گنجور

بخش ۷۳ - ذکر شیخ ممشاد دینوری رحمةالله علیه

آن ستوده رجال آن ربودهٔ جلال آن صاحب دولت زمانه آن عالی همت یگانه آن مجرد شده از کینه‌وری شیخ وقت ممشاد دینوری پیر عهد بود و یگانهٔ روزگار و ستوده بهمه کمالی و برگزیده به همه خصالی و در ریاضت و خدمت و مشاهدت و حرمت آیتی بود و پیوسته در خانقاه بسته داشتی چون مسافر بدر خانقاه رسیدی او در پس درآمدی و گفتی مسافری یا مقیم اگر مقیمی درآی و اگر مسافری این خانقاه جای تو نیست که روزی چند بباشی و ما با تو خوی کنیم آنگاه بروی و ما را در فراق تو طاقت نبود.

وقتی مردی به نزدیک او آمد وگفت: دعائی در کار من کن گفت: برو بکوی خدا شو تا بدعاء ممشادت حاجت نبود مرد گفت: یا شیخ گوی خدا کجا است گفت: آنجا که تو نباشی مرد برفت و از میان خلق عزلت گرفت ودولت اورا دریافت وهم‌نشین سعادت گشت و با حق آرام گرفت تا چنان شد که وقتی عظیم آمد بدینور رسید خلق همه روی به صومعه ممشاد نهادند در آن میان آن جوانمرد را دیدندی آمد و سجاده بر روی آب افکنده و آب او را مر آورد چون ممشاد او را بدید گفت: این چه حالتست جوانمرد گفت: مرا این دادی و می‌پرسی اینک حق تعالی مرا از دعاء ممشاد و غیر او مستغنی گردانیده و بدینجا رسانید که می‌بینی.

نقلست که گفت: چون دانستم که کارگاه درویشان همه حقیقت باشد دیگر با هیچ درویشی مزاح نکردم که وقتی درویشی نزدیک ما آمد و گفت: ایهاالشیخ می‌خواهم که مرا عصیدهٔ کنی ناگاه بر زبانم برفت که ارادت و عصیده روی به بادیه نهاد وهمین می‌گفت. تا در همان بمرد.

نقلست که گفت: مرا وامی بود و من بدان مشغول دل بودم بخواب دیدم که کسی می‌گفت: یا بخیل این مقدار که فراستدی بر ماست تو خوش فرا گیر و مترس بر تو فراستدن و برما دادن بعد از آن با هیچ قصاب و بقال شمارنکردم.

و اورا کلماتی عالی است و سخن اوست که گفت: اصنام مختلف‌اند بعضی را از خلق بت نفس اوست و بعضی را فرزند او و بعض را مال او و بعض را زن او و بعض را حرمت او بعض را نماز و روزه و زکوة او و حال او و بت بسیارست هر یکی از خلق بستهٔ بتی انداز این بتان و فراز این بتان هیچ کس را نیست مگر آنرا که نبیند نفس خویش را حال ومحل و هیچ اعتمادش نبود بر افعال خویش شکر نگوید بلکه چنان باید که هرچه ازو ظاهر شود از خیر و شر بدان از نفس خویش راضی نبود و ملامت کنندهٔ خویش بود.

و گفت: ادب بجا آوردن مرید حرمت پیران بود و نگاهداشتن خدمت برادران و از سبب‌ها بیرون آمدن و آداب شرع بر خویشتن نگاهداشتن.

و گفت: هرگز در نزدیکی پیری نشدم الا ازحال خویش خالی شده و منتظر برکات او می‌بودم تا چه درآید.

و گفت: هر که پیش پیری شود برای خطر خویش منقطع ماند از کرامت درنشست با او.

و سخن اوست که گفت: در صحبت اهل صلاح صلاح دل پدید آید و درصحبت اهل فساد فساد دل ظاهر شود و گفت اسباب علائق است و تعویق موانع اسباب بمسبوق قضا فراغت و نیکوترین حال مردان آنست که کسی افتاده بود از نفس او دید خلق و اعتماد کرده بود در جمله کارها بر خدای تعالی.

و گفت: فراغت دل در خالی بودنست از آنچه اهل دنیا دست درو زده‌اند از فضول دنیا.

و گفت: اگر حکمت اولین و آخرین جمع کنی و دعوی کنی به جمله احوال سادات اولیا هرگز بدرجه عارفان نرسی تا سرتو ساکن نشود بخداءتعالی واستواری در تو پدید نیاید بر آنچه خداء تعالی ضمان کرده است ترا.

و گفت: جمله معرفت صدق افتقار بخدای تعالی.

و گفت: معرفت بسه وجه حاصل شود یکی به تفکر در امور که چگونه آنرا تدبیر کرده است و دیگر در مقادیر که چگونه آنرا تقدیر کرده است و در خلق چگونه آنرا آفریده است اگر کسی شرح این سه کلمات بازدهد مجلدی برآید اما این کتاب جاء آن نیست.

و گفت: جمع آنست که خلق را جمع گردانید درتوحید و تفرقه آنست که در شریعتشان متفرق گردانید.

وگفت: طریق حق بعید است و صبر بر آن شدید.

و گفت: حکما که حکمت یافتند به خاموشی یافتند و تفکر.

و گفت: ارواح انبیا در حال کشف و مشاهده‌اند و ارواح صدیقان در قربت و اطلاع.

و گفت: تصوف صفاء اسرار است و عمل کردن بدانچه رضاء جبار است و صحبت داشتن با خلق بی‌اختیار.

و گفت: تصوف توانگری نمودنست و مجهولی گزیدن که خلق نداند و دست بداشتن چیزی که بکار نیاید.

و گفت: توکل وداع کردن طمع است از هر چه طبع و دل ونفس بدان میل کند.

از او پرسیدند که درویش گرسنه شود چه کند گفت: نماز کند گفتند اگر قوت ندارد گفت: بخسبد گفتند اگر نتواند خفت گفت: حق تعالی درویش را از این سه چیز خالی ندارد یا قوت یا قضا یا اجل.

و چون وفاتش نزدیک رسید گفتند آخر علت تو چگونه است گفت: علت را از من پرسید گفتند بگو لا اله الا الله روی به دیوار کرد و گفت: همگی من بتو فانی شد جزاءآن کسی که ترادوست دارد این بود یکی گفت: خداء تعالی با تو چه کرد گفت: سی سال است تا بهشت بر من عرضه می‌کند در آنجا ننگرسته‌ام گفتند دل خویش چگونه می‌یابی گفت: سی سالست تا دل خویش را گم کرده‌ام و خواسته‌ام تا بازیابم نیافتم چون درین مدت باز نیافته‌ام درین حال که جمله صدیقان دل گم کنند من چگونه بازخواهم یافت این بگفت: و جان تسلیم کرد، رحمةالله علیه.

بخش ۷۲ - ذکر ابراهیم خواص رحمةالله علیه: ذکر متأخران از مشایخ کبار رحمته الله علیهم اجمعینبخش ۷۴ - ذکر شیخ ابوبکر شبلی رحمةالله علیه: آن غرق بحر دولت آن برق ابر عزت آن گردن شکن مدعیان آن سرافراز منقیان آن پرتو از عالم حسی و عقلی شیخ وقت ابوبکر شبلی رحمةالله علیه ازکبار و اجله مشایخ بود و ازمعتبران و محتشمان طریقت و سید قوم و امام اهل تصوف و وحید عصر و بحال و علم ب ی همتا و نکت و اشارات و رموز و عبارات و ریاضات و کرامات او بیش از آنست که در حد حصر و احصاء آید جمله مشایخ عصر را دیده بود ودر علوم طریقت یگانه و احادیث بسی نوشته بود و شنوده و فقیه به مذهب مالک و مالکی مذهب و حجتی بود بر خلق خداء که آنچه او کرد بهمه نوعی بصفت درنیاید و آنچه او کشید در عبارت نگنجد از اول تا آخر مردانه بود و هرگز فتوری و ضعفی به حال او راه نیافت و شدت لهب شوق او بهیچ آرام نگرفت چهل قوصره از احادیث برخوانده بود و گفت: سی سال فقه و حدیث خواندم تا آفتابم از سینه برآمد پس بدرگاه آن استادان شدم که هاتوافقه الله بیایید و از علم الله چیزی بازگویید کس چیزی ندانست گفت: که نشان چیزی از چیزی بود از غیب هیچ نشان نبود عجب حدیثی بدانستم که شما در شب مدلهم ایدوما در صبح ظاهر شکر بکردیم و ولایت بدزد سپردیم تا کرد با ما آنچه کرد.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن ستوده رجال آن ربودهٔ جلال آن صاحب دولت زمانه آن عالی همت یگانه آن مجرد شده از کینه‌وری شیخ وقت ممشاد دینوری پیر عهد بود و یگانهٔ روزگار و ستوده بهمه کمالی و برگزیده به همه خصالی و در ریاضت و خدمت و مشاهدت و حرمت آیتی بود و پیوسته در خانقاه بسته داشتی چون مسافر بدر خانقاه رسیدی او در پس درآمدی و گفتی مسافری یا مقیم اگر مقیمی درآی و اگر مسافری این خانقاه جای تو نیست که روزی چند بباشی و ما با تو خوی کنیم آنگاه بروی و ما را در فراق تو طاقت نبود.
هوش مصنوعی: آن فرد بزرگوار، صاحب مقام و جلال، که در زمان خود دارای عظمت و اراده‌ای مثال‌زدنی بود، شخصی بود از نسل کسانی که از کینه و حسادت دور شده و در دین و تقوا مشهور بود. او در میان مردم روزگار خود یگانه و بی‌نظیر بود و به تمامی ویژگی‌های نیکو شناخته می‌شد. در مسیر ریاضت، خدمت، مشاهده و احترام، او تصویری از کمال و فضیلت به حساب می‌آمد. او همیشه در خانقاه می‌ماند و وقتی مسافری به آنجا می‌رسید، از او می‌پرسید که آیا او مسافر است یا مقیم. اگر مسافر بود، به او می‌گفت که در این مکان نباید بماند زیرا ممکن است که روزی با او آشنا شود و برای وداع با او تحمل نداشته باشند.
وقتی مردی به نزدیک او آمد وگفت: دعائی در کار من کن گفت: برو بکوی خدا شو تا بدعاء ممشادت حاجت نبود مرد گفت: یا شیخ گوی خدا کجا است گفت: آنجا که تو نباشی مرد برفت و از میان خلق عزلت گرفت ودولت اورا دریافت وهم‌نشین سعادت گشت و با حق آرام گرفت تا چنان شد که وقتی عظیم آمد بدینور رسید خلق همه روی به صومعه ممشاد نهادند در آن میان آن جوانمرد را دیدندی آمد و سجاده بر روی آب افکنده و آب او را مر آورد چون ممشاد او را بدید گفت: این چه حالتست جوانمرد گفت: مرا این دادی و می‌پرسی اینک حق تعالی مرا از دعاء ممشاد و غیر او مستغنی گردانیده و بدینجا رسانید که می‌بینی.
هوش مصنوعی: روزی مردی به فردی نزدیک شد و از او خواست تا برایش دعا کند. او پاسخ داد که باید به خداوند مراجعه کند تا نیازی به دعا نداشته باشد. مرد پرسید: «خدا کجاست؟» او گفت: «جایی که تو نیستی.» مرد رفت و از میان مردم جدا شد، به آرامش رسید و در کنار سعادت قرار گرفت. با حق انس گرفت تا جایی که در یک روز مهم، وقتی به نور رسید، همه مردم به سوی صومعه او روانه شدند. در میان آن‌ها، آن جوانمرد را دیدند که سجاده‌اش را روی آب گذاشته و آب او را در بر گرفته بود. وقتی او را دید، سؤال کرد: «این چه حالتی است؟» جوانمرد پاسخ داد: «این احوال را تو به من دادی و حالا می‌پرسی. خداوند مرا از دعا و غیر آن بی‌نیاز کرده و به این جایگاه رسانده است که می‌بینی.»
نقلست که گفت: چون دانستم که کارگاه درویشان همه حقیقت باشد دیگر با هیچ درویشی مزاح نکردم که وقتی درویشی نزدیک ما آمد و گفت: ایهاالشیخ می‌خواهم که مرا عصیدهٔ کنی ناگاه بر زبانم برفت که ارادت و عصیده روی به بادیه نهاد وهمین می‌گفت. تا در همان بمرد.
هوش مصنوعی: نقل شده است که شخصی گفت: وقتی فهمیدم که کار درویشان تماماً به حقیقت مربوط می‌شود، دیگر با هیچ درویشی مزاح نکردم. یک بار درویشی نزد ما آمد و گفت: ای شیخ، می‌خواهم که مرا اصلاح کنی. ناگهان از زبانم بیرون آمد که ارادت و اصلاح به بیابان رفته است و همین را می‌گفت. در نهایت آن درویش در همان جا فوت کرد.
نقلست که گفت: مرا وامی بود و من بدان مشغول دل بودم بخواب دیدم که کسی می‌گفت: یا بخیل این مقدار که فراستدی بر ماست تو خوش فرا گیر و مترس بر تو فراستدن و برما دادن بعد از آن با هیچ قصاب و بقال شمارنکردم.
هوش مصنوعی: روایت شده که شخصی می‌گوید: من به خاطر بدهی‌ام در فکر و دغدغه بودم. در خواب شخصی را دیدم که می‌گفت: ای بخیل، این مقدار که به ما داده‌ای به خاطر خودت است، پس خوشحال باش و نترس که بعد از این، چیزی به تو داده نخواهد شد. از آن پس، دیگر با هیچ قصاب یا بقالی حساب و کتاب نکردم.
و اورا کلماتی عالی است و سخن اوست که گفت: اصنام مختلف‌اند بعضی را از خلق بت نفس اوست و بعضی را فرزند او و بعض را مال او و بعض را زن او و بعض را حرمت او بعض را نماز و روزه و زکوة او و حال او و بت بسیارست هر یکی از خلق بستهٔ بتی انداز این بتان و فراز این بتان هیچ کس را نیست مگر آنرا که نبیند نفس خویش را حال ومحل و هیچ اعتمادش نبود بر افعال خویش شکر نگوید بلکه چنان باید که هرچه ازو ظاهر شود از خیر و شر بدان از نفس خویش راضی نبود و ملامت کنندهٔ خویش بود.
هوش مصنوعی: او سخنانی عمیق و موثر دارد و می‌گوید که بت‌ها اشکال متفاوتی دارند. برخی از آن‌ها به نفس انسان مربوط می‌شوند، برخی به فرزندان او، برخی به مال، برخی به همسر، و برخی به احترام. همچنین، عبادات مانند نماز، روزه و زکات هم می‌تواند صاحب خویش را به بت تبدیل کند. در واقع، هر انسانی به نوعی به بتی وابسته است و هیچ کس نمی‌تواند به راحتی نفس خود را ببیند و در مورد وضعیت و حال خود اعتماد داشته باشد. انسان باید در برابر اعمال خود محتاط باشد و از خود راضی نباشد، بلکه در مقابل هر گونه خیری یا شری که از او ظاهر می‌شود، باید به انتقاد از خود بپردازد.
و گفت: ادب بجا آوردن مرید حرمت پیران بود و نگاهداشتن خدمت برادران و از سبب‌ها بیرون آمدن و آداب شرع بر خویشتن نگاهداشتن.
هوش مصنوعی: او گفت: احترام گذاشتن به آموزگاران و حفظ ارتباط با برادران، بخشی از ادب است. همچنین باید از دقت در رعایت قوانین شرع و دوری از عوامل خودسرانه نیز مراقبت کنیم.
و گفت: هرگز در نزدیکی پیری نشدم الا ازحال خویش خالی شده و منتظر برکات او می‌بودم تا چه درآید.
هوش مصنوعی: او گفت: هرگز در نزدیکی یک فرد پیر قرار نگرفته‌ام مگر اینکه از حال خود خالی شده و منتظر برکت‌های او بوده‌ام تا ببینم چه چیزی نصیبم می‌شود.
و گفت: هر که پیش پیری شود برای خطر خویش منقطع ماند از کرامت درنشست با او.
هوش مصنوعی: و گفت: هر کس که به نزد پیران برود و از آن‌ها دور نشود، باید از خطراتی که ممکن است برایش پیش بیاید آگاه باشد و در ارتباط با آن‌ها احتیاط کند.
و سخن اوست که گفت: در صحبت اهل صلاح صلاح دل پدید آید و درصحبت اهل فساد فساد دل ظاهر شود و گفت اسباب علائق است و تعویق موانع اسباب بمسبوق قضا فراغت و نیکوترین حال مردان آنست که کسی افتاده بود از نفس او دید خلق و اعتماد کرده بود در جمله کارها بر خدای تعالی.
هوش مصنوعی: او بیان می‌کند که در کنار افراد نیکوکار، دل انسان پاک و سالم می‌شود، در حالی که در جمع افرادی با فساد و بدی، فساد و ناپاکی در دل انسان پدیدار می‌شود. همچنین اشاره می‌کند که علایق و وابستگی‌ها در زندگی انسان مؤثرند و موانع این وابستگی‌ها باید برطرف شوند تا انسان به آرامش برسد. بهترین حالت برای یک انسان این است که اگر در شرایط سختی قرار گرفت، توجهش به دیگران نباشد و تنها به خداوند اعتماد کند و در تمام امور به او توکل کند.
و گفت: فراغت دل در خالی بودنست از آنچه اهل دنیا دست درو زده‌اند از فضول دنیا.
هوش مصنوعی: او گفت: آرامش قلب در این است که از چیزهایی که مردم دنیا به آنها تعلق دارند و به دنبال آن‌ها می‌گردند، خالی باشیم.
و گفت: اگر حکمت اولین و آخرین جمع کنی و دعوی کنی به جمله احوال سادات اولیا هرگز بدرجه عارفان نرسی تا سرتو ساکن نشود بخداءتعالی واستواری در تو پدید نیاید بر آنچه خداء تعالی ضمان کرده است ترا.
هوش مصنوعی: او گفت: اگر همهٔ حکمت‌ها را از آغاز تا پایان جمع‌آوری کنی و دربارهٔ حالات بزرگان دین ادعا کنی، هرگز به سطح عارفان نخواهی رسید مگر اینکه دل تو آرام گیرد و در تو ثبات و استواری ایجاد شود بر آنچه خداوند متعال برای تو ضمانت کرده است.
و گفت: جمله معرفت صدق افتقار بخدای تعالی.
هوش مصنوعی: او گفت: تمام معرفت به حقیقت وابسته است به خداوند متعال.
و گفت: معرفت بسه وجه حاصل شود یکی به تفکر در امور که چگونه آنرا تدبیر کرده است و دیگر در مقادیر که چگونه آنرا تقدیر کرده است و در خلق چگونه آنرا آفریده است اگر کسی شرح این سه کلمات بازدهد مجلدی برآید اما این کتاب جاء آن نیست.
هوش مصنوعی: معرفت از سه راه به دست می‌آید: نخست از طریق تفکر در امور، که بررسی کنیم چطور آن‌ها مدیریت شده‌اند؛ دوم از طریق بررسی مقادیر، که دریابیم چگونه آن‌ها اندازه‌گیری و تقدیر شده‌اند؛ و سوم از طریق شناخت خلق، که بفهمیم چگونه آفریده شده‌اند. اگر کسی بخواهد توضیح این سه کلمه را بدهد، کتابی بزرگ خواهد نوشت، اما این متن جای آن نیست.
و گفت: جمع آنست که خلق را جمع گردانید درتوحید و تفرقه آنست که در شریعتشان متفرق گردانید.
هوش مصنوعی: او گفت: اصل مطلب این است که مردم باید در توحید وحدت داشته باشند و تفرقه در حقیقت این است که در دین و شریعت خود پراکنده شوند.
وگفت: طریق حق بعید است و صبر بر آن شدید.
هوش مصنوعی: او گفت: راه حق دور از دسترس است و تحمل بر آن دشوار.
و گفت: حکما که حکمت یافتند به خاموشی یافتند و تفکر.
هوش مصنوعی: او گفت: فیلسوفان و دانشمندان وقتی به حکمت دست پیدا کردند، به سکوت و تفکر روی آوردند.
و گفت: ارواح انبیا در حال کشف و مشاهده‌اند و ارواح صدیقان در قربت و اطلاع.
هوش مصنوعی: او گفت: روح‌های پیامبران در حال شناخت و مشاهده هستند و روح‌های صالحان در نزدیکی و آگاهی قرار دارند.
و گفت: تصوف صفاء اسرار است و عمل کردن بدانچه رضاء جبار است و صحبت داشتن با خلق بی‌اختیار.
هوش مصنوعی: او گفت: تصوف به معنای پاکی رازهاست و انجام کارهایی که مورد رضایت خداوند باشد و همچنین داشتن ارتباط با مردم بدون هیچگونه تسلطی بر آن ارتباط.
و گفت: تصوف توانگری نمودنست و مجهولی گزیدن که خلق نداند و دست بداشتن چیزی که بکار نیاید.
هوش مصنوعی: او گفت: تصوف به معنای ثروتمند شدن و انتخاب چیزهایی است که برای دیگران ناشناخته باشد و همچنین به دست گرفتن چیزهایی که فایده‌ای ندارند.
و گفت: توکل وداع کردن طمع است از هر چه طبع و دل ونفس بدان میل کند.
هوش مصنوعی: او گفت: توکل و وداع کردن به معنای رها کردن هر چیزی است که دل و نفس به آن تمایل دارد.
از او پرسیدند که درویش گرسنه شود چه کند گفت: نماز کند گفتند اگر قوت ندارد گفت: بخسبد گفتند اگر نتواند خفت گفت: حق تعالی درویش را از این سه چیز خالی ندارد یا قوت یا قضا یا اجل.
هوش مصنوعی: از او پرسیدند که اگر درویش گرسنه شود، چه باید بکند. او پاسخ داد که باید نماز بخواند. وقتی گفتند که اگر غذایی ندارد چه کار کند، گفت باید استراحت کند. و وقتی گفتند اگر نتواند بخوابد چه کند، گفت: خداوند هیچ درویشی را از این سه چیز خالی نمی‌گذارد: یا غذایی برایش می‌آورد، یا سرنوشتی برایش می‌نویسد، یا اجلش را مقرر می‌کند.
و چون وفاتش نزدیک رسید گفتند آخر علت تو چگونه است گفت: علت را از من پرسید گفتند بگو لا اله الا الله روی به دیوار کرد و گفت: همگی من بتو فانی شد جزاءآن کسی که ترادوست دارد این بود یکی گفت: خداء تعالی با تو چه کرد گفت: سی سال است تا بهشت بر من عرضه می‌کند در آنجا ننگرسته‌ام گفتند دل خویش چگونه می‌یابی گفت: سی سالست تا دل خویش را گم کرده‌ام و خواسته‌ام تا بازیابم نیافتم چون درین مدت باز نیافته‌ام درین حال که جمله صدیقان دل گم کنند من چگونه بازخواهم یافت این بگفت: و جان تسلیم کرد، رحمةالله علیه.
هوش مصنوعی: وقتی زمان وفاتش نزدیک شد، از او درباره علت حالش پرسیدند و او پاسخ داد که علت را بگویند. سپس رو به دیوار کرد و گفت: "همه چیز برای من فانی شده است، جز کسی که تو را دوست داشته باشد." یکی از حاضران از او پرسید: "خداوند متعال با تو چه کرد؟" او پاسخ داد: "سی سال است که بهشت برای من نمایان شده، اما من به آن نگاه نکرده‌ام." و سپس از حال دلش پرسیدند. او گفت: "سی سال است که دل خود را گم کرده‌ام و در جستجوی آن هستم، ولی نیافته‌ام. با این حال، در زمانی که همه صدیقان دل خود را گم کرده‌اند، من چگونه می‌توانم آن را بیابم؟" پس از این سخنان، جانش را تسلیم کرد و مورد رحمت خدا قرار گرفت.