به خدمت او بروم. بعد از آن شیخ حسین اکار به دیدن من آمد و کتاب‌های شیخ ابو عبدالله را به من نشان داد، و این باعث شد که نسبت به او مطمئن‌تر شوم و تصمیم به دنبال‌کردن طریقت او بگیرم.
نقل است که پدرش گفت: تو درویشی و استطاعت آن نداری که هر مسافر که برسد او را مهمان کنی، مبادا که در این کار عاجز شوی. شیخ هیچ نگفت. تا در ماه رمضان جماعتی مسافران برسیدند و هیچ موجود نبود و شام نزدیک، ناگاه یکی درآمد و ده خروار نان پخته و مویز و انجیر بیاورد و گفت: این را به درویشان و مسافران صرف کن. چون پدر شیخ آن بدید ترک ملامت کرد و قوی دل شد و گفت: چندان که توانی خدمت خلائق می‌کن که حق تعالی ترا ضایع نگذارد.
هوش مصنوعی: روایت شده که پدر شیخ به او گفته است: تو درویشی و نمی‌توانی هر مسافری را که به تو می‌رسد، مهمان کنی، بنابراین مراقب باش که در این کار ناتوان نشوی. شیخ پاسخی نداد. تا اینکه در ماه رمضان، گروهی از مسافران رسیدند و هیچ چیزی برای پذیرایی در دسترس نبود و زمان شام نزدیک شده بود. ناگهان فردی وارد شد و ده خروار نان پخته، مویز و انجیر آورد و گفت: این را به درویشان و مسافران بدهید. وقتی پدر شیخ این را دید، انتقاد خود را کنار گذاشت و حوصلۀ او بیشتر شد و گفت: به هر اندازه که می‌توانی به مردم خدمت کن تا خداوند تو را تنها نگذارد.
نقل است که چون خواست که عمارات مسجد کند، مصطفی را صلی الله علیه و سلم به خواب دید که آمده بود و بنیاد مسجد می‌نهاد. روز دیگر سه صف از مسجد بنیاد کرد، مصطفی را صلی الله علیه و سلم در خواب دید که با صحابه آمده بود و مسجد را فراختر از آن عمارت می‌فرمود. بعد از آن شیخ از آن فراختر کرد.
هوش مصنوعی: نقل شده است که هنگامی که تصمیم به ساخت مسجد گرفت، در خواب پیامبر اسلام را دید که در حال بنیان‌گذاری مسجد بود. روز بعد، سه ردیف از مسجد را بنا نهاد. سپس دوباره در خواب پیامبر را دید که با یاران خود آمده و فرمودند که مسجد باید بزرگ‌تر از آنچه که ساخته شده، باشد. بعد از آن، شیخ نیز اقدام به بزرگ‌تر کردن مسجد کرد.
نقل است که چون شیخ عزم حج کرد، در بصره جمعی از مشایخ حاضر شدند و سفره در میان آوردند، گوشت پخته در آن بود. شیخ گوشت نخورد. ایشان گمان بردند که شیخ گوشت نمی‌خورد. بعد از آن شیخ گفت: چون ایشان چنین گمان بردند گوشت نتوان خورد. با نفس گفت: چون در میان جمع نمودی که گوشت نمی‌خورم، چون خالی شوی به تنها خواهی خورد و عهد کرد که تا زنده بود گوشت نخورد و خرما نیز نذر کرده بود و نمی‌خورد و شکر نیز نذر کرده بود و نمی‌خورد. وقتی شیخ رنجور بود، طبیب شکر فرمود. چندانکه جهد کردند نخورد و هرگز از جوی خورشید مجوسی که حاکم کازرون بود آب نخورد.
هوش مصنوعی: روایت شده است که زمانی که شیخ تصمیم به سفر حج گرفت، در بصره گروهی از عالمان گرد هم آمدند و سفره‌ای زدند که روی آن گوشت پخته بود. اما شیخ به گوشت دست نزد. عالمان فکر کردند که شیخ به طور کلی گوشت نمی‌خورد. پس شیخ گفت: از آنجا که آنان چنین تصوری پیدا کردند، دیگر نمی‌تواند گوشت بخورد. او با خود عهد کرد که به خاطر این وضعیت، تا زنده است، دیگر گوشت نخواهد خورد. همچنین نذر کرد که خرما و شکر نیز نخواهد خورد. زمانی که شیخ بیمار شد، پزشک توصیه کرد که شکر مصرف کند، اما او تلاش کرد و از خوردن پرهیز کرد. او هرگز از آبی که حاکم کازرون، خورشید مجوسی، فراهم کرده بود، هم نیاشامید.
نقل است که شیخ وصیت کرده بود مریدان را که هرگز هیچ چیز تنها مخورید.
هوش مصنوعی: روایت است که شیخ به پیروان خود سفارش کرده بود که هیچگاه چیزی را به تنهایی نخورند.
نقل است که مریدی اجازت خواست که خویشان را پرسشی کند. شیخ او را اجازت نداد. پس اتفاق چنان افتاد که برفت و خویشان تباهه پخته بودند، وی نیز به موافقت ایشان لقمه‌ای چند بخورد. چون به خدمت شیخ آمد اتفاقا او را با درویشی مناظره افتاد و جرم به طرف وی شد و جامه‌ای که پوشیده بود به غرامت به درویشان داد و برهنه بماند. شیخ چون او را بدید گفت: تباهه بود که کار تو تباه بکرد.
هوش مصنوعی: روزی یک مرید از استادش اجازه خواست تا پرسشی از خانواده‌اش بپرسد، اما استاد به او اجازه نداد. بعدها، به طور تصادفی، او به جمع خانواده‌اش رفت و وقتی دید که آن‌ها غذای ناسالم می‌خورند، با آن‌ها هم‌راستا شد و چند لقمه از آن غذا خورد. پس از این که به خدمت استادش برگشت، به طور ناخواسته با یک درویش وارد بحث و مناظره شد و در آن بحث، گناه متوجه او شد. در نتیجه، او جامه‌اش را به عنوان جریمه به درویش داد و برهنه ماند. استاد که او را دید، گفت که کار تو به خاطر همان غذایی که خوردی، تباه شده است.
نقل است که به جهت قوت شیخ، قدری غله از قدس آورده بودند و آن را تخم ساخته و در زمین‌های مباح بکشتندی و به قدم حاجت، قوت شیخ از آن بودی و در جامه نیز احتیاجی تمام کرده و تخم آن از حلال حاصل کرده و هر سال زرع کردندی و جامه شیخ از آن بودی و گاه بودی که صوف پوشیدی و به غایت متورع و متقی بوده است.
هوش مصنوعی: گفته می‌شود که به دلیل قوت و 힘 شیخی، مقداری غله از قدس آورده بودند و آن را به عنوان تخم برای کشت در زمین‌های عمومی استفاده کردند. با توجه به نیاز، قوت شیخ از همین کشت به دست می‌آمد. همچنین در زمینه پوشاک نیز، احتیاجات او برطرف شده و تخم آن از منابع حلال به دست می‌آمد و هر سال کشت می‌شد. لباس‌های شیخ هم از همین کشت تهیه می‌شد. همچنین گاهی اوقات او لباس‌های صوفیانه می‌پوشید و بسیار پرهیزگار و متقی بود.
نقل است که در ابتدا اصحاب شیخ از غایت فقر و اضطرار گیاه می‌خوردند چنانکه سبزی گیاه از زیر پوست ایشان پیدا بودی و جامه پاره‌های کهنه برچیدندی و نمازی کردندی و از آن ستر عورت ساختندی و وفات شیخ در روز یکشنبه ثامن ذیقعده سنه ست و عشرین و اربعمائه بود. عمر شیخ هفتاد و دو سال بود و گویند هفتاد و سه سال، قدس الله سره.
هوش مصنوعی: نقل شده که در آغاز، پیروان شیخ به خاطر فقر و نیاز شدید، از گیاهان تغذیه می‌کردند به طوری که سبزی‌های گیاهان از زیر پوستشان نمایان بود. آنها لباس‌های کهنه و پاره می‌پوشیدند و برای پوشاندن عورات خود، نماز می‌خواندند. شیخ در روز یکشنبه، سوم ذی‌القعده سال ۴۲۱ هجری قمری درگذشت. عمر شیخ ۷۲ سال بود و برخی می‌گویند ۷۳ ساله بود. روحش شاد.
نقل است که دانشمندی در مجلس شیخ حاضر بود. چون شیخ از مجلس پرداخت دانشمند بیامد و در دست و پای شیخ افتاد و گفت: چه بودت؟ گفت: به وقتی که مجلس می‌گفتی در خاطرم آمد که علم من از او زیادتست و من قوت به جهد می‌یابم و به زحمت لقمه به دست می‌آورم و این شیخ با این همه جاه و قبول و مال بسیار که بر دست او گذر می‌کند، آیا درین چه حکمتست؟ چون این در خاطر من بگذشت در حال تو چشم در قندیل افکندی و گفتی که آب و روغن درین قندیل با یکدیگر مفاخره کردند، آب گفت: من از تو عزیزتر و فاضلتر و حیات تو و همه چیز به من است چرا تو بر سر من نشینی؟ روغن گفت: برای آنکه من رنجهای بسیار دیدم از کِشتن و درودن و کوفتن و فرشدن که تو ندیده‌ای و با این همه در نفس خود می‌سوزم و مردمان را روشنائی می‌دهم و تو بر مراد خود رَوی و اگر چیزی در بر تو اندازند فریاد و آشوب کنی، بدین سبب بالای تو استاده‌ام.
هوش مصنوعی: نقل شده که دانشمندی در مجلس شیخ نشسته بود. وقتی شیخ از مجلس خارج شد، آن دانشمند به پاهای شیخ افتاد و گفت: چه شده است؟ شیخ پاسخ داد: در حین صحبت‌ها، به این فکر کردم که علم من بیشتر از توست و من با زحمت بسیار لقمه‌ای به دست می‌آورم، در حالی که تو با این همه مقام و ثروت که داری، در این موضوع چه حکمتی نهفته است؟ به یاد داشته باش که در همین حین، تو به قندیل نگاه کردی و گفتی که آب و روغن در قندیل با یکدیگر در حال بحث بودند. آب می‌گفت: من از تو برتر و ارزشمندترم و حیات تو و همه چیز به وجود من وابسته است، پس چرا باید تو بر من تکیه کنی؟ روغن پاسخ داد: چون من زحمات زیادی از کِشتن، درودن، کوفتن و تصفیه کردن کشیده‌ام که تو هرگز تجربه نکرده‌ای. با این حال، من در درون خود می‌سوزم و به مردم نور می‌بخشم، در حالی که تو به محض اینکه متوجه چیزی شوی، اعتراض و سر و صدا راه می‌اندازی. به همین خاطر، من بر تو تکیه کرده‌ام.
و گفت: آنچه من می‌پوشم برای خدا می‌پوشم.
هوش مصنوعی: او گفت که لباس‌هایی که به تن می‌کند، برای خداوند است.
و گفت: روزی اندیشه کردم که چرا مشغولم به ستدن صدقات و به درویشان مقیم و مسافر صرف کردن؟ مرا با ستدن و داد چه کار است؟ مبادا که تقصیری رود و در قیامت به عتاب و حساب آن درمانم. خواستم که درویشان را بگویم که تا هر کس باز به وطن خود روند و به عبادت مشغول شوند. در خواب شدم، مصطفی صلی الله علیه و سلم دیدم که مرا گفت: که یا ابراهیم بستان و بده و مترس.
هوش مصنوعی: روزی به فکر فرو رفتم که چرا تمام وقتم را به جمع‌آوری صدقات و صرف کردن آن برای درویشان مقیم و مسافر می‌گذرانم؟ چه نیازی دارم به جمع‌آوری و بخشش؟ نکند که در این کار کوتاهی کنم و در روز قیامت مورد سرزنش و حسابرسی قرار بگیرم. تصمیم گرفتم به درویشان بگویم که بهتر است هر کدام به وطن خود بازگردند و به عبادت مشغول شوند. سپس در خواب پیامبر اسلام را دیدم که به من گفت: "ای ابراهیم، جمع کن و بده، نترس."
نقل است که دو کس به خدمت شیخ آمدند و هر یک را از دنیائی طمع بود و شیخ بر منبر وعظ می‌گفت. در میانهٔ سخن فرمود که هر که زیارت ابراهیم کند باید که حسبة لله را بود و هیچ طمع دنیاوی در میان نباشد و هر که به طمع و غرض دنیائی پیش او رود هیچ ثوابی نخواهد بود. پس جزوی از قرآن در دست داشت، فرمود که به حق آن خدای که این کلام وی است، که آنچه درین کتاب فرموده است از اوامر و نواهی به جای آورده‌ام. قاضی طاهر در آن مجلس حاضر بود، در خاطرش بگذشت که شیخ زن نخواسته است، چگونه او همه اوامر و نواهی بجای آورده باشد؟ شیخ روی به وی کرد و گفت: حق تعالی این یکی از من عفو کرده است.
هوش مصنوعی: دو نفر به خدمت شیخ آمدند و هر یک از آن‌ها به نوعی به دنبال چیزهایی از دنیا بودند. شیخ در حال صحبت کردن از روی منبر بود و در وسط سخنرانی‌اش گفت که هر کس که به زیارت ابراهیم می‌رود باید فقط برای خداوند باشد و هیچ گونه طمع دنیوی در دل نداشته باشد. همچنین فرمود که اگر کسی با هدف و طمع دنیوی به ملاقات او بیاید، هیچ ثوابی نخواهد داشت. سپس شیخ یک بخش از قرآن را در دست داشت و گفت که به حق آن خدایی که این کلام متعلق به اوست، من تمام اوامر و نواهی را به درستی انجام داده‌ام. در این بین، قاضی طاهر که در آن مجلس حضور داشت، در دلش فکر کرد که شیخ زن نخواسته و چگونه می‌تواند تمام اوامر و نواهی را انجام داده باشد. شیخ به او نگاه کرد و گفت: خداوند این مورد را از من بخشیده است.
و گفت: وقت‌ها در صحرا عبادت می‌کنم، چون در سجده سبحان ربی الاعلی می‌گویم از رمل و کلوخ آن زمین می‌شنوم که به موافقت من تسبیح می‌کنند.
هوش مصنوعی: او گفت: گاهی اوقات در صحرا عبادت می‌کنم، زیرا وقتی در حالت سجده ذکر «سبحان ربی الاعلی» را می‌گویم، صدای زمین، رمل و کلوخ را می‌شنوم که به همراه من تسبیح می‌گویند.
نقل است که جهودی به مسافری شیخ آمده بود و در پس ستون مسجد نشسته و پنهان می‌داشت. شیخ هر روز سفره به وی می‌فرستاد. بعد از مدتی اجازت خواست که برود، گفت: ای جهود چرا سفر می‌کنی؟ جایت خوش نیست؟ جهود شرم زده شد و گفت: ای شیخ چون می‌دانستی که جهودم این اعزاز و اکرام چرا می‌کردی؟ شیخ فرمود که: هیچ سَری نیست که بدو نان نه ارزد.
هوش مصنوعی: روایت شده که یک یهودی به یک مسافر عالم در کنار مسجد نزدیک شده و در پشت ستون مسجد نشسته بود و خود را پنهان کرده بود. عالم هر روز برای او غذا می‌فرستاد. بعد از مدتی، یهودی خواست که برود. عالم از او پرسید: "چرا سفر می‌کنی؟ آیا جایت خوب نیست؟" یهودی خجالت زده شد و پاسخ داد: "ای عالم، وقتی می‌دانستی که من یهودی هستم، چرا به من احترام می‌گذاشتی؟" عالم گفت: "هیچ انسانی وجود ندارد که به او نان ندهند و به او ارزش قائل نشوند."
نقل است که امیر ابوالفضل دیلمی به زیارت شیخ آمد. فرمود که از خمر خوردن توبه کن، گفت: یا شیخ من ندیم وزیرم فخر الملک، مبادا که توبهٔ من شکسته شود؟ شیخ فرمود: توبه کن، اگر بعد از آن در مجمع ایشان ترا زحمت دهند، فرمان مرا یاد کن. پس توبه کرد و برفت. بعد از آن روزی در مجلس خمرخوارگان حاضر بود پیش وزیر الحال می‌کردند تا خمر خورد، پس گفت: ای شیخ کجائی؟ در حال گربه‌ای در میان دوید و آن آلت خمر بشکست و بریخت و مجلس ایشان به هم برآمد. ابوالفضل چون کرامات بدید بسیار بگریست. وزیر گفت: سبب گریهٔ تو چیست؟ حال خود با وزیر بگفت. وزیر او را گفت: همچنان بر توبه می‌باش و دیگر او را زحمت نداد.
هوش مصنوعی: امیر ابوالفضل دیلمی به دیدن یک شیخ رفت و به او گفت که از نوشیدن شراب توبه کرده است، اما نگران بود که توبه‌اش شکسته شود چون دوست وزیرش فخر الملک همچنان در حال نوشیدن شراب است. شیخ به او گفت که توبه کند و اگر در میان جمع دوستانش دوباره دچار مشکل شد، او می‌تواند به شیخ رجوع کند. ابوالفضل توبه کرده و رفت. بعدها در یک مجلس شراب‌خواری حاضر شد و وقتی وزیر از او خواست تا شراب بنوشد، به شیخ اشاره کرد. ناگهان یک گربه در مجلس دوید و ظرف شراب را شکست و شراب به زمین ریخت که باعث شد مجلس به هم بریزد. امیر ابوالفضل با دیدن این معجزه بسیار گریه کرد. وزیر از او پرسید چرا گریه می‌کند و او ماجرا را برایش تعریف کرد. وزیر به او گفت که به توبه‌اش ادامه دهد و دیگر او را تحت فشار نگذارد.
نقل است که پدری و پسری پیش شیخ آمدند تا توبه کنند. شیخ فرمود که: هر که پیش ما توبه کند و توبه بشکند، وی را در دنیا و آخرت عذاب و عقوبت باشد. پس ایشان توجه کردند. اتفاق چنان افتاد که توبه بشکستند. روزی آتشی می‌افروختند، آتش در ایشان افتاد و هر دو بسوختند.
هوش مصنوعی: نقل شده که پدری و پسری به نزد شیخی رفتند تا توبه کنند. شیخ گفت: هرکس که پیش ما توبه کند و آن را بشکند، در دنیا و آخرت گرفتار عذاب و مجازات خواهد شد. آنها به این جمله توجه کردند. اما به طور ناگهانی توبه‌شان را شکستند. روزی که آتش روشن می‌کردند، آتش بر آنان افتاد و هر دو سوختند.
نقل است که روزی مرغی بیامد و بر دست شیخ نشست. شیخ فرمود که: این مرغ چون از من ایمن است بر دست من نشست. و همچنین روزی آهوئی بیامد و از میان مردم بگذشت تا به خدمت شیخ رسید. شیخ دست مبارک بر سر آهوی بمالید و گفت: قصد ما کرده است. پس خادم را فرمود تا آهو به صحرا برد و رها کرد.
هوش مصنوعی: روزی مرغی نزد شیخ آمد و بر دست او نشست. شیخ گفت که این مرغ از من احساس امنیت می‌کند که بر دست من نشسته است. روز دیگر، آهویی میان مردم حرکت کرد تا به نزد شیخ رسید. شیخ با دست خود بر سر آهو کشید و گفت که به ما نزدیک شده است. سپس به خادمی گفت که آهو را به صحرا ببرد و آزاد کند.
نقل است که از شیخ بوی خوش آمدی که نه بوی مشک و عود بود. هرجا که بگذشتی بوی آن باقی بماندی.
هوش مصنوعی: نقل شده است که شیخی با بویی خوب و خوشایند به محل‌ها می‌آمد، بویی که نه از مشک و عود بود. هر جا که عبور می‌کرد، بوی خوش او باقی می‌ماند.
نقل است که روزی می‌گفت: عجب دارم از آن کس که جامه پاک دارد و آن را به رنگی می‌کند که در آن شبهت است، یعنی رنگ نیل، و چون این می‌فرمود طیلسانی به رنگ نیل داشت، پس گفت: رنگ نیل این طیلسان از نیل حلال است که از برای من از کرمان آورده‌اند.
هوش مصنوعی: روزی گفته می‌شد که فردی از کسانی که لباس پاک و تمیز دارند تعجب می‌کند که چرا لباس خود را با رنگی که شبیه به آن است رنگ‌آمیزی می‌کنند، مانند رنگ نیل. در همین حین، او لباسی به رنگ نیل به تن داشت و اضافه کرد که رنگ نیل لباسش از نیل حلالی است که از کرمان برایش آورده‌اند.
و گفت: هر که حساب خود نکند در خوردن و آشامیدن و پوشیدن، حال وی چون حال بهائم باشد.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کسی که در مورد مصرف غذا، نوشیدنی و لباس خود دقت نکند، وضعیتش شبیه به وضعیت حیوانات خواهد بود.
و گفت: ذکر حق تعالی به دل فراگیر و دنیا را به دست، چنان مباش که ذکر را بر زبان گیری و دنیا را به دل.
هوش مصنوعی: او گفت: ذکر خداوند را با قلبی فراگیر و دنیای مادی را در دست داشته باش، به گونه‌ای نباش که ذکر را فقط بر زبان بگویی و دنیا را در دل خود جا بدهی.
و گفت: بینائی مؤمن به نور دل بود از آنکه آخرت غیب است و نور دل غیب و غیب را به غیب توان دید. و گفت: کمترین عقوبت عارف آنست که حلاوت ذکر از وی بربایند.
هوش مصنوعی: او گفت: بینایی مؤمن ناشی از نور دل است، زیرا آخرت موضوعی پنهان و غیبی است و تنها با نور دل می‌توان به غیب پی برد. همچنین بیان کرد که یکی از کمترین عذاب‌ها برای عارف این است که لذت ذکر خدا از او گرفته شود.
و گفت: دنیاداران بندگان را به عیب جوارح رد کنند و به ظاهر وی نگرند و حق تعالی بندگان را به عیب دل رد کند و به باطن وی نگرد و إذا رأیتهم تعجبک أجسامهم.
هوش مصنوعی: او گفت: دنیاداران به عیب‌های ظاهری آدم‌ها دقت می‌کنند و فقط به ظاهر آن‌ها می‌نگرند، اما خداوند به عیوب دل‌ها توجه دارد و باطن انسان‌ها را می‌بیند. وقتی آن‌ها را ببینی، به جسم‌هایشان حیرت‌زده می‌شوی.
و گفت: ای قوم چه بوده است بازگردید از هر چه هست و روی با خداوند خود کنید که شما را در دنیا و آخرت از وی گزیر نیست.
هوش مصنوعی: او گفت: ای مردم، از هر چیزی که دارید برگردید و به سوی خداوند خود بیافتید، زیرا در دنیا و آخرت نمی‌توانید از او فرار کنید.
و گفت: امروز در کازرون بیشتر گبرند و مسلمان‌ اندکند، چنانکه ایشان را می‌توان شمرد اما زود باشد که بیشتر مسلمان باشند و گبر اندک شوند.
هوش مصنوعی: او گفت: امروز در کازرون بیشتر مردم زرتشتی و مسلمان هستند، به طوری که می‌توان آنها را شمرد، اما به زودی ممکن است که تعداد مسلمانان بیشتر شود و تعداد زرتشتی‌ها کاهش یابد.
نقل است که بیست و چهار هزار گبر و جهود بر دست او مسلمان شدند.
هوش مصنوعی: گفته می‌شود که بیست و چهار هزار نفر از پیروان ادیان غیر اسلامی به دست او به اسلام گرایش یافتند.
نقل است که مالداری از لشکری بود و بارها شیخ را می‌گفت تا چیزی از دنیا قبول کند، او نمی‌کرد. آخر به شیخ کس فرستاد که: چندین بنده به نام تو آزاد کردم و ثواب آن به تو دادم. شیخ گفت: مذهب ما نه بنده آزاد کردنست بلکه آزاد بنده کردنست به رفق و مدارا.
هوش مصنوعی: داستانی است از یک مال‌دار که در میان لشکر بود و بارها از شیخ می‌خواست تا چیزی از دنیا را بپذیرد، اما شیخ هر بار رد می‌کرد. در نهایت، مال‌دار پیامی برای شیخ فرستاد و گفت: چند بنده را به نام تو آزاد کرده‌ام و ثواب آن را به تو نسبت داده‌ام. شیخ در پاسخ گفت: مذهب ما فقط آزاد کردن بنده نیست، بلکه هدف ما این است که بنده را با محبت و صبر آزاد کنیم.
و گفت: مرد آنست که بستاند و بدهد و نیم‌مرد آنست که بدهد و نستاند و نامرد آنست که ندهد و نستاند.
هوش مصنوعی: او می‌گوید: مرد واقعی کسی است که هم می‌گیرد و هم می‌دهد. نیم‌مرد کسی است که فقط می‌دهد و چیزی نمی‌گیرد. و مرد نامرد کسی است که نه می‌دهد و نه می‌گیرد.
و گفت: در خواب دیدم که ازین مسجد به آسمان معراجی پیوسته بودی، مردم می‌آمدند و بدان معراج به آسمان می‌شدند.
هوش مصنوعی: او گفت: در خواب دیدم که از این مسجد به آسمان صعود کرده بودی و مردم می‌آمدند و به وسیله آن معراج، به آسمان می‌رفتند.
و گفت: حق تعالی این بقعه را کرامتی داده است که هر که قصد زیارت این بقعه کند، مقصودی که دارد، دینی و دنیائی، حق تعالی او را کرامت کند.
هوش مصنوعی: او گفت: خداوند این مکان را به ویژه‌گی خاصی بخشیده است به طوری که هر کسی که نیت زیارت این مکان را داشته باشد، درخواستی که دارد، چه در زمینه‌های دینی و چه دنیوی، خداوند او را مورد کرامت قرار می‌دهد.
گفت: درین روزی چند در این دنیا اگر تو را برهنگی و گرسنگی و ذل و فاقه برسد صبر کن که به زودی بگذرد و به نعیم آخرت رسی.
هوش مصنوعی: گفت: اگر در مدت کوتاهی در این دنیا با مشکلاتی مثل عریانی، گرسنگی، و ذلت مواجه شدی، باید صبر کنی؛ زیرا این وضعیت‌ها زودگذرند و به زودی به آرامش و نعمت‌های آخرت خواهی رسید.
و گفت: سه گروه فلاح نیابند: بخیلان و ملولان و کاهلان.
هوش مصنوعی: او گفت: سه گروه هرگز به موفقیت نمی‌رسند: افرادی که بخیل هستند، کسانی که از زندگی خسته و ناامید شده‌اند و افرادی که تنبل و بی‌عمل‌اند.
و گفت: جهد کنید که چون از سابقان نتوانید بودن، باری از دوستان ایشان باشید، المرء مع من أحب. و گفت: جهد کن در دنیا تا از غفلت بیدار شوی که در آخرت پشیمانی سود ندارد.
هوش مصنوعی: او گفت: سعی کنید که اگر نمی‌توانید مثل گذشتگان باشید، لااقل از دوستان آنها باشید، چرا که انسان با کسی است که او را دوست دارد. و همچنین گفت: در دنیا تلاش کنید تا از غفلت بیدار شوید، زیرا در آخرت پشیمانی فایده‌ای نخواهد داشت.
و گفت: در راه که روی، برادران را از خود در پیش دار تا خدا تو را در پیش دارد.
هوش مصنوعی: او گفت: وقتی به راه می‌روی، برادران خود را جلوتر از خودت قرار بده تا خدا هم تو را در جلو ببیند.
و گفت: هیچ گناه عظیم‌تر از آن نیست که کسی برادر مسلمان را حقیر دارد.
هوش مصنوعی: او گفت: هیچ گناهی بزرگ‌تر از آن نیست که کسی برادر مسلمانش را کوچک بشمارد.
و گفت: مومن تا لذات دنیا ترک نکند لذت ذکر حق تعالی نیابد.
هوش مصنوعی: و گفت: تا زمانی که انسان مؤمن از لذت‌های دنیوی دست برندارد، نمی‌تواند از لذت ذکر خداوند بهره‌مند شود.
و گفت: حق تعالی هر بنده را عطائی داد و مرا حلاوت مناجات داد، و هر کسی را انس به چیزی داد و مرا انس به خود داد.
هوش مصنوعی: او گفت: خداوند به هر بنده‌ای نعمتی بخشیده و به من لذت مناجات را عطا کرده است. همچنین هر فرد به چیزی دل‌بسته و ارتباطی خاص دارد و خداوند به من ارتباطی ویژه با خود عطا کرده است.
و گفت: بار خدایا همه کس تو را می‌خوانند و می‌طلبند، تو کرائی و با کیستی؟ پس گفت: إن الله مع الذین أتقوا والذین هم محسنون. حق تعالی با آن کس است که در خلأ و ملأ از ذکر وی غافل نشود، چون فرمان وی بشنود در ادای آن بشتابد و چون نهی بیند از آن باز ایستد.
هوش مصنوعی: او گفت: بار خدایا، همه مردم تو را می‌خوانند و از تو درخواست می‌کنند، تو چه کسی هستی و چه ویژگی‌هایی داری؟ سپس پاسخ داد: خداوند با کسانی است که تقوا پیشه کرده‌اند و نیکی می‌کنند. حق تعالی با کسی است که در تنهایی و جمع از یاد او غافل نمی‌شود، هرگاه فرمانش را بشنود، در اجرای آن haste می‌کند و وقتی نهی‌ای ببیند، از آن دوری می‌جوید.
و گفت: جهد آن کن که در میانهٔ شب برخیزی و وضو سازی و چهار رکعت نماز کنی و اگر نفس مطاوعت نکند، دو رکعت بکن و اگر نتوانی چون بیدار شوی بگو: لا إله إلا الله محمد رسول الله.
هوش مصنوعی: او گفت: تلاش کن که در نیمه‌های شب بیدار شوی و وضو بگیری و چهار رکعت نماز بخوانی. اگر نفس تو همراهی نکرد، پس دو رکعت بخوان و اگر نتوانستی، وقتی بیدار شدی، بگو: «لا إله إلا الله محمد رسول الله».
نقل است که روزی شیری بسته در پیش رباط می‌گذرانیدند. شیخ چون بدید گفت: ای شیر تا چه گناه کرده که بدین بند و دام گرفتار شدی؟ پس گفت: ای قوم بر حال خود تکیه مکنید که شیطان را دام‌های بسیار است که ما آن را نمی‌شناسیم، بسی شیران طریقت که در دام شیطان گرفتار شده‌اند. اصحاب بگریستند.
هوش مصنوعی: روزی شیرى در برابر یک مکان خاصی گرفتار شده بود. یک عارف وقتی او را دید، از خودش سوال کرد که این شیر چه گناهی کرده که به این وضعیت افتاده؟ سپس به جمعیت گفت: ای مردم، به حال خود متکی نباشید، زیرا شیطان توطئه‌های زیادی دارد که ما از آن‌ها بی‌خبر هستیم. بسیاری از جویندگان حقیقت هم ممکن است در دام شیطان بیفتند. این صحبت‌ها باعث گریه و اندوه اصحاب شد.
و گفت: خداوندا اگر در قیامت با من نیکوئی خواهی کرد، مرا بر بالائی بدار و همه دوستان و یاران مرا به من نمای تا خرم شوند و به فضل و رحمت تو همه با یکدیگر در بهشت شویم و اگر حال بگونهٔ دیگرست مرا به راهی فرست به دوزخ که کس مرا نبیند تا دشمنان من شادمانی نکنند.
هوش مصنوعی: و گفت: خدایا، اگر می‌خواهی در روز قیامت با من خوب رفتار کنی، مرا در جای بلندی قرار بده و همه دوستان و یارانم را به من نشان بده تا خوشحال شوند و به لطف و رحمت تو همگی با هم به بهشت برویم. ولی اگر وضعیت به گونه‌ای دیگر است، مرا به مسیری بفرست که به دوزخ بروم و کسی مرا نبیند تا دشمنانم شاد نشوند.
و گفت: هر آن کس که هوای شهوت بر وی غالب است، باید که زن کند تا در فتنه نیفتد و اگر دیوار و زن پیش من یکسان نبودی زن کردمی.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کسی که تحت تأثیر خواسته‌های شهوانی قرار می‌گیرد، باید ازدواج کند تا از فتنه و مشکلات دور بماند. اگر دیوار و زن برای من یکسان بودند، قطعا ازدواج می‌کردم.
و گفت: من همچو غرقه‌ام در دریا که گاهگاه امید خلاص می‌دارم و گاه از خوف هلاک می‌ترسم.
هوش مصنوعی: او گفت: من مانند کسی هستم که در دریا غرق شده و هر از گاهی به امید نجاتی دلخوش می‌شوم و گاهی هم از ترس غرق شدن وحشت می‌کنم.
و گفت: حق تعالی می‌فرماید ای بنده من از همه عالم اعراض کن و روی به حضرت ما آور که تو را از من در کل حال ناگزیر است تا چند از من گریزی و روی از من بگردانی.
هوش مصنوعی: خداوند می‌فرماید: ای بنده من، از همه چیز در جهان کناره‌گیری کن و به جانب من روی بیاور. زیرا در هر حال، تو ناگزیر به من نیاز داری و نمی‌توانی برای همیشه از من دور بمانی یا از من رو برگردانی.
و گفت: بدبخت کسی باشد که از دنیا برود و لذت انس و مناجات حق تعالی نچشیده باشد، و هر که این چشیده پیوسته سلم سلم می‌گوید.
هوش مصنوعی: کسی که از دنیا می‌رود و تجربه‌ی لذت نزدیکی به خدا را نداشته باشد، واقعا بدبخت است. و هر کسی که این لذت را چشیده باشد، همیشه در آرامش و امنیت زندگی می‌کند.
و گفت: چگونه نترسد بنده که او را نفس از یک جانب و شیطان از یک جانب و او در میانه عاجز.
هوش مصنوعی: او گفت: بنده چگونه می‌تواند نترسد وقتی که از یک سو نفس او را تحریک می‌کند و از سوی دیگر شیطان، در حالی که او در میان این دو دچار ناتوانی است.
و گفت: هر که او را کار دنیا با نظام باشد کار آخرتش بی‌نظام بود و هرگز هر دو حیاتش نیک نبود.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کسی که به امور دنیایی خود بپردازد و به ساماندهی آن اهمیت ندهد، کارهای آخرتش هم آشفته خواهد بود و هرگز زندگی‌اش در هر دو دنیا خوب نخواهد بود.
و گفت: هر که بر سلطان دنیا دلیری کند مالش برود و هر که با صالحان دلیر کند و مخالفت ایشان ورزد بنیادش برود و ایمانش با خطر باشد.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کسی که در برابر سلطان و پادشاه زمانه شجاعت به خرج دهد، ثروتش از بین خواهد رفت و هر کسی که با افراد نیکوکار جسارت کند و بر آنها مخالفت ورزد، پایه‌های وجودش متزلزل خواهد شد و ایمانش در معرض خطر قرار می‌گیرد.
و گفت: پرهیزید از آن که فریفته شوید بدانکه مردم به شما تقرب کنند و دست شما بوسه دهند که شما ندانید که در آن چه آفتست.
هوش مصنوعی: او گفت: مراقب باشید که به خاطر نزدیک شدن مردم به شما و بوسیدن دستتان فریب نخورید، زیرا شما نمی‌دانید که در این کار چه آسیب‌هایی نهفته است.
و گفت: سخی را سر کیسه گشاده باشد و دست‌های وی گشاده و درهای بهشت گشاده بر وی و بخیل را سر کیسه بسته باشد و دست وی از عطا دادن بسته و درهای بهشت بسته بر وی.
هوش مصنوعی: او گفت: شخص سخاوتمند همیشه آماده است و درهای بهشت براش باز است، در حالی که شخص بخیل همیشه درها را بسته می‌کند و از بخشش دستکشیده است.
و گفت: خداوندا نعمت‌های تو بر ما بیشمارست، از جملهٔ آن توفیق دادی تا به زبان ذکر تو می‌کنم و به دل شکر تو می‌گویم و تو خداوند قادر کریم و ما بندگان عاجز مسکین. سپاس تو را و شکر تو را و نعمت‌ها همه از فضل توست.
هوش مصنوعی: خداوندا، نعمت‌های تو بر ما بسیار است. یکی از آن‌ها این است که توفیق داده‌ای تا به زبان تو ذکر تو را بگویم و در قلبم شکر تو را ادا کنم. تو خداوند توانا و کریم هستی و ما بندگان ضعیف و نیازمند تو هستیم. ما سپاسگزار و شاکر تو هستیم و تمام نعمت‌ها از لطف توست.
و گفت: هر که دست دراز کند تا برادری مسلمان را بزند از من نیست.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کس دست به خشونت نسبت به برادر مسلمانش بیازماید، از من نیست.
و گفت: پیش چهار کس دست تهی مروید: پیش عیال و بیمار و صوفی و سلطان.
هوش مصنوعی: گفت: هیچگاه با دست خالی به سراغ چهار نوع شخص نروید: همسر، بیمار، عارف و پادشاه.
و گفت: چون دست خود بینی که به مخالفت مشغول است و زبان به کذب و غیبت و دیگر جوارح به موافقت هوای نفس، الهام و کشف غِطا از کجا حاصل شود تو را؟
هوش مصنوعی: و گفت: وقتی که می‌بینی دستت به کارهای نادرست مشغول است و زبانت دروغ و غیبت می‌گوید و دیگر اعضای بدنت پیرو خواهش‌های نفسانی‌ات هستند، از کجا انتظار داری که الهام و درک عمیق به تو برسد؟
و گفت: حق تعالی عقوبت کند عام را و عتاب کند خاص را و تا مادام که عتاب می‌کند هنوز محبت باقی است.
هوش مصنوعی: و گفت: خداوند عمومی را تنبیه می‌کند و خاص را مورد سرزنش قرار می‌دهد، و تا زمانی که سرزنش می‌کند، هنوز محبت باقی است.
نقل است که چون کسی به خدمت شیخ آمدی تا طریق سلوک سپرد. شیخ او را گفتی: ای فرزند، تصوف کاری سخت است، گرسنگی باید کشید و برهنگی و خواری و با این همه، روی تازه داری. اگر سر این همه داری به طریقت درآی و اگر نه به کار خود مشغول باش.
هوش مصنوعی: نقل شده است که وقتی کسی به حضور شیخ آمد تا راه سلوک را از او بیاموزد، شیخ به او گفت: ای فرزند، تصوف (عرفان) کار آسانی نیست؛ باید گرسنگی بکشی، برهنه بمانی و خواری را تحمل کنی، با این حال باید رویی تازه و شاداب داشته باشی. اگر می‌توانی همه این آزمون‌ها را بر دوش بگذاری، به این راه وارد شو؛ و اگر نه، بهتر است به کارهای خودت برسید.
و گفت: پیری گفته است در اخلاص یک ساعت رستگاری جاوید است ولیکن عزیز است.
هوش مصنوعی: او گفت: یک پیرمرد گفته است که در اخلاص و صداقت، یک ساعت از رستگاری ابدی نصیب انسان می‌شود، اما این کار دشوار و کمیاب است.
و گفت: بترسید و با هیچ کس بد مکنید، که اگر کسی با کسی بدی کند حق تعالی کسی بگمارد تا با وی مکافات آن کند در بدی. کما قال الله تعالی إن أحسنتم أحسنتم لأنفسکم و إن أساتم فلها.
هوش مصنوعی: او گفت: بترسید و با هیچ کس بد نکنید، زیرا اگر کسی به دیگری آسیب بزند، خداوند فردی را می‌گمارد تا با او به همان اندازه جواب بدهد. همان‌طور که خداوند می‌فرماید: اگر نیکی کنید، به خودتان نیکی کرده‌اید و اگر بدی کنید، به خودتان ضرر زده‌اید.
و گفت: حق تعالی را شراب است در غیب که در سحر اولیا را بدهد و چون از آن شراب بیاشامند از طعام و شراب مستغنی گردند.
هوش مصنوعی: او گفت: خداوند شرابی دارد که در عالم غیب وجود دارد و آن را در سحرگاهان به اولیای خود می‌دهد. هنگامی که آن‌ها از این شراب بنوشند، از خوراک و نوشیدنی‌های دنیا بی‌نیاز می‌شوند.
و گفت: دوست خدا هرگز دوست دنیا نبود و دوست دنیا هرگز دوست خدا نبود و شیخ این دعا گفت: اللهم اجعل هذه البقعة عامرة بذکرک و اولیائک و اصفیائک الی الابد و اجعل قوتنا یوم بیوم من الحلا من حیث لایحتسب اللهم اجعلنا من المتحابین فیک و من المتباذلین فیک و من المتزاورین فیک بحرمت نبیک محمد المصطفی صلوات الله و سلامه علیه و انظر الی حوائجه کما ینظر الارباب فی حوائج العبید و الی ما یعمله من الذنوب، اللهم اغننا بحلالک عن حرامک و بفضلک عمن سواک و طاعتک عن معصیتک یا من اذا دعی اجاب و اذا سئل اعطی هب لنا من لدنک رحمة و هی لنا من امرنا رشداً، اللهم اغننا عن باب الاطباء و عن باب الامراء و عن باب الاغینا، اللهم لاتجعلنا بثناء الناس مغرورین و لا عن خدمتک مهجورین و لا عن بابک مطرودین و لا بنعمتک مستدرجین و لا من الذین یاکلون الدنیا بالدین و ارحمنا یا ارحم الراحمین و صلی الله علیه خیر خلقه محمد و آله اجمعین الطیبین الطاهرین و سلم تسلیما دائما ابداً کثیرا برحمتک یا ارحم الراحمین.
هوش مصنوعی: دوست واقعی خدا هرگز به دنیا وابسته نیست و کسی که به دنیا وابسته باشد، هرگز نمی‌تواند دوست خدا باشد. سپس استاد دعا کرد که: «خداوندا، این مکان را همیشه مملو از یاد تو و اولیای تو قرار ده و ما را در هر روز از حلالی روزی ده که به ذهنمان خطور نکند. خداوندا، ما را از کسانی قرار ده که در محبت تو با یکدیگر دوستی دارند و در راه تو با یکدیگر همکاری می‌کنند و یکدیگر را در راه تو ملاقات می‌کنند. به خاطر نبی‌ات محمد مصطفی در خواسته‌هایمان به ما بنگر، همان‌طور که اربابان به نیازهای بندگانشان نگاه می‌کنند و به گناهانی که مرتکب می‌شویم توجه کن. خداوندا، ما را با حلال خود بی‌نیاز کن و به فضل خود از غیر خود. طاعت تو را بر معصیت کردن محبوب‌تری قرار ده، ای کسی که اگر خوانده شود پاسخ می‌دهی و اگر سؤال شود می‌دهی. از جانب خودت رحمتی به ما عطا کن که سبب هدایت ما باشد. خداوندا، ما را از درب پزشکان و از درب سلطان‌ها و از درب بی‌نیازکنندگان بی‌نیاز کن. ما را به خاطر ستایش مردم فریب نده و از خدمت به تو دور نکن و از درگاهت طرد نکن و نعمت‌هایت ما را فریب ندهد. و به ما رحم کن، ای رحم‌کننده‌ترین رحم‌کنندگان. و درود بر محمد و خانواده‌اش باد، که بهترین مخلوقات تو هستند و همیشه و در همه حال بر ایشان سلام و رحمت فرست.
و گفت: الهی ابراهیم خلیل تو علیه السلام از حضرت تو درخواست که: ربنا انی اسکنت من ذریتی بواد غیر ذی زرع عند بیتک المحرم ربنا لیقیموا الصلوه فاجعل افئدة من الناس تهوی الیهم وارزقهم من الثمرات لعلهم یشکرون، و دعای وی اجابت کردی و اگر من ابراهیم خلیل نیستم تو رب جلیل هستی من نیز دعا می‌کنم و از تو در می‌خواهیم: اللهم ان تجعل هذا الوادی الفقر و المکان الوعر اهلا عامرا بذکرک و اولیائک من عبادک و اصفیائک. و اگر این مکان مکان مکه نیست باری از وادی فقرا خالی نیست از خیراتش خالی مگردان و اهل این بقعه را ایمن گردان در دنیا و آخرت و از مکر شیطان نگاهدار. اللهم اجعل دعائی مرفوعا و ندائی مسموعا واجعل وافئد فمن الناس تهوی الیهم وهممهم واقفه علیه حتی یتصل فیه الخیرات و یدوم اقامة الطاعات.
هوش مصنوعی: ایشان فرمود: پروردگارا، ابراهیم خلیل به درگاه تو دعا کرد که: «پروردگارا، من برخی از نسل خود را در مکانی بی‌زرع نزدیک خانه محترم تو ساکن کردم تا نماز برپا دارند. پس دل‌هایی از مردم را به سوی آن‌ها متوجه کن و آنان را از ثمرات روزی ده، شاید سپاسگزاری کنند.» و تو دعای او را اجابت کردی. اگر من ابراهیم خلیل نیستم، تو همواره پروردگار بزرگی هستی. من نیز دعا می‌کنم و از تو درخواست می‌کنم: خدایا، این وادی خالی از برکت و این مکان دشوار را به مکانی پر از یاد تو و اولیای خود از بندگان صالحت تبدیل کن. اگر این جا مکه نیست، اما از برکت‌های وادی تهیدستان خالی مکن و اهل این مکان را در دنیا و آخرت ایمن گردان و از دسیسه‌های شیطان نگه‌دار. خدایا، دعای مرا بالا ببر و ندایم را بشنو و دل‌های مردم را به سوی آنان متمایل کن و همت‌هایشان را در راستای خیر و عبادت نگاه‌دار تا در این مکان خیرات جاری گردد و عبادت به طور مداوم برقرار بماند.
و گفت: من چگونه از حق تعالی نترسم و حبیب و خلیل و کلیم صلوات الله علیهم اجمعین ترسیده بودند و روح علیه السلام ترسنده است.
هوش مصنوعی: او گفت: چگونه می‌توانم از خداوند متعال بترسم در حالی که عزیزترین پیامبران و دوستان او مثل حبیب و خلیل و کلیم، و همچنین روح‌الامین نیز ترسیدند؟
و گفت: اهل دنیا مطاع دنیا دوست می‌دارند و من ذکر خدای و قرآن خواندن دوست می‌دارم.
هوش مصنوعی: او گفت: مردم دنیا به چیزهای دنیوی علاقه دارند، اما من به یاد خدا و خواندن قرآن علاقه‌مند هستم.
و گفت در معنی این حدیث که ان الشیطان یجری مجری الدم. گفت: از آنکه شیطان پلید است و خون پلید، پلید در پلید گذرد، اما ذکر حق تعالی پاکست و روح پاک، پاک در پاک گذرد.
هوش مصنوعی: او در توضیح این حدیث می‌گوید که شیطان به مانند خون در بدن جریان دارد. دلیل این موضوع این است که شیطان و خون هر دو آلوده هستند و آلودگی در آلودگی ادامه پیدا می‌کند. اما ذکر خداوند پاک و روح او نیز پاک است و پاکی در پاکی ادامه می‌یابد.
و گفت: کرامت هر کس آنست که حق تعالی بر دست او براند از خیرات و هر آنکس که بر دست وی چیزی رود از خیرات که بر دست دیگری نرود آن کرامت وی است.
هوش مصنوعی: او گفت: کرامت هر فرد به این است که خداوند از طریق او خیرات و نیکی‌ها را بر روی زمین بگسترد. و هرکس که چیزی را از نیکی‌ها دریافت کند که دیگران نتوانند، این همان کرامت اوست.
و پرسیدند که: دوست، نجاست و پلیدی از دوست باز می‌دارد، چونست که حق تعالی بندهٔ مؤمن را به گناه آلوده می‌کند؟ چه سِر است درین؟ گفت: این از جملهٔ حکمت حق تعالی است که بنده گناه کند و توبه کند تا لطف و رحمت حق تعالی آشکارا شود و قدر طاعت بشناسد و چون تشنه و گرسنه شود قدر طعام و شراب بداند و چون رنجور شود قدر صحت و عافیت بداند.
هوش مصنوعی: پرسیدند که چرا گناه باعث فاصله گرفتن انسان از خدا می‌شود؟ و این چگونه است که خداوند فرد مؤمن را به گناه مبتلا می‌سازد؟ پاسخ داده شد که این بخشی از حکمت الهی است. خداوند می‌خواهد که انسان گناه کند و بعد توبه کند تا رحمت و لطف او نمایان شود و انسان ارزش عبادت و اطاعت از خدا را درک کند. مانند این است که وقتی کسی گرسنه یا تشنه باشد، ارزش غذا و آب را بیشتر می‌فهمد و وقتی دچار بیماری می‌شود، قدر سلامتی و نشاط را بهتر درک می‌کند.
و گفت: عبادت، حظ نفس است و اشارت حظ روح. عبادت از آن بدن است و اشارت از آن روح.
هوش مصنوعی: او گفت که عبادت به معنای لذت بردن از جسم است و اشاره به معنای بهره‌مندی از روح. عبادت مربوط به بدن می‌شود و اشاره، به روح مربوط می‌گردد.
و پرسیدند که: چون رزق مقسوم است، سؤال و طلب از حق تعالی چراست؟ گفت: تا عز و شرف مؤمن ظاهر شود، کما قال لو اعطیتک من غیر مسئلة لم یظهر کمال شرفک فامرتک بالدعاء لتدعونی فاجیبک.
هوش مصنوعی: از طرفی سؤال کردند که با توجه به اینکه روزی مشخص شده است، دلیل درخواست و سؤال از خداوند چیست؟ پاسخ داده شد که این کار باعث می‌شود عزت و شرافت مؤمن نمایان شود. همانطور که گفته شده است، اگر به تو بدون درخواست چیزی داده شود، کمال شرافت تو آشکار نخواهد شد. بنابراین به تو فرمان دادم که دعا کنی تا من به تو پاسخ دهم.
و گفت: لباس تقوی مرقع است از آنکه از دیدن صاحب مرقع امنی و ذوقی حاصل می‌شود.
هوش مصنوعی: او گفت: لباس تقوی، ترکیبی است که از آشنایی با صاحب آن، امنیت و لذتی به دست می‌آید.
نقل است که روزی شیخ می‌گذشت و مردم زیارت می‌کردند، طفلکان نیز زیارت می‌کردند. گفتند: یا شیخ! کودکان بی‌عقل تو را چگونه می‌شناسند و زیارت می‌کنند؟ گفت: از آنکه در شب این طفلکان در خوابند، من به دعای خیر و صلاح ایشان استاده‌ام.
هوش مصنوعی: روزی شیخ در حال عبور بود و مردم به زیارت می‌رفتند و کودکان نیز در این میان زیارت می‌کردند. از شیخ سؤال کردند: ای شیخ! این بچه‌ها که عقل ندارند، چگونه تو را می‌شناسند و زیارت می‌کنند؟ شیخ پاسخ داد: وقتی این بچه‌ها در خواب هستند، من به خاطر خیر و صلاح آنها دعا می‌کنم.
و گفت: نهایت مجاهد آنست که ببخشند هر جدی که دارند. هر آنکس که هیچ جدی ندارد یعنی حق تعالی و غایت آن بذل روح است.
هوش مصنوعی: او گفت: اوج تلاش و کوشش این است که انسان بتواند هر چیزی را که دارد ببخشد. هر کسی که هیچ چیزی ندارد، در واقع فقط خداوند را دارد و نهایت بخشندگی او، فدای جان خود است.
و گفت: ایمان خاص است و اسلام عام است. و پرسیدند: اگر اصحاب سلاطین و متعلقان ایشان چیزی به شیخ آورند و گویند از وجه حلال است، قبول فرمائی؟ گفت: نه، از آنکه ایشان ترک صلاح خود کرده‌اند. چون در بند صلاح نی‌اند چگونه صلاح دیگری نگاه دارند؟!
هوش مصنوعی: او گفت که ایمان خاص و ویژه است، در حالی که اسلام عمومی و فراگیر است. سپس از او پرسیدند که اگر افرادی از دربار سلطنتی یا افرادی وابسته به آنها چیزی به شیخ تقدیم کنند و بگویند که این از منبع حلال است، آیا آن را قبول می‌کند؟ او پاسخ داد: نه، زیرا این افراد به دنبال صلاح خود نیستند. اگر خودشان در مسیر صلاح نیستند، چگونه می‌توانند صلاح دیگران را در نظر داشته باشند؟
و گفت: هر که به غیر از حق تعالی و خدمت وی عزتی طلبد، از دنیا نرود تا هم بدان طلب عزت خوار شود. و شیخ این شعر بسیار خواندی:
هوش مصنوعی: او گفت: هر کسی که بخواهد جز به خداوند متعال و خدمت به او عزتی به دست آورد، از این دنیا نمی‌رود تا اینکه به خاطر همان طلب عزت، خوار و ذلیل شود. و شیخ این شعر را بسیار خوانده است.
مصاحبة الغریب مع الغریب
کمن بنی البناء علی الثلوج
هوش مصنوعی: دوستی و هم‌نشینی غریبه‌ها با یکدیگر مانند ساختن بنایی روی برف است؛ زیرا این رابطه مستحکم و پایدار نیست و به سادگی از بین می‌رود.
فذاب الثلج و انهدم البناء
و قد عزم الغریب علی الخروج
هوش مصنوعی: برف ذوب شد و ساختمان فرو ریخت و غریبه تصمیم به خروج گرفت.
کازرونی دلی دو مهر نورزت دو دل فدلی نبوت خوش بود مهر آن فرما گشت گوشت و پوست فبروت.
هوش مصنوعی: کازرونی با دل مهربانش از عشق تو فدای تو شده است. محبت تو برای او بسیار ارزشمند است و به همین دلیل او بدن و روحش را در راه تو فدای عشقش می‌کند.
و گفت: باید که اندر میان شب، چون روی به حضرت کنی بگوئی ای توکت لوش چون من هست وی من کم کس چون تو نیست وگفتی بهت بود ارتوئی من الست مکرم فبودا یکی ردین.
هوش مصنوعی: او گفت: باید در نیمه شب، وقتی که به حضور او می‌روی، بگویی: ای تو که مانند من هستی، من کسی ندارم مانند تو و گفتی که از تو شایسته‌تر نیست. من گوینده‌ای هستم که بزرگ‌زاده‌ام و باید یکی از آن دو را قبول کنی.
و گفت: باید که پیوسته به تحصیل علوم شرعی مشغول باشی که اهل طریقت و حقیقت را در همه حال از علوم گزیر نیست. بعد از آن چون علم آموختی از ریا و سمعت پرهیز کن و هر چه دانی پنهان مکن و پیوسته در طلب رضای حق تعالی باش و جهد کن تا آن علم به عمل آوری. و اگر نه، چون کالبدی بی‌روح. زینهار و صد زینهار تا به علم، هیچ چیز از حطام دنیا طلب نکنی و بپرهیز از آنکه عمل و علم ترا پیشه بود و بدان جذب کنی. و مصطفی صلی الله علیه و سلم فرمود که هر که به عمل آخرت طلب دنیا کند، آبرویش برود و نامش به نیکی نبرند و نام وی در میان اهل دوزخ ثبت کنند و هر که به کار دنیا طلب آخرت کند، او را در آخرت هیچ نصیب کم نبود. و بعد از علم خواندن هیچ چیز فاضل‌تر از طلب حلال کردن نیست در طعام و لباس، که عمل حرام‌خوار قبول نکنند و دعای وی اجابت نکنند. و باید که پیوسته در طلب مسکنت باشی و ترک زینت و تجمل کنی. و بدان که عز تو در طلب طاعت و بندگی حق تعالی است. و باید که پیوسته قناعت پیش گیری، و مصطفی صلی الله علیه و سلم فرمود که بدترین امت من آن گروهند که تنها ایشان در نعمت رسته باشد و در بند پرورش اعضا باشند. و جهد کن که پیوسته صحبت با صالحان و درویشان داری، که مصطفی صلی الله علیه و سلم فرمود که حق تعالی پیوسته نگاهدار این امت است تا مادام که سه کار نکرده باشند: یکی نیکان به زیارت بدان نشده باشند و بهتران مر بدتران را بزرگ نداشته باشند و از اقاربان اهل طریقت و اهل متابعت سنت با امیران و ظالمان میل نکرده باشند، و اگر این افعال‌ها کنند حق تعالی خواری و درویشی و رسوائی بدیشان گمارد و جباری بدیشان مسلط کند تا پیوسته ایشان را می‌رنجاند. و زینهار تا به زنان نامحرم و امردان نظر نکنی که آن تیریست از تیرهای شیطان. و قطعا با اهل بدعت صحبت مکن. و پیوسته امر به معروف فرو مگذار و نصیحت اصحاب می‌کن. و جهد کن که بامداد و شبانگاه به قرآن خواند مشغول باشی و رحمت بر خواننده قرآن و مستمع می‌بارد. و جهد کن که بر نماز شب مواظبت نمائی که فضیلت و اثری عظیم دارد. بر تو باد که پیوسته از مردمان عزلت گیری، و در عزلت جهد کن تا شیطان ترا در بیداری‌ها و رسوائی‌ها نیفکند، و اگر نتوانی میان دربند چون مردان و به خدمت خلق خدای مشغول باش.
هوش مصنوعی: باید همیشه به یادگیری علم‌های دینی مشغول باشی، زیرا افرادی که به سیر و سلوک و حقیقت پرداخته‌اند، در هر شرایطی به این علوم نیاز دارند. پس از اینکه علم را آموختی، مراقب باش که از ریا و جلب توجه دور بمانی و هر چیزی که می‌دانی را پنهان نکن. همواره به دنبال رضایت خداوند باش و تلاش کن تا آنچه را آموخته‌ای، عملی کنی. در غیر این صورت، علم تو مانند بدنی است که روح ندارد. بشدت مراقب باش که به خاطر علم، دنیای مادی را طلب نکنی و از این موضوع دوری کن که عمل و علم تو را به جلب رضایت دنیا دچار کند. پیامبر اسلام فرمودند که اگر کسی برای بهره‌برداری از دنیا به اعمال آخرت بپردازد، آبرویش از بین می‌رود و نامش به خوبی برده نخواهد شد. همچنین هر که برای آخرت به کارهای دنیوی بپردازد، در آخرت بهره‌مند خواهد بود. علاوه بر این، بعد از یادگیری، مهم‌ترین چیز طلب حلال در غذا و پوشش است، زیرا عمل بر اساس حرام پذیرفته نیست و دعای صاحب حرام نیز اجابت نمی‌شود. باید همواره در جستجوی فقر و بی‌نیازی از زینت و تجمل باشی، زیرا عزت تو در عبادت و بندگی خداست. همواره قناعت را در نظر داشته باش و از خواسته‌های دنیوی دوری کن. آن‌هایی که تنها به نعمت‌ها وابسته‌اند و در پی پرورش بدن هستند، از بدترین گروه‌ها هستند. سعی کن با افراد نیکو و درویش معاشرت کنی، چون خداوند همواره این امت را محافظت می‌کند مگر اینکه سه کار را انجام دهند: زیارت نیکان را ترک کنند، بدترها را بزرگ شمارند و از خاندان اهل طریقت فاصله بگیرند. اگر چنین کنند، خداوند خواری و ذلت را بر آن‌ها می‌گمارد و جباران را بر آن‌ها مسلط می‌کند. همچنین، مراقب باش که به نامحرمان و مردان زیبا نگاه نکنی، زیرا این کار از تیرهای شیطان است. هرگز با بدعت‌گذاران معاشرت نکن و همواره به امر به معروف و نصیحت دوستانت پرداخته و سعی کن صبح و عصر به خواندن قرآن بپردازی، زیرا رحمت بر خوانندگان و شنوندگان قرآن نازل می‌شود. همچنین شب‌ها به نماز خواندن اهمیت بده، زیرا این کار فضیلت و آثار عظیمی دارد. از مردم دوری کن و در عزلت تلاش کن تا شیطان تو را در بیداری‌ها و رسوایی‌ها نیاندازد، و اگر نتوانستی به دوری از مردم ادامه دهی، در خدمت خلق خدا مشغول باش.
نقل است که چون وفات شیخ نزدیک رسید، اصحاب جمع شدند در خدمت شیخ و شیخ فرمود که: به زودی از دنیا رحلت خواهم کرد، اکنون چهار چیز وصیت می‌کنیم آن را قبول کنید و به جای آورید که: اول هر آن کس که به خلافت به جای من بنشیند، او را با وقار و تمکین دارید و فرمان او برید. و در بامداد مداومت درس قرآن کنید. و اگر غریبی و مسافری برسد، جهد کنید تا وی را به اعزاز و تمکین فرود آرید و رها مکنید که به گوشهٔ دیگر نشیند. و دل با یکدیگر راست کنید.
هوش مصنوعی: روایت شده است که زمانی که مرگ شیخ نزدیک شد، یاران او گرد هم آمدند و شیخ گفت: به زودی از دنیا می‌روم. سپس چهار وصیت کرد که باید به انجام رسانید: اول این که هرکس به جای من بر کرسی خلافت نشسته، نسبت به او با احترام رفتار کنید و از دستوراتش تبعیت کنید. همچنین صبح‌ها باید به طور مداوم به یادگیری قرآن بپردازید. اگر کسی غریبه یا مسافری آمد، سعی کنید او را با احترام و ارادتمندی پذیرایی کنید و نگذارید که به گوشه‌ای برود. در نهایت، بین خودتان دوستی و هماهنگی ایجاد کنید.
نقل است که جریده داشت که نام توبه‌کاران و مریدان و دوستان بر آن نوشته بود، وصیت کرد تا با شیخ در قبر نهادند.
هوش مصنوعی: نقل می‌شود که شخصی کتابی داشت که در آن نام توبه‌کاران، مریدان و دوستانش را نوشته بود و وصیت کرد که این کتاب را همراهش در قبر بگذارند.
نقل است که بعد از وفات، شیخ را در خواب دیدند. گفتند: حق تعالی با تو چه کرد؟ گفت: اول کرامتی که با من کرد آن بود آن کسانی که نام‌های ایشان را در آن تذکره نوشته بودم جمله را به من بخشید. و شیخ گفتی: خداوندا هر آن کس که به حاجتی نزدیک من آید و زیارت من دریابد، مقصود و مطلوب وی روان گردان و بر وی رحمت کن، قدس الله روح العزیز.
هوش مصنوعی: بعد از اینکه شیخ فوت کرد، برخی او را در خواب دیدند و از او پرسیدند که خداوند با او چه کرد. شیخ پاسخ داد که اولین کرامتی که خداوند به او عطا کرد این بود که همه کسانی که نامشان را در تذکره‌اش نوشته بود، مورد بخشش قرار گرفتند. همچنین شیخ گفت: «خداوندا، هر کسی که به حاجتی به سوی من بیاید و زیارت من را کند، حاجت او را روا ساز و بر او رحمت کن، روح آن عزیز را قدس کن.»

حاشیه ها

1399/04/15 15:07
سیـنا ---

وگفت: امروز در کازرون بیشتر گبرند و مسلمان‌ اندکند چنانکه ایشان را می‌توان شمرد اما زود باشد که بیشتر مسلمان باشند و گبر اندک شوند!!
نقلست که بیست و چهار هزار گبر و جهود بر دست او مسلمان شدند!!
این شیخ ابواسحاق کازرونی بسیار خونریز و متعصب بوده و به شیخ «غازی» ( از غزا به معنی جنگ دینی) مشهور بوده. آن قدر موجب آزار زردشتیان ( که آن زمان در آن حوالی (کازرون در فارس) اتفاقا اکثریت دینی بود) و سوزاندن خانه و کشتارشان شد که عضدالدوله دیلمی ( پادشاه باکفایت و اهل تساهل و مدارای آل بویه و همچنین احیاکننده ایران باستان! ( حتما در موردش تحقیق کنید) آن ها را پشتیبانی کرد. اما گویا رسمی که شیخ ابواسحاق طرحش را افکند ماندگارتر ماند!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ