آن سلطان ملت مصطفوی، آن برهان حجت نبوی، آن عامل صدیق، آن عالم تحقیق، آن میوهٔ دل اولیاء، آن جگرگوشهٔ انبیاء، آن ناقد علی، آن وارث نبی، آن عارف عاشق: جعفر الصادق رضی الله عنه.
گفته بودیم که اگر ذکر انبیاء و صحابه و اهل بیت کنیم کتابی جداگانه باید ساخت این کتاب شرح اولیاست که پس از ایشان بودهاند اما به سبب تبرک به صادق ابتدا کنیم که او نیز بعد از ایشان بوده است. و چون از اهل بیت بود و سخن طریقت او بیشتر گفته است و روایت از وی بیشتر آمده است کلمهای چند از آن او بیاوریم که ایشان همه یکیاند.
چون ذکر او کرده شود از آن همه بود. نه بینی که قومی که مذهب او دارند، مذهب دوازده امام دارند. یعنی یکی دوازده است و دوازده یکی.
اگر تنها صفت او گویم، به زبان و عبارت من راست نیاید که در جمله علوم و اشارات و عبارات بیتکلف به کمال بود، و قدوه جمله مشایخ بود، و اعتماد همه بر وی بود، و مقتدای مطلق بود. هم الهیان را شیخ بود، و هم محمدیان را امام، و هم اهل ذوق را پیشرو، و هم اهل عشق را پیشوا. هم عباد را مقدم، هم زهاد را مکرم. هم صاحب تصنیف حقایق، هم در لطایف تفسیر و اسرار تنزیل بینظیر بود، و از باقر رضی الله عنه بسیار سخن نقل کرده است و عجب دارم از آن قوم که ایشان خیال بندند که اهل سنت و جماعت را با اهل بیت چیزی در راه است که اهل سنت و جماعت اهل بیت را باید گفت به حقیقت. و من آن نمیدانم که کسی در خیال باطل مانده است، آن میدانم که هر که به محمد ایمان دارد و به فرزندانش ندارد به محمد ایمان ندارد. تا به حدی که شافعی در دوستی اهل بیت تا به حدی بوده است که به رفضش نسبت کردهاند و محبوس کردند و او در آن معنی شعری سروده است و یک بیت این است:
لو کان رفضا حب آل محمد
فلیشهد الثقلان انی رافض
که فرموده است یعنی: «اگر دوستی آل محمد رفض است گو جمله جن و انس گواهی دهید به رفض من»؛ و اگر آل و اصحاب رسول دانستن از اصول ایمان نیست، بسی فضولی که به کار نمیآید، میدانی. اگر این نیز بدانی زیان ندارد، بلکه انصاف آن است که چون پادشاه دنیا و آخرت محمد را میدانی وزرای او را به جای خود میباید شناخت، و صحابه را به جای خود، و فرزندان او را به جای خود میباید شناخت تا سنی پاک باشی و با هیچ کس از پیوستگان پادشاهت کار نبود. چنان که از ابو حنیفه رضی الله عنه پرسیدند: «از پیوستگان پیغامبر صلی الله علیه کدام فاضلتر؟»
گفت: «از پیران صدیق و فاروق و از جوانان عثمان و علی و از زنان عایشه از دختران فاطمه رضی الله عنهم اجمعین».
نقل است که منصور خلیفه شبی وزیر را گفت: «برو صادق را بیار تا بکشم». وزیر گفت: «او در گوشهای نشسته است و عزلت گرفته و به عبادت مشغول شده و دست از ملک کوتاه کرده و امیرالمومنین را از وی رنجی نه. از کشتن وی چه فایده بود؟»
هر چند گفت سودی نداشت. وزیر برفت به طلب صادق.
منصور غلامان را گفت: «چون صادق درآید و من کلاه از سر بردارم شما او را بکشید».
وزیر صادق را درآورد. منصور در حال برجست و پیش صادق باز دوید و در صدرش بنشانید و خود نیز به دو-زانو پیش او نشست. غلامان را عجب آمد. پس منصور گفت: «چه حاجت داری؟»
صادق گفت: «آن که مرا پیش خود نخوانی و به طاعت خدای بگذاری».
پس دستوری داد و به اعزازی تمام روانه کرد. در حال لرزه بر منصور افتاد و دواّج بر سر در کشید و بیهوش شد.
گویند سه نماز از وی فوت شد. چون باز هوش آمد وزیر پرسید: «که آن چه حال بود؟»
گفت: «چون صادق از در درآمد اژدهایی دیدم که با او بود که لبی به زبر صفه نهاد و لبی به زیر صفه؛ و مرا گفت به زبان حال اگر تو او را بیآزاری تو را با این صفه فروبرم. و من از بیم اژدها ندانستم که چه میگویم. از وی عذر خواستم و چنین بیهوش شدم».
نقل است که یک بار داود طایی پیش صادق آمد و گفت: «ای پسر رسول خدای! مرا پندی ده که دلم سیاه شده است».
گفت: «یا باسلیمان! تو زاهد زمانهای. تو را به پند من چه حاجت است؟»
گفت: «ای فرزند پیغمبر! شما را بر همه خلایق فضل است و پند دادن همه بر تو واجب است».
گفت: «یا ابا سلیمان! من از آن میترسم که به قیامت جد من دست در من زند که حق متابعت من نگزاردی؟ این کار به نسبت صحیح و به نسبِ قوی نیست. این کار به معاملت شایسته حضرت حق بود».
داوود بگریست و گفت: «بار خدایا! آن که معجون طینت او از آب نبوت است و ترکیب طبیعت او از اصل برهان و حجت، جدش رسول است و مادرش بتول است، او بدین حیرانی است. داوود که باشد که به معامله خود معجب شود».
نقل است که با موالی خود روزی نشسته بود. ایشان را گفت: «بیایید تا بیعت کنیم و عهد بندیم که هر که از میان ما در قیامت رستگاری یابد همه را شفاعت کند».
ایشان گفتند: «یا ابن رسول الله تو را به شفاعت ما چه حاجت که جد تو شفیع جمله خلایق است؟»
صادق گفت: «من بدین افعال خودم شرم دارم که به قیامت در روی جد خود نگرم».
نقل است که جعفر صادق مدتی خلوت گرفت و بیرون نیامد. سفیان ثوری به در خانه وی آمد و گفت: «مردمان از فواید انفاس تو محروماند چرا عزلت گرفتهای؟»
صادق جواب داد: «که اکنون چنین روی دارد: فسد الزمان و تغیر الاخوان».
و این دو بیت را بخواند:
ذهب الوفاء ذهاب امس الداهب
والناس بین مخایل و مآرب
یفشون بینهم المودة والوفا
و قلوبهم محشوة بعقارب
نقل است که صادق را دیدند که خزی گرانمایه پوشیده بود. گفتند: «یا ابن رسول الله هذا من زی اهل بیتک».
دست آن کس بگرفت و در آستین کشید. پلاسی پوشیده بود که دست را خلیده میکرد. گفت: «هذا للحق و هذا للخلق».
نقل است که صادق را گفتند: «همه هنرها داری. زهد و کرم باطن و قرةالعین خاندانی؛ ولکن پس متکبری».
گفت: «من متکبر نیم، لیکن کبر کبریایی است، که من چون از سر کبر خود برخاستم کبریای او بیامد و به جای کبر من بنشست. به کبر خود کبریایی نشاید کرد اما به کبریای او کبر شاید کرد».
نقل است که صادق از ابو حنیفه پرسید که: «عاقل کیست؟»
گفت: «آن که تمیز کند میان خیر و شر».
صادق گفت: «بهایم نیز تمیز توانند کرد، میان آن که او را بزنند و آن که او را علف دهند».
ابوحنیفه گفت: «نزدیک تو عاقل کیست؟»
گفت: «آن که تمیز کند میان دو خیر و شر تا از دو خیر خیر الخیرین اختیار کند و از دو شر خیر الشرین برگزیند».
نقل است که همیانی زر از یکی برده بودند. آن کس در صادق آویخت که: «تو بردی. و او را نشناخت».
صادق گفت: «چند بود؟»
گفت: «هزار دینار»
او را به خانه برد و هزار دینار به وی داد. پس از آن، آن مرد زر خود بازیافت. زر صادق باز برد و گفت: «غلط کرده بودم».
صادق گفت: «ما هر چه دادیم باز نگیریم».
بعد از آن مرد از یکی پرسید: «که او کیست؟»
گفتند: «جعفر صادق».
آن مرد خجل شد و برفت. نقل است که صادق روزی تنها در راهی میرفت الله الله میگفت. سوخته ای بر عقب او میر فت و بر موافقت او الله الله میگفت.
صادق گفت: الله! جبه ندارم. الله جامه ندارم!
در حال دستی جامه ای زیبا حاضر شد. جعفر درپوشید.
آن سوخته پیش رفت و گفت: ای خواجه! در الله گفتن با تو شریک بودم، آن کهنه خود به من ده.
صادق را خوش آمد و آن کهنه به او داد.
نقل است که یکی پیش صادق آمد و گفت: خدای را به من بنمای.
گفت: آخر نشنیده ای که موسی را گفتند لن ترانی. گفت: آری! اما این ملّّّت محمّد است که یکی فریاد میکند رای قلبی ربی، دیگری نعره میزند که لم اعبد رباً لم ارة.
صادق گفت: او را ببندید و در دجله اندازید. او را ببستند و در دجله انداختند. آب او را فروبرد. باز برانداخت. گفت: یا ابن رسول الله!الغیاث، الغیاث.
صادق گفت: ای آب! فرو برش.
فرو برد، باز آورد. گفت! یابن رسول الله! الغیاث، الغیاث.
گفت: فرو بر.
همچنین چند کرت آب را میگفت که فرو بر، فرو میبرد. چون برمی آورد میگفت: یاابن رسول الله! الغیاث، الغیاث. چون از همه نومید شد و وجودش همه غرق شد و امید از خلایق منقطع کرد این نوبت که آب او را برآورد گفت: الهی الغیاث، الغیاث.
صادق گفت: او را برآرید.
برآوردند و ساعتی بگذشت تا باز قرار آمد. پس گفت: حق را بدیدی.
گفت: تا دست در غیری میزدم در حجاب میبودم. چون به کلی پناه بدو بردم و مضطر شدم روزنه ای در درون دلم گشاده شد؛ آنجا فرونگریستم. آنچه میجستم بدیدم و تا اضطرار نبود آن نبود که امن یجیب المضطر اذا دعاه.
صادق گفت: تا صادق میگفتی کاذب بودی. اکنون آن روزنه را نگاه دارد که جهان خدای بدانجا فروست.
و گفت: هر که گوید خدای بر چیزست یا در چیزست و یا از چیزست او کافر بود.
و گفت: هرآن معصیت بنده را به حق نزدیک گرداند که اول آن ترس بود و آخر آن عذر.
و گفت: هر آن طاعت که اول آن امن بود و آخر آن عجب آن طاعت بنده را ا زخدای دور گرداند مطیع با عجب عاصی است وعاصی با عذر مطیع زیرا که در این معنی بنده را به حق نزدیک گرداند
از وی پرسیدند: درویش صابر فاضلتر یا توانگر شاکر. گفت: درویش صابر که توانگر را دل به کیسه بود و درویش را با خدای.
و گفت عبادت جز به توبه راست نیاید که حق تعالی توبه مقدم گردانید برعبادت.
کما قال الله تعالی التائبون العابدون.
و گفت: ذکر توبه در وقت ذکر خدای غافل ماندن است از ذکر. و خدای را یاد کردن به حقیقت آن بود که فراموش کند در جنب خدای جمله اشیا را به جهت آنکه خدای او را عوض بود از جمله اشیاء.
و گفت: در معنی این آیت: یختص برحمته من یشاء. خاص گردانم به رحمت خویش هرکه را خواهم واسطه و علل واسباب از میان برداشته است تا بدانند که عطاء محض است.
و گفت: مومن آن است که ایستاده است با نفس خویش و عارف آن است که ایستاده است با خداوند خویش.
و گفت: هرکه مجاهده کند به نفس برای نفس به کرامات برسد و هرکه مجاهده کند با نفس برای خداوند برسد به خداوند.
و گفت: الهام از اوصاف مقبولان است و استدلال ساختن که بی الهام بود از علامت راندگان است.
و گفت: مکر خدای در بنده نهانتر است از رفتن مورچه در سنگ سیاه به شب تاریک.
و گفت: عشق جنون الهی است نه مذموم است نه محمود. وگفت سر معاینه آنگاه مرا مسلم شد که رقم دیوانگی بر من کشیدند
و گفت: از نیکبختی مرد است که خصم او خردمند است. و گفت از صحبت پنج کس حذر کنید،یکی از دروغگوی که همیشه
با وی در غرور باشی؛ دوم احمق که آن وقت که سود تو خواهد زیان تو بود و نداند؛ سوم بخیل که بهترین وقتی از تو ببرد؛ چهارم بددل که در وقت حاجت تو را ضایع گذارد؛ پنجم فاسق که تو را به یک لقمه بفروشد و به کمتر از یک لقمه.
گفتند: آن چیست کمتر از یک لقمه؟
گفت: طمع در آن.
و گفت: حق تعالی را در دنیا بهشت است و دوزخ است. بهشت عافیت است و دوزخ بلاست. عافیت آن است که کارخود را خدای گذاری و دوزخ آن است که کار خدای با نفس خویش گذاری.
و گفت: من لم یکن له سر فهو مضر. اگر صحبت اعدا مضر بودی اولیا را به آسیه ضرری رسیدی از فرعون، و اگر صحبت اولیا نافع بودی اعدا را منفعتی رسیدی از زن نوح و زن لوط را، ولکن بیش از قبضی و بسطی نبود. و سخن او بسیار است، تاسیس چند کلمه گفتیم و ختم کردیم.
برگردان به زبان ساده
آن سلطان ملت مصطفوی، آن برهان حجت نبوی، آن عامل صدیق، آن عالم تحقیق، آن میوهٔ دل اولیاء، آن جگرگوشهٔ انبیاء، آن ناقد علی، آن وارث نبی، آن عارف عاشق: جعفر الصادق رضی الله عنه.
هوش مصنوعی: آن سلطان ملت اسلامی، آن دلیل و حجت نبوی، آن فرد صداقت پیشه، آن عالم پژوهشگر، آن محبوب دلهای اولیا، آن فرزند دلبند پیامبران، آن منتقد علی، آن وارث پیامبر، و آن عارف عاشق، جعفر صادق (رحمت خدا بر او).
گفته بودیم که اگر ذکر انبیاء و صحابه و اهل بیت کنیم کتابی جداگانه باید ساخت این کتاب شرح اولیاست که پس از ایشان بودهاند اما به سبب تبرک به صادق ابتدا کنیم که او نیز بعد از ایشان بوده است. و چون از اهل بیت بود و سخن طریقت او بیشتر گفته است و روایت از وی بیشتر آمده است کلمهای چند از آن او بیاوریم که ایشان همه یکیاند.
هوش مصنوعی: ما قبلاً گفته بودیم که اگر بخواهیم درباره انبیاء، صحابه و اهل بیت صحبت کنیم، باید کتابی جداگانه تهیه کنیم. این کتابی که در زیر میآید توضیحاتی درباره اولیاء الهی است که بعد از آنها آمدهاند، اما به خاطر برکت، ابتدا به بیان سخنان امام صادق (ع) میپردازیم که او نیز پس از آنها بوده است. از آنجایی که او از اهل بیت است و درباره طریقت بیشتر صحبت کرده و روایتهای بیشتری از او وجود دارد، چند کلمه از سخنان او را بیان میکنیم، زیرا همگی آنها در اصول خود یکی هستند.
چون ذکر او کرده شود از آن همه بود. نه بینی که قومی که مذهب او دارند، مذهب دوازده امام دارند. یعنی یکی دوازده است و دوازده یکی.
هوش مصنوعی: هرگاه نام او برده شود، همه آن چیزها وجود دارد. نمیبینی که مردمی که پیرو مذهب او هستند، مذهب دوازده امامی را دارند. به این معنا که یکی، دوازده است و دوازده، یکی است.
اگر تنها صفت او گویم، به زبان و عبارت من راست نیاید که در جمله علوم و اشارات و عبارات بیتکلف به کمال بود، و قدوه جمله مشایخ بود، و اعتماد همه بر وی بود، و مقتدای مطلق بود. هم الهیان را شیخ بود، و هم محمدیان را امام، و هم اهل ذوق را پیشرو، و هم اهل عشق را پیشوا. هم عباد را مقدم، هم زهاد را مکرم. هم صاحب تصنیف حقایق، هم در لطایف تفسیر و اسرار تنزیل بینظیر بود، و از باقر رضی الله عنه بسیار سخن نقل کرده است و عجب دارم از آن قوم که ایشان خیال بندند که اهل سنت و جماعت را با اهل بیت چیزی در راه است که اهل سنت و جماعت اهل بیت را باید گفت به حقیقت. و من آن نمیدانم که کسی در خیال باطل مانده است، آن میدانم که هر که به محمد ایمان دارد و به فرزندانش ندارد به محمد ایمان ندارد. تا به حدی که شافعی در دوستی اهل بیت تا به حدی بوده است که به رفضش نسبت کردهاند و محبوس کردند و او در آن معنی شعری سروده است و یک بیت این است:
هوش مصنوعی: اگر تنها ویژگی او را بگویم، به بیان و کلام من درست نمیآید؛ زیرا او در علم و اشاره و عبارات بیتکلف به کمال رسیده بود. او رهبری همه مشایخ را بر عهده داشت و همه به او اعتماد میکردند. او مقتدای مطلق بود؛ هم برای اهل الهی و هم برای پیروان محمد و هم برای اهل ذوق و هم برای اهل عشق. او پیشوای عباد و مورد احترام زهاد بود. همچنین صاحب تصنیف حقایق و در لطایف تفسیر و اسرار تنزیل بینظیر بود. او به نقل بسیاری از سخنان باقر رضی الله عنه پرداخته و تعجب میکنم از کسانی که فکر میکنند اهل سنت و جماعت با اهل بیت تناقضی دارند، در حالی که اهل سنت و جماعت باید واقعیت اهل بیت را بپذیرند. نمیدانم چطور ممکن است کسی در این خیال باطل باقی بماند. آنچه میدانم این است که کسی که به محمد ایمان دارد اما به فرزندانش ایمان ندارد در واقع به محمد ایمان ندارد. شافعی به حدی به اهل بیت محبت داشت که به خاطر آن به اتهام رفد از او انتقاد کردند و او را محبوس کردند. او در این باره شعری سروده که یکی از ابیاتش این است:
لو کان رفضا حب آل محمد
فلیشهد الثقلان انی رافض
هوش مصنوعی: اگر محبت اهل بیت محمد را رد کنم، بیایید جهانیان شاهد باشند که من ردکننده هستم.
که فرموده است یعنی: «اگر دوستی آل محمد رفض است گو جمله جن و انس گواهی دهید به رفض من»؛ و اگر آل و اصحاب رسول دانستن از اصول ایمان نیست، بسی فضولی که به کار نمیآید، میدانی. اگر این نیز بدانی زیان ندارد، بلکه انصاف آن است که چون پادشاه دنیا و آخرت محمد را میدانی وزرای او را به جای خود میباید شناخت، و صحابه را به جای خود، و فرزندان او را به جای خود میباید شناخت تا سنی پاک باشی و با هیچ کس از پیوستگان پادشاهت کار نبود. چنان که از ابو حنیفه رضی الله عنه پرسیدند: «از پیوستگان پیغامبر صلی الله علیه کدام فاضلتر؟»
هوش مصنوعی: این متن به معنای این است که اگر کسی به دوستی آل محمد (علیهالسلام) تمایلی ندارد، باید همه جن و انس به این مخالفت او شهادت دهند. همچنین اشاره میکند که اگر شناخت آل رسول و یاران او جزو اصول ایمان نیست، پس دانستن آن هم فایدهای ندارد. اما انصاف این است که چون محمد را به عنوان پادشاه دنیا و آخرت میدانی، پس باید وزرای او، یعنی صحابه و فرزندانش را نیز به درستی بشناسی تا بتوانی سنی واقعی باشی و ارتباطی با دیگران نداشته باشی. به همین منظور، از ابوحنیفه سوال شده که از میان یاران پیامبر، کدامیک بیشتر فضیلت دارد.
گفت: «از پیران صدیق و فاروق و از جوانان عثمان و علی و از زنان عایشه از دختران فاطمه رضی الله عنهم اجمعین».
هوش مصنوعی: او گفت: «از سالخوردگان معتبر و راستگو و از جوانان عثمان و علی و از زنان عایشه و دختران فاطمه، خداوند از همگی راضی باشد».
نقل است که منصور خلیفه شبی وزیر را گفت: «برو صادق را بیار تا بکشم». وزیر گفت: «او در گوشهای نشسته است و عزلت گرفته و به عبادت مشغول شده و دست از ملک کوتاه کرده و امیرالمومنین را از وی رنجی نه. از کشتن وی چه فایده بود؟»
هوش مصنوعی: روزی منصور خلیفه به وزیرش گفت: «برو صادق را بیاور تا او را بکشم». وزیر پاسخ داد: «او در گوشهای نشسته و به عبادت مشغول است و از امور حکومت کنارهگیری کرده و به شما آسیبی نمیزند. کشتن او چه فایدهای دارد؟»
هر چند گفت سودی نداشت. وزیر برفت به طلب صادق.
هوش مصنوعی: هرچند گفت که فایدهای نداشت، وزیر رفت تا صادق را پیدا کند.
منصور غلامان را گفت: «چون صادق درآید و من کلاه از سر بردارم شما او را بکشید».
هوش مصنوعی: منصور به غلامان گفت: «زمانی که صادق بیاید و من کلاهام را از سر بردارم، شما او را بکشید».
وزیر صادق را درآورد. منصور در حال برجست و پیش صادق باز دوید و در صدرش بنشانید و خود نیز به دو-زانو پیش او نشست. غلامان را عجب آمد. پس منصور گفت: «چه حاجت داری؟»
هوش مصنوعی: منصور به سرعت به سمت صادق رفت و او را از جایش بلند کرد و در جایگاه مناسب نشاند. منصور نیز خود به حالت دو زانو در مقابل او نشسته بود. غلامان از این کار تعجب کردند. سپس منصور از صادق پرسید: «چه نیازی داری؟»
صادق گفت: «آن که مرا پیش خود نخوانی و به طاعت خدای بگذاری».
هوش مصنوعی: صادق گفت: «کسی که مرا به نزد خود دعوت نمیکند و به بندگی خداوند میسپارد».
پس دستوری داد و به اعزازی تمام روانه کرد. در حال لرزه بر منصور افتاد و دواّج بر سر در کشید و بیهوش شد.
هوش مصنوعی: بنابراین دستوری صادر کرد و به همهی افرادش فرستاد. در همین حین بر منصور لرزه افتاد و ناگهان بر سرش فشار آورد و بیهوش شد.
گویند سه نماز از وی فوت شد. چون باز هوش آمد وزیر پرسید: «که آن چه حال بود؟»
هوش مصنوعی: میگویند سه نماز از او قضا شد. وقتی بههوش آمد، وزیر از او پرسید: «آن موقع چه اتفاقی افتاده بود؟»
گفت: «چون صادق از در درآمد اژدهایی دیدم که با او بود که لبی به زبر صفه نهاد و لبی به زیر صفه؛ و مرا گفت به زبان حال اگر تو او را بیآزاری تو را با این صفه فروبرم. و من از بیم اژدها ندانستم که چه میگویم. از وی عذر خواستم و چنین بیهوش شدم».
هوش مصنوعی: گفت: «وقتی صادق وارد شد، دیدم که اژدهایی همراه اوست. یکی از دهانهایش را روی بالای صفحه گذاشت و دیگری را زیر صفحه. به من گفت به زبان حال که اگر به او آسیب بزنم، مرا با این صفحه زیر خواهد کرد. من از ترس اژدها متوجه نشدم چه باید بگویم. از او عذرخواهی کردم و ناگهان بیهوش شدم».
نقل است که یک بار داود طایی پیش صادق آمد و گفت: «ای پسر رسول خدای! مرا پندی ده که دلم سیاه شده است».
هوش مصنوعی: روزی داود طایی به حضور صادق آمد و گفت: «ای پسر پیامبر خدا! به من نصیحتی کن، زیرا دلم تیره و تار شده است».
گفت: «یا باسلیمان! تو زاهد زمانهای. تو را به پند من چه حاجت است؟»
هوش مصنوعی: او گفت: «ای باسلیمان! تو فرد پارسا و زاهدی هستی. نیازی به نصیحت من نداری.»
گفت: «ای فرزند پیغمبر! شما را بر همه خلایق فضل است و پند دادن همه بر تو واجب است».
هوش مصنوعی: او گفت: «ای فرزند پیامبر! بر تمامی موجودات برتری و بر همه واجب است که به شما درس بزنند و پند دهند».
گفت: «یا ابا سلیمان! من از آن میترسم که به قیامت جد من دست در من زند که حق متابعت من نگزاردی؟ این کار به نسبت صحیح و به نسبِ قوی نیست. این کار به معاملت شایسته حضرت حق بود».
هوش مصنوعی: گفت: «ای پدر سلیمان! من از این میترسم که در روز قیامت جد من بر من دست دراز کند و بگوید که چرا از من پیروی نکردی؟ این رفتار نه از لحاظ درست بودن و نه از لحاظ نسب و خویشاوندی مناسب نیست. این عمل باید در حضور خداوند شایسته باشد».
داوود بگریست و گفت: «بار خدایا! آن که معجون طینت او از آب نبوت است و ترکیب طبیعت او از اصل برهان و حجت، جدش رسول است و مادرش بتول است، او بدین حیرانی است. داوود که باشد که به معامله خود معجب شود».
هوش مصنوعی: داوود با گریه گفت: «پروردگارا! آن کسی که ذاتش از آب نبوت شکل گرفته و طبیعتش از اصل دلیل و برهان ساخته شده، جدش پیامبر است و مادرش پاکدامن است. او به این حیرانی دچار شده است. داوود چه کسی است که به کار خود مفتخر شود؟»
نقل است که با موالی خود روزی نشسته بود. ایشان را گفت: «بیایید تا بیعت کنیم و عهد بندیم که هر که از میان ما در قیامت رستگاری یابد همه را شفاعت کند».
هوش مصنوعی: روزی فردی با موالی خودش نشسته بود و آنها را دعوت کرد که بیایند تا با یکدیگر بیعت کنند و عهدی ببندند که هر یک از آنها که در قیامت نجات پیدا کرد، برای همگی شفاعت کند.
ایشان گفتند: «یا ابن رسول الله تو را به شفاعت ما چه حاجت که جد تو شفیع جمله خلایق است؟»
هوش مصنوعی: ایشان فرمودند: «ای فرزند رسول خدا، تو نیازی به شفاعت ما نداری، زیرا جد تو وساطت کننده تمام مخلوقات است.»
صادق گفت: «من بدین افعال خودم شرم دارم که به قیامت در روی جد خود نگرم».
هوش مصنوعی: صادق گفت: «من از کارهایی که انجام دادهام احساس شرم میکنم، به طوری که وقتی در روز قیامت رو در رو با جد خود قرار بگیرم، شرمنده خواهم بود».
نقل است که جعفر صادق مدتی خلوت گرفت و بیرون نیامد. سفیان ثوری به در خانه وی آمد و گفت: «مردمان از فواید انفاس تو محروماند چرا عزلت گرفتهای؟»
هوش مصنوعی: نقل شده است که جعفر صادق مدتی به تنهایی سپری کرده و از بیرون رفتن خودداری کرده بود. سفیان ثوری به در خانه او رفت و گفت: «مردم از برکات و دانشهای تو بیبهره هستند، چرا انزوا اختیار کردهای؟»
صادق جواب داد: «که اکنون چنین روی دارد: فسد الزمان و تغیر الاخوان».
هوش مصنوعی: صادق گفت: «الان اوضاع اینطور است: زمان خراب شده و دوستان تغییر کردهاند.»
و این دو بیت را بخواند:
هوش مصنوعی: در این جا به دو خط شعر اشاره شده است.
ذهب الوفاء ذهاب امس الداهب
والناس بین مخایل و مآرب
هوش مصنوعی: رفتن وفا مانند روز دیروز است و مردم در میان آرزوها و خواستهها به سر میبرند.
یفشون بینهم المودة والوفا
و قلوبهم محشوة بعقارب
هوش مصنوعی: میان آنها محبت و وفا وجود دارد، اما در دلهایشان کینه و حسد نهفته است.
نقل است که صادق را دیدند که خزی گرانمایه پوشیده بود. گفتند: «یا ابن رسول الله هذا من زی اهل بیتک».
هوش مصنوعی: روایت شده که صادق را در حالتی دیدند که لباسی گرانقیمت به تن داشت. از او پرسیدند: «ای پسر رسول خدا، آیا این لباس از پوشش اهل بیت توست؟»
دست آن کس بگرفت و در آستین کشید. پلاسی پوشیده بود که دست را خلیده میکرد. گفت: «هذا للحق و هذا للخلق».
هوش مصنوعی: او دست آن شخص را گرفت و در آستین خود کشید. او لباسی بر تن داشت که دستها را در آن محبوس میکرد. سپس گفت: «این برای حقیقت است و این برای خلقت.»
نقل است که صادق را گفتند: «همه هنرها داری. زهد و کرم باطن و قرةالعین خاندانی؛ ولکن پس متکبری».
هوش مصنوعی: میگویند که به صادق گفتند: «تو همهی هنرها را داری. زهد و بخشش درون و خوشبختی خانوادگی هم داری؛ اما با این حال متکبر هستی.»
گفت: «من متکبر نیم، لیکن کبر کبریایی است، که من چون از سر کبر خود برخاستم کبریای او بیامد و به جای کبر من بنشست. به کبر خود کبریایی نشاید کرد اما به کبریای او کبر شاید کرد».
هوش مصنوعی: او گفت: «من متکبر نیستم، اما کبر و عظمت او وجود دارد. وقتی من از روی طمع و خودخواهی خود بلند شدم، آن عظمت پروردگار آمد و جایگزین کبر من شد. نباید به خودی خود عظمت بخشید، اما میتوان به آن بزرگی و عظمت الهی احترام گذاشت و به آن اعتراف کرد.»
نقل است که صادق از ابو حنیفه پرسید که: «عاقل کیست؟»
هوش مصنوعی: نقل شده است که صادق از ابو حنیفه میپرسد: «عاقل کیست؟»
گفت: «آن که تمیز کند میان خیر و شر».
هوش مصنوعی: او گفت: «کسی که بتواند بین خوبی و بدی تمایز قائل شود».
صادق گفت: «بهایم نیز تمیز توانند کرد، میان آن که او را بزنند و آن که او را علف دهند».
هوش مصنوعی: صادق گفت: «گاوم هم میتواند تمیز باشد، البته زمانی که به او ضربه بزنند یا وقتی به او علف بدهند».
ابوحنیفه گفت: «نزدیک تو عاقل کیست؟»
هوش مصنوعی: ابوحنیفه پرسید: «عاقل نزدیک تو کیست؟»
گفت: «آن که تمیز کند میان دو خیر و شر تا از دو خیر خیر الخیرین اختیار کند و از دو شر خیر الشرین برگزیند».
هوش مصنوعی: او گفت: «کسی که بتواند بین دو کار خوب و بد تمایز قائل شود، میتواند از بین دو کار خوب بهترین آنها را انتخاب کند و از میان دو کار بد، کمترین بدی را برگزید.»
نقل است که همیانی زر از یکی برده بودند. آن کس در صادق آویخت که: «تو بردی. و او را نشناخت».
هوش مصنوعی: گفته میشود که کسی یک کیف طلا از دیگری دزدیده بود. هنگامی که آن شخص را نزد صادق بردند، او به صادق گفت: «تو این کیف را دزدیدی، و او را نمیشناسی.»
صادق گفت: «چند بود؟»
هوش مصنوعی: صادق پرسید: «چقدر بود؟»
گفت: «هزار دینار»
هوش مصنوعی: او گفت: «هزار دینار».
او را به خانه برد و هزار دینار به وی داد. پس از آن، آن مرد زر خود بازیافت. زر صادق باز برد و گفت: «غلط کرده بودم».
هوش مصنوعی: او را به خانهاش برد و هزار دینار به او داد. بعد از آن، آن مرد طلاهایش را پیدا کرد. دوباره طلاهای واقعی را به او برگرداند و گفت: «من اشتباه کرده بودم».
صادق گفت: «ما هر چه دادیم باز نگیریم».
هوش مصنوعی: صادق گفت: «هر چه که به کسی دادهایم، باز پس نخواهیم گرفت».
بعد از آن مرد از یکی پرسید: «که او کیست؟»
هوش مصنوعی: بعد از آن مرد از یکی پرسید: «او چه کسی است؟»
گفتند: «جعفر صادق».
هوش مصنوعی: آنها گفتند: «جعفر صادق».
آن مرد خجل شد و برفت. نقل است که صادق روزی تنها در راهی میرفت الله الله میگفت. سوخته ای بر عقب او میر فت و بر موافقت او الله الله میگفت.
هوش مصنوعی: آن مرد شرمنده شد و رفت. گفته میشود که صادق روزی به تنهایی در خیابانی میرفت و نام خدا را مدام میگفت. یک سوخته هم پشت سر او میرفت و همزمان با او نام خدا را تکرار میکرد.
صادق گفت: الله! جبه ندارم. الله جامه ندارم!
هوش مصنوعی: صادق گفت: خدا را شکر! من هیچ لباسی ندارم. خدا را شکر! من هیچ پوششی ندارم!
در حال دستی جامه ای زیبا حاضر شد. جعفر درپوشید.
هوش مصنوعی: در حال آمادهسازی، لباس زیبایی آماده شد. جعفر آن را به تن کرد.
آن سوخته پیش رفت و گفت: ای خواجه! در الله گفتن با تو شریک بودم، آن کهنه خود به من ده.
هوش مصنوعی: او جلو رفت و گفت: ای آقا! در گفتن نام خدا با تو شریک بودم، آن کهنه را به من بده.
صادق را خوش آمد و آن کهنه به او داد.
هوش مصنوعی: صادق از دیدن او خوشحال شد و آن چیز قدیمی را به او داد.
نقل است که یکی پیش صادق آمد و گفت: خدای را به من بنمای.
هوش مصنوعی: روزی فردی به نزد صادق (علیه السلام) آمد و از او خواست که خدا را به او نشان دهد.
گفت: آخر نشنیده ای که موسی را گفتند لن ترانی. گفت: آری! اما این ملّّّت محمّد است که یکی فریاد میکند رای قلبی ربی، دیگری نعره میزند که لم اعبد رباً لم ارة.
هوش مصنوعی: گفت: آیا نمیدانی که به موسی گفته بودند که نمیتوانی مرا ببینی؟ او پاسخ داد: بله! اما این ملتی که پیرو محمد است، یکی فریاد میزند که با قلبم به خدای خود رای میدهم و دیگری نعره میکشد که من خدایی را عبادت نکردهام که او را ندیده باشم.
صادق گفت: او را ببندید و در دجله اندازید. او را ببستند و در دجله انداختند. آب او را فروبرد. باز برانداخت. گفت: یا ابن رسول الله!الغیاث، الغیاث.
هوش مصنوعی: صادق گفت: او را ببندید و به رود دجله بیندازید. آن شخص را بستند و به آب انداختند. آب او را زیر آب برد، اما دوباره او را بالا آورد. او با صدای بلند گفت: ای پسر رسول خدا! به کمکم بیایید، کمک!
صادق گفت: ای آب! فرو برش.
هوش مصنوعی: صادق گفت: ای آب! به پایین برو.
فرو برد، باز آورد. گفت! یابن رسول الله! الغیاث، الغیاث.
هوش مصنوعی: فرو برد و سپس برگرداند. گفت: ای پسر پیامبر خدا! کمک، کمک.
گفت: فرو بر.
هوش مصنوعی: او گفت: خودت را کنترل کن.
همچنین چند کرت آب را میگفت که فرو بر، فرو میبرد. چون برمی آورد میگفت: یاابن رسول الله! الغیاث، الغیاث. چون از همه نومید شد و وجودش همه غرق شد و امید از خلایق منقطع کرد این نوبت که آب او را برآورد گفت: الهی الغیاث، الغیاث.
هوش مصنوعی: او همچنین چند بار از آب میخواست که او را نجات دهد و هنگامی که آب او را بالا میآورد، فریاد میزد: "ای پسر رسول خدا! مرا نجات بده!" زمانی که از همه چیز ناامید شد و در آب غرق شد و امیدش از سوی دیگران قطع گردید، در آن لحظه که آب او را بالا میآورد، دوباره فریاد کرد: "پروردگارا، مرا نجات بده!"
صادق گفت: او را برآرید.
هوش مصنوعی: صادق گفت: او را بیاورید.
برآوردند و ساعتی بگذشت تا باز قرار آمد. پس گفت: حق را بدیدی.
هوش مصنوعی: آنها تصور کردند و مدتی گذشت تا او دوباره به آرامش رسید. سپس گفت: حق را به جا آوردی.
گفت: تا دست در غیری میزدم در حجاب میبودم. چون به کلی پناه بدو بردم و مضطر شدم روزنه ای در درون دلم گشاده شد؛ آنجا فرونگریستم. آنچه میجستم بدیدم و تا اضطرار نبود آن نبود که امن یجیب المضطر اذا دعاه.
هوش مصنوعی: او گفت: تا وقتی که به غیر از خدا وابسته بودم، در حجاب و دور از حقیقت بودم. اما وقتی که به طور کامل به او پناه بردم و در شرایط اضطرار قرار گرفتم، درون دلم روشنایی پیدا شد و آنجا به تفکر نشستم. آنچه را که میجستم، یافتم و فهمیدم که تا زمانی که در اضطرار نباشم، حقیقت را نمیتوانم درک کنم.
صادق گفت: تا صادق میگفتی کاذب بودی. اکنون آن روزنه را نگاه دارد که جهان خدای بدانجا فروست.
هوش مصنوعی: صادق گفت: زمانی که میگفتی صادق هستی، در واقع دروغ میگفتی. حالا آن لحظهای را که تو را به درک عمیقتری از دنیا رهنمون میکند، حفظ کن.
و گفت: هر که گوید خدای بر چیزست یا در چیزست و یا از چیزست او کافر بود.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کسی که بگوید خداوند بر چیزی است، یا در چیزی است، یا از چیزی است، کافر است.
و گفت: هرآن معصیت بنده را به حق نزدیک گرداند که اول آن ترس بود و آخر آن عذر.
هوش مصنوعی: او گفت: هر گناهی که فرد مرتکب میشود، او را به حق نزدیکتر میکند و آغاز آن ترس است و پایان آن عذر.
و گفت: هر آن طاعت که اول آن امن بود و آخر آن عجب آن طاعت بنده را ا زخدای دور گرداند مطیع با عجب عاصی است وعاصی با عذر مطیع زیرا که در این معنی بنده را به حق نزدیک گرداند
هوش مصنوعی: او گفت: هر عبادتی که ابتدا آن با امنیت و آرامش باشد و در پایان به خودپسندی و تکبر منجر شود، آن عبادت بنده را از خدا دور میکند. بندهای که با عجب و خودپسندی عبادت کند، گناهانش بیشتر است، در حالی که گناهکاری که عذر و بهانه دارد، در واقع مطیعتر به حساب میآید. زیرا در این معنا، بنده با داشتن صداقت به حق نزدیکتر میشود.
از وی پرسیدند: درویش صابر فاضلتر یا توانگر شاکر. گفت: درویش صابر که توانگر را دل به کیسه بود و درویش را با خدای.
هوش مصنوعی: از او سوال کردند: کی بهتر است، درویش صابری که صبر دارد یا توانگری که شکرگزار است؟ او پاسخ داد: درویش صابر بهتر است، زیرا توانگر دلش به پولش خوش است، اما درویش دلش به خداوند وابسته است.
و گفت عبادت جز به توبه راست نیاید که حق تعالی توبه مقدم گردانید برعبادت.
هوش مصنوعی: عبادت تنها با توبه درست میشود، زیرا خداوند توبه را بر عبادت مقدم داشته است.
کما قال الله تعالی التائبون العابدون.
هوش مصنوعی: همانگونه که خداوند متعال میفرماید: توبهکنندگان و عبادتکنندگان.
و گفت: ذکر توبه در وقت ذکر خدای غافل ماندن است از ذکر. و خدای را یاد کردن به حقیقت آن بود که فراموش کند در جنب خدای جمله اشیا را به جهت آنکه خدای او را عوض بود از جمله اشیاء.
هوش مصنوعی: او گفت: وقتی که انسان در حال ذکر توبه است، ممکن است از یاد خدا غافل شود. یاد کردن از خدا به معنای واقعی، به این است که انسان همه چیز را در کنار خدا فراموش کند، چون خدا او را از تمام چیزهای دیگر متمایز کرده است.
و گفت: در معنی این آیت: یختص برحمته من یشاء. خاص گردانم به رحمت خویش هرکه را خواهم واسطه و علل واسباب از میان برداشته است تا بدانند که عطاء محض است.
هوش مصنوعی: او گفت: در توضیح این آیه که به معنی این است که هر کس را بخواهد، به رحمت خود ویژه میکند. میخواهم بگویم که واسطهها و عوامل و دلایل را از میان برداشتهام تا مردم متوجه شوند که این عطا به طور کامل از جانب من است.
و گفت: مومن آن است که ایستاده است با نفس خویش و عارف آن است که ایستاده است با خداوند خویش.
هوش مصنوعی: او گفت: مومن کسی است که با نفس و درون خود مواجه است و عارف کسی است که در ارتباط و نزدیکی با خداوند خود قرار دارد.
و گفت: هرکه مجاهده کند به نفس برای نفس به کرامات برسد و هرکه مجاهده کند با نفس برای خداوند برسد به خداوند.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کس که برای خود تلاش کند، به دستاوردهایی میرسد، اما هر کس که برای خداوند تلاش کند، به خداوند خواهد رسید.
و گفت: الهام از اوصاف مقبولان است و استدلال ساختن که بی الهام بود از علامت راندگان است.
هوش مصنوعی: او گفت که الهام یکی از ویژگیهای افرادی است که مورد قبول قرار میگیرند، در حالی که استدلال کردن بدون الهام نشانه ناپسندیدگان است.
و گفت: مکر خدای در بنده نهانتر است از رفتن مورچه در سنگ سیاه به شب تاریک.
هوش مصنوعی: او گفت: فریب خداوند در دل آدمی پنهانتر است از رفتن یک مورچه در سنگ سیاه در یک شب تاریک.
و گفت: عشق جنون الهی است نه مذموم است نه محمود. وگفت سر معاینه آنگاه مرا مسلم شد که رقم دیوانگی بر من کشیدند
هوش مصنوعی: او گفت: عشق نوعی جنون الهی است که نه کار خوب محسوب میشود و نه بد. سپس افزود که وقتی به عمق این موضوع پی برد، برایم روشن شد که بر من نشانههایی از دیوانگی زدهاند.
و گفت: از نیکبختی مرد است که خصم او خردمند است. و گفت از صحبت پنج کس حذر کنید،یکی از دروغگوی که همیشه
هوش مصنوعی: او گفت: مردی که دشمنش عاقل و داناست، از خوشبختی برخوردار است. همچنین توصیه کرد که از صحبت با پنج نفر پرهیز کنید، یکی از آنها دروغگو است که همیشه...
با وی در غرور باشی؛ دوم احمق که آن وقت که سود تو خواهد زیان تو بود و نداند؛ سوم بخیل که بهترین وقتی از تو ببرد؛ چهارم بددل که در وقت حاجت تو را ضایع گذارد؛ پنجم فاسق که تو را به یک لقمه بفروشد و به کمتر از یک لقمه.
هوش مصنوعی: با انسان مغرور همراهی کن؛ سپس با شخص احمق که در زمان نیاز، به ضررت عمل کند و بطور ناآگاهانه به تو آسیب بزند؛ بعد با بخیل که بهترین لحظات را از تو بگیرد؛ همچنین با بددل که در زمان احتیاج، تو را ناامید کند؛ و در نهایت با فاسق که تو را به آسانی از دست بدهد و ارزش تو را نادیده بگیرد.
گفتند: آن چیست کمتر از یک لقمه؟
هوش مصنوعی: گفتند: آن چیز چه چیزی است که کمتر از یک لقمه باشد؟
گفت: طمع در آن.
هوش مصنوعی: او گفت: در آن چیزی به نام طمع وجود دارد.
و گفت: حق تعالی را در دنیا بهشت است و دوزخ است. بهشت عافیت است و دوزخ بلاست. عافیت آن است که کارخود را خدای گذاری و دوزخ آن است که کار خدای با نفس خویش گذاری.
هوش مصنوعی: او گفت: خداوند در دنیا بهشت و دوزخی دارد. بهشت به معنای آرامش و آسایش است و دوزخ به معنای سختی و بلا. آرامش این است که انسان کارهای خود را بر اساس خواست خدا انجام دهد و دوزخ این است که انسان مشغول زندگی و کارهای خود باشد و خواستههای نفسانیاش را مقدم بدارد.
و گفت: من لم یکن له سر فهو مضر. اگر صحبت اعدا مضر بودی اولیا را به آسیه ضرری رسیدی از فرعون، و اگر صحبت اولیا نافع بودی اعدا را منفعتی رسیدی از زن نوح و زن لوط را، ولکن بیش از قبضی و بسطی نبود. و سخن او بسیار است، تاسیس چند کلمه گفتیم و ختم کردیم.
هوش مصنوعی: او گفت: «کسی که سر ندارد، مضر است.» اگر صحبت از دشمنان مضر باشد، قطعا دوستان نیز آسیب خواهند دید، همانطور که آسیه از دست فرعون صدمه دید. و اگر صحبت از دوستان نافع باشد، دشمنان هم از زن نوح و زن لوط بهرهمند شدند. اما در نهایت، این گفتار تنها به اندازهای بود که به همتای آن اشاره کنیم و در اینجا به پایان میرسیم.