گنجور

بخش ۳۱ - ذکر احمد حواری قدس الله روحه

آن شیخ کبیر، آن امام خطیر آن زین زمان، آن رکن جهان، آن ولی قبه تواری قطب وقت، احمد حواری، رحمةالله علیه یگانه وقت بود و در جمله فنون علوم عالم بود و در طریقت بیانی عالی داشت و در حقایق معتبر بود و در روایات و احادیث مقتدا بود و رجوع اهل عهد در واقعیات بدو بود و از اکابر مشایخ شام بود و بهمه زبانها محمود بود تا بحدی که جنید گفت: احمد حواری ریحان شام است و از مریدان ابوسلیمان دارائی بود و با سفیان عیینه صحبت داشته بود و سخن او را در دلها اثری عجب بود و در ابتدا بتحصیل علم مشغول بود تا در علم بدرجه کمال رسید، آنگاه کتب را برداشت و بدریا برد و گفت نیکو دلیل و راه بری بودی ما را، اما از پس رسیدن بمقصود، مشغول بودن بدلیل محال بود که دلیل، تا آنگاه باید که مرید در راه بود چون به پیشگاه پدید آمد درگاه و راه را چه قیمت؟ پس کتب را بدریا رها کرد و بسبب آن رنجهای عظیم کشید و مشایخ گفتند آن د رحال سکر بود.

نقلست که میان سلیمان دارائی و احمد حواری عهد بود که به هیچ چیز ویرا مخالفت نکند روزی سخن می گفت ویرا گفت تنور تافته اند چه فرمائی که ابو سلیمان نداد سه بار بگفت. بوسلیمان بگفت برو و در آنجا بنشین، چون برین حال ساعتی بر آمد یاد آمدش، گفت احمد را طلب کنید طلب کردند نیافتند.

گفت: در تنور بنگرید که با من عهد دارد که به هیچ چیز مرا مخالفت نکند. چون بنگریستند در تنور بود موئی بر وی نسوخته بود. نقلست که گفت حوری را به خواب دیدم، نوری داشت که می‌درخشید. گفتم ای حور، روئی نیکو داری.

گفت: آری یا احمد، آن شب که بگریستی من آن آب دیده تو در روی خود مالیدم روی من چنین شد و گفت بنده تایب نبود تا پشیمان نبود بدل و استغفار نکند بزبان و از عهده مظالم بیرون نیاید تا جهد نکند در عبادت.

چون چنین بود که گفتم از توبه و اجتهاد زهد و صدق برخیزدو از صدق توکل برخیزد و از توکل استقامت برخیزد و از استقامت معرفت برخیزدو بعد از آن لذت انس بود بعد از انس حیا بود بعد از حیا خوف بود از مکر و استدراج و در جمله این احوال ا زدل او مفارقت نکند از خوف آنکه نباید که این احوال برو زوال آید و از لقای حق بازماند و گفت هرکه بشناسد آنچه ازو باید ترسید آسان شود بر وی دور بودن ا زهرچه او را نهی کرده اند از آن، و گفت هرکه عاقل تر بود به خدای عارف تر بود و هرکه به خدای عارف تر بود زود بمنزل رسد و گفت رجا، قوت خایفان است و گفت فاضلترین گریستن، گریستن بنده بود در فوت شدن اوقاتی که نه بر وجه بوده باشد و گفت هرکه بدنیا نظر کند بنظر ارادت دوستی حق تعالی او را نور فقر و زهد از دل او بیرون برد و گفت دنیا چون مزبله ای است و چایگاه جمع آمدن سگان است و کمتر از سگ باشد آنکه بر سر معلوم دنیا نشیند از آنکه سگ از مزبله، چون حاجت خود روا کند سیر شود بازگردد.

و گفت: هرکه نفس خویش را نشناسد او در دین خویش در غرور بود.

و گفت: مبتلا نگرداند حق تعالی هیچ بنده ای را به چیزی سخت تر از غفلت و سخت دلی.

و گفت: انبیا مرگ را کراهیت داشته اند که از ذکر حق بازمانده اند.

و گفت: دوستی خدای دوستی طاعت خدای بود.

و گفت: دوستی خدای را نشانی هست و آن دوستی طاعت اوست.

و گفت: هیچ دلیل نیست بر شناختن خدی جز خدای اما دلیل طلب کردن برای آداب خدمتست.

و گفت: هرکه دوست دارد که او را بخیر بشناسند یا نیکویی او را یاد کنند او مشرکست در عبادت خدای تعالی بنزدیک این طایفه از بهر آنکه هر که خدای را بدوستی پرستد دوست ندارد که خدمت او را هیچ کس بیند جز مخدوم او. والسلام.

بخش ۳۰ - ذکر فتح موصلی قدس الله روحه العزیز: آن عالم فرع و اصل، آن حاکم وصل و فصل، آن ستوده رجال، آن ربوده جلال، آن بحقیقت ولی شیخ وقت، فتح موصلی رحمةالله علیه، از بزرگان مشایخ بود و صاحب همت بود و عالی قدر و در ورع و مجاهده بغایت بود و حزنی و خوفی غالب داشت و انقطاع از خلق و خود را پنهان می‌داشت از خلق تا حدی که دسته کلید برهم بسته بود بر شکل بازرگانان هرکجا رفتی در پیش سجاده بنهادی تا کسی ندانستی که او کیست وقتی دوستی از دوستان حق تعالی بدو رسید، او را گفت بدین کلیدها چه می‌گشایی که بر خود بسته ای! از بزرگی سوال کردند که فتح را هیچ علم هست؟ گفت او را بسنده است علم که ترک دنیا کرده است بکلی. ابو عبدالله بن جلا گوید که در خانه سری بودم چون پاره ای از شب بگذشت جامه های پاکیزه در پوشید و ردا برافکند. گفتم: درین وقت بکجا می‌روی؟بخش ۳۲ - ذکر احمد خضرویه قدس الله روحه العزیز: آن جوانمرد راه، آن پاکباز درگاه آن متصرف طریقت، آن متوکل بحقیقت، آن صاحب فتوت شیخی احمد خضرویه بلخی، رحمةالله علیه، از معتبران مشایخ خراسان بود و از کاملان طریقت بود و از مشهوران فتوت بود و از سلطانان ولایت و از مقبولان جمله فرقت بود و در ریاضت مشهور بود و در کلمات عالی مذکور بود و صاحب تصنیف بود وهزار مرید داشت که هر هزار بر آب می‌رفتند و بر هوا می‌پریدند و در ابتدا مرید حاتم اصم بود و با ابو تراب صحبت داشته بود و برحفص را دیده بود.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن شیخ کبیر، آن امام خطیر آن زین زمان، آن رکن جهان، آن ولی قبه تواری قطب وقت، احمد حواری، رحمةالله علیه یگانه وقت بود و در جمله فنون علوم عالم بود و در طریقت بیانی عالی داشت و در حقایق معتبر بود و در روایات و احادیث مقتدا بود و رجوع اهل عهد در واقعیات بدو بود و از اکابر مشایخ شام بود و بهمه زبانها محمود بود تا بحدی که جنید گفت: احمد حواری ریحان شام است و از مریدان ابوسلیمان دارائی بود و با سفیان عیینه صحبت داشته بود و سخن او را در دلها اثری عجب بود و در ابتدا بتحصیل علم مشغول بود تا در علم بدرجه کمال رسید، آنگاه کتب را برداشت و بدریا برد و گفت نیکو دلیل و راه بری بودی ما را، اما از پس رسیدن بمقصود، مشغول بودن بدلیل محال بود که دلیل، تا آنگاه باید که مرید در راه بود چون به پیشگاه پدید آمد درگاه و راه را چه قیمت؟ پس کتب را بدریا رها کرد و بسبب آن رنجهای عظیم کشید و مشایخ گفتند آن د رحال سکر بود.
هوش مصنوعی: شیخ بزرگ و امام بزرگوار، احمد حواری، یکی از شخصیت‌های برجسته و مهم زمان خود بود. او در تمامی علوم و فنون سرآمد بود و در سیر و سلوک روحانی بیان شایسته‌ای داشت و به حقایق عمیق آگاهی داشت. او در روایات و حدیث‌ها پیشوایی قابل احترام بود و مردم برای حل مشکلات خود به او مراجعه می‌کردند. همچنین از بزرگترین مشایخ شام به شمار می‌رفت و در همه زبان‌ها به خوبی یاد شده بود. جنید او را به عنوان گل شام توصیف کرده بود و او از مریدان ابوسلیمان دارائی بود و با سفیان عیینه نیز صحبت کرده بود. سخنان او در دل‌ها تأثیر عمیقی داشت. او در ابتدا به تحصیل علم پرداخته و پس از رسیدن به کمال علمی، کتاب‌ها را کنار گذاشت و به دریا رفت، زیرا معتقد بود که پس از دستیابی به حقیقت، ادامه تمرکز بر دلایل علمی غیرممکن است. او دریافته بود که وقتی به حقیقت می‌رسد، کتاب‌ها دیگر اهمیتی ندارند و به همین دلیل، به دلیل ناملایمات، رنج‌های زیادی را متحمل شد. مشایخ در آن حال او را در حال سکر می‌دیدند.
نقلست که میان سلیمان دارائی و احمد حواری عهد بود که به هیچ چیز ویرا مخالفت نکند روزی سخن می گفت ویرا گفت تنور تافته اند چه فرمائی که ابو سلیمان نداد سه بار بگفت. بوسلیمان بگفت برو و در آنجا بنشین، چون برین حال ساعتی بر آمد یاد آمدش، گفت احمد را طلب کنید طلب کردند نیافتند.
هوش مصنوعی: داستانی نقل شده که بین سلیمان دارائی و احمد حواری توافقی بود که هیچ‌گاه با یکدیگر مخالفت نکنند. روزی در حال گفتگو بودند که سلیمان درباره تنور داغی که آماده شده بود صحبت کرد و گفت: "چقدر خوب است!" اما احمد بارها این جمله را تکرار کرد و سلیمان در پاسخ گفت: "برو و آنجا بنشین." پس از مدتی که گذشت، سلیمان به یاد احمد افتاد و دستور داد او را فراخوانند، اما نتوانستند او را پیدا کنند.
گفت: در تنور بنگرید که با من عهد دارد که به هیچ چیز مرا مخالفت نکند. چون بنگریستند در تنور بود موئی بر وی نسوخته بود. نقلست که گفت حوری را به خواب دیدم، نوری داشت که می‌درخشید. گفتم ای حور، روئی نیکو داری.
هوش مصنوعی: او گفت: به تنور نگاه کنید که با من قراردادی دارد و هرگز با من مخالفت نمی‌کند. وقتی به تنور نگاه کردند، مویی در آن بود که نسوخته بود. همچنین نقل شده که گفت: در خواب حوری‌ای را دیدم که نوری درخشان داشت. به او گفتم: ای حوری، چهره‌ات زیباست.
گفت: آری یا احمد، آن شب که بگریستی من آن آب دیده تو در روی خود مالیدم روی من چنین شد و گفت بنده تایب نبود تا پشیمان نبود بدل و استغفار نکند بزبان و از عهده مظالم بیرون نیاید تا جهد نکند در عبادت.
هوش مصنوعی: او گفت: بله، ای احمد، در شبی که تو گریه کردی، من اشک‌های تو را بر صورت خود مالیدم و به همین خاطر، صورتم چنین شده است. همچنین گفت که بنده‌ای که توبه نکرده و تا زمانی که پشیمانی در دلش نیست و از طریق زبان استغفار نمی‌کند، نمی‌تواند از عهده ظلم‌ها برآید و باید در عبادت تلاش کند.
چون چنین بود که گفتم از توبه و اجتهاد زهد و صدق برخیزدو از صدق توکل برخیزد و از توکل استقامت برخیزد و از استقامت معرفت برخیزدو بعد از آن لذت انس بود بعد از انس حیا بود بعد از حیا خوف بود از مکر و استدراج و در جمله این احوال ا زدل او مفارقت نکند از خوف آنکه نباید که این احوال برو زوال آید و از لقای حق بازماند و گفت هرکه بشناسد آنچه ازو باید ترسید آسان شود بر وی دور بودن ا زهرچه او را نهی کرده اند از آن، و گفت هرکه عاقل تر بود به خدای عارف تر بود و هرکه به خدای عارف تر بود زود بمنزل رسد و گفت رجا، قوت خایفان است و گفت فاضلترین گریستن، گریستن بنده بود در فوت شدن اوقاتی که نه بر وجه بوده باشد و گفت هرکه بدنیا نظر کند بنظر ارادت دوستی حق تعالی او را نور فقر و زهد از دل او بیرون برد و گفت دنیا چون مزبله ای است و چایگاه جمع آمدن سگان است و کمتر از سگ باشد آنکه بر سر معلوم دنیا نشیند از آنکه سگ از مزبله، چون حاجت خود روا کند سیر شود بازگردد.
هوش مصنوعی: این متن بیان می‌کند که توبه و تلاش برای خلوت گزینی و راستگویی، موجب اعتماد به خداوند می‌شود و این اعتماد باعث پایداری در مسیر حق می‌گردد. از این پایداری، شناخت و درک عمیق‌تری از خدا و لذت نزدیکی به او حاصل می‌شود. همچنین، احساس حیا و ترس از فریب خداوند وجود خواهد داشت. اشاره می‌شود که این حالات باید در دل انسان ادامه یابد تا از تجربه‌ی نزدیک شدن به خداوند باز نماند. به افرادی که به خداوند واقف‌تر هستند، نزدیک‌تر می‌رسند و امید به خداوند، قدرتی برای ترس‌و اندوه‌زدگان فراهم می‌آورد. همچنین، گریستن برای از دست دادن فرصت‌ها ارزشمندتر است و نگاه به دنیا می‌تواند انسان را از نور زهد و فقر دور کند. در نهایت، دنیا به عنوان مکان تجمع ناپسند و بی‌ارزش توصیف می‌شود که کمتر از سگ، ارزش دارد.
و گفت: هرکه نفس خویش را نشناسد او در دین خویش در غرور بود.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کسی که خود را نشناسد، در اعتقاد خود به اشتباه می‌باشد.
و گفت: مبتلا نگرداند حق تعالی هیچ بنده ای را به چیزی سخت تر از غفلت و سخت دلی.
هوش مصنوعی: او گفت: خداوند هیچ بنده‌ای را به چیزی دشوارتر از غفلت و قلب سخت دچار نمی‌کند.
و گفت: انبیا مرگ را کراهیت داشته اند که از ذکر حق بازمانده اند.
هوش مصنوعی: او گفت که پیامبران به خاطر نگرانی از مرگ، از یادآوری حق و حقیقت دوری کرده‌اند.
و گفت: دوستی خدای دوستی طاعت خدای بود.
هوش مصنوعی: او گفت: دوستی با خدا به معنای اطاعت از اوست.
و گفت: دوستی خدای را نشانی هست و آن دوستی طاعت اوست.
هوش مصنوعی: او گفت: دوستی با خدا نشانه‌ای دارد و آن نشانه، اطاعت از اوست.
و گفت: هیچ دلیل نیست بر شناختن خدی جز خدای اما دلیل طلب کردن برای آداب خدمتست.
هوش مصنوعی: و گفت: هیچ دلیلی برای شناختن خداوند جز خود او وجود ندارد، اما دلیل برای درخواست آداب خدمت به او لازم است.
و گفت: هرکه دوست دارد که او را بخیر بشناسند یا نیکویی او را یاد کنند او مشرکست در عبادت خدای تعالی بنزدیک این طایفه از بهر آنکه هر که خدای را بدوستی پرستد دوست ندارد که خدمت او را هیچ کس بیند جز مخدوم او. والسلام.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کسی که تمایل دارد دیگران او را با خوبی و نیکی بشناسند یا یاد کنند، در عبادت خداوند بزرگ شرک ورزیده است. این گروه بر این باورند که هر کس که خدا را با محبت و دوستی می‌پرستد، نمی‌خواهد که کسی جز معبودش خدمات او را ببیند. و السلام.