آن سید اولیا، آن عمده اتقیا، آن محتشم معتبر، آن محترم مفتخر، آن ختم کرده ذوالمناقبی، شیخ عالم، حارث محاسبی رحمةالله علیه، از علمای مشایخ بود و به علوم ظاهر و باطن، و در معاملات و اشارات مقبول النفس و رجوع اولیای وقت در همه فن بدو بود، و او را تصانیف بسیاراست در انواع علوم، و سخت عالی همت بود، و بزرگوار بود، و سخاوتی و مروتی عجیب داشت و در فراست و حذاقت نظیر نداشت، و در وقت خود شیخ المشایخ بغداد بود، و به تجرید و توحید مخصوص بود، و در مجاهده و مشاهده به اقصی الغایه بود، و در طریقت مجتهد. و نزدیک او رضا از احوال است، نه از مقامات. و شرح این سخن طولی دارد. بصری بود و وفات او در بغداد بود، و عبدالله خفیف گفت برپنج کس از پیران ما اقتدا کنید و به حال ایشان متابعت نماییدو دیگران را تسلیم باید شد، اول حارث محاسبی، دوم جنید بغدادی، سوم رویم، چهارم ابن عطا، پنجم عمرو بن عثمان مکی رحمهم الله. زیرا که ایشان جمع کردند میان علم و حقیقت و میان طریقت و شریعت، وهر که جز این پنج اند اعتقاد را شایند اما
این پنج را هم اعتقاد شاید و هم اقتدا را شاید.
و بزرگان طریقت گفته اند: عبدالله خفیف ششم ایشان بود که هم اعتقاد را شاید و هم اقتدا را شاید اما خویشتن ستودن نه کار ایشان است.
نقل است که حارث را سی هزار دینار از پدر میراث ماند. گفت: به بیت المال برید تا سلطان را باشد! گفتند: چرا؟
گفت: پیغمبر فرموده است، و صحیح استک ه القدری مجوس هذه الامة. قدری مذهب گیر این امت است و پدر من قدری بود و پیغمبر علیه السلام فرمود میراث نبرد مسلمان از مغ، و پدر من مغ و من مسلمان.
و عنایت حق تعالی در حفظ او چندان بود که چون دست به طعامی بردی که شبهت در او بودی رگی در پشت انگشت او کشیده شدی چنانکه انگشت فرمان او نبردی، او بدانستی که آن لقمه به وجه نیست. جنید گفت: روزی حارث پیش من آمد. در وی اثر گرسنگی دیدم. گفتم یا عم! طعام آرم؟ گفت: نیک آید. در خانه شدم. چیزی طلب کردم. شبانهچیزی از عروسی آورده بودند. پیش اوبردم. انگشت او مطاوعت نکرد. لقمه در دهان نهاد و هرچند که جهد کرد فرونشد. دردهان میگردانید تا دیر گاه برخاست ودر پایان سرای افگند و بیرون شد. بعد از آن گفت: از آن حال پرسیدم. حارث گفت: گرسنه بودم، خواستم که دل تو نگاه دارم لکن مرا با خداوند نشانی است که هرطعامی که در وی شبهتی بود به حلق من فرونرود و انگشت من مطاوعت نکند. هرچند کوشیدم فرو نرفت. آن طعام از کجا بود؟ گفتم: از خانه ای که خویشاوند من بود. پس گفتم: امروز در خانه من آیی؟
گفت: آیم. درآمدیم و پارة نان خشک آوردم. پس بخوردیم. گفت: جیزی که پیش درویشان آری، چنین باید.
و گفت: سی سال است تا گوش من به جز از سر من هیچ نشنیده است پس سی سال دیگر حال بر من بگردید که سر من به جز از خدای هیچ نشنید.
و گفت: کسی را که در نماز میبیند و او بدان شاد شود، متوقف بودم بدان تانماز او باطل شود یا نه؟ اکنون غالب ظن من آن است که باطل شود.
و در محاسبه مبالغتی تمام داشت. چنانکه او را محاسبی بدین جهت گفتندی. و گفت: اهل محاسبه را چند خصلت است که بیازموده ام در سخن گفتن که چون قیام نموده اند به توفیق حق تعالی به منازل شریف پیوسته اند و همه چیزها به قوت عزم دست دهد و به قهر کردن هوا و نفس که هرکه را عزم قوی باشد مخالفت هوا بر وی آسان باشد. پس عزم قوی دار و بر این خصلتها مواظبت نمای که این مجرب است. اول خصلت ان است که به خدای سوگند یاد نکنی، نه به راست و نه به دروغ، ونه به سهو و نه به عمد، و دوم ا زدروغ پرهیز کنی، و سوم وعده خلاف نکنی و چون وفا توانی کرد و تا توانی کس را وعده ندهی که این به صواب نزدیک است و چهارم آنکه هیچ کس را لعنت نکنی، اگرچه ظلم کرده باشد، و پنجم دعای بد نکنی نه به گفتار و نه به کردارو مکافات نجوئی و بر خدای تحمل کنی، و ششم بر هیچ کس گواهی ندهی نه بکفر و نه به شرک و نه به نفاق که این به رحمت بر خلق نزدیک تر است و از مقت خدای تعالی دورتر راست، و هفتم آنکه قصد معصیت نکنی، نه در ظاهر و نه در باطن و جوارح خود را از همه بازداری. و هشتم آنکه رنج خود برهیچ کس نیفکنی و بار خود اندک و بسیار از همه کس برداری در آنجه بدان محتاج باشی، و در آنچه بدان مستغنی باشی، ونهم آنکه طمع از خلایق بریده گردانی و از همه ناامید شوی از آنچه دارند، و دهم آنکه بلندی درجه و استکمال عزت نزدیک خدای و نزدیک خلق برآنچه خواهد در دنیا و آخرت بدان سبب به دست توان کرد. که هیچ کس را نبینی از فرزندان آدم علیه السلام. مگر که او را از خود بهتر دانی.
و گفت: مراقبت علم دل است در قرب حق تعالی.
و گفت: رضا آرام گرفتن است در تحت مجاری احکام.
و گفت: صبر نشانه تیرهای بلا شدن است.
و گفت: تفکر اسباب را به حق قایم دیدن است.
و گفت: تسلیم ثابت بودن است در وقت نزول بلا بی تغیری در ظاهر و باطن.
و گفت: حیا بازبودن است از جمله خوهای بد که خداوند بدان راضی نبود.
و گفت: محبت میل بود به همگی به چیزی، پس آن را ایثار کردن است، برخویشتن، به تن و جان و مال، و موافقت کردن در نهان و آشکارا. پس بدانستن که از توهمه تقصیر است.
و گفت: خوف آن است که البته یک حرکت نتواند کرد که نه گمان او چنان بود که من بدین حرکت مأخوذ خواهم بود در آخرت.
و گفت: علامت انس به حق وحشت است از خلق و گریز است و هرچه خلق در آن است و منفرد شدن به حلاوت ذکر حق تعالی برقدر آنکه انس حق در دل جای میگیرد، بعد از آن انس به مخلوقات از دل رخت برمی گیرد.
و گفت: صادق آن باشد که او را باک نبود اگرش نزدیک خلق هیچ مقدار نماند، و جهت صلاح دل خویش داند و دوست ندارد که مردمان ذره ای اعمال او ببینند.
و گفت: در همه کارها از سستی عزم حذر کن که دشمن در این وقت بر تو ظفر یابد، و هرگاه که فتور عزم دیدی از خود هیچ آرام مگیر به خدای پناه جوی.
و درویشی را گفت: کن لله و الا لاتکن. گفت: خدای را باش و اگر نه خود مباش، این نیکو سخنی است.
و گفت: سزاوار است کسی را که نفس خود را به ریاضت مهذب گردانیده است که او را راه بنماید به مقامات و
و گفت: هرکه خواهدکه لذت اهل بهشت یابد، گو در صحبت درویشان صالح قانع باش.
و گفت: هرکه باطن خود را درست کند به مراقبت و اخلاص خدای تعالی ظاهر او آراسته گرداند به مجاهده و اتباع سنت.
و گفت: آنکه به حرکات دل در محل غیب عالم بود بهتر از آنکه به حرکات جوارح عالم بود.
و گفت: پیوسته عارفان فرو میبرند خندق رضا و غواصی میکنند در بحر صفا و بیرون میآورند جواهر وفا، تا لاجرم به خدای میرسند در سر و خفا.
وگفت: سه چیز است که اگر آن را بیابند از آن بهره بر دارند و ما نیافتیم: دوستی نیکو با صیانت، و با وفا، و باشفقت.
و نقل است که تصنیفی میکرد: درویشی از وی پرسیدکه: معرفت، حق است بربنده یا حق بنده بر حق؟ او بدین سخن ترک تصنیف کرد . یعنی اگر گویی معرفت بنده به خود میشناسد و به جهد خود حاصل میکند، پس بنده را حقی بود بر حق، و این روا نبود. و اگر معرفت حق حق بود، بربنده روا نبود که حق را حقی ببیاد گزارد. اینجا متحیر شد و ترک تصنیف کرد. دیگر معنی آن است که چون معرفت حق حق است تا از جهت کرم این حق بگزارم. کتاب کردن در معرفت به چه کار آید؟ حق خود آنچه حق بنده بود بدو دهد که اد بنی ربی. اگر کسی بود که حق آن حق خواهد گزارد در معنی انک لاتهدی من احببت بود. لاجرم ترک تصنیف کرد. دیگر معنی آنست که معرفت حق حق است بر بنده بدان معنی که چون حق بنده را معرفت داد بنده را واجب است حق آن حق گزاردن. چون هر حق که بنده به عبادت خواهد گزارد هم حق حق خواهد بود و به توفیق او خواهد بود. پس بنده را حقی که بود که با حق حق، حق گزارد، پس کتاب تصنیف کرد والله اعلم بالصواب.
ابن مسروق گفت: حارث آن وقت که وفات می کرد به درمی محتاج بود، و از پدرش ضیاع بسیار مانده بود، وهیچ نگرفت و هم در آن ساعت که دست تنگ بود فروشد. رحمةالله علیه رحمةواسعة.
برگردان به زبان ساده
آن سید اولیا، آن عمده اتقیا، آن محتشم معتبر، آن محترم مفتخر، آن ختم کرده ذوالمناقبی، شیخ عالم، حارث محاسبی رحمةالله علیه، از علمای مشایخ بود و به علوم ظاهر و باطن، و در معاملات و اشارات مقبول النفس و رجوع اولیای وقت در همه فن بدو بود، و او را تصانیف بسیاراست در انواع علوم، و سخت عالی همت بود، و بزرگوار بود، و سخاوتی و مروتی عجیب داشت و در فراست و حذاقت نظیر نداشت، و در وقت خود شیخ المشایخ بغداد بود، و به تجرید و توحید مخصوص بود، و در مجاهده و مشاهده به اقصی الغایه بود، و در طریقت مجتهد. و نزدیک او رضا از احوال است، نه از مقامات. و شرح این سخن طولی دارد. بصری بود و وفات او در بغداد بود، و عبدالله خفیف گفت برپنج کس از پیران ما اقتدا کنید و به حال ایشان متابعت نماییدو دیگران را تسلیم باید شد، اول حارث محاسبی، دوم جنید بغدادی، سوم رویم، چهارم ابن عطا، پنجم عمرو بن عثمان مکی رحمهم الله. زیرا که ایشان جمع کردند میان علم و حقیقت و میان طریقت و شریعت، وهر که جز این پنج اند اعتقاد را شایند اما
هوش مصنوعی: آن سید بزرگوار، آن شخصیت معتبر و محترم، ملتزم به اصول اخلاقی و دارای ویژگیهای برجسته، شیخ حارث محاسبی رحمت الله علیه، یکی از علمای مهم و مورد احترام در میان مشایخ بود. او به علوم ظاهری و باطنی تسلط داشت و در زمینههای مختلف مورد نظر صوفیان زمان خود قرار میگرفت. او آثار فراوانی در زمینههای مختلف علمی داشته و دارای همتی بلند و شایستگیهای فراوانی بود. در زمان خودش به عنوان شیخ بزرگ مشایخ بغداد شناخته میشد و به مسائلی همچون توحید و تصوف اهتمام ویژهای داشت. او در سلوک و نزدیکی به خداوند به کمال رسیده بود و در حوزه طریقت نیز مجتهد بود. نزد او، معلوم کردن احوال بر مقامات اولویت داشت. او اهل بصری بوده و در بغداد از دنیا رفت. عبدالله خفیف به پیروان خود توصیه کرده بود که به پنج نفر از استادان ما اقتدا کنند و از حال آنها پیروی نمایند: حارث محاسبی، جنید بغدادی، خود عبدالله خفیف، ابن عطا و عمرو بن عثمان مکی. زیرا این پنج نفر توانسته بودند علم و حقیقت و طریقت و شریعت را با هم جمع کنند، و هر کسی که جز این پنج نفر را پیروی کند، باید در اعتقادات خود دقت بیشتری داشته باشد.
این پنج را هم اعتقاد شاید و هم اقتدا را شاید.
هوش مصنوعی: این پنج مورد ممکن است هم به باور مربوط باشد و هم به پیروی.
و بزرگان طریقت گفته اند: عبدالله خفیف ششم ایشان بود که هم اعتقاد را شاید و هم اقتدا را شاید اما خویشتن ستودن نه کار ایشان است.
هوش مصنوعی: بزرگان طریقت میگویند که عبدالله خفیف ششمین آنها بود که هم به اعتقادات خود پایبند بود و هم میتوانست به دیگران اقتدا کند، اما ستایش از خود به هیچ وجه مناسب آنها نیست.
نقل است که حارث را سی هزار دینار از پدر میراث ماند. گفت: به بیت المال برید تا سلطان را باشد! گفتند: چرا؟
هوش مصنوعی: حارث سی هزار دینار از پدرش به ارث برد. او گفت: به بیت المال بروید تا این پول به سلطان برسد! اما دیگران پرسیدند: چرا؟
گفت: پیغمبر فرموده است، و صحیح استک ه القدری مجوس هذه الامة. قدری مذهب گیر این امت است و پدر من قدری بود و پیغمبر علیه السلام فرمود میراث نبرد مسلمان از مغ، و پدر من مغ و من مسلمان.
هوش مصنوعی: گفت: پیامبر فرموده است و درست است که مذهب قدری، مذهب این امت است. پدر من قدری بود و پیامبر نیز فرمود که مسلمانان از مغ به ارث میبرند، و پدر من مغ است و من مسلمان هستم.
و عنایت حق تعالی در حفظ او چندان بود که چون دست به طعامی بردی که شبهت در او بودی رگی در پشت انگشت او کشیده شدی چنانکه انگشت فرمان او نبردی، او بدانستی که آن لقمه به وجه نیست. جنید گفت: روزی حارث پیش من آمد. در وی اثر گرسنگی دیدم. گفتم یا عم! طعام آرم؟ گفت: نیک آید. در خانه شدم. چیزی طلب کردم. شبانهچیزی از عروسی آورده بودند. پیش اوبردم. انگشت او مطاوعت نکرد. لقمه در دهان نهاد و هرچند که جهد کرد فرونشد. دردهان میگردانید تا دیر گاه برخاست ودر پایان سرای افگند و بیرون شد. بعد از آن گفت: از آن حال پرسیدم. حارث گفت: گرسنه بودم، خواستم که دل تو نگاه دارم لکن مرا با خداوند نشانی است که هرطعامی که در وی شبهتی بود به حلق من فرونرود و انگشت من مطاوعت نکند. هرچند کوشیدم فرو نرفت. آن طعام از کجا بود؟ گفتم: از خانه ای که خویشاوند من بود. پس گفتم: امروز در خانه من آیی؟
هوش مصنوعی: خداوند به قدری حارث را در حفظ خود نگه داشته بود که زمانی که دست به غذایی میبرد که در آن شبههای وجود داشت، رگی در پشت انگشتش کشیده میشد و انگشتش فرمان نمیبرد. حارث به خوبی میدانست که آن لقمه مناسب نیست. جنید میگوید: روزی حارث پیش من آمد و من آثار گرسنگی را در او دیدم. از او پرسیدم که آیا طعامی بیاورم؟ او جواب داد که خوب است. من به خانه رفتم و چیزی را پیدا کردم. شب، چیزی از عروسی برای ما آورده بودند. آن را برای حارث بردم، اما انگشت او از گرفتن آن غذا سر باز زد. او لقمه را به دهان گذاشت و هر بار که تلاش کرد تا آن را بخورد، نمیتوانست. او غذا را در دهان میگرداند تا زمانی طولانی گذشت و در نهایت آن را بیرون انداخت و خارج شد. وقتی از او در مورد آن وضعیت پرسیدم، حارث گفت: من گرسنه بودم و میخواستم دل تو را نگه دارم، اما علامتی از سوی خداوند دارم که هر غذایی که در آن شبههای وجود داشته باشد، به گلوی من نمیرود و انگشتم هرگز به آن فرمان نمیدهد. هرچند تلاش کردم، آن غذا پایین نرفت. من به او گفتم که آن طعام از خانهای بود که خویشاوند من بود. بعد از آن پرسیدم که آیا امروز به خانه من میآید؟
گفت: آیم. درآمدیم و پارة نان خشک آوردم. پس بخوردیم. گفت: جیزی که پیش درویشان آری، چنین باید.
هوش مصنوعی: گفت: من میآیم. وارد شدیم و تکهای نان خشک آوردم. سپس شروع به خوردن کردیم. گفت: چیزی که به درویشان میدهی، باید اینطور باشد.
و گفت: سی سال است تا گوش من به جز از سر من هیچ نشنیده است پس سی سال دیگر حال بر من بگردید که سر من به جز از خدای هیچ نشنید.
هوش مصنوعی: او گفت: سی سال است که جز از خودم چیزی نشنیدهام، پس بعد از سی سال دیگر، حال را بر من بگردانید، زیرا سرم غیر از خداوند هیچ صدایی نمیشنود.
و گفت: کسی را که در نماز میبیند و او بدان شاد شود، متوقف بودم بدان تانماز او باطل شود یا نه؟ اکنون غالب ظن من آن است که باطل شود.
هوش مصنوعی: او گفت: من در هنگام نماز کسی را دیدم که از این دیدن خوشحال شد و مدتی به این فکر کردم که آیا نماز او باطل میشود یا نه؟ حالا بیشتر به این نتیجه رسیدهام که نماز او باطل شده است.
و در محاسبه مبالغتی تمام داشت. چنانکه او را محاسبی بدین جهت گفتندی. و گفت: اهل محاسبه را چند خصلت است که بیازموده ام در سخن گفتن که چون قیام نموده اند به توفیق حق تعالی به منازل شریف پیوسته اند و همه چیزها به قوت عزم دست دهد و به قهر کردن هوا و نفس که هرکه را عزم قوی باشد مخالفت هوا بر وی آسان باشد. پس عزم قوی دار و بر این خصلتها مواظبت نمای که این مجرب است. اول خصلت ان است که به خدای سوگند یاد نکنی، نه به راست و نه به دروغ، ونه به سهو و نه به عمد، و دوم ا زدروغ پرهیز کنی، و سوم وعده خلاف نکنی و چون وفا توانی کرد و تا توانی کس را وعده ندهی که این به صواب نزدیک است و چهارم آنکه هیچ کس را لعنت نکنی، اگرچه ظلم کرده باشد، و پنجم دعای بد نکنی نه به گفتار و نه به کردارو مکافات نجوئی و بر خدای تحمل کنی، و ششم بر هیچ کس گواهی ندهی نه بکفر و نه به شرک و نه به نفاق که این به رحمت بر خلق نزدیک تر است و از مقت خدای تعالی دورتر راست، و هفتم آنکه قصد معصیت نکنی، نه در ظاهر و نه در باطن و جوارح خود را از همه بازداری. و هشتم آنکه رنج خود برهیچ کس نیفکنی و بار خود اندک و بسیار از همه کس برداری در آنجه بدان محتاج باشی، و در آنچه بدان مستغنی باشی، ونهم آنکه طمع از خلایق بریده گردانی و از همه ناامید شوی از آنچه دارند، و دهم آنکه بلندی درجه و استکمال عزت نزدیک خدای و نزدیک خلق برآنچه خواهد در دنیا و آخرت بدان سبب به دست توان کرد. که هیچ کس را نبینی از فرزندان آدم علیه السلام. مگر که او را از خود بهتر دانی.
هوش مصنوعی: در محاسبه و اندازهگیری کارها، او به دقت و توجه معروف بود. او گفت که برای اهل محاسبه چند ویژگی مهم وجود دارد که به آنها توجه کردهام. وقتی این افراد به یاری خداوند متعال از بلندیها گذر کردهاند، همه چیز برایشان آسانتر میشود و با قدرت عزم، میتوانند بر نفس و تمایلات خود غلبه کنند. اگر ارادهای قوی داشته باشی، مخالفت با خواستههای نفس نیز آسانتر خواهد بود. بنابراین، باید عزم قوی داشته باشی و بر این ویژگیها دقت کنی. این ویژگیها عبارتند از:
اول، هرگز به خدا سوگند نخورید، نه به راست و نه به دروغ. دوم، از دروغ پرهیز کنید. سوم، هرگز وعدهای خلاف واقع ندهید و تنها وعده دهید که میتوانید آن را تحقق بخشید. چهارم، هیچ کس را لعنت نکنید، حتی اگر مظلوم باشد. پنجم، دعای بد نکنید و از انتقام جویی خودداری کنید و به خداوند، در تمام امور صبر کنید. ششم، بر کسی گواهی ندهید، نه در کفر و نه در شرک و نه در نفاق. این کار باعث نزدیکی به رحمت خداوند و دوری از خشم او میشود. هفتم، از ارتکاب معصیت، چه به طور ظاهری و چه باطنی، دوری کنید و اعضای خود را از انجام بدیها بازدارید. هشتم، بار سنگین خود را بر دوش دیگران نیفکنید و تنها در مواردی که به کمک نیاز دارید، از دیگران یاری بخواهید. نهم، طمع در افراد را کنار بگذارید و از آنچه دارند ناامید شوید. دهم، برای رسیدن به درجات بالاتر و احترام در نزد خداوند و خلق، باید به کارهایی بپردازید که در دنیا و آخرت به شما کمک کند و هیچگاه کسی از فرزندان آدم را از خود بهتر ندانید.
و گفت: مراقبت علم دل است در قرب حق تعالی.
هوش مصنوعی: او گفت: علم و دانش واقعی از دل و با توجه به نزدیکی به خداوند به وجود میآید.
و گفت: رضا آرام گرفتن است در تحت مجاری احکام.
هوش مصنوعی: و گفت: رضا یعنی آرامش پیدا کردن در سایه قوانین و احکام.
و گفت: صبر نشانه تیرهای بلا شدن است.
هوش مصنوعی: او گفت: صبر نشان دهنده قدرت تحمل در برابر سختیها و مشکلات زندگی است.
و گفت: تفکر اسباب را به حق قایم دیدن است.
هوش مصنوعی: او گفت: این است که به درستی باید به فکر علل و اسباب باشیم.
و گفت: تسلیم ثابت بودن است در وقت نزول بلا بی تغیری در ظاهر و باطن.
هوش مصنوعی: او گفت: تسلیم به معنای این است که در زمان وقوع مشکلات و بلایا، بدون اینکه در ظاهر و باطن دچار تغییر شویم، ثابت بمانیم.
و گفت: حیا بازبودن است از جمله خوهای بد که خداوند بدان راضی نبود.
هوش مصنوعی: او گفت: حیا به معنای دوری از رفتارهای ناپسند است که خداوند از آن راضی نیست.
و گفت: محبت میل بود به همگی به چیزی، پس آن را ایثار کردن است، برخویشتن، به تن و جان و مال، و موافقت کردن در نهان و آشکارا. پس بدانستن که از توهمه تقصیر است.
هوش مصنوعی: او گفت: محبت، تمایل به دیگران است و به معنای فدای کردن خود، تن، جان و مال برای آنهاست، همچنین به معنای توافق در ظاهر و باطن است. بنابراین باید بدانیم که هر نقصی از ما ناشی میشود.
و گفت: خوف آن است که البته یک حرکت نتواند کرد که نه گمان او چنان بود که من بدین حرکت مأخوذ خواهم بود در آخرت.
هوش مصنوعی: او گفت: ترس آن است که شاید هیچ حرکتی نتواند انجام دهد، زیرا تصور او این بود که من به خاطر این حرکت در قیامت گرفتار نخواهم شد.
و گفت: علامت انس به حق وحشت است از خلق و گریز است و هرچه خلق در آن است و منفرد شدن به حلاوت ذکر حق تعالی برقدر آنکه انس حق در دل جای میگیرد، بعد از آن انس به مخلوقات از دل رخت برمی گیرد.
هوش مصنوعی: او گفت: نشانهی نزدیکی به خدا ترس از مخلوق و دوری از آنهاست. هرچه انسان بیشتر به یاد خداوند بیفتد و در لذت ذکر او غرق شود، آنگاه محبت و انس با خدا در دلش جا میگیرد و به تدریج محبت به مخلوقات از دلش میرود.
و گفت: صادق آن باشد که او را باک نبود اگرش نزدیک خلق هیچ مقدار نماند، و جهت صلاح دل خویش داند و دوست ندارد که مردمان ذره ای اعمال او ببینند.
هوش مصنوعی: او گفت: حقیقت این است که او نگران نیست اگر در نظر مردم هیچ ارزشی نداشته باشد، چرا که او به درستی میداند که باید به سلامتی دل خود اهمیت بدهد و نمیخواهد که دیگران کوچکترین نشانهای از اعمال او را ببینند.
و گفت: در همه کارها از سستی عزم حذر کن که دشمن در این وقت بر تو ظفر یابد، و هرگاه که فتور عزم دیدی از خود هیچ آرام مگیر به خدای پناه جوی.
هوش مصنوعی: او گفت: در تمامی امور از سستی و ضعف اراده دوری کن، زیرا در این لحظه دشمن بر تو پیروز میشود. هرگاه احساس کردی که ارادهات ضعیف شده، هیچگاه آرامش نداشته باش و به خدا پناه ببر.
و درویشی را گفت: کن لله و الا لاتکن. گفت: خدای را باش و اگر نه خود مباش، این نیکو سخنی است.
هوش مصنوعی: درویشی گفت: برای خدا باش و اگر نمیتوانی، خودت را نباش. این سخن خوبی است.
و گفت: سزاوار است کسی را که نفس خود را به ریاضت مهذب گردانیده است که او را راه بنماید به مقامات و
هوش مصنوعی: او گفت: کسی که با مجاهدت و تمرین نفس خود را تربیت کرده است، شایسته است که به او راهنمایی شود تا به درجات عالی دست یابد.
و گفت: هرکه خواهدکه لذت اهل بهشت یابد، گو در صحبت درویشان صالح قانع باش.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کسی که میخواهد لذت بهشتیان را بچشد، باید در کنار درویشان صالح و راضی زندگی کند.
و گفت: هرکه باطن خود را درست کند به مراقبت و اخلاص خدای تعالی ظاهر او آراسته گرداند به مجاهده و اتباع سنت.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کسی که درون خود را اصلاح کند، خداوند به خاطر مراقبت و اخلاص او، ظاهرش را با مجاهدت و پیروی از سنت زیبا و آراسته میکند.
و گفت: آنکه به حرکات دل در محل غیب عالم بود بهتر از آنکه به حرکات جوارح عالم بود.
هوش مصنوعی: او گفت: کسی که به حرکات دل و باطن خود در عالم غیب آگاه باشد، بهتر از کسی است که فقط به حرکات ظاهری و جسمی در دنیا توجه دارد.
و گفت: پیوسته عارفان فرو میبرند خندق رضا و غواصی میکنند در بحر صفا و بیرون میآورند جواهر وفا، تا لاجرم به خدای میرسند در سر و خفا.
هوش مصنوعی: او گفت: همواره عارفان در عمق رضایت الهی غوطهور میشوند و در دریای صفا تلاش میکنند تا جواهرات وفا را استخراج کنند، تا در نهایت به خداوند در آشکار و پنهان دست یابند.
وگفت: سه چیز است که اگر آن را بیابند از آن بهره بر دارند و ما نیافتیم: دوستی نیکو با صیانت، و با وفا، و باشفقت.
هوش مصنوعی: او گفت: سه چیز وجود دارد که اگر به آنها دست یابند، از آن استفاده میکنند و ما نتوانستیم به آنها برسیم: دوستی خوب همراه با حمایت، وفاداری و مهربانی.
و نقل است که تصنیفی میکرد: درویشی از وی پرسیدکه: معرفت، حق است بربنده یا حق بنده بر حق؟ او بدین سخن ترک تصنیف کرد . یعنی اگر گویی معرفت بنده به خود میشناسد و به جهد خود حاصل میکند، پس بنده را حقی بود بر حق، و این روا نبود. و اگر معرفت حق حق بود، بربنده روا نبود که حق را حقی ببیاد گزارد. اینجا متحیر شد و ترک تصنیف کرد. دیگر معنی آن است که چون معرفت حق حق است تا از جهت کرم این حق بگزارم. کتاب کردن در معرفت به چه کار آید؟ حق خود آنچه حق بنده بود بدو دهد که اد بنی ربی. اگر کسی بود که حق آن حق خواهد گزارد در معنی انک لاتهدی من احببت بود. لاجرم ترک تصنیف کرد. دیگر معنی آنست که معرفت حق حق است بر بنده بدان معنی که چون حق بنده را معرفت داد بنده را واجب است حق آن حق گزاردن. چون هر حق که بنده به عبادت خواهد گزارد هم حق حق خواهد بود و به توفیق او خواهد بود. پس بنده را حقی که بود که با حق حق، حق گزارد، پس کتاب تصنیف کرد والله اعلم بالصواب.
هوش مصنوعی: روایتی وجود دارد که دربارهاش گفته شده: یک درویش از او پرسید که آیا معرفت حق بر بنده است یا بنده حقی بر حق دارد؟ او به این سوال پاسخ نداد و از ادامهی بحث صرفنظر کرد. به این معنا که اگر بگوییم بنده با تلاش و کوشش خود به معرفت دست مییابد، در این صورت بنده حقی بر حق دارد و این موضوع نادرست است. و اگر بگوییم معرفت حق حق است، در این صورت بنده نمیتواند حقی برای خود بر حق قائل شود. او در این لحظه متدابیر و سردرگم شد و از ادامهی بحث منصرف گردید.
موضوع دیگر این است که چون معرفت حق حق است، پس من باید به خاطر لطف و رحمت او این حق را بپذیرم. نوشتن در مورد معرفت چه سودی دارد؟ حق خود آن چیزی را که بنده است به او میدهد و این جمله به حقیقت نزدیک است. اگر کسی بخواهد حق خود را به درستی ادا کند، در واقع بر اساس این معنا خواهد بود که: «تو نمیتوانی کسی را که دوست داری هدایت کنی». به همین خاطر او از ادامهی تصنیف دست کشید.
موضوع دیگر این است که معرفت حق بر بنده حقی دارد به این معنا که وقتی حق به بنده معرفت میدهد، بر بنده واجب است که حق آن حق را ادا کند. هر حقی که بنده میخواهد در عبادت ادا کند، خود حق خواهد بود و تنها با توفیق او ممکن میشود. بنابراین، بنده حقی دارد که باید با حق، حق را ادا کند و در نهایت او از نوشتن تصنیف خودداری کرد و خداوند داناتر است به درستترین راه.
ابن مسروق گفت: حارث آن وقت که وفات می کرد به درمی محتاج بود، و از پدرش ضیاع بسیار مانده بود، وهیچ نگرفت و هم در آن ساعت که دست تنگ بود فروشد. رحمةالله علیه رحمةواسعة.
هوش مصنوعی: ابن مسروق گفت: در زمانی که حارث به سراغ مرگش میرفت، به پول نیاز داشت و از پدرش ارث زیادی به جا مانده بود، اما هیچ چیزی از آن را نگرفت و حتی در لحظهای که به شدت به پول احتیاج داشت، آن را نفروخت. رحمت خداوند بر او باد.