گنجور

بخش ۸۶ - ذکر شیخ جعفر خلدی رحمةالله علیه

آن صاحب همت آن ثابت امت آن کوه حلم آن بهر علم آن دولت باز ازلی و ابدی شیخ جعفر خلدی رحمةالله علیه عالم زمانه بود و در علم طریقت یگانه بود و از کبرای اصحاب جنید بود و از قدمای ایشان و در انواع علوم متبحر و در اصناف حقایق متعین و او را کلماتی عالی است. حوالهٔ آن با کسی دیگر کرد. وقتی می‌گفت: صد و سی و اند دیوان اهل تصوف نزدیک من است. گفتند از کتب محمد ترمذی هیچ هست ترا؟ گفت: نه که او را از شمار صوفیان ندانم که او آرایش مشایخ بود و مقبول بود.

نقل است که شصت حج بکرده بود. مریدی داشت او را حمزه علوی گفتند. شبی حمزه قصد کرد که به خانه شیخ برود. شیخ گفت: امشب اینجا باش. مگر حمزه طعامی به مرغ در تنور خواست نهاد تا فرزندانش بخورند. گفت: اگر امشب اینجا باشم فردا نماز بامداد اینجا بباید کرد و بباید بود تا نماز بامداد و چاشتگاه با شیخ بگذارم و دیر شود و طفلان گرسنه بمانند و در بند من باشند، پس گفت: شیخا بروم. گفت: امشب اینجا بباش. گفت: مهمی دارم. گفت: تو دانی. به خانه آمد و آن طعام به مرغ در تنور نهاد. پس دیگر روز کنیزک را گفت: آن طعام بیار. کنیزک آن طعام را از تنور برآورد و در راه که میامد پایش بر سنگ افتاد و تابه بر زمین افتاد و بشکست و طعام بریخت، مرغ بر راهگذر بیفتاد. حمزه گفت: باز رو آن مرغ بیار تا بشویَم و بکار بریم. درین بودند که ناگاه سگی از در درآمد و مرغ را ببرد. گفت: اکنون چون این همه از دست بشد، باری برخیزم و صحبت شیخ از دست ندهم و به نزدیک شیخ آمد. شیخ را چون چشم برو افتاد گفت: هرکه گوشت پارهٔ دل مشایخ گوشت ندارد گوشت او به سگ دهند. حمزه پشیمان شد و توبه کرد.

نقل است که یک روز پیغامبر را علیه السلام به خواب دید. گفت: تصوف چیست؟ گفت: ترک دعوی و پنهان داشتن معنی.

و از او پرسیدند که تصوف چیست؟ گفت: حالتی که درو ظاهر شود عین ربوبیت و مضمحل گردد عین عبودیت.

و گفت: تصوف طرح نفس است در عبودیت و بیرون آمدن از بشریت و نظر کردن به خدای تعالی به کلیت. و ازو پرسیدند از تلوین فقر، گفت: تلوین ایشان تلوینی برای زیادتی، از بهر آنکه هر که را تلوین نبود زیادتی نبود.

و گفت: چون درویش را بینی که بسی خورد بدانکه او از سه چیز خالی نبود: یا وقتی که برو گذشته است و نه در آن وقت چنان بوده است که باید، یا بعد از این خواهد بود چنانکه نه بر جاده بود، یا در حال موافقتی ندارد.

او را پرسیدند از توکل، گفت: توکل آنست که اگر چیزی بود و اگر نبود دل در دو حالت یکسان بود، بلکه اگر نبود طرب درو بود و اگر بود او طرب در او نبود، بلکه توکل استقامت است با خدای تعالی در هر دو حالت.

و گفت: خیر دنیا و آخرت در صبر یک ساعت است.

و گفت: فتوت حقیر داشتن نفس است و بزرگ داشتن حرمت مسلمانان.

و گفت: عقل آنست که ترا دور کند از مواضع هلاک.

و گفت: بندهٔ خاص باش خدای را تا از اغیار نگردی.

و گفت: سعی احرار از بهر نفس خویش نبود بلکه برای برادران بود.

و گفت: شریف همت باش که به همت شریف به مقام مردان توان رسید نه به مجاهدت.

و گفت: لذت معامله نیابند با لذت نفس، از جهت آنکه اهل حقایق خود را دور کرده‌اند از اهل علایق و قطع کرده‌اند آن علایق که ایشان را قاطع است از حق، پیش از آنکه آن علایق بر ایشان راه بریده گرداند.

و گفت: هر که جهد نکند در معرفت خویش، قبول نکنند خدمت او.

و گفت: روح صلاح به هر که رسد لازم گیرد مطالبه نفس به صدق در جملهٔ احوال و هر که روح معرفت به وی رسد او بشناسد موارد و مصادر کارها و هر که روح مشاهده بدو رسد مکرم گردد به علم لدنی.

نقل است که او دعایی داشت آزموده. وقتی او را نگینی در دجله افتاد، آن دعا برخواند. حالی نگاه کرد نگین در میان کتاب بازیافت. شیخ ابونصر سراج گوید آن دعا این بود: یا جامع الناس لیوم لا ریب فیه اجمع ضالتی. چون وفاتش نزدیک آمد به بغداد بود و خاک او به شونیزیه است، آنجا که سری سقطی و جنید رحمة الله علیه.

بخش ۸۵ - ذکر شیخ ابوعلی ثقفی رحمةالله علیه: آن پرورده اسرار آن خوکردهٔ انوار آن مفتی تقوی آن مهدی معنی آن ولی صفی شیخ وقت بوعلی ثقفی رحمةالله علیه امام وقت بود و عزیز روزگار و صحبت بوحفص و حمدون یافته و در نشابور تصوف ازو آشکارا شد در علوم شرعی کمال داشت و در هر فنی مقدم بود و دست از همه بداشت و به علم اهل تصوف مشغول شد و در میان صوفیان در سخن آمد و بیانی نیکو داشت و خلقی عظیم چنانکه نقل است همسایهٔ داشت کبوتر باز و همه روز او را از آن زحمتی عظیم بودی که کبوترانش بر بام سرای نشستندی و او سنگ انداختی روزی شیخ نشسته بود و قرآن همی خواند همسایه سنگی در کبوتر انداخت سنگ بر پیشانی شیخ آمد و بشکست و خون بر روء او فرو دوید اصحاب شاد شدند و گفتند فردا به حاکم شهررود و شر او را دفع کند که به نزدیک امیر شیخ مقبول القول است و ما از زحمت او باز رهیم شیخ خدمتکاری را بخواند و گفت: در آن بوستان برو و چوبی باز کن و بیاور چون خادم چو ببیاورد گفت: اکنون برو به کبوتر بازده و بگو این کبوتران را بدن چوب برانگیز. بخش ۸۷ - ذکر شیخ علی رودباری رحمةالله علیه: آن رنج کشیده مجاهده آن گنج گزیده مشاهده آن بحر حلم و دوستداری شیخ علی رودباری رحمةالله علیه رحمة واسعة از کاملان اهل طریقت بود و از اهل فتوت و ظریفترین پیران و عالمترین ایشان به علم حقیقت و در معامله و ریاضت و کرامت و فراست بزرگوار بود و اهل بغداد جملهٔ حضرت او را خاضع بودند و جنید قایل به فضل او بود و به همه نوعی به صواب بود و در حقایق زبانی بلیغ داشت و در مصر مقیم بودی و صحبت جنید و نوری و ابن جلا یافته و او را کلماتی بلیغ و اشاراتی عالی است.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن صاحب همت آن ثابت امت آن کوه حلم آن بهر علم آن دولت باز ازلی و ابدی شیخ جعفر خلدی رحمةالله علیه عالم زمانه بود و در علم طریقت یگانه بود و از کبرای اصحاب جنید بود و از قدمای ایشان و در انواع علوم متبحر و در اصناف حقایق متعین و او را کلماتی عالی است. حوالهٔ آن با کسی دیگر کرد. وقتی می‌گفت: صد و سی و اند دیوان اهل تصوف نزدیک من است. گفتند از کتب محمد ترمذی هیچ هست ترا؟ گفت: نه که او را از شمار صوفیان ندانم که او آرایش مشایخ بود و مقبول بود.
هوش مصنوعی: او شخصی با اراده و ثابت قدم بود که در علم و دانش ممتاز و در بین جامعه علمی زمان خود شناخته شده بود. او رذیلت و نیکی را خوب می‌شناخت و در علوم مختلف مهارت داشت. همچنین، او از جمله بزرگان صوفیان به شمار می‌رفت و کلمات عمیق و ژرفی داشت که به دیگران ارجاع می‌شد. او در یکی از صحبت‌هایش به دیوان اهل تصوف اشاره کرد و پاسخ داد که کتاب‌های محمد ترمذی را در بین این متون نمی‌شناسد و او را از صف صوفیان نمی‌داند، چرا که او بیشتر مانند یک مرتب و محترم در میان مشایخ بود.
نقل است که شصت حج بکرده بود. مریدی داشت او را حمزه علوی گفتند. شبی حمزه قصد کرد که به خانه شیخ برود. شیخ گفت: امشب اینجا باش. مگر حمزه طعامی به مرغ در تنور خواست نهاد تا فرزندانش بخورند. گفت: اگر امشب اینجا باشم فردا نماز بامداد اینجا بباید کرد و بباید بود تا نماز بامداد و چاشتگاه با شیخ بگذارم و دیر شود و طفلان گرسنه بمانند و در بند من باشند، پس گفت: شیخا بروم. گفت: امشب اینجا بباش. گفت: مهمی دارم. گفت: تو دانی. به خانه آمد و آن طعام به مرغ در تنور نهاد. پس دیگر روز کنیزک را گفت: آن طعام بیار. کنیزک آن طعام را از تنور برآورد و در راه که میامد پایش بر سنگ افتاد و تابه بر زمین افتاد و بشکست و طعام بریخت، مرغ بر راهگذر بیفتاد. حمزه گفت: باز رو آن مرغ بیار تا بشویَم و بکار بریم. درین بودند که ناگاه سگی از در درآمد و مرغ را ببرد. گفت: اکنون چون این همه از دست بشد، باری برخیزم و صحبت شیخ از دست ندهم و به نزدیک شیخ آمد. شیخ را چون چشم برو افتاد گفت: هرکه گوشت پارهٔ دل مشایخ گوشت ندارد گوشت او به سگ دهند. حمزه پشیمان شد و توبه کرد.
هوش مصنوعی: نقل شده که شخصی به نام حمزه علوی، که مرید یک شیخ هست، تصمیم می‌گیرد شبی به خانه شیخ برود. اما شیخ به او توصیه می‌کند که همان‌جا بماند. حمزه در عوض تصمیم می‌گیرد غذایی برای فرزندانش آماده کند و در پی آن می‌گوید که اگر شب را در آنجا بماند، صبح نمی‌تواند به کارهایش برسد و فرزندانش گرسنه خواهند ماند. به همین دلیل، به خانه‌اش برمی‌گردد و غذا را آماده می‌کند. اما در روز بعد، وقتی کنیزک غذا را می‌آورد، پای او به سنگی می‌خورد و ظرف غذا به زمین می‌افتد و می‌شکند. در این حال، مرغی که برای خوردن آماده کرده بودند هم به دست سگی می‌افتد. حمزه به این نتیجه می‌رسد که از دست دادن تمام این چیزها بهتر است که به نزد شیخ برود و از صحبت‌های او استفاده کند. وقتی به نزد شیخ می‌رسد، شیخ به او می‌گوید که کسانی که به مشایخ رابطه دارند، نباید به خاطر مسائل دنیوی بی‌توجهی کنند. در نتیجه، حمزه از کارهای گذشته خود پشیمان می‌شود و تصمیم می‌گیرد توبه کند.
نقل است که یک روز پیغامبر را علیه السلام به خواب دید. گفت: تصوف چیست؟ گفت: ترک دعوی و پنهان داشتن معنی.
هوش مصنوعی: روزی پیامبر را در خواب دیدند و از او پرسیدند: تصوف چیست؟ پیامبر پاسخ داد: تصوف به معنای رها کردن ادعاها و پنهان نگه داشتن معنی واقعی است.
و از او پرسیدند که تصوف چیست؟ گفت: حالتی که درو ظاهر شود عین ربوبیت و مضمحل گردد عین عبودیت.
هوش مصنوعی: از او درباره تصوف سؤال کردند. او پاسخ داد که تصوف حالتی است که در آن، جلوه‌ای از خداوندی به نمایش در می‌آید و در عین حال، حالت بندگی به طور کامل محو می‌شود.
و گفت: تصوف طرح نفس است در عبودیت و بیرون آمدن از بشریت و نظر کردن به خدای تعالی به کلیت. و ازو پرسیدند از تلوین فقر، گفت: تلوین ایشان تلوینی برای زیادتی، از بهر آنکه هر که را تلوین نبود زیادتی نبود.
هوش مصنوعی: او گفت: تصوف یعنی راه و روشی برای پرورش جان در عبودیت و خروج از محدودیت‌های انسانی و توجه کامل به خداوند متعال. وقتی از او درباره "تلوین فقر" پرسیدند، گفت: مفهوم تلوین در اینجا بیانگر افزایش و فزونی است، چرا که اگر کسی تلوین نداشته باشد، نمی‌تواند به فزونی برسد.
و گفت: چون درویش را بینی که بسی خورد بدانکه او از سه چیز خالی نبود: یا وقتی که برو گذشته است و نه در آن وقت چنان بوده است که باید، یا بعد از این خواهد بود چنانکه نه بر جاده بود، یا در حال موافقتی ندارد.
هوش مصنوعی: او گفت: وقتی درویشی را ببینی که بسیار می‌خورد، بدان که او از سه حالت خالی نیست: یا در گذشته به این وضعیت رسیده و در آن زمان آن‌طور نبوده که باید، یا در آینده نیز به همین شکل خواهد بود و بر راه درست نخواهد بود، یا حالتی دارد که با اوضاع کنونی‌اش همخوانی ندارد.
او را پرسیدند از توکل، گفت: توکل آنست که اگر چیزی بود و اگر نبود دل در دو حالت یکسان بود، بلکه اگر نبود طرب درو بود و اگر بود او طرب در او نبود، بلکه توکل استقامت است با خدای تعالی در هر دو حالت.
هوش مصنوعی: او را درباره توکل پرسیدند و گفت: توکل یعنی این که اگر چیزی وجود داشت یا نداشت، دل آدم در هر دو حالت یکسان باشد. به عبارت دیگر، حتی اگر چیزی وجود نداشته باشد، خوشحالی در آن باشد و اگر هم وجود داشته باشد، خوشحالی در آن نباشد. درواقع توکل به معنای استقامت و ثابت قدمی در برابر خداوند در هر دو حالت است.
و گفت: خیر دنیا و آخرت در صبر یک ساعت است.
هوش مصنوعی: و گفت: خوشبختی در دنیا و آخرت در صبر کردن برای یک ساعت است.
و گفت: فتوت حقیر داشتن نفس است و بزرگ داشتن حرمت مسلمانان.
هوش مصنوعی: او گفت که جوانمردی یعنی داشتن نفس نیکو و احترام به کرامت مسلمانان.
و گفت: عقل آنست که ترا دور کند از مواضع هلاک.
هوش مصنوعی: عقل حقیقی به معنی این است که انسان را از جاهایی که خطر و آسیب در آنجاست دور نگه دارد.
و گفت: بندهٔ خاص باش خدای را تا از اغیار نگردی.
هوش مصنوعی: او گفت: خود را به عنوان بنده‌ای ویژه از خدای خود قرار بده تا از دیگران جدا باشی.
و گفت: سعی احرار از بهر نفس خویش نبود بلکه برای برادران بود.
هوش مصنوعی: او گفت: تلاش آزادگان تنها به خاطر خودشان نیست، بلکه به خاطر برادرانشان است.
و گفت: شریف همت باش که به همت شریف به مقام مردان توان رسید نه به مجاهدت.
هوش مصنوعی: او گفت: انسان باید دارای همت بلند باشد، زیرا با همت بلند می‌توان به جایگاه واقعی مردان رسید، نه تنها با تلاش و جهاد.
و گفت: لذت معامله نیابند با لذت نفس، از جهت آنکه اهل حقایق خود را دور کرده‌اند از اهل علایق و قطع کرده‌اند آن علایق که ایشان را قاطع است از حق، پیش از آنکه آن علایق بر ایشان راه بریده گرداند.
هوش مصنوعی: او گفت: افرادی که به حقیقت‌ها دست یافته‌اند، از لذت‌های دنیوی دور شده و وابستگی‌های خود را که مانع ارتباطشان با حقیقت است، قطع کرده‌اند. آن‌ها پیش از آنکه وابستگی‌ها بر مسیرشان تأثیر بگذارند، به این تصمیم رسیده‌اند.
و گفت: هر که جهد نکند در معرفت خویش، قبول نکنند خدمت او.
هوش مصنوعی: هر کس در درک و شناخت خود تلاش نکند، خدمات او مورد پذیرش قرار نخواهد گرفت.
و گفت: روح صلاح به هر که رسد لازم گیرد مطالبه نفس به صدق در جملهٔ احوال و هر که روح معرفت به وی رسد او بشناسد موارد و مصادر کارها و هر که روح مشاهده بدو رسد مکرم گردد به علم لدنی.
هوش مصنوعی: او گفت: در هرجا که روح صلاح حضور یابد، لازم است که فرد به صداقت در تمام حالات خود توجه کند. هر کس که روح معرفت به او برسد، می‌تواند منابع و زمینه‌های کارها را بشناسد. و هر کس که روح مشاهده به او دست یابد، به علم مخصوص و الهام یافته خواهد رسید.
نقل است که او دعایی داشت آزموده. وقتی او را نگینی در دجله افتاد، آن دعا برخواند. حالی نگاه کرد نگین در میان کتاب بازیافت. شیخ ابونصر سراج گوید آن دعا این بود: یا جامع الناس لیوم لا ریب فیه اجمع ضالتی. چون وفاتش نزدیک آمد به بغداد بود و خاک او به شونیزیه است، آنجا که سری سقطی و جنید رحمة الله علیه.
هوش مصنوعی: او دعایی را داشت که امتحان شده بود. زمانی که نگینی در رود دجله افتاد، آن دعا را شروع به خواندن کرد. ناگهان نگین را در میان کتاب پیدا کرد. شیخ ابونصر سراج می‌گوید که آن دعا اینگونه بود: "ای گردآورنده مردم در روزی که هیچ شکی در آن نیست، گم‌شده‌ام را جمع کن." زمانی که مرگش نزدیک شد، در بغداد بود و محل دفنش در منطقه شونیزیه است، جایی که قبر سری سقطی و جنید رحمت الله علیه قرار دارد.

حاشیه ها

1400/11/21 02:01
علی فتحی

درباره‌ی خط آخر:

شونیزیه محلی است در بغداد که مدفن بسیاری از بزرگان است. از جمله ابوالحسن سَرّی السَقَطی (سقط فروش: خُرده فروش) و جُنَید بغدادی (خواهرزاده‌ی سقطی)