گنجور

بخش ۷ - ذکر ابوحازم مکی رحمة الله علیه

آن مخلص متقی، آن مقتدای مهتدی، آن شمع سابقان، آن صبح صادقان، آن فقیر غنی، ابوحازم مکی رحمة الله علیه، در مجاهده و مشاهده بی‌نظیر بود، و پیشوای بسی مشایخ بود، و عمری دراز یافته بود، و ابوعمر و عثمان مکی در شان او مبالغتی تمام دارد، و سخن او مقبول همه دل‌هاست، و کلید همه مشکل‌ها؛ و کلام او در کتب بسیار است. هر که زیاده خواهد می‌طلبد اما از جهت تبرّک را کلمه‌ای چند نقل می‌کنیم و بر حد اختصار رویم که اگر زیادت شرح او دهیم سخن دراز گردد، و این تمام است که بدانی که از بزرگان تابعین بوده است، و بسیار کس را از صحابه دیده است، چون انس بن مالک و بوهریره رضی الله عنهما. هشام بن عبدالملک از ابوحازم پرسید که: آن چیست که بدان نجات یابیم در این کار؟

گفت: هر درمی که بستانی از جایی ستانی که حلال بود و به جایی صرف کنی که به حق بود.

گفت: این که تواند کرد؟

گفت: آنکه از دوزخ گریزان بود و بهشت را جویان بود و طالب رضای رحمان بود و سخن اوست که بر شما باد که از دنیا احتراز کنید که به من درست چنین رسیده است که روز قیامت بنده‌ای را که دنیا را عظیم داشته بود به پای کنند بر سر جمع، پس منادی کنند که بنگرید که این بنده‌ای است که آنچه حق تعالی آن را حقیر داشته است و آنچه خدای دشمن داشته او دوست و عزیز داشته است و آنچه خدای انداخته است او برگرفته.

وگفت: در دنیا هیچ چیز نیست که بدان شاد شوی که نه در زیر وی چیزی است که بدان اندوهگین شوی اما شادی صافی خود نیافریده است.

و گفت: اندکی از دنیا تو را مشغول گرداند از بسیاری آخرت.

و گفت: همه چیز اندر دو چیز یافتم یکی مرا و یکی نه مرا. آنکه مراست اگر بسیار از آن بگریزم هم سوی من آید و آنکه نه مراست اگر بسی جهد کنم به جهد خویش هرگز در دنیا نیابم.

و گفت: اگر من از دعا محروم مانم بر من بسی دشوارتر از آن بود که از اجابت.

و گفت: تو در روزگاری افتاده‌ای که به قول از فعل راضی شده‌اند و به علم از عمل خرسند گشته‌اند. پس تو در میان بدترین مردمان و بدترین روزگار مانده‌ای.

کسی از وی پرسید: که مال تو چیست؟

گفت: مال من رضای خدای تعالی است و بی‌نیازی است از خلق و لامحاله هر که به حق راضی بوَد از خلق مستغنی بوَد.

و فراغت او از خلق تا حدی بود که به قصابی بگذشت که گوشت فربه داشت. گفت: از این گوشت بستان.

گفت: سیم ندارم.

گفت: تو را زمان دهم.

گفت: من خویشتن را زمان دهم نکوتر از آن که تو مرا زمان دهی، و من خود آراسته گردانم.

قصاب گفت: لاجرم استخوان‌های پهلوت پدید آمده است.

گفت: کرمان‌ِ گور را این بس بوَد‌.

بزرگی گفته است از مشایخ که به نزدیک بوحازم درآمدم. وی را یافتم خفته. زمانی صبر کردم تا بیدار شد. گفت: در این ساعت پیغامبر را به‌خواب دیدم صلی الله علیه و سلم که مرا به تو پیغام داد و گفت: حق مادر نگاه داشتن تو را بسی بهتر از حج کردن. بازگرد و رضای او طلب کن.

من از آنجا بازگشتم و به مکه نرفتم. رحمة الله علیه.

بخش ۶ - ذکر حبیب عجمی رحمة الله علیه: آن ولی قبه غیرت، آن صفی پرده وحدت، آن صاحب یقین بی گمان، آن خلوت نشین بی نشان، آن فقیر عدمی، حبیب عجمی رحمة الله علیه، صاحب صدق و صاحب همت بود، و کرامات و ریاضات کامل داشت، و در ابتدا مال دار بود و ربا دادی و به بصره نشستی و هر روز به تقاضای معاملان خود شدی. اگر سیمی نیافتی پایمزد طلب کردی و نفقه خود هر روز از آن ساختی. روزی به طلب وام‌داری رفته بود، آن وامدار در خانه نبود، چون او را ندید پایمزد طلب کرد. زن وامدار گفت: شوهرم حاضر نیست و من چیزی ندارم که تو را دهم. گوسفند کشته بودیم، جز گردن او نمانده است. اگر خواهی تو را دهم. بخش ۸ - ذکر عتبة بن الغلام رحمة الله علیه: آن سوخته جمال، آن گم شده وصال، آن بحر وفا، آن کان صفا، آن خواجه ایام، آن عتبة الغلام رحمة الله علیه، مقبول اهل دل بود و روشی عجیب داشت. ستوده به همه زبانها و شاگرد حسن بصری بود. وقتی به کنار دریا می‌گذشت عتبه بر سر آب روان شد. حسن بر ساحل عجب بماند. به تعجب گفت: آیا این درجه به چه یافتی؟

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن مخلص متقی، آن مقتدای مهتدی، آن شمع سابقان، آن صبح صادقان، آن فقیر غنی، ابوحازم مکی رحمة الله علیه، در مجاهده و مشاهده بی‌نظیر بود، و پیشوای بسی مشایخ بود، و عمری دراز یافته بود، و ابوعمر و عثمان مکی در شان او مبالغتی تمام دارد، و سخن او مقبول همه دل‌هاست، و کلید همه مشکل‌ها؛ و کلام او در کتب بسیار است. هر که زیاده خواهد می‌طلبد اما از جهت تبرّک را کلمه‌ای چند نقل می‌کنیم و بر حد اختصار رویم که اگر زیادت شرح او دهیم سخن دراز گردد، و این تمام است که بدانی که از بزرگان تابعین بوده است، و بسیار کس را از صحابه دیده است، چون انس بن مالک و بوهریره رضی الله عنهما. هشام بن عبدالملک از ابوحازم پرسید که: آن چیست که بدان نجات یابیم در این کار؟
هوش مصنوعی: ابوحازم مکی، فردی متقی و پرهیزگار، یکی از رهبران مذهبی و پیشوای بسیاری از بزرگان حوزه علم و معرفت بود. او در مجاهده و مشاهده دارای ویژگی‌های منحصر به فردی بود و عمری طولانی را سپری کرده بود. درباره او افواهات زیادی وجود دارد، و سخنانش همواره در دل‌ها مورد قبول واقع می‌شود و کلید حل بسیاری از مشکلات است. آثار و کلمات او در چندین کتاب ثبت شده است. برای تبرک به ذکر چند جمله از او بسنده می‌کنیم و سعی می‌کنیم به اختصار بپردازیم تا از طولانی شدن صحبت جلوگیری شود. او از بزرگان تابعین به شمار می‌آید و در زمان خود با بسیاری از صحابه چون انس بن مالک و بوهریره ملاقات کرده است. روزی هشام بن عبدالملک از ابوحازم پرسید که چگونه می‌توانیم در این کار نجات یابیم؟
گفت: هر درمی که بستانی از جایی ستانی که حلال بود و به جایی صرف کنی که به حق بود.
هوش مصنوعی: فرمود: هر درآمدی که به دست می‌آوری باید از منبعی حلال باشد و آن را در جایی هزینه کنی که مطابق با حق و درست باشد.
گفت: این که تواند کرد؟
هوش مصنوعی: او گفت: آیا این کار را می‌توانی انجام دهی؟
گفت: آنکه از دوزخ گریزان بود و بهشت را جویان بود و طالب رضای رحمان بود و سخن اوست که بر شما باد که از دنیا احتراز کنید که به من درست چنین رسیده است که روز قیامت بنده‌ای را که دنیا را عظیم داشته بود به پای کنند بر سر جمع، پس منادی کنند که بنگرید که این بنده‌ای است که آنچه حق تعالی آن را حقیر داشته است و آنچه خدای دشمن داشته او دوست و عزیز داشته است و آنچه خدای انداخته است او برگرفته.
هوش مصنوعی: او گفت: کسی که از آتش دوزخ فرار می‌کند و به دنبال بهشت و رضایت خداوند است، باید بدانید که از دنیا دوری کنید. به من اینگونه رسیده است که در روز قیامت، بنده‌ای که دنیا را بزرگ می‌دانسته، در حضور جمعیت به پایش می‌افتند و ندا می‌دهند که توجه کنید به این بنده‌ای که آنچه خداوند ناچیز شمرده، او آن را بزرگ دانسته و آنچه را که خداوند دشمن داشته، او دوست و گرامی داشته و چیزهایی که خداوند کنار گذاشته، او برگزیده است.
وگفت: در دنیا هیچ چیز نیست که بدان شاد شوی که نه در زیر وی چیزی است که بدان اندوهگین شوی اما شادی صافی خود نیافریده است.
هوش مصنوعی: او گفت: در دنیا هیچ چیزی وجود ندارد که موجب شادی تو شود بدون اینکه در زیر آن چیزی وجود داشته باشد که تو را ناراحت کند. اما توجه داشته باش که شادی خالص به خودی خود ایجاد نشده است.
و گفت: اندکی از دنیا تو را مشغول گرداند از بسیاری آخرت.
هوش مصنوعی: او گفت: اگر کمی از دنیا تو را سرگرم کند، ممکن است از بسیاری از امور آخرت غافل شوی.
و گفت: همه چیز اندر دو چیز یافتم یکی مرا و یکی نه مرا. آنکه مراست اگر بسیار از آن بگریزم هم سوی من آید و آنکه نه مراست اگر بسی جهد کنم به جهد خویش هرگز در دنیا نیابم.
هوش مصنوعی: او گفت: من همه چیز را در دو مقوله پیدا کردم: یکی متعلق به خودم و دیگری متعلق به دیگران. آنچه که متعلق به من است، حتی اگر از آن دور شوم، باز هم به سمت من خواهد آمد. اما آنچه که متعلق به من نیست، هرچقدر هم تلاش کنم، هیچ وقت در زندگی پیدا نخواهم کرد.
و گفت: اگر من از دعا محروم مانم بر من بسی دشوارتر از آن بود که از اجابت.
هوش مصنوعی: او گفت: اگر من از دعا کردن محروم شوم، برایم بسیار سخت‌تر خواهد بود تا اینکه دعایم مستجاب نشود.
و گفت: تو در روزگاری افتاده‌ای که به قول از فعل راضی شده‌اند و به علم از عمل خرسند گشته‌اند. پس تو در میان بدترین مردمان و بدترین روزگار مانده‌ای.
هوش مصنوعی: او گفت: تو در زمانی زندگی می‌کنی که مردم به جای عمل به حرف‌ها اکتفا کرده‌اند و به جای عمل به علم بسنده کرده‌اند. بنابراین، تو در بدترین شرایط و در میان بدترین آدم‌ها قرار گرفته‌ای.
کسی از وی پرسید: که مال تو چیست؟
هوش مصنوعی: کسی از او سوال کرد: اموال تو چیست؟
گفت: مال من رضای خدای تعالی است و بی‌نیازی است از خلق و لامحاله هر که به حق راضی بوَد از خلق مستغنی بوَد.
هوش مصنوعی: او گفت: ثروت من یاد خداوند متعال است و به هیچ چیز از مخلوقات نیازی ندارم. این امر حتمی است که هر کس به حق راضی باشد، از مخلوقات بی‌نیاز خواهد بود.
و فراغت او از خلق تا حدی بود که به قصابی بگذشت که گوشت فربه داشت. گفت: از این گوشت بستان.
هوش مصنوعی: او به قدری از دنیای مردم فاصله گرفته بود که به یک قصابی رفت که گوشت‌های باکیفیتی داشت. گفت: از این گوشت بگیر.
گفت: سیم ندارم.
هوش مصنوعی: او گفت: من سیمی ندارم.
گفت: تو را زمان دهم.
هوش مصنوعی: گفت: من به تو زمان می‌دهم.
گفت: من خویشتن را زمان دهم نکوتر از آن که تو مرا زمان دهی، و من خود آراسته گردانم.
هوش مصنوعی: او گفت: من به خودم زمان بیشتری می‌دهم تا بهتر از آنچه تو به من زمان می‌دهی، شوم و خود را زیباتر و آراسته‌تر کنم.
قصاب گفت: لاجرم استخوان‌های پهلوت پدید آمده است.
هوش مصنوعی: قصاب گفت: بنابراین، استخوان‌های دنده‌ات نمایان شده است.
گفت: کرمان‌ِ گور را این بس بوَد‌.
هوش مصنوعی: او گفت: همین مقدار برای کرمانِ گور کافی است.
بزرگی گفته است از مشایخ که به نزدیک بوحازم درآمدم. وی را یافتم خفته. زمانی صبر کردم تا بیدار شد. گفت: در این ساعت پیغامبر را به‌خواب دیدم صلی الله علیه و سلم که مرا به تو پیغام داد و گفت: حق مادر نگاه داشتن تو را بسی بهتر از حج کردن. بازگرد و رضای او طلب کن.
هوش مصنوعی: بزرگی از اهل علم نقل کرده که به بوحازم نزدیک شدم و او را در حال خواب یافتم. مدتی صبر کردم تا بیدار شد. وقتی بیدار شد، گفت: در این ساعت پیامبر را در خواب دیدم که به من گفت تو را به نزد من فرستاده و فرمود: مراقبت از مادر به مراتب از انجام مناسک حج مهم‌تر است. بنابراین، به خانه برگرد و به دنبال رضایت او باش.
من از آنجا بازگشتم و به مکه نرفتم. رحمة الله علیه.
هوش مصنوعی: من از آن مکان بازگشتم و به مکه نرفتم. رحمت خدا بر او باد.

حاشیه ها

1403/04/12 00:07
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

مبادا

اندکی از دنیا تو را مشغول گرداند از بسیاریِ آخرت.

فکه شمالی> میسان>عراق ۱۱ ژولای ۲۰۲۴