گنجور

بخش ۲۲ - ذکر ابوسلیمان دارائی قدس الله روحه

آن مجرد باطن و ظاهر، آن مسافر غایب و حاضر، آن در ورع و معرفت عامل، آن درصد گونه صفت کامل، آن در دریای دانایی، ابوسلیمان دارائی رحمةالله علیه، یگانه وقت بود و از غایت لطف او را ریحان القلوب گفته اند. و در ریاضت صعب و جوع مفرط شانی نیکو داشت چنانکه او را بندار الجایعین گفتندی که هیچ کس از این امت بر جوع آن صبر نتوانست کرد که وی در معرفت و حالات غیوب قلب و آفات عیوب نغس خطی عظیم وافر داشت و او را کلماتی است عالی واشارتی لطیف و دیگر دارا، دیهی است در دمشق، او از آنجا بود. احمد حواری که مرید او بود گفت: شبی در خلوت نماز می‌کردم و در آن میانه راحتی عظیم یافتم. دیگر روز با سلیمان گفتم. گفت: ضعیف مردی ای که تو را هنوزخلق در پیش است تا در خلا دیگرگونه ای و در ملا دیگرگونه، و در دو جهان هیچ چیز را آن خطر نیست که بنده را از حق تواند باز داشت.

و ابوسلیمان گفت: شبی در مسجد بودم و از سرما آرامم نبود. در وقت دعا یک دست پنهان کردم. راحتی عظیم از راه این دست به من رسید. هاتفی آواز دادکه: یا سلیمان آنچه روزی آن دست بود، که بیرون کرده بودی، دادیم.

اگر دست دیگر بیرون بودی، نصیب وی بدادمانی. سوگند خوردم که هرگز دعا نکنم به سرما و گرما مگر هردو دست بیرون کرده باشم.

پس گفت: سبحان آن خدایی که لطف خود در بی کامی و بی مرادی تعبیه کرده است.

و گفت: وقتی خفته ماندم ورد من فوت شد. حوری دیدم که مرا گفت خوش می‌خسبی. پانصد سال است که مرا می‌آرایند در پرده از برای تو.

و گفت: شبی حوری دیدم از گوشه ای که در من خندید، و روشنی او به حدی بود که وصف نتوان کرد. وصف زیبایی او به جایی که در عبارت نمی‌گنجد. گفتم: این روشنی و جمال از کجا آوردی؟

گفت: شبی قطره ای چند از دیده باریدی. از آن، روی من شستند. این همه از آن است که آب چشم شما گلگونه رویهای حوران است، هرچند بیشتر خوبتر.

و گفت: مرا عادت بود به وقت نان خوردن نان و نمک خوردمی. شبی درر آن نمک یک کنجد بود که خورده آمد. یکسال وقت خود گم کردم. جایی که کنجدی نمی‌گنجد صد هزار شهوت با دل تو ندانم چه خواهد کرد.

و گفت: دوستی داشتم که هرچه خواستمی. بدادی. یکبار چیزی خواستم، گفت: چند خواهی؟ حلاوت دوستی از دلم برفت.

و گفت: برخلیفه انکار کردم. دانستم که سخن من می شنود و از آن نه اندیشیدم، لکن مردمان بسیار بودند. ترسیدم که مرا بینند و صلابت آن به نظر خلق در دل من شیرین شود. آنگاه بی اخلاص گشته شوم.

و گفت: مریدی دیدم به مکه، هیچ نخوردی الا آب زمزم. گفتم: اگر این آب خشک شود چه خوری؟ پس برخاست و گفت: جزاءک الله خیرا. مرا راه نمودی که چندین سال زمزم پرست بودم. این بگفت و برفت.

احمد حواری گفت: ابوسلیمان در وقت احرام لبیک نگفتی. گفت: حق تعالی به موسی علیه السلام وحی کرد که ظالمان امت خود را بگوی تا مرا یاد نکنند هرکه ظالم بود و مرا یاد کند من او را به لعنت یاد کنم.

پس گفت: شنیده ام که هرکه نفقه حج از مال شبهت کند آنگاه گوید لبیک! او را گویند: لالبیک و لاسعیدک حتی ترد ما فی یدیک.

نقل است که پسر فضیل طاقت شنیدن آیت عذاب نداشتی. از فضیل پرسیدند: پسر تو به درجه خوف به چه رسید؟ گفت: به اندکی گناه.

این با سلیمان گفتند: گفت: کسی را خوف بیش بود از بسیاری گناه بود، نه از اندکی گناه.

نقل است که صالح عبدالکریم گفت: رجا و خوف در دل دو نور است.

با او گفتندکه: از این هر دو کدام روشنتر؟ گفت: رجا.

این سخن را به بوسلیمان رسانیدند. گفت: سبحان الله! این چگونه سخنی است که ما دیدیم، که از خوف تقوی و صوم و صلوة و اعمال دیگر می‌خیزد و از رجا نخیزد. پس چگونه روشنتر بود؟

و گفت: من می‌ترسم ازآن آتشی که آن عقوبت خدا است، یآ می‌ترسم از خدایی که عقوبت او آتش است.

و گفت: اصل همه چیزها در دنیا واخرت خوف است. از حق تعالی هر گاه که رجا بر خوف غالب آید دل فساد یابد، وهر گاه که خوف در دل دایم بود خشوع بر دل ظاهر گردد، اگر دایم نگرددوگاه گاه بر دل خوفی می‌گذرد، هرگز دل راخشوع حاصل نیاید.

وگفت: هرگزاز دلی خوف جدا نشود که نه آن دل خراب گردد.

ویک روز احمد حواری را گفت: چون مردمان را بینی که بر جا عمل می‌کنند، اگر توانی که تو بر خوف عمل کنی بکن. لقمان پسر خود را گفت بترس ازخدای ترسیدنی که در او ناامید نشوی از رحمت او، و امید دار به خدای امید داشتی که در او ایمن نباشی از مکر او.

و گفت: چون دل خود را در شوق اندازی بعد ز آن در خوف انداز، تا آن شوق را خوف از راه برگیرد. یعنی تو این ساعت به خوف محتاجتری از آنکه به شوق.

و گفت: فاضلترین کارها خلاف رضای نفس است و هرچیزی را علامتی است. علامت خذلان دست داشتن از گریه است و هرچیزی را زنگاری است و زنگار نور دل سیر خوردن است.

و گفت: احتلام عقوبت است. از آن جهت می‌گوید علامت سیری است.

و گفت: هرکه سیر خورد شش چیز به وی درآید. عبادت را حلاوت نیابد، و حفظ وی در یادداشت حکمت کم شود، و از شفقت برخلق محروم ماند که پندارد که همه جهانیان سیراند، و عبادت بر وی گران شود، و شهوات بر وی زیادت گردند، و همه مومنان گرد مساجد گردند و او گرد مزابل گردد.

و گفت: جوع نزدیک خدای از خزانه ی است مدخر که ندهد به کسی الا بدان که او را دوست دارد.

و گفت: چون آدمی سیر خورد جمله اعضای او به شهوات گرسنه شد، و چون گرسنه باشد جمله اعضای از شهوات سیر گردد. یعنی تا شکم سیر نبود هیچ شهوت دیگر آرزو نکند.

و گفت: گرسنگی کلید آخرت است، و سیری کلید دنیا. .

و گفت: هرگاه که تو را حاجتی بود از حوایج دنیا و آخرت، هیچ مخور تا آن وقت که آن حاجت روا بود از بهر آنکه خوردن عقل را متغیر گرداند، و حاجت خواستن از متغیر، متغیر بود. پس بر تو باد که بر جوع حرص کنی که جوع نفس را ذلیل کند و دل را رقیق کند و علم سماوی بر تو ریزد.

و گفت: اگر یک لقمه از حلال شبی کمتر خورم دوست تر دارم از آنکه تا روز نماز کنم. زیرا که شب آن وقت درآید که آفتاب فرو شود. و شب دل مومنان آن وقت آید که معده از طعام پر شود.

و گفت: صبر نکند از شهوات دنیا، مگر نفسی که در دل او نوری بود که به آخرتش مشغول می‌دارد.

و گفت: چون بنده صبر نکند بر آنکه دوست تر دارد چگونه صبر کند بر آنکه دوست ندارد.

و گفت: بازنگشت آنکه بازگشت الا از راه، که اگر برسیدی بازنگشتی ابدا.

و گفت: خنک آنکه در همه عمر خویش یک خطوه ای به اخلاص دست دادش.

و گفت: هرگاه که بنده خالص شود از بسیاری وسواس و ریا نجات یابد.

و گفت: اعمال خالص اندکی است.

و گفت: اگر صادقی خواهد که صفت کند آنچه دردل او بود زبانش کار نکند.

و گفت: صدق با زبان صادقان به هم برفت و باقی ماند بر زبان کاذبان.

و گفت: هرچیزی را که بینی زیوری است، و زیور صدق خشوع است.

و گفت: صدق را مظنه خویش ساز و حق را همیشه شمشیر خویش سازو خدای را غایت طلب خویش دان.

و گفت: قناعت از رضا به جای ورع است از زهد. این اول رضا است و آن اول زهد.

و گفت: خدای را بندگان اند که شرم می‌دارند که با او معاملت کنند به صبر پس معاملت می‌کنند به رضا. یعنی در صبر کردن معنی آن بود که من خود صبورم، اما در رضا هیچ نبود و چنانکه دارد چنان باشد. صبر به تو تعلق دارد و رضا بدو.

و گفت: راضی بودن و رضا آن است که از خدا بهشت نخواهی و از دوزخ پناه نطلبی.

و گفت: من نمی‌شناسم زهد را حدی، و ورع را حدی، و رضا را حدی و غایتی، ولکن راهی از او می‌دانم.

و گفت: از هر مقامی حالی به من رسید، مگر از رضا که به جز بویی از او به من نرسید با این همه اگر خلق همه عالم را به دوزخ برند و همه به کره روند من به رضا روم زیرا که اگر رضای من نیست درآمدن به دوزخ رضای او هست.

و گفت: ما در رضا به جایی رسیدیم که اگر هفت طبقه دوزخ در چشم راست ما نهند در خاطر ما بگذرد که چرا در چشم چپ ننهاد.

و گفت: تواضع آن است که در عمل خوشت هیچ عجب پدید نیاید.

و گفت: هرگز بنده تواضع نکند تا وقتی که نفس خویش را نداند، و هرگز زهد نکند تا نشناسد که دنیا هیچ نیست و زهد آن است که هرچه تو را از حق تعالی باز دارد ترک آن کنی.

و گفت: علامت زهد آن است که اگر کسی صوفی در تو پوشد که قیمت آن سه درم بود، در دلت رغبت صوفی نبود که قیمتش پنج درم بود.

و گفت: بر هیچ کس به زهد گواهی مده، به جهت آن که او در دل غایب است از تو و در ورع حاضر است.

و گفت: ورع در زبان سخت تر از آن است که سیم و زر در دل.

و گفت: حصن حصین نگاه داشت زبان است و مغز عبادت گرسنگی است، و دوستی دنیا سر همه خطا هاست.

و گفت: تصوف آن است که بر وی افعال می‌رود که جز خدای نداند و پیوسته با خدای بود چنانکه جز خدای نداند.

و گفت: تفکر در دنیا حجاب آخرت است و تفکر در آخرت ثمره حکمت و زندگی دلهاست.

و گفت: از غیرت، علم زیادت شود و از تفکر خوف.

و در پیش او کسی ذکر معصیتی کرد. او زار بگریست، وگفت: به خدای که در طاعت چندان آفت می‌بینم که به آن معصیت حاجت نیست.

و گفت: عادت کنید چشم را به گریه و دل را به فکرت.

و گفت: اگر بنده به هیچ نگرید مگر برآنکه ضایع کرده است از روزگار خویش تا این غایت، او را این اندوه تمام است تا به وقت مرگ.

و گفت: هرکه خدای را شناخت دل را فارغ دارد و به ذکر او مشغول شود و به خدمت او، و می‌گرید بر خطاهای خویش.

و گفت: در بهشت صحراهاست. چون بنده به ذکر مشغول شود، درختان می‌کارند به نام او تا آنگاه که بس کند. آن فریشته را گویند چرا بس کردید؟ گویند وی بس کرد.

و گفت: هرکه پند دهنده ای می‌خواهد گو در اختلاف روز و شب نگر.

و گفت: هرکه در روز نیکی کند در شب مکافات یابد و هرکه در شب نیکی کند در روز مکافات یابد.

و گفت: هرکه به صدق از شهوت بازایستد حق تعالی از آن کریمتر است که او را عذاب کند و آن شهوات را از دل او ببرد.

و گفت: هرکه به نکاح و سفر و حدیث نوشتن مشغول شود روی به دنیا آورد، مگر زنی نیک که او از دنیا نیست بلکه از آخرت است. یعنی تو را فارغ دارد تا به کار آخرت پردازی اما هرکه تو را از حق بازدارد از مال و اهل و فرزند شوم بود.

و گفت: هر عمل که آن را در دنیا به نقد ثواب نیابی بدانکه آن را در آخرت نخواهی یافت. یعنی راحت قبول آن طاعت باید که اینجا به تو رسد.

و گفت: آن یک نفس سرد که از دل درویشی برآید به وقت آروزویی که از یافت آن عاجز بود فاضلتر از هزار ساله طاعت و عبادت توانگر.

و گفت: بهترین سخاوت آن است که موافق حاجت بود.

و گفت: آخر اقدام زاهدان اول اقدام متوکلان است.

و گفت: اگر غافلان بدانند که از ایشان چه فوت می‌شود از آنچه ایشان در آن اند جمله به مفاجات سختی بمیرند.

و گفت: حق تعالی عارف را بر بستر خفته باشد که بر وی سر بگشاید و روشن کند آنچه هرگز نگشاید ایستاده را در نماز.

و گفت: عارف را چون چشم دل گشاده شد چشم سرشان بسته شود، جز ا و هیچ نبینند چنانکه هم او گفت نزدیک ترین چیزی که بدان قربت جویند به خدای تعالی آن است که بدانی که خدای تعالی بر دل تو مطلع است. ا ز دل تو داند که از دنیا و آخرت نمی‌خواهی الا او را.

و گفت: اگر معرفت را صورت کنند برجایی هیچ کس ننگرد در وی الا که بمیرد از زیبایی و جمال او و از نیکویی و از لطف او و تیره گردد همه روشنیها در جنب نور او.

و گفت: معرفت به خاموشی نزدیک تر است که به سخن گفتن و دل مومن روشن است به ذکر او وذکر او غذای او است. و انس راحت او، و حسن معاملت او تجارت او، و شب بازار او، و مسجد دکان او و عبادت کسب او، ویعنی قرآن بضاعت او، و دنیا کشتزار او و قیامت خرمنگاه او، و ثواب حق تعالی ثمره رنج او.

و گفت: بهترین روزگار ما صبر است و صبر بر دو قسم است. صبری است بر آنچه کاره آنی در هرچه اوامر حق است ولازم است گزاردن و صبری است از آنچه طالب آنی در هرچه تو را هوا بر آن دعوت کند و حق تو را از آن نهی کرده است.

و گفت: خیری که در او شر نبود شکر است در نعمت و صبر است در بلا.

و گفت: هرکه نفس خود را قیمتی داند هرگز حلاوت خدمت نیابد.

و گفت: اگر مردم گرد آیند تا مرا خوار کنند چنانکه من خود را خوار گردانیدم نتوانند، و اگر خواهند که مرا عزیز گردانند چنانکه من خود را نتوانند. یعنی خواری من در معصیت است و عز من در طاعت است.

و گفت: هرچیزی را کا بینی است و کابین بهشت ترک دنیا کردن است و هرچه در دنیا است.

و گفت: در هر دلی که دوستی دنیا قرار گرفت دوستی آخرت از آن دل رخت برداشت.

و گفت: چون حکیم ترک دنیا کرد دنیا را به نور حکمت منورکرد.

و گفت: دنیا نزدیک خدای کمتر است از پر پشه ای. قیمت آن چه بود تا کسی در وی زاهد شود.

و گفت: هرکه وسیلت جوید به خدای به تلف کردن نفس خویش خدای نفس او را بر وی نگاه دارد و او را از اهل جنت گرداند.

و گفت: خدای تعالی می‌فرماید که بنده من اگر از من شرم داری عیبهای تو را برمردم پوشیده گردانم و زلتهای تو را از لوح محفوظ محو گردانم و روز قیامت در شمار با تو استقصا نکنم.

و مریدی را گفت: چون از دوستی خیانتی بینی عتاب مکن، که باشد در عتاب سخنی شنوی، که از آن سخت تر. مرید گفت: چون بیآزمودم چنان بود.

احمد حواری گفت: یک روز شیخ جامه سفید پوشیده بودو گفت: کاشکی دل من در میان دلها، چون پیراهن من بودی در میان جامه.

و شیخ جنید گوید(رحمةالله علیه )که : احتیاط وی چنان بود که گفت.

بسیار بود که چیزی بر دلم آید از نکته این قوم به چند روز آن را نپذیرم الا به دو گواه عدل از کتاب وسنت.

و در مناجات گفتی: الهی چگونه شایسته خدمت تو بود آنکه شایسته خدمتگار تو نتواند بود، یا چگونه امید دارد به رحمت تو آنکه شرم نمی‌دارد که نجات یابد از عذاب تو.

نقل است که وی صاحب معاذ جیل بود و علم از وی گرفته بود. چون وفاتش نزدیک آمد اصحاب گفتند: ما را بشارت ده که به حضرتی می‌روی که خداوند غفور و رحمان است.

گفت: چرا نمی‌گویید که به حضرت خداوند ی می‌روی که او به صغیره ای حساب کند و به کبیره ای عذاب سخت کند.

پس جان بداد. دیگری بعد از وفات او به خوابش دید. گفت: خدای با تو چه کرد؟

گفت: رحمت کرد، و عنایت نمود در حق من ولکن اشارت این قوم مرا عظیم زیانمند بو د. یعنی انگشت نمای بودم میان اهل دین. رحمةالله علیه.

بخش ۲۱ - ذکر حارث محاسبی قدس الله روحه: آن سید اولیا، آن عمده اتقیا، آن محتشم معتبر، آن محترم مفتخر، آن ختم کرده ذوالمناقبی، شیخ عالم، حارث محاسبی رحمةالله علیه، از علمای مشایخ بود و به علوم ظاهر و باطن، و در معاملات و اشارات مقبول النفس و رجوع اولیای وقت در همه فن بدو بود، و او را تصانیف بسیاراست در انواع علوم، و سخت عالی همت بود، و بزرگوار بود، و سخاوتی و مروتی عجیب داشت و در فراست و حذاقت نظیر نداشت، و در وقت خود شیخ المشایخ بغداد بود، و به تجرید و توحید مخصوص بود، و در مجاهده و مشاهده به اقصی الغایه بود، و در طریقت مجتهد. و نزدیک او رضا از احوال است، نه از مقامات. و شرح این سخن طولی دارد. بصری بود و وفات او در بغداد بود، و عبدالله خفیف گفت برپنج کس از پیران ما اقتدا کنید و به حال ایشان متابعت نماییدو دیگران را تسلیم باید شد، اول حارث محاسبی، دوم جنید بغدادی، سوم رویم، چهارم ابن عطا، پنجم عمرو بن عثمان مکی رحمهم الله. زیرا که ایشان جمع کردند میان علم و حقیقت و میان طریقت و شریعت، وهر که جز این پنج اند اعتقاد را شایند اما بخش ۲۳ - ذکر محمد بن سماک قدس الله روحه: آن واعظ اقران، آن حافظ اخوان، آن زاهد متمکن، آن عابد متدین، آن قطب افلاک، محمدبن سماک رحمةالله علیه، درهمه وقت امام بود و مقبول انام بود. کلامی عالی و بیانی شافی داشت، و در موعظت آیتی بود و معروف کرخی را گشایش از سخن او بود. و هارون الرشید او را چنان محترم داشت و تواضع کرد که گفت: ای امیرالمومنین! تواضع تو در شرف شریفتر است. بسیاری از شرف تو.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن مجرد باطن و ظاهر، آن مسافر غایب و حاضر، آن در ورع و معرفت عامل، آن درصد گونه صفت کامل، آن در دریای دانایی، ابوسلیمان دارائی رحمةالله علیه، یگانه وقت بود و از غایت لطف او را ریحان القلوب گفته اند. و در ریاضت صعب و جوع مفرط شانی نیکو داشت چنانکه او را بندار الجایعین گفتندی که هیچ کس از این امت بر جوع آن صبر نتوانست کرد که وی در معرفت و حالات غیوب قلب و آفات عیوب نغس خطی عظیم وافر داشت و او را کلماتی است عالی واشارتی لطیف و دیگر دارا، دیهی است در دمشق، او از آنجا بود. احمد حواری که مرید او بود گفت: شبی در خلوت نماز می‌کردم و در آن میانه راحتی عظیم یافتم. دیگر روز با سلیمان گفتم. گفت: ضعیف مردی ای که تو را هنوزخلق در پیش است تا در خلا دیگرگونه ای و در ملا دیگرگونه، و در دو جهان هیچ چیز را آن خطر نیست که بنده را از حق تواند باز داشت.
هوش مصنوعی: او شخصیتی است که هم باطن عمیق و هم ظاهری روشن دارد؛ مسافری که در غیبت و حضور همزمان است. او در ورع و معرفت بسیار کوشا بوده و به عنوان یک فرد کامل در صفات شناخته می‌شود. در دریای علم غوطه‌ور است و به عنوان ابوسلیمان دارائی رحمت الله علیه، شخصیت برجسته‌ای در زمان خود بوده است و به خاطر لطفش به ریحان دل‌ها شناخته شده است. او در ریاضت‌های سخت و گرسنگی شدید، مقام بالایی داشت و به "بندار الجائعین" معروف بود، زیرا هیچ‌کس از این امت نمی‌توانست به اندازه او تحمل گرسنگی کند. او در زمینه فهم و شناخت باطن قلب و آفات عیوب، درخشش خاصی داشت و کلماتش بسیار عمیق و لطیف بود. او اهل دیهی در دمشق بود. احمد حواری، یکی از مریدان او، نقل می‌کند که شبی در تنهایی مشغول نماز بود و در آن لحظه، آرامش بی‌نظیری را احساس کرد. فردا به سلیمان گفت: او به من پاسخ داد که تو مردی ضعیف هستی و هنوز خلق در برابر تو هستند، اما در خلوت و یا در جمع، هیچ چیز نمی‌تواند بنده را از حق بازدارد.
و ابوسلیمان گفت: شبی در مسجد بودم و از سرما آرامم نبود. در وقت دعا یک دست پنهان کردم. راحتی عظیم از راه این دست به من رسید. هاتفی آواز دادکه: یا سلیمان آنچه روزی آن دست بود، که بیرون کرده بودی، دادیم.
هوش مصنوعی: ابوسلیمان گفت: یک شب در مسجد نشسته بودم و از سرما به شدت ناراحت بودم. در زمان دعا یکی از دست‌هایم را پنهان کردم و به طور غیرمنتظره‌ای احساس راحتی زیادی کردم. ناگهان صدایی به من گفت: ای سلیمان، آنچه را که در آن روز با دستت بیرون آورده بودی، برگرداندیم.
اگر دست دیگر بیرون بودی، نصیب وی بدادمانی. سوگند خوردم که هرگز دعا نکنم به سرما و گرما مگر هردو دست بیرون کرده باشم.
هوش مصنوعی: اگر دست دیگران در چالش‌ها و سختی‌ها نباشد، برایشان دشوار خواهد بود. من تا به حال قسم خورده‌ام که هرگز درخواستی بابت سرما و گرما نکنم، مگر آنکه هر دو دست خود را در کار قرار داده باشم.
پس گفت: سبحان آن خدایی که لطف خود در بی کامی و بی مرادی تعبیه کرده است.
هوش مصنوعی: پس گفت: پاک و دور از هر عیبی است آن خدایی که نعمت‌هایش را حتی در ناکامی‌ها و عدم موفقیت‌ها قرار داده است.
و گفت: وقتی خفته ماندم ورد من فوت شد. حوری دیدم که مرا گفت خوش می‌خسبی. پانصد سال است که مرا می‌آرایند در پرده از برای تو.
هوش مصنوعی: او گفت: وقتی که خوابم برد، دعا و ذکر من از یاد رفت. در خواب حوری را دیدم که به من گفت: خوش به حالت که خوابیده‌ای. پانصد سال است که برای تو مرا تزئین می‌کنند و در پرده نگه می‌دارند.
و گفت: شبی حوری دیدم از گوشه ای که در من خندید، و روشنی او به حدی بود که وصف نتوان کرد. وصف زیبایی او به جایی که در عبارت نمی‌گنجد. گفتم: این روشنی و جمال از کجا آوردی؟
هوش مصنوعی: او گفت: شبی حوری‌ای را دیدم که از گوشه‌ای به من نگریست و لبخند زد. نورانی بودن او به قدری زیاد بود که هیچ وصفی نمی‌تواند آن را توصیف کند. زیبایی‌اش به حدی است که در هیچ عبارت و کلامی جا نمی‌گیرد. به او گفتم: این درخشش و زیبایی را از کجا به دست آوردی؟
گفت: شبی قطره ای چند از دیده باریدی. از آن، روی من شستند. این همه از آن است که آب چشم شما گلگونه رویهای حوران است، هرچند بیشتر خوبتر.
هوش مصنوعی: گفت: شبی چند قطره اشک از چشمانم ریخت. این اشک‌ها چهره‌ام را شست و تمیز کرد. این همه به خاطر این است که آب چشم شما همانند زیبایی چهره حوران است، هرچند که بیشتر از آن زیباست.
و گفت: مرا عادت بود به وقت نان خوردن نان و نمک خوردمی. شبی درر آن نمک یک کنجد بود که خورده آمد. یکسال وقت خود گم کردم. جایی که کنجدی نمی‌گنجد صد هزار شهوت با دل تو ندانم چه خواهد کرد.
هوش مصنوعی: او گفت: عادت داشتم که هنگام خوردن نان، نان و نمک بخورم. یک شب در نمک، یک دانه کنجد پیدا کردم و آن را خوردم. یک سال از عمرم را به هدر دادم. جایی که دانه کنجدی جا نمی‌شود، نمی‌دانم دل تو با صد هزار آرزو چه خواهد کرد.
و گفت: دوستی داشتم که هرچه خواستمی. بدادی. یکبار چیزی خواستم، گفت: چند خواهی؟ حلاوت دوستی از دلم برفت.
هوش مصنوعی: او گفت: دوستی داشتم که هر چیزی که می‌خواستم، به من می‌داد. یک بار چیزی خواستم و او پرسید: چقدر می‌خواهی؟ در آن لحظه، شیرینی دوستی‌اش از دلم رفت.
و گفت: برخلیفه انکار کردم. دانستم که سخن من می شنود و از آن نه اندیشیدم، لکن مردمان بسیار بودند. ترسیدم که مرا بینند و صلابت آن به نظر خلق در دل من شیرین شود. آنگاه بی اخلاص گشته شوم.
هوش مصنوعی: او گفت: من به خلافت انکار کردم. می‌دانستم که او سخن مرا می‌شنود و به آن فکر نمی‌کنم، اما اطرافم افراد زیادی بودند. ترسیدم که آن‌ها مرا ببینند و این قدرت و اقتدار در نظر مردم برای من خوشایند شود. در آن صورت ممکن بود که بی‌اخلاص شوم.
و گفت: مریدی دیدم به مکه، هیچ نخوردی الا آب زمزم. گفتم: اگر این آب خشک شود چه خوری؟ پس برخاست و گفت: جزاءک الله خیرا. مرا راه نمودی که چندین سال زمزم پرست بودم. این بگفت و برفت.
هوش مصنوعی: او گفت: مریدی را در مکه دیدم که جز آب زلال زمزم چیزی نخورده است. از او پرسیدم: اگر این آب خشک شود، چه چیزی می‌خوری؟ او سپس برخاست و گفت: خداوند تو را جزای خیر دهد. تو به من راهی نشان دادی که سال‌ها تنها به آب زمزم دل بسته بودم. این را گفت و رفت.
احمد حواری گفت: ابوسلیمان در وقت احرام لبیک نگفتی. گفت: حق تعالی به موسی علیه السلام وحی کرد که ظالمان امت خود را بگوی تا مرا یاد نکنند هرکه ظالم بود و مرا یاد کند من او را به لعنت یاد کنم.
هوش مصنوعی: احمد حواری می‌گوید: ابوسلیمان در زمانی که به احرام می‌رفت، لبیک نگفت. او توضیح داد که خداوند به موسی علیه السلام وحی فرستاد که به ظالمان امت خود بگوید که اگر مرا یاد نکنند. هر کس که ظالم باشد و مرا یاد کند، من او را به لعنت یاد می‌کنم.
پس گفت: شنیده ام که هرکه نفقه حج از مال شبهت کند آنگاه گوید لبیک! او را گویند: لالبیک و لاسعیدک حتی ترد ما فی یدیک.
هوش مصنوعی: پس گفت: شنیده‌ام که اگر کسی هزینه حج را از مال شبهه‌ناک بپردازد و سپس بگوید "لبیک"، به او خواهند گفت: "نه، لبیک نمی‌گوییم و نه سعادت تو را می‌خواهیم، تا زمانی که آنچه در دست داری را برگردانی."
نقل است که پسر فضیل طاقت شنیدن آیت عذاب نداشتی. از فضیل پرسیدند: پسر تو به درجه خوف به چه رسید؟ گفت: به اندکی گناه.
هوش مصنوعی: گفته شده که پسر فضیل نمی‌توانست آیات عذاب را بشنود. از فضیل پرسیدند که پسرش به چه درجه‌ای از ترس رسیده است، و او پاسخ داد که به دلیل انجام گناهی جزئی.
این با سلیمان گفتند: گفت: کسی را خوف بیش بود از بسیاری گناه بود، نه از اندکی گناه.
هوش مصنوعی: این جمله بیان می‌کند که کسی که از گناه کردن می‌ترسد، بیشتر نگران گناهان بزرگ و زیاد است تا گناهان کوچک و کم.
نقل است که صالح عبدالکریم گفت: رجا و خوف در دل دو نور است.
هوش مصنوعی: صالح عبدالکریم گفته است که امید و ترس در دل انسان مانند دو نوری هستند.
با او گفتندکه: از این هر دو کدام روشنتر؟ گفت: رجا.
هوش مصنوعی: از او پرسیدند که: از بین این دو، کدام یک بیشتر روشن است؟ او پاسخ داد: رجا.
این سخن را به بوسلیمان رسانیدند. گفت: سبحان الله! این چگونه سخنی است که ما دیدیم، که از خوف تقوی و صوم و صلوة و اعمال دیگر می‌خیزد و از رجا نخیزد. پس چگونه روشنتر بود؟
هوش مصنوعی: این جمله را به بوسلیمان گزارش کردند. او گفت: "نسبت به خداوند، چه سخن عجیبی است! این چه گفته‌ای است که ما مشاهده کرده‌ایم، که از ترس و تقوا، روزه، نماز و دیگر اعمال نشأت می‌گیرد و از امیدی به خدا ناشی نمی‌شود. پس چگونه می‌تواند واضح‌تر از این باشد؟"
و گفت: من می‌ترسم ازآن آتشی که آن عقوبت خدا است، یآ می‌ترسم از خدایی که عقوبت او آتش است.
هوش مصنوعی: او گفت: من از آتشی که مجازات خداست، می‌ترسم و یا از خدایی که مجازات او همان آتش است، می‌ترسم.
و گفت: اصل همه چیزها در دنیا واخرت خوف است. از حق تعالی هر گاه که رجا بر خوف غالب آید دل فساد یابد، وهر گاه که خوف در دل دایم بود خشوع بر دل ظاهر گردد، اگر دایم نگرددوگاه گاه بر دل خوفی می‌گذرد، هرگز دل راخشوع حاصل نیاید.
هوش مصنوعی: او گفت: پایه و اساس تمام چیزها در دنیا و آخرت، ترس است. وقتی که امید به خدا بر ترس غلبه کند، دل به فساد می‌افتد و اگر ترس همیشه در دل باشد، خشوع و فروتنی در دل پدیدار می‌شود. اگر این ترس دائمی نباشد و فقط گاه‌گاهی دل را در بر بگیرد، هرگز دل به خشوع نخواهد رسید.
وگفت: هرگزاز دلی خوف جدا نشود که نه آن دل خراب گردد.
هوش مصنوعی: او گفت: هرگز دلی که نگران است را ترک نکن، زیرا آن دل خراب خواهد شد.
ویک روز احمد حواری را گفت: چون مردمان را بینی که بر جا عمل می‌کنند، اگر توانی که تو بر خوف عمل کنی بکن. لقمان پسر خود را گفت بترس ازخدای ترسیدنی که در او ناامید نشوی از رحمت او، و امید دار به خدای امید داشتی که در او ایمن نباشی از مکر او.
هوش مصنوعی: یک روز احمد به حواری گفت: وقتی مردمی را می‌بینی که در حال عبادت و عمل صالح هستند، اگر می‌توانی با ترس از خداوند کار کن. لقمان به پسرش گفت: از خدایی بترس که ترس او باعث ناامیدی‌ات از رحمتش نشود و به خدایی امید داشته باش که امید به او تو را از مکرش در امان نگذارد.
و گفت: چون دل خود را در شوق اندازی بعد ز آن در خوف انداز، تا آن شوق را خوف از راه برگیرد. یعنی تو این ساعت به خوف محتاجتری از آنکه به شوق.
هوش مصنوعی: او گفت: زمانی که دل خود را مملو از شوق می‌کنی، بعد از آن باید آن را در ترس فرو ببری تا آن شوق نتواند مسیر خود را ادامه دهد. به عبارت دیگر، در حال حاضر نیاز تو به ترس بیشتر از نیاز به شوق است.
و گفت: فاضلترین کارها خلاف رضای نفس است و هرچیزی را علامتی است. علامت خذلان دست داشتن از گریه است و هرچیزی را زنگاری است و زنگار نور دل سیر خوردن است.
هوش مصنوعی: او گفت: بهترین کارها آن است که بر خلاف خواسته‌های خود عمل کنیم و هر چیزی نشانه‌ای دارد. نشانه ناپسندیده بودن چیزی، دوری از گریه و اندوه است و همچنین هر چیزی کثیفی دارد و کثیفی دل، پرخوری و سیری است.
و گفت: احتلام عقوبت است. از آن جهت می‌گوید علامت سیری است.
هوش مصنوعی: و او گفت: احتلام نتیجه‌ای از عذاب است. به همین دلیل می‌گوید که نشانه‌ای از پر بودن یا سیری است.
و گفت: هرکه سیر خورد شش چیز به وی درآید. عبادت را حلاوت نیابد، و حفظ وی در یادداشت حکمت کم شود، و از شفقت برخلق محروم ماند که پندارد که همه جهانیان سیراند، و عبادت بر وی گران شود، و شهوات بر وی زیادت گردند، و همه مومنان گرد مساجد گردند و او گرد مزابل گردد.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کسی که سیر بخورد، شش عیب برای او به وجود می‌آید. اول اینکه لذتی در عبادت نمی‌برد، دوم اینکه توانایی او در یادگیری حکمت کاهش می‌یابد، سوم اینکه از محبت به دیگران محروم می‌شود و این تصور را پیدا می‌کند که همه مردم سیر هستند. چهارم اینکه عبادت برایش سخت شده و پنجم اینکه تمایلاتش افزایش می‌یابد. در نهایت، او مانند کسانی خواهد بود که به مساجد نمی‌روند و در عوض در مکان‌های ناپسند دور می‌شود.
و گفت: جوع نزدیک خدای از خزانه ی است مدخر که ندهد به کسی الا بدان که او را دوست دارد.
هوش مصنوعی: او گفت: گرسنگی نزد خدا مانند یک گنج پنهان است که فقط به افرادی داده می‌شود که خدا آنها را دوست دارد.
و گفت: چون آدمی سیر خورد جمله اعضای او به شهوات گرسنه شد، و چون گرسنه باشد جمله اعضای از شهوات سیر گردد. یعنی تا شکم سیر نبود هیچ شهوت دیگر آرزو نکند.
هوش مصنوعی: او گفت: زمانی که انسان خوراک می‌خورد، تمام اعضای بدنش به لذات و خواسته‌ها craving می‌کنند و وقتی گرسنه باشد، اعضای بدن از خواسته‌ها سیر می‌شوند. به عبارت دیگر، تا زمانی که شکم سیر نشود، هیچ خواسته و لذت دیگری را نمی‌تواند بخواهد.
و گفت: گرسنگی کلید آخرت است، و سیری کلید دنیا. .
هوش مصنوعی: او گفت: گرسنگی راهی به سوی زندگی آخرت است، در حالی که سیری نشانه‌ای از زندگی دنیاست.
و گفت: هرگاه که تو را حاجتی بود از حوایج دنیا و آخرت، هیچ مخور تا آن وقت که آن حاجت روا بود از بهر آنکه خوردن عقل را متغیر گرداند، و حاجت خواستن از متغیر، متغیر بود. پس بر تو باد که بر جوع حرص کنی که جوع نفس را ذلیل کند و دل را رقیق کند و علم سماوی بر تو ریزد.
هوش مصنوعی: اگر زمانی نیاز به چیزی داشتی، چه در دنیا و چه در آخرت، تا زمانی که آن نیاز برطرف نشده است، چیزی نخور. زیرا خوردن ذهن را دچار اختلال می‌کند و خواستن چیزهایی که دچار تغییر هستند نیز خود تغییرپذیر است. بنابراین باید سعی کنی که گرسنه بمانی، چرا که گرسنگی نفس را خوار می‌کند و دل را نرم می‌سازد و بر تو دانش الهی نازل می‌شود.
و گفت: اگر یک لقمه از حلال شبی کمتر خورم دوست تر دارم از آنکه تا روز نماز کنم. زیرا که شب آن وقت درآید که آفتاب فرو شود. و شب دل مومنان آن وقت آید که معده از طعام پر شود.
هوش مصنوعی: او گفت: اگر شب یک لقمه حلال بخورم، این را بیشتر دوست دارم تا اینکه تا روز نماز صبر کنم. چون شب زمانی است که خورشید غروب می‌کند و دل مؤمنان در شب وقتی آرامش می‌یابد که معده‌شان از غذا پر شده باشد.
و گفت: صبر نکند از شهوات دنیا، مگر نفسی که در دل او نوری بود که به آخرتش مشغول می‌دارد.
هوش مصنوعی: او گفت: تنها نفری که در دلش نوری وجود دارد و به آخرتش مشغول است، می‌تواند از لذت‌های دنیوی خودداری کند.
و گفت: چون بنده صبر نکند بر آنکه دوست تر دارد چگونه صبر کند بر آنکه دوست ندارد.
هوش مصنوعی: او گفت: اگر بنده بر چیزی که دوست دارد صبر نکند، چگونه می‌تواند بر چیزی که دوست ندارد صبر کند؟
و گفت: بازنگشت آنکه بازگشت الا از راه، که اگر برسیدی بازنگشتی ابدا.
هوش مصنوعی: او گفت که هیچ کسی هرگز به عقب بازنگشته است مگر از مسیری که رفته است، و اگر به مقصد رسیدی، دیگر هرگز به عقب برنمی‌گردی.
و گفت: خنک آنکه در همه عمر خویش یک خطوه ای به اخلاص دست دادش.
هوش مصنوعی: او گفت: خوشا به حال کسی که در طول زندگی‌اش یک لحظه هم که شده با صداقت و ارادت خالصانه‌ای روبرو شده است.
و گفت: هرگاه که بنده خالص شود از بسیاری وسواس و ریا نجات یابد.
هوش مصنوعی: او گفت: زمانی که انسان به خلوص برسد، از بسیاری از وسوسه‌ها و ریاکاری‌ها رهایی می‌یابد.
و گفت: اعمال خالص اندکی است.
هوش مصنوعی: او گفت که اعمال خالص بسیار کم هستند.
و گفت: اگر صادقی خواهد که صفت کند آنچه دردل او بود زبانش کار نکند.
هوش مصنوعی: او گفت: اگر کسی بخواهد صادقانه بیان کند آنچه در دلش است، زبانش نمی‌تواند او را همراهی کند.
و گفت: صدق با زبان صادقان به هم برفت و باقی ماند بر زبان کاذبان.
هوش مصنوعی: او گفت: حقیقت با زبان افرادی که راست می‌گویند در هم آمیخت و تنها بر زبان دروغ‌گویان باقی ماند.
و گفت: هرچیزی را که بینی زیوری است، و زیور صدق خشوع است.
هوش مصنوعی: و گفت: هر چیزی که ببینی، زینتی است و زینت واقعی، فروتنی و ادب است.
و گفت: صدق را مظنه خویش ساز و حق را همیشه شمشیر خویش سازو خدای را غایت طلب خویش دان.
هوش مصنوعی: او گفت: حقیقت را به عنوان مبنای خود قرار بده و همیشه از حق دفاع کن و خدا را به عنوان هدف نهایی خود در نظر بگیر.
و گفت: قناعت از رضا به جای ورع است از زهد. این اول رضا است و آن اول زهد.
هوش مصنوعی: او گفت: قناعت به معنای راضی بودن است که از دینداری و پرهیزگاری برتر است. این مرحله اول راضی بودن است و آن مرحله اول دینداری.
و گفت: خدای را بندگان اند که شرم می‌دارند که با او معاملت کنند به صبر پس معاملت می‌کنند به رضا. یعنی در صبر کردن معنی آن بود که من خود صبورم، اما در رضا هیچ نبود و چنانکه دارد چنان باشد. صبر به تو تعلق دارد و رضا بدو.
هوش مصنوعی: او گفت: بندگان خدا کسانی هستند که از انجام معامله با او خجالت می‌کشند و به‌جای آن به صبر متوسل می‌شوند و در واقع در این صبر نشان می‌دهند که خودشان صبور هستند، اما در واقع هیچ رضایتی در این میان وجود ندارد و باید به همین‌گونه باشد. صبر به خود انسان مربوط می‌شود، اما رضا به خداوند.
و گفت: راضی بودن و رضا آن است که از خدا بهشت نخواهی و از دوزخ پناه نطلبی.
هوش مصنوعی: او گفت: رضایت و خشنودی واقعی به این است که نه از خدا بهشت را بخواهی و نه از دوزخ درخواست پناه کنی.
و گفت: من نمی‌شناسم زهد را حدی، و ورع را حدی، و رضا را حدی و غایتی، ولکن راهی از او می‌دانم.
هوش مصنوعی: او گفت: من حد و مرزی برای زهد، پرهیزکاری و رضایت نمی‌شناسم، اما راهی از آن‌ها را می‌شناسم.
و گفت: از هر مقامی حالی به من رسید، مگر از رضا که به جز بویی از او به من نرسید با این همه اگر خلق همه عالم را به دوزخ برند و همه به کره روند من به رضا روم زیرا که اگر رضای من نیست درآمدن به دوزخ رضای او هست.
هوش مصنوعی: گفت: از هر مقام و جایگاهی حالتی به من دست داد، جز از رضا که فقط بوی او را حس کردم. با این حال، اگر همه مردم عالم را به دوزخ ببرند و خودشان هم به کره روند، من به رضا می‌روم. زیرا اگر رضایت من نباشد، رفتن به دوزخ مطمئناً رضایت اوست.
و گفت: ما در رضا به جایی رسیدیم که اگر هفت طبقه دوزخ در چشم راست ما نهند در خاطر ما بگذرد که چرا در چشم چپ ننهاد.
هوش مصنوعی: او گفت: ما به مرحله‌ای از رضایت رسیده‌ایم که اگر هفت طبقه دوزخ را در چشم راست ما قرار دهند، در ذهن ما این فکر خواهد گذشت که چرا آن را در چشم چپ نگذاشته‌اند.
و گفت: تواضع آن است که در عمل خوشت هیچ عجب پدید نیاید.
هوش مصنوعی: او گفت: تواضع به این معناست که در کارهای خوبی که انجام می‌دهی، هیچ گونه غروری به وجود نیاید.
و گفت: هرگز بنده تواضع نکند تا وقتی که نفس خویش را نداند، و هرگز زهد نکند تا نشناسد که دنیا هیچ نیست و زهد آن است که هرچه تو را از حق تعالی باز دارد ترک آن کنی.
هوش مصنوعی: او گفت: هرگز کسی نباید خود را کم کند و فروتن باشد تا زمانی که خود را بشناسد. و هرگز نباید به زهد روی آورد مگر آنکه بداند دنیا ارزشی ندارد. زهد واقعی این است که هر چیزی را که تو را از حق تعالی دور کند، ترک کنی.
و گفت: علامت زهد آن است که اگر کسی صوفی در تو پوشد که قیمت آن سه درم بود، در دلت رغبت صوفی نبود که قیمتش پنج درم بود.
هوش مصنوعی: ایشان فرمودند: نشانه زهد این است که اگر کسی به تو صوفی‌ای بدهد که ارزشش سه درم است، در دل تو تمایل به صوفی‌ای که ارزشش پنج درم است وجود نداشته باشد.
و گفت: بر هیچ کس به زهد گواهی مده، به جهت آن که او در دل غایب است از تو و در ورع حاضر است.
هوش مصنوعی: و گفت: به هیچ کس در مورد زهد و پارسایی او شهادت نده، زیرا دل او از تو دور است و در مورد پرهیزکاری او حضور دارد.
و گفت: ورع در زبان سخت تر از آن است که سیم و زر در دل.
هوش مصنوعی: و او گفت: پرهیزکاری در کلام دشوارتر از طلا و نقره در قلب است.
و گفت: حصن حصین نگاه داشت زبان است و مغز عبادت گرسنگی است، و دوستی دنیا سر همه خطا هاست.
هوش مصنوعی: او گفت: حفاظت از زبان مانند دژی محکم است و توجه به معنویت و عبادت نیازمند فقر و گرسنگی است، و محبت به دنیا موجب بروز همه نادرستی‌ها و اشتباهات می‌شود.
و گفت: تصوف آن است که بر وی افعال می‌رود که جز خدای نداند و پیوسته با خدای بود چنانکه جز خدای نداند.
هوش مصنوعی: تصوف به این معناست که انسان به اعمالی مشغول شود که هیچ کس جز خدا از آن آگاه نیست و همیشه باید در ارتباط با خدا باشد به گونه‌ای که هیچ چیز دیگری را جز او نشناسد.
و گفت: تفکر در دنیا حجاب آخرت است و تفکر در آخرت ثمره حکمت و زندگی دلهاست.
هوش مصنوعی: او بیان کرد که اندیشیدن به مسائل دنیوی مانعی برای تفکر درباره آخرت است، در حالی که اندیشیدن به آخرت به باروری حکمت و زندگی روح‌ها منجر می‌شود.
و گفت: از غیرت، علم زیادت شود و از تفکر خوف.
هوش مصنوعی: او گفت: از غیرت، دانش بیشتر به دست می‌آید و از اندیشیدن، ترس حاصل می‌شود.
و در پیش او کسی ذکر معصیتی کرد. او زار بگریست، وگفت: به خدای که در طاعت چندان آفت می‌بینم که به آن معصیت حاجت نیست.
هوش مصنوعی: در مقابل او، شخصی از گناهی سخن گفت. او با التماس و اندوه فراوان گریست و گفت: به خدایی که می‌پرستم، در انجام اطاعت و عبادت، دشواری‌ها و موانع زیادی را می‌بینم که اصلاً نیازی به ارتکاب آن گناه نیست.
و گفت: عادت کنید چشم را به گریه و دل را به فکرت.
هوش مصنوعی: او گفت: به گریه کردن با چشم عادت کنید و دل را به فکر کردن عادت دهید.
و گفت: اگر بنده به هیچ نگرید مگر برآنکه ضایع کرده است از روزگار خویش تا این غایت، او را این اندوه تمام است تا به وقت مرگ.
هوش مصنوعی: او گفت: اگر کسی به چیزی دیگر از بی‌فایده بودن زمان خود نگاه نکند و فقط به این فکر کند که چقدر از عمرش را هدر داده، این اندوه همراه او خواهد بود تا زمانی که بمیرد.
و گفت: هرکه خدای را شناخت دل را فارغ دارد و به ذکر او مشغول شود و به خدمت او، و می‌گرید بر خطاهای خویش.
هوش مصنوعی: او گفت: کسی که خدا را بشناسد، دلش آرام می شود و به یاد او مشغول می گردد و به خدمت او می پردازد و بر اشتباهات خود اشک می ریزد.
و گفت: در بهشت صحراهاست. چون بنده به ذکر مشغول شود، درختان می‌کارند به نام او تا آنگاه که بس کند. آن فریشته را گویند چرا بس کردید؟ گویند وی بس کرد.
هوش مصنوعی: و گفت: در بهشت، باغ و دشت‌هایی وجود دارد. وقتی که بنده مشغول ذکر و یاد خدا شود، درختانی به نام او می‌کارند و این تا زمانی ادامه دارد که او خود بخواهد که از آن کار دست بکشد. سپس به فرشته‌ای می‌گویند چرا کار را متوقف کردید؟ و فرشته پاسخ می‌دهد که او خود تصمیم به توقف گرفت.
و گفت: هرکه پند دهنده ای می‌خواهد گو در اختلاف روز و شب نگر.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کسی که مایل به دریافت نصیحت است، به چرخه روز و شب نگاه کند.
و گفت: هرکه در روز نیکی کند در شب مکافات یابد و هرکه در شب نیکی کند در روز مکافات یابد.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کسی که در روز کار خوبی انجام دهد در شب پاداشی دریافت خواهد کرد و هر کسی که در شب کار خوبی کند در روز پاداشی خواهد دید.
و گفت: هرکه به صدق از شهوت بازایستد حق تعالی از آن کریمتر است که او را عذاب کند و آن شهوات را از دل او ببرد.
او گفت: هر کسی که با صداقت از خواسته‌های نفسانی خود چشم‌پوشی کند، خداوند مهربان‌تر از آن است که او را مجازات کند و این خواسته‌ها را از دل او دور می‌سازد.
و گفت: هرکه به نکاح و سفر و حدیث نوشتن مشغول شود روی به دنیا آورد، مگر زنی نیک که او از دنیا نیست بلکه از آخرت است. یعنی تو را فارغ دارد تا به کار آخرت پردازی اما هرکه تو را از حق بازدارد از مال و اهل و فرزند شوم بود.
هوش مصنوعی: هر کسی که به ازدواج، سفر و نوشتن داستان‌ها مشغول شود، در حقیقت به سمت دنیا گرایش پیدا کرده است، مگر اینکه زنی خوب پیش بیاید که او از دنیا نیست و به آخرت تعلق دارد. این یعنی او باید به تو کمک کند تا به امور آخرت بپردازی، اما هر کسی که تو را از حق بازدارد و به مال و خانواده و فرزندان مشغول کند، شخصی بد است.
و گفت: هر عمل که آن را در دنیا به نقد ثواب نیابی بدانکه آن را در آخرت نخواهی یافت. یعنی راحت قبول آن طاعت باید که اینجا به تو رسد.
هوش مصنوعی: او گفت: هر عملی که در این دنیا پاداش فوری نداشته باشد، بدان که در آخرت نیز پاداش نخواهی یافت. به عبارت دیگر، باید راحتی و پذیرش آن عبادت را در این دنیا تجربه کنی.
و گفت: آن یک نفس سرد که از دل درویشی برآید به وقت آروزویی که از یافت آن عاجز بود فاضلتر از هزار ساله طاعت و عبادت توانگر.
هوش مصنوعی: او گفت: آن یک نفس سرد که از دل یک درویش در حینی که آرزوی چیزی را دارد و به آن نمی‌رسد برمی‌خیزد، از هزار سال اطاعت و عبادت یک فرد ثروتمند با ارزش‌تر است.
و گفت: بهترین سخاوت آن است که موافق حاجت بود.
هوش مصنوعی: او گفت: بهترین نوع بخشندگی زمانی است که با نیازها همخوانی داشته باشد.
و گفت: آخر اقدام زاهدان اول اقدام متوکلان است.
هوش مصنوعی: او گفت: در نهایت، اقدام زاهدان مقدمه‌ای بر اقدام متوکلان است.
و گفت: اگر غافلان بدانند که از ایشان چه فوت می‌شود از آنچه ایشان در آن اند جمله به مفاجات سختی بمیرند.
هوش مصنوعی: او گفت: اگر کسانی که غافل هستند بدانند که چه چیزهایی را از دست می‌دهند، به خاطر آنچه که در آن غفلت کرده‌اند، به طور ناگهانی و با سختی می‌میرند.
و گفت: حق تعالی عارف را بر بستر خفته باشد که بر وی سر بگشاید و روشن کند آنچه هرگز نگشاید ایستاده را در نماز.
هوش مصنوعی: او گفت: خداوند افرادی را که عارف هستند، در حالتی آرام و در خواب قرار می‌دهد تا به آنها دانش و آگاهی دهد، به گونه‌ای که این دانش هرگز به کسی که در حال ایستاده مشغول نماز خواندن است، منتقل نمی‌شود.
و گفت: عارف را چون چشم دل گشاده شد چشم سرشان بسته شود، جز ا و هیچ نبینند چنانکه هم او گفت نزدیک ترین چیزی که بدان قربت جویند به خدای تعالی آن است که بدانی که خدای تعالی بر دل تو مطلع است. ا ز دل تو داند که از دنیا و آخرت نمی‌خواهی الا او را.
هوش مصنوعی: او گفت: وقتی که عارف واقعا به درک عمیق برسد و چشم دلش باز شود، چشم‌های ظاهری‌اش بسته می‌شود و جز او هیچ چیز دیگری نمی‌بیند. همچنین او بیان کرده است که نزدیک‌ترین چیزی که می‌تواند انسان را به خداوند نزدیک کند، این است که بداند خداوند بر دل او آگاه است و می‌داند که او از دنیا و آخرت جز خدا را نمی‌خواهد.
و گفت: اگر معرفت را صورت کنند برجایی هیچ کس ننگرد در وی الا که بمیرد از زیبایی و جمال او و از نیکویی و از لطف او و تیره گردد همه روشنیها در جنب نور او.
هوش مصنوعی: او گفت: اگر معرفت را به شکل و ظاهر درآورند، هیچ کس نمی‌تواند به آن نگاه کند جز این که از زیبایی و جلال آن بمیرد. نیکی و لطف او چنان است که تمام روشنی‌ها در برابر نور او محو می‌شوند.
و گفت: معرفت به خاموشی نزدیک تر است که به سخن گفتن و دل مومن روشن است به ذکر او وذکر او غذای او است. و انس راحت او، و حسن معاملت او تجارت او، و شب بازار او، و مسجد دکان او و عبادت کسب او، ویعنی قرآن بضاعت او، و دنیا کشتزار او و قیامت خرمنگاه او، و ثواب حق تعالی ثمره رنج او.
هوش مصنوعی: او می‌گوید: شناخت و فهم عمیق به سکوت نزدیک‌تر است تا به گفت‌وگو. دل مؤمن با یاد خدا روشن می‌شود و ذکر او مانند غذای روح اوست. آرامش و انس او در یاد خداست و رفتار نیکو با دیگران به معنای تجارت اوست. شب‌های او مانند بازار فعالیت‌هایش است و مسجد محلی برای کسب و کار معنوی اوست. عبادت برای او مانند وسیله‌ای برای کسب روزی است. قرآن سرمایه اوست و این دنیا برای او مانند زراعتی است که در قیامت، محصول آن بر خواهد گشت. پاداش‌های خداوند نتیجه زحمات اوست.
و گفت: بهترین روزگار ما صبر است و صبر بر دو قسم است. صبری است بر آنچه کاره آنی در هرچه اوامر حق است ولازم است گزاردن و صبری است از آنچه طالب آنی در هرچه تو را هوا بر آن دعوت کند و حق تو را از آن نهی کرده است.
هوش مصنوعی: او گفت: بهترین دوران ما زمانی است که صبور باشیم و صبر به دو نوع تقسیم می‌شود. نوع اول، صبری است که باید بر آنچه در دست ما نیست و در آنچه که خداوند خواسته باید به انجام برسانیم، داشته باشیم. نوع دوم، صبری است در برابر خواسته‌ها و تمایلاتی که ما را به سمت کارهایی دعوت می‌کند که خداوند ما را از آن نهی کرده است.
و گفت: خیری که در او شر نبود شکر است در نعمت و صبر است در بلا.
هوش مصنوعی: او گفت: خیری که در آن بدی نیست، شکرگزاری در برابر نعمت‌ها و صبر در مواجهه با سختی‌هاست.
و گفت: هرکه نفس خود را قیمتی داند هرگز حلاوت خدمت نیابد.
هوش مصنوعی: او گفت: کسی که به ارزش خود توجه زیادی دارد، هرگز طعم خوشایند خدمت کردن را نخواهد چشید.
و گفت: اگر مردم گرد آیند تا مرا خوار کنند چنانکه من خود را خوار گردانیدم نتوانند، و اگر خواهند که مرا عزیز گردانند چنانکه من خود را نتوانند. یعنی خواری من در معصیت است و عز من در طاعت است.
هوش مصنوعی: او گفت: اگر مردم جمع شوند تا من را خوار کنند، نمی‌توانند، چرا که من خودم را خوار کرده‌ام. و اگر بخواهند که من را عزیز کنند، نمی‌توانند چون خودم نمی‌توانم. به عبارت دیگر، خواری من در معصیت و عزت من در اطاعت از خداوند است.
و گفت: هرچیزی را کا بینی است و کابین بهشت ترک دنیا کردن است و هرچه در دنیا است.
هوش مصنوعی: او گفت: هر آنچه که در دنیا دیده می‌شود، در واقع نشانه‌ای از بهشت است و ترک دنیا به معنای ورود به آن بهشت است.
و گفت: در هر دلی که دوستی دنیا قرار گرفت دوستی آخرت از آن دل رخت برداشت.
هوش مصنوعی: او گفت: وقتی دوستی دنیا در دل کسی جا بگیرد، دوستی آخرت از آن دل می‌رود.
و گفت: چون حکیم ترک دنیا کرد دنیا را به نور حکمت منورکرد.
هوش مصنوعی: او گفت: هنگامی که حکیم از دنیا کناره‌گیری کرد، به وسیله حکمت خود دنیا را روشن ساخت.
و گفت: دنیا نزدیک خدای کمتر است از پر پشه ای. قیمت آن چه بود تا کسی در وی زاهد شود.
هوش مصنوعی: او گفت: دنیا در نظر خداوند به اندازه‌ی پر یک پشه هم ارزش ندارد. پس چه دلیلی وجود دارد که کسی بخواهد در آن زاهد باشد؟
و گفت: هرکه وسیلت جوید به خدای به تلف کردن نفس خویش خدای نفس او را بر وی نگاه دارد و او را از اهل جنت گرداند.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کسی که به دنبال وساطت و نزدیکی به خدا باشد و نفس خود را در این راه فدای کند، خدا نیز او را محافظت خواهد کرد و او را از جمله اهالی بهشت قرار خواهد داد.
و گفت: خدای تعالی می‌فرماید که بنده من اگر از من شرم داری عیبهای تو را برمردم پوشیده گردانم و زلتهای تو را از لوح محفوظ محو گردانم و روز قیامت در شمار با تو استقصا نکنم.
هوش مصنوعی: خداوند می‌فرماید که اگر بنده‌ام از من شرم کند، عیب‌هایش را از مردم پنهان می‌کنم و اشتباهاتش را از صفحه ثبت شده محو می‌کنم و در روز قیامت درباره آن‌ها با او صحبت نخواهم کرد.
و مریدی را گفت: چون از دوستی خیانتی بینی عتاب مکن، که باشد در عتاب سخنی شنوی، که از آن سخت تر. مرید گفت: چون بیآزمودم چنان بود.
هوش مصنوعی: او به مریدی گفت: وقتی از دوستی خیانت دیدی، سرزنش نکن، زیرا ممکن است در سرزنش چیزی بشنوی که از خیانت بدتر است. مرید پاسخ داد: وقتی آزمایش کردم، چنین بود.
احمد حواری گفت: یک روز شیخ جامه سفید پوشیده بودو گفت: کاشکی دل من در میان دلها، چون پیراهن من بودی در میان جامه.
هوش مصنوعی: احمد حواری نقل می‌کند که یک روز شیخی لباس سفیدی به تن داشت و ابراز کرد که ای کاش دل او نیز مانند پیراهنش در میان لباس‌ها قرار می‌گرفت و همه جا دیده می‌شد.
و شیخ جنید گوید(رحمةالله علیه )که : احتیاط وی چنان بود که گفت.
هوش مصنوعی: شیخ جنید (رحمت الله علیه) می‌گوید که رعایت احتیاط در کارها برای او به اندازه‌ای مهم بود که بیان کرد.
بسیار بود که چیزی بر دلم آید از نکته این قوم به چند روز آن را نپذیرم الا به دو گواه عدل از کتاب وسنت.
هوش مصنوعی: مدت‌ها بود که از برخی نکات این قوم در دلم تردیدهایی به وجود آمده بود، ولی نتوانستم آن را بپذیرم مگر با داشتن دو شاهد عادل از کتاب و سنت.
و در مناجات گفتی: الهی چگونه شایسته خدمت تو بود آنکه شایسته خدمتگار تو نتواند بود، یا چگونه امید دارد به رحمت تو آنکه شرم نمی‌دارد که نجات یابد از عذاب تو.
هوش مصنوعی: در مناجات گفته‌ای: خداوندا، چگونه ممکن است کسی که شایسته خدمت به تو نیست، خودش را در خدمت تو ببیند؟ یا چگونه ممکن است کسی که از عذاب تو نمی‌ترسد و شرم نمی‌کند، به رحمت تو امیدوار باشد؟
نقل است که وی صاحب معاذ جیل بود و علم از وی گرفته بود. چون وفاتش نزدیک آمد اصحاب گفتند: ما را بشارت ده که به حضرتی می‌روی که خداوند غفور و رحمان است.
هوش مصنوعی: نقل شده که او معاذ جیل را داشت و از او علم می‌آموخت. زمانی که مرگش نزدیک شد، دوستانش از او خواستند که بشارت دهد به کجا می‌رود، جایی که خداوند بخشنده و رحیم است.
گفت: چرا نمی‌گویید که به حضرت خداوند ی می‌روی که او به صغیره ای حساب کند و به کبیره ای عذاب سخت کند.
هوش مصنوعی: گفت: چرا نمی‌گویید که به پیشگاه خداوند می‌روید تا او به کارهای کوچک رسیدگی کند و برای کارهای بزرگ مجازات سختی در نظر بگیرد؟
پس جان بداد. دیگری بعد از وفات او به خوابش دید. گفت: خدای با تو چه کرد؟
هوش مصنوعی: پس جانش را از دست داد. دیگری بعد از فوت او در خواب او را دید و پرسید: خدا با تو چه کرد؟
گفت: رحمت کرد، و عنایت نمود در حق من ولکن اشارت این قوم مرا عظیم زیانمند بو د. یعنی انگشت نمای بودم میان اهل دین. رحمةالله علیه.
هوش مصنوعی: او گفت: خدا بر من رحمت و لطف کرد، اما اشاره کردن این مردم سبب ضرر بزرگی برای من شد. یعنی من در میان اهل دین به عنوان یک فرد مورد توجه قرار گرفتم. رحمت خداوند بر او باد.

حاشیه ها

1393/09/25 02:11
ناشناس

ظاهرا ابو سلیمان دارانی است نه دارایی

1395/05/03 22:08
دکتر حسین محمدصالحی دارانی

شیخ ابوسلیمان دارانی در شهر داران اصفهان مدفون است و از قدیم الایام مورد تکریم و احترام این مردم بوده است هرگز او اهل داریای شام نبوده و پسوند دارانی برای داریا مخالف قیاس است و قطعا ابوسلیمان و فرزندش شیخسلیمان از عرفای بزرگ ایران بوده است.

1395/08/25 02:10
سلیمی دارانی

شیخ ابوسلیمان دارانی و فرموده ی دکتر محمدصالحی دارانی صحیح است

1396/05/06 15:08
زهرا یوسفی دارانی

دکتر عبدالکریم سروش در شرح مثنوی آورده اند که تا قبل از شیخ سلیمان دارانی موسیقی نزد عارف و فقیه حرام و گناه بود اما شیخ سلیمان دارانی فرمود موسیقی ذات هر کسی را میپرورد و جان میبخشد پس هر کسی در فکر شهوات است موسیقی بر وی حرام‌است که شهوتش را هرچه بیدارتر میکند اما برای عارف و عاشق موسیقی واجب است که او را در دریای عشق الهی غرق میکند.پس‌ از این سخن غزالی موسیقی در تصوف را روا دانسته.به نوعی شیخ سلیمان دارانی بنیانگذار روا بودن موسیقی در عرفان است.لطفا نام چنین شخص بزرگی را به درستی بنویسید. دارائی نه،دارانی

1396/07/29 21:09
نصیرالمستضعفین

من خودم دارونی ام
اما مثه آقای محمد صالحی ناسیونالیست نیستم و حقیقت اینه که شیخ ابوسلیمان فرای ملیت اش انسان بزرگواری بود ایشون تالیفاتش به زبان عربیه مضاف بر این یک عالم اهل سنت هست که مذهب مردم داران سنت نیست البته ممکنه قبل از صفویه اهل سنت بوده باشندو این عالم متجدد قرن 2و3 بوده همچنین این ابوسلیمان است نه شیخ سلیمان حالاممکنه فرزندش باشه که بعدها هجرت کرده
بنظر دارایی درسته منسوب به شهر داریا در حومه ی دمشق این مقابر و امامزادگان و این ها هم چندان بهشون اعتباری نیست در ایران به اسم یک امامزاده فرزند یک امام چندین قبر در کل کشور داریم