گنجور

بخش ۵۴ - ذکر ابومحمد مرتعش قدس الله روحه العزیز

آن به جان سابق معنی آن بتن لایق تقوی آن سالک بساط وجدان پرورش شیخ ابومحمد مرتعش رحمةالله علیه از بزرگان مشایخ و معتبران اهل تصوف بود و مقبول اکابر و سفرها بتجرید کرده و بخدمتهاء شایسته معروف و مشهور طوایف بود و بریاضات و مجاهدات مخصوص و از حیرهٔ نیشابور بود ابوحفص را دیده بود و با ابوعثمان و جنید صحبت داشته و مقام اودر شونیزیه بود و در بغداد وفات کرد.

نقلست که گفت: سیزده حج کردم بتوکل چون نگه کردم همه بر هوای نفس بود گفتند چون دانستی گفت: از آنکه مادرم گفت: سبوئی آب آر بر من گران آمد دانستم که آن حج بر شره شهوت بود و هواء نفس.

درویشی گفت: در بغداد بودم و خاطر حج داشتم در دلم آمد که مرتعش می‌آید و پانزده درم می‌آرد تا رکوه و رسن ونعلین خرم و در بادیه روم در حال یکی در بزدباز کردم مرتعش بود رکوه در دست گفت: بستان گفتم نگیریم گفت: بگیر و مرا رنجه مدار چند درم خواستی گفتم پانزده درم گفت: بگیر که پانزده درم است.

نقلست که روزی در محلتی از بغداد می‌رفت تشنه شد از خانه آب خواست دختری صاحب جمال کوزهٔ آب آورد دلش صید جمال او شد همانجا بنشست تا خداوند خانه بیامد گفت: ای خواجه دلی بشربتی آب گرانست مرا از خانه تو شربتی آب دادند و دلم بردند آن مرد گفت: آن دختر منست بزنی بتو دادم و او را به خانه برد وعقد نکاح کرد و خداوندخانه ازمنعمان بغداد بود و مرتعش را به گرمابه فرستاد و خرقه بیرون کرد و جامه پاکیزه در وی پوشید چون شب درآمد دختر بوی دادند مرتعش برخاست و به نماز مشغول شد ناگاه در میان نماز فریاد برآورد که مرقع من بیارید گفتند چه افتاد گفت: بسرم ندا کردند که به یکی نظر که بغیر ما کردی جامهٔ اهل صلاح از ظاهر تو برکشیدیم اگر نظری دیگر کنی لباس آشنائی از باطنت برکشیم مرقع در پوشید و زن را طلاق داد.

نقلست که اور اگفتند که فلان کس بر سر آب می‌رود گفت: آنرا که خدای توفیق دهد که مخالفت هواء خودکند بزرگتر از آن بود که در هوا پرد و بر آب رود.

نقلست که در اعتکاف نشسته بود آخر ماه رمضان در جامع بعد از دو روز بیرون آمد گفتند چرا اعتکاف را باطل کردی گفت: جماعتی قراء را نتوانستم دید و آندید طاعت ایشان بر من گران آمد.

و سخن اوست که ره که گمان برد که فعل او را از آتش نجات دهد یا به بهشت رساند به یقین خود رادر خطر انداخته است و هر که اعتماد بر فضل خدای تعالی دارد حق تعالی او را به بهشت رساند کما قال الله تعالی قل یفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا.

و گفت: آرام گرفتن اسباب در دل منقطع گرداند از اعتماد کردن بر مسبب الاسباب.

پرسیدند که بچه چیز بنده دوستی خدای حاصل تواند کرد گفت: به دشمنی آنچه خدای دشمن گرفته است و آن دنیا است و نفس.

و گفت: اصل توحید سه است شناختن خدای را بربوبیت و اقرار کردن خدای را بوحدانیت و نفی کردن جملهٔ انداد.

و گفت: عارف صید معروف است که معروف او را صید کرده است تا مکرمش گرداند و در حظیرة القدس بنشاند.

و گفت: درست کردن معاملات بدو چیز است صبر و اخلاص صبر بروی و اخلاص دروی.

و گفت: مخلص چون دل بحق دهد سلوت باشد و چون به خلق دهد فکرت باشد.

و گفت: تصوف حسن خلق است.

و گفت: تصوف حالی است که گرداند صاحب آنرا از گفت: و گوی و می‌برد تا به خدای ذوالمنن و از آنجا بیرون گراند تا خدای بماند و او نیست شود.

و گفت: این مذهبی است همه جد بهزل آمیخته مگردانید.

و گفت: عزیزترین نشستن فقرا آن بود که با فقرا نشینند پس چون بینی که فقیر جدا گردد از فقیر به یقین دان که از علتی خالی نیست.

نقلست که بعضی از اصحاب ازو وصیت خواستند گفت: پیش کسی روید که شما را به از من بود و مرا به کسی بگذارید که به از شما باشد رحمةالله علیه.

بخش ۵۳ - ذکر سمنون محب قدس الله روحه العزیز: آن بی‌خوف همه حب آن بی‌عقل همه لب آن پروانه شمع جمال آن آشفتهٔ صبح وصال آن ساکن مضطرب محبوب حق سمنون محب رحمة الله علیه در شان خویش یگانه بود و مقبول اهل زمانه بود والطف المشایخ و اشارات غریب و رموزی عجیب داشت و در محبت آیتی بود و جمله اکابر به بزرگی او اقرار داشتند و او را از فتوت و مروت سمنون المحب خواندندی و او را سمنون الکذاب خواندی صحبت سری یافته بود و از اقران جنید بود و او را در محبت مذهبی خاص است و او تقدیم محبت کرده است بر معرفت و بیشتر مشایخ معرفت را بر محبت تقدیم داشته‌اند و می‌گوید که محبت اصل و قاعدهٔ راه است بخدای و احوال و مقامات همه به نسبت به محبت بازی‌اند و در محلی که طالب را شناسند زوال بدان روا باشد در محل محبت بهیچ حال روا نباشد مادام که ذات او موجود بود. بخش ۵۵ - ذکر محمد فضل قدس الله روحه العزیز: آن متمکن به کرامات وحقایق و آن متعین باشارات و دقایق آن مقبول طوایف آن مخصوص لطایف آن در مرغزار عشق و عقل ابوعبدالله محمدبن فضل رحمة الله علیه از کبار مشایخ خراسان بود و ستودهٔ همه بود ودر ریاضات و رنج بی‌نظیر بود و درفتوت و مروت بی‌همتا بود و مرید خضرویه بود و ترمدی را دیده بود و بوعثمان حیری را بدو میلی عظیم بود چنانکه یکبار بدونامه نوشت که علامت شقاوت چیست گفت: سه چیز یکی آنکه حق تعالی او را علم روزی کند و از عمل محروم گرداند دوم آنکه عمل دهد و از اخلاص محروم کند سوم آنکه صحبت صالحان روزی کند و از حرمت داشت ایشان محروم کند.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن به جان سابق معنی آن بتن لایق تقوی آن سالک بساط وجدان پرورش شیخ ابومحمد مرتعش رحمةالله علیه از بزرگان مشایخ و معتبران اهل تصوف بود و مقبول اکابر و سفرها بتجرید کرده و بخدمتهاء شایسته معروف و مشهور طوایف بود و بریاضات و مجاهدات مخصوص و از حیرهٔ نیشابور بود ابوحفص را دیده بود و با ابوعثمان و جنید صحبت داشته و مقام اودر شونیزیه بود و در بغداد وفات کرد.
هوش مصنوعی: شیخ ابومحمد مرتعش، یکی از بزرگان و مورد اعتماد اهل تصوف بود. او در بین علماء و بزرگان زمان خود مقام والایی داشت و در حلقه‌های عرفانی شناخته‌شده بود. زندگی‌اش شامل ریاضت‌ها و مجاهدت‌های خاصی می‌شد و او اهل نیشابور بود. همچنین، او با افرادی چون ابوحفص، ابوعثمان و جنید، ارتباط نزدیک داشت. در نهایت، او در بغداد وفات کرد.
نقلست که گفت: سیزده حج کردم بتوکل چون نگه کردم همه بر هوای نفس بود گفتند چون دانستی گفت: از آنکه مادرم گفت: سبوئی آب آر بر من گران آمد دانستم که آن حج بر شره شهوت بود و هواء نفس.
هوش مصنوعی: نقل شده است که شخصی گفت: من سیزده بار به حج رفتم و چون به رفتار خود نگاه کردم، متوجه شدم که همه آنها تحت تأثیر خواسته‌های نفسانی بوده است. سوال کردند که چگونه به این موضوع پی بردی؟ او در جواب گفت: از آنجا که مادرم یک بار به من گفت که آب را برای او بیاورم و این کار برایم سخت بود، فهمیدم که آن حج‌ها تحت تأثیر تمایلات نفسانی و شهوات بوده است.
درویشی گفت: در بغداد بودم و خاطر حج داشتم در دلم آمد که مرتعش می‌آید و پانزده درم می‌آرد تا رکوه و رسن ونعلین خرم و در بادیه روم در حال یکی در بزدباز کردم مرتعش بود رکوه در دست گفت: بستان گفتم نگیریم گفت: بگیر و مرا رنجه مدار چند درم خواستی گفتم پانزده درم گفت: بگیر که پانزده درم است.
هوش مصنوعی: درویشی گفت: در بغداد بودم و آرزوی حج در دلم بود. ناگاه به ذهنم رسید که فردی به نام مرتعش می‌آید و پانزده درم با خود می‌آورد. در حالتی نشسته بودم که مرتعش با رکوه (نوعی بار) و وسایل لازم برای سفر به بادیه روم نزد من آمد. او رکوه را در دست داشت و گفت: "بگیر!" من پاسخ دادم که نمی‌خواهم بگیرم. او اصرار کرد و گفت: "بگیر و مرا زحمت نده!" پرسیدم چند درم می‌خواهی و او گفت: "پانزده درم است." من نیز به او گفتم که پانزده درم است.
نقلست که روزی در محلتی از بغداد می‌رفت تشنه شد از خانه آب خواست دختری صاحب جمال کوزهٔ آب آورد دلش صید جمال او شد همانجا بنشست تا خداوند خانه بیامد گفت: ای خواجه دلی بشربتی آب گرانست مرا از خانه تو شربتی آب دادند و دلم بردند آن مرد گفت: آن دختر منست بزنی بتو دادم و او را به خانه برد وعقد نکاح کرد و خداوندخانه ازمنعمان بغداد بود و مرتعش را به گرمابه فرستاد و خرقه بیرون کرد و جامه پاکیزه در وی پوشید چون شب درآمد دختر بوی دادند مرتعش برخاست و به نماز مشغول شد ناگاه در میان نماز فریاد برآورد که مرقع من بیارید گفتند چه افتاد گفت: بسرم ندا کردند که به یکی نظر که بغیر ما کردی جامهٔ اهل صلاح از ظاهر تو برکشیدیم اگر نظری دیگر کنی لباس آشنائی از باطنت برکشیم مرقع در پوشید و زن را طلاق داد.
هوش مصنوعی: روزی در بغداد، شخصی در حال عبور بود که تشنه‌اش شد. از خانه‌ای آب خواست، دختر زیبایی برای او کوزه آب آورد و او را به خود جذب کرد. او در همان‌جا نشست تا صاحب خانه بیاید. وقتی آن مرد آمد، به او گفت: "ای آقا، دل من از این شربت آب گرانبهاتر است. مرا از خانه‌ات آبی بده که دلم را برده." صاحب خانه به او گفت که آن دختر دختر خودش است و او را به او داده است. سپس او را به خانه برد و با او ازدواج کرد. صاحب خانه از خانواده‌ای مرفه در بغداد بود و شوهر به حمام رفت و لباس پاک و زیبایی به تن کرد. وقتی شب شد، دختر بویی خوش پخش کرد و شوهر بلند شد و به نماز پرداخت. ناگهان در میان نماز فریاد زد که "مرقع من را بیاورید." از او پرسیدند چه شده و او گفت که در ذهنش صدایی شنیده که به او گفته‌اند: "اگر به دیگری نگاه کنی، لباس اهل صلاح را از ظاهر تو برمی‌داریم." او مرقع را پوشید و زن را طلاق داد.
نقلست که اور اگفتند که فلان کس بر سر آب می‌رود گفت: آنرا که خدای توفیق دهد که مخالفت هواء خودکند بزرگتر از آن بود که در هوا پرد و بر آب رود.
هوش مصنوعی: روایتی وجود دارد که می‌گویند وقتی فلان شخص به دریا می‌رفت، او گفت: کسی که خداوند به او توفیق دهد تا بر خواسته‌های نفس خود غلبه کند، از آن کسی که در حال پرواز بر روی آب است، بزرگتر و شایسته‌تر است.
نقلست که در اعتکاف نشسته بود آخر ماه رمضان در جامع بعد از دو روز بیرون آمد گفتند چرا اعتکاف را باطل کردی گفت: جماعتی قراء را نتوانستم دید و آندید طاعت ایشان بر من گران آمد.
هوش مصنوعی: روایت شده است که فردی در پایان ماه رمضان در مسجد به اعتکاف نشسته بود و پس از دو روز از آنجا خارج شد. وقتی از او پرسیدند که چرا اعتکافش را باطل کرده است، پاسخ داد که نتوانسته است جمعی از قاریان قرآن را ببیند و دیدن طاعت و عبادت آنها برایش دشوار بوده است.
و سخن اوست که ره که گمان برد که فعل او را از آتش نجات دهد یا به بهشت رساند به یقین خود رادر خطر انداخته است و هر که اعتماد بر فضل خدای تعالی دارد حق تعالی او را به بهشت رساند کما قال الله تعالی قل یفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا.
هوش مصنوعی: کسی که فکر کند که اعمال او می‌تواند او را از آتش نجات دهد یا به بهشت ببرد، در واقع خود را در خطر قرار داده است. اما کسی که به رحمت و فضل خداوند اعتماد کند، خداوند او را به بهشت خواهد رساند، همان‌طور که خداوند فرموده است: "بگو بر فضل و رحمت خدا باید شاد باشید."
و گفت: آرام گرفتن اسباب در دل منقطع گرداند از اعتماد کردن بر مسبب الاسباب.
هوش مصنوعی: او گفت: وقتی اسباب و وسایل در دل انسان آرام بگیرد، او از اعتماد به مسبب این اسباب بی‌نیاز می‌شود.
پرسیدند که بچه چیز بنده دوستی خدای حاصل تواند کرد گفت: به دشمنی آنچه خدای دشمن گرفته است و آن دنیا است و نفس.
هوش مصنوعی: پرسیدند که چگونه می‌توان به دوستی خدا دست یافت. او پاسخ داد: با دشمنی کردن با آنچه خدا از دشمن خود خواسته است، که شامل دنیا و نفس انسان می‌شود.
و گفت: اصل توحید سه است شناختن خدای را بربوبیت و اقرار کردن خدای را بوحدانیت و نفی کردن جملهٔ انداد.
هوش مصنوعی: او گفت: اصول توحید شامل سه بخش است: اول، شناخت خداوند به عنوان پروردگار؛ دوم، اذعان به یگانگی خداوند؛ و سوم، نفی تمامی شریک‌ها و مشابه‌ها.
و گفت: عارف صید معروف است که معروف او را صید کرده است تا مکرمش گرداند و در حظیرة القدس بنشاند.
هوش مصنوعی: او گفت: عارف شخصیتی شناخته شده است که به وسیله معروفی شناخته شده، تا او را گرامی بدارد و در مکان مقدس قرار دهد.
و گفت: درست کردن معاملات بدو چیز است صبر و اخلاص صبر بروی و اخلاص دروی.
هوش مصنوعی: او گفت: برای ایجاد یک معامله موفق، دو چیز ضروری است: صبر و اخلاص. باید در برابر مشکلات صبور بود و با صداقت و ارادت عمل کرد.
و گفت: مخلص چون دل بحق دهد سلوت باشد و چون به خلق دهد فکرت باشد.
هوش مصنوعی: او گفت: وقتی که دل انسان به خداوند خالصانه تسلیم شود، به آرامش می‌رسد و هنگامی که این دل به خلق خدا فکر کند، به تأمل و اندیشه می‌پردازد.
و گفت: تصوف حسن خلق است.
هوش مصنوعی: او گفت: تصوف یعنی داشتن اخلاق نیکو.
و گفت: تصوف حالی است که گرداند صاحب آنرا از گفت: و گوی و می‌برد تا به خدای ذوالمنن و از آنجا بیرون گراند تا خدای بماند و او نیست شود.
هوش مصنوعی: او گفت که تصوف حالتی است که صاحب آن را از سخن گفتن و گفت‌وگو دور می‌کند و او را به سوی خداوند می‌برد و از آنجا رها می‌کند تا فقط خداوند باقی بماند و خود او ناپدید شود.
و گفت: این مذهبی است همه جد بهزل آمیخته مگردانید.
هوش مصنوعی: او گفت: این مذهبی است که همه را به همدیگر مرتبط کرده و از هم جدا نکنید.
و گفت: عزیزترین نشستن فقرا آن بود که با فقرا نشینند پس چون بینی که فقیر جدا گردد از فقیر به یقین دان که از علتی خالی نیست.
هوش مصنوعی: او گفت: بهترین جایگاه برای فقرا این است که در کنار یکدیگر بنشینند. پس اگر دیدی که فقیر از فقیر دیگر جدا می‌شود، به یقین باید بدان که دلیلی برای این جدایی وجود دارد.
نقلست که بعضی از اصحاب ازو وصیت خواستند گفت: پیش کسی روید که شما را به از من بود و مرا به کسی بگذارید که به از شما باشد رحمةالله علیه.
هوش مصنوعی: روایت شده است که برخی از یاران از او درخواست وصیت کردند. او پاسخ داد: به کسی بروید که از من بهتر باشد و مرا به کسی بسپارید که از شما بهتر باشد. رحمت خدا بر او باد.

حاشیه ها

1397/07/14 14:10
احمد سالک

در سطر 21 آیه مبارکه را لطفاً درست بنویسید: قل بفضل الله ... باید نوشت نه یفضل الله
بهروز باشید

1400/09/08 07:12
السید امیررضا الموسوی فر

سلام علیکم

باید گفت لطفا درست تایپ کنید نه بنویسید ، نعم ، لا حول و لا قوه الا بالله.