بخش ۲۴ - رسیدن سالک با پرده چهارم
چارمین پرده عجایب پرده بود
پردههای دیگران گم کرده بود
پردهای در پردهای در پردهای
بیصفت دید او عجایب پردهای
در میان پردهٔ خضرا صفت
برتر از ادراک و وهم و معرفت
بود نوری ساطع و آتش نهاد
نور او بر سالک حیران فتاد
شعله های تیغ گون بر هر صفت
میزدندی هر زمانی یک صفت
برق استغنای او افروخته
جملهٔ عالم ازو افروخته
نور او بودی ز تحقیق و یقین
کی شود این سر بر هرکس یقین
بود نوری نه سرش پیدا نه بن
کی درآید وصف او اندر سخن
از کمال صنع و از تف نظر
راه او شد در زمان نزدیک تر
بود نوری رنگ رنگ از هم شده
جملهٔعالم ازو معظم شده
بود نوری از تجلّی در وصول
این مگر فهمی کند صاحب قبول
بود نوری زینت عالم شده
پرتوش تمکینی آدم شده
نور تحقیقی یقین تر زان ندید
لال شد سالک چو آن هیبت بدید
رفت پیش پیر چون راهش بُد آن
تا شود نور یقین او را عیان
در میان نور پیری زنده دید
ذات او اندر یقین پاینده دید
بود پیری در میان نور در
زو نباشد در جهان مشهور تر
صاحب اسرار کلّی گشته او
لیک هم در پرده بد در جست و جو
سالها گردیده در شیب و فراز
لیک هم مانده درون پرده باز
اوستاد او را بکلی کرده کل
او یقین خود بُده در راه کل
هم بنور او منور پردهها
هم بطرح او مدوّر پرده ها
هم یقین او گمان برداشته
شعله های نور را بفراشته
هم منیت در هویت باخته
سرمدی در سر مدیت تاخته
راز اشیا را شده او پایدار
هر دم از پرده شد و آشکار
جملهٔ پرده ازو پر نور بود
بود نزدیک و بمعنی دور بود
سبز خنگی زیر ران او بدید
چشم عالم همچو او دیگر ندید
سبز خنگی بر نهاده لاجورد
در جهان بسیار دیده گرم و سرد
نور پرده تابداری کرده بود
از نهیب او خماری کرده بود
خیمه نوری طناب اندر طناب
پردههای او حباب اندر حباب
پس سلامی کرد اندر روی او
آنگهی آمد روان بر سوی او
دید رویش را تمامی همچو ماه
از تف رویش نمیکرد او نگاه
چشم ره بین اندران حیران شده
هم ز دیده روی او تیره شده
ذات او هر دم کمالی بیش داشت
هر دم از نوعی جمالی مینگاشت
یک قلم در دست و لوحی پیش او
اندر آن جا آمده در جست و جو
هر زمان آن پیر میکردی نظر
در نظر کردن شده در رهگذر
ذات عیسی را درینجا گه بیان
گر نمیدانی درین منزل نشان
در صفت هر دم فروتر آمدی
از سوی بالا فرو تر آمدی
هر نشیبی را بود ذاتی فراز
هر فرازی را بود در عین راز
مرد ره بین چون چنان راهی بدید
همچنان میرفت تا او آرمید
گفت ای معنی و صورت جمله تو
در برونی و درونی جمله تو
عکس نور تو شده هر دوجهان
از تو پیدا گشته این راز نهان
ای تمامت پرده ازتو روشنی
عکس نعلت داده مه را روشنی
نور تو بگرفته در کون و مکان
این زمان هستی تو درعین عیان
ذات تو آمد صفات راهبر
مر مرا راهی نما ای راهبر
عکس تو بر جان من شوقی نهاد
این زمانم گوییا ذوقی نهاد
راه من بنمای در این جایگاه
زانکه استادم بود در ره پناه
گفت ای پرسنده مجنون صفت
اوستاد آنجا بداند معرفت
راه از من برتر آمد پیش او
راه پیدا میشود در نور او
راه میرو هر زمان واپس ممان
تا مگر یابی امان اندر امان
راه دورست اندرین ره دار پای
چون درین ره آمدی میدار پای
راه دورست و پر آفت ای عزیز
هست اندر راه تو بسیار چیز
راه دورست وهمی بین و مترس
اندرین ره آی و میبین و مترس
چست رو تا روی استاد جهان
باز بینی راه جویی این زمان
تو اگر از راز من داری خبر
بازگویی راز با من سر بسر
سیرت استاد با من بازگوی
آنچه دیدی بر یقین پر راز گوی
کام این مسکین بیچاره برآر
زانکه اندر راه گشتم سوگوار
اوستادم این زمان خودتم ز دست
ذات من گویی در آنجا گم بدست
هم تو آخر رمزی از استاد گوی
تا بدانم حال خود در جست و جوی
گفت ای پرسنده بشنو تو جواب
انقلاب پرده میکن انقلاب
این زمان بسیار سالست ای عزیز
تا بدانستم درین بسیار چیز
صنعت استاد دیدم سالها
هم ازو معلوم کردم حالها
راز استادم عیانی چند شد
گرچه پای من کنون در بند شد
راز استادم عیان چندی نمود
عاقبت آنجایگه بندی نمود
پرده را از سوی بالا مینگر
آن زمان از سوی پرده درگذر
تا شوی واقف ز راز اوستاد
کاین همه ترتیب کلی اونهاد
تو تماشای برون کن راه بین
راه میبین آنگهی شو راه بین
آنچه اول دیدهٔ در پرده باز
تو چه دیدی اولین پرده باز
حال ایشان جملگی با او بگفت
راز راز ودر زمان اندر نهفت
گفت ایشان بازمانده در رهند
جملگی خدمت گزار در گهند
ماندهاند حیران درین پرده عجب
بازمانده گشتهاند از این سبب
نورافشان جمله از نور منست
راه کلّی هم ز نورم روشنست
هم ز بالا نور از من میرود
کار گاه نور از من میرود
لیک من هم نیز ازین حیران ترم
در میان پرده سرگردان ترم
هر زمان از منزلی آیم بره
نیست مارا هیچ منزل از بنه
گاه در شیبم گهی اندر فراز
باز میجویم ز استاد این نیاز
باز میجویم همی استاد خود
تا مگر او را به بینم تا ابد
گر مرا در گردش آید در نهاد
من نخواهم این همه بی اوستاد
سالها مقصود من او بوده است
تا مرا استاد خود کی بوده است
اوستادم اوستاد جمله است
از خودی خود همه ترتیب بست
این همه ترتیب پرده اوستاد
از برای دیدن خود او نهاد
اوست جمله لیک ناپیدا بمن
زان شدستم این چنین شیدا بمن
اوست جمله لیک میآید خطاب
هر دم از استاد کلی این جواب
نور خود را راز پنهانی مکن
جز براه من تو گردانی مکن
جز براهم پرده دیگر مگرد
آنچه من گویم رهی دیگر مگرد
در ره و در پرده سرگردان شدم
من چو تو در پردهها حیران شدم
معنیء داری ز من بالاتری
این زمان در آب تو تشنهتری
گرهمی خواهی که بینی اوستاد
اندرین راهت قدم باید نهاد
در چنین پرده ممان هر جای باز
ورنه مانی از برون پرده باز
من بسی این راه را طی کردهام
لیک اکنون بازمانده بر درم
هرکه این پرده بکلی راه برد
بعد از آن این پرده را از ره سپرد
در زمان زان پرده بیند اوستاد
کاین همه ترتیب و قانون اونهاد
جهد کن ای رهبر پاکیزه رای
تا نمانی همچو من اینجا بجای
راه رو در ره ممان ای پرده باز
تا نگردد در عقوبت ره دراز
زود بگذر رو درآنجا راه جوی
گر تو هستی مرد راهش راه جوی
گفت ای پیر مبارک روی من
یک زمان دیگر نگه کن سوی من
بازگوی احوال را هم بر تمام
تا که چندین پرده دارد احترام
چند پرده بایدم زینجا گذشت
تا مرا گردد ازین اسرار گشت
چند دیگر پردهها اندر رهست
کاین نه راهی خرد و رای کوتهست
گفت چارت پرده دیگر برو
هم چنین میرو تو راه و میشنو
غلغل و تسبیح پیران اندران
تا به بینی آن زمان عین عیان
جایگاهی خوفناک اندر رهست
ره گذارت این زمان آنجاگهست
تا نه پنداری که راهی خرد شد
ای بسا کس کاندرین ره مرد شد
همچو تو بسیار کس من دیدهام
در مقام عشق صاحب دیدهام
آنچه تو دیدی و هم بشنیدهای
تو کجا همچون من اینجا دیدهای
راه تو بر سقف این پرده درست
در پس این پرده یک پرده درست
جهد کن تا خود ازو داری نگاه
تا نگردد رنج برد تو تباه
جهد کن تا تو ازو میبگذری
ور بمانی باز ازو غافل تری
زانکه سهمی با سیاست در رهت
تا نه پنداری که راهی کوتهست
این سخن حقا که از تهدید نیست
این ز دیده میرود تقلید نیست
هر کسی را زین سخن بویی دهند
هرکسی از معنیش شویی دهند
کی بیابد بوی این عقل فضول
زانکه اسرایست بی فصل و فضول
راه بینا این ره از ایشان بپرس
هر که دیده باشدش آسان بپرس
بگذر از این پرده و کبر منی
گر تو مرد راه بین روشنی
بگذر و بگذار استاد ازل
تو طلب کن تا بیابی بی حیل
گر تو استاد ازل بشناختی
از همه کردارها پرداختی
ای دریغا درد مردانت نبود
روزی مردانت میدانت نبود
ای دریغا قدر خود نشناختی
عمر هرزه در صور در باختی
ای دریغا رنج تو ضایع شده
اندر اینجا کار تو ضایع شده
اوستاد چرخ آنجا باز جوی
آنچه گم کردی هم از خود باز جوی
اوستادت برد اندر پرده باز
آمدی اندر درون پرده باز
پرده خود بر دریدی بی خبر
هم ز استادت ندیدی هیچ اثر
پرده برداری باستادت رسی
تو چنین در پرده مانده واپسی
ای دریغا در درون پردهٔ
لیک خود را این زمان گم کردهٔ
ای دریغا ای دریغا ای دریغ
همچو ماهی این زمان در زیر میغ
ای دریغا گر از این بیرون شوی
خرقه پوش گنبد گردون شوی
زود بگذر هیچ آرامی مگیر
اندرین ره هیچ انجامی مگیر
بگذر ای دل تا نمانی باز پس
زود بنگر راه و منگر باز پس
بگذر ای دل پرده از خود باز کن
اوستاد خرقه را آواز کن
تا مگر رویش ببینی در گذار
تا شود اسرار کلی آشکار
بگذر این ره تو ممان در پرده باز
گرنه بازیها کند این پرده باز
هرچه دیدی آن خیالی بود و بس
هرچه گفتی آن محالی بود و بس
بازجوی استاد و بگذر شادوار
چند باشی خوار و سرگردان نزار
چند مانی در نهاد خویشتن
بگذر از این پردههای جان و تن
چون شنید این راز از استاد پیر
هم نظر آمد مرو را دستگیر
پس قدم در راه بنهاد و برفت
برق وار اندر ره افتاد و برفت
میشد اندر ره عیان اندر نهان
باز میگردید او در هر زمان
راه را میدید و میبرّید راه
تا مگر جایی رسد زان جایگاه
خود بخود میگفت این راز او براه
میگذشت و مینوشت آنگاه راه
زار و حیران ناتوان و مستمند
بازمانده دل نزار و تن به بند
بند راه او همین صورت شده
راه کرده بی حد و ماتم زده
گفت این خود کردهام اندر عیان
این چنین هرگز که کرد اندر جهان
من چنین حیران در این راه دراز
تن ضعیف و دل نزار وجان گداز
این که من کردم که کردست او بخود
دور افتادم دریغا از خرد
دور افتادم چنین بیچاره من
زار و محروم وزخان آواره من
ای دریغا راه من دور اوفتاد
از چه سر تا پای مهجور اوفتاد
من چه دانستم درین راه دراز
تا مرا باشد قرین کار ساز
من نه تنها زار اندر ره شدم
من کجا اینجای مرد ره شدم
ای دریغا رنج برد و سعی من
صرف شد اندر چنین راه فتن
ای دریغا هیچکس آگه نشد
هیچکس با من کنون همره نشد
آن بلا را هم بخود برداشتم
خلق بدگو را بخود بگماشتم
این بلای خلق بر من جور کرد
این چنین از پردهام در دور کرد
من ندانم تادگر ره باز من
باز بینم روی خویشان ووطن
کی بیاران دگر من در رسم
این چنین حیران بمانده در پسم
کی شود دیدار استادم یقین
تا گمان من شود کلّی یقین
کی سپارم راه کلّی را تمام
تا شود زان حضرتم حاصل تمام
این مرادم حاصل آید یا نه خود
بازماندم این چنین حیران بخود
کار من در عاقبت پیدا شود
تا درین راهم رهی پیدا شود
این همه سعی تو گردد ناپدید
کی در آن حضرت همی خواهی رسید
برتر از عقلست راه پیچ پیچ
راه دور و چون به بینی هیچ هیچ
در کمال عزّ هرگز کی رسم
من ندانم تا در آنجا کی رسم
حاصلم گردد ز راز بی نشان
ترجمان من شود این ترجمان
حاصلم گردد ندانم تا که چون
مر مرا آنجا که باشد رهنمون
رهنمایم کیست در راه یقین
تا مگر بیرون شوم از کفر و دین
بخش ۲۳ - رسیدن سالک به پردهٔ سیم: در گذشت از وی به ساعت برقواربخش ۲۵ - رسیدن سالك با پرده پنجم: راه میبرید تا جائی رسید
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چارمین پرده عجایب پرده بود
پردههای دیگران گم کرده بود
هوش مصنوعی: چهارمین پرده عجایب، خود به تنهایی نمایانگر شگفتیها و رازهایی است که دیگر پردهها گم شدهاند و هیچ نشانی از آنها نیست.
پردهای در پردهای در پردهای
بیصفت دید او عجایب پردهای
هوش مصنوعی: در پشت هر پردهای، پردهی دیگری وجود دارد که دارای ویژگی خاصی نیست. او در نهایت شگفتیهایی را مشاهده کرد که هر یک در پس دیگری نهفته است.
در میان پردهٔ خضرا صفت
برتر از ادراک و وهم و معرفت
هوش مصنوعی: در جلوی پردهای که به رنگ سبز است، چیزی وجود دارد که بالاتر از فهم، تصور و شناخت است.
بود نوری ساطع و آتش نهاد
نور او بر سالک حیران فتاد
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به وجود نوری است که میدرخشد و به نوعی انرژی یا شعلهای را به وجود میآورد. این نور به طرز معجزهآسا و حیرتانگیزی بر فردی که در جستوجوی حقیقت و معنویت است، تأثیر میگذارد و او را در حالت حیرت و شگفتی قرار میدهد.
شعله های تیغ گون بر هر صفت
میزدندی هر زمانی یک صفت
هوش مصنوعی: تیغهای تیز و برنده بر هر ویژگی و صفتی تاثیر میگذارد و هر لحظه یکی از این صفات را نمایان میکند.
برق استغنای او افروخته
جملهٔ عالم ازو افروخته
هوش مصنوعی: خودخواهی و استقلال او مانند برقی است که همهچیز را روشن کرده و باعث شعلهور شدن عالم شده است.
نور او بودی ز تحقیق و یقین
کی شود این سر بر هرکس یقین
هوش مصنوعی: نور او از تحقیق و یقین به دست میآید؛ اما چگونه میتوان این حقیقت را برای هر کسی روشن کرد؟
بود نوری نه سرش پیدا نه بن
کی درآید وصف او اندر سخن
هوش مصنوعی: یک نوری وجود دارد که نه سرش قابل مشاهده است و نه بنیادی برای آن مشخص است؛ وصف و توصیف او در کلمات و سخنها نمیگنجد.
از کمال صنع و از تف نظر
راه او شد در زمان نزدیک تر
هوش مصنوعی: به خاطر فضل و مهارت خاص خداوند، راه او در زمان به ما نزدیکتر شده است.
بود نوری رنگ رنگ از هم شده
جملهٔعالم ازو معظم شده
هوش مصنوعی: نور متنوع و رنگارنگی وجود دارد که سبب شده است همهٔ عالم تحت تأثیر آن، بزرگ و محترم به نظر برسد.
بود نوری از تجلّی در وصول
این مگر فهمی کند صاحب قبول
هوش مصنوعی: در این جهان نوری از تجلی و ظهور وجود دارد که تنها کسی میتواند آن را درک کند که به مقام فهم و شناخت برسد.
بود نوری زینت عالم شده
پرتوش تمکینی آدم شده
هوش مصنوعی: در این دنیا نوری وجود دارد که زینت بخش آن است و این نور، باعث شده که انسان به مقام والایی برسد.
نور تحقیقی یقین تر زان ندید
لال شد سالک چو آن هیبت بدید
هوش مصنوعی: نور تحقیق و بررسی، از حقایق اطمینانبخشتر است؛ وقتی سالک آن شکوه و عظمت را دیده است، آنقدر شگفتزده میشود که زبانش بند میآید.
رفت پیش پیر چون راهش بُد آن
تا شود نور یقین او را عیان
هوش مصنوعی: او به نزد عارف رفت، چون راهش را پیدا کرده بود، تا نور یقینش برایش آشکار شود.
در میان نور پیری زنده دید
ذات او اندر یقین پاینده دید
هوش مصنوعی: در میان نور، پیرمردی را دید که وجودش را با یقین و پایداری درک میکرد.
بود پیری در میان نور در
زو نباشد در جهان مشهور تر
هوش مصنوعی: در میان نور، پیری وجود داشت که در دنیا شهرتی ندارد.
صاحب اسرار کلّی گشته او
لیک هم در پرده بد در جست و جو
هوش مصنوعی: او به دانشی عمیق و فراگیر دست یافته است، اما هنوز در جستجوی پاسخهایی است که در پرده پنهان ماندهاند.
سالها گردیده در شیب و فراز
لیک هم مانده درون پرده باز
هوش مصنوعی: سالها در تغییرات و نوسانات گذرانده، اما همچنان در پشت پرده باقی مانده است.
اوستاد او را بکلی کرده کل
او یقین خود بُده در راه کل
هوش مصنوعی: استاد تمام وجود او را تحت تأثیر قرار داده و او را به یقین رسانده است که در مسیر هدایت قرار دارد.
هم بنور او منور پردهها
هم بطرح او مدوّر پرده ها
هوش مصنوعی: همه پردهها با نور او روشن و تابناک هستند و هم به شکل و طرح او میچرخند و حرکت میکنند.
هم یقین او گمان برداشته
شعله های نور را بفراشته
هوش مصنوعی: او مطمئن است که شعلههای نور را بالا برده است و این فکر را در ذهنش دارد.
هم منیت در هویت باخته
سرمدی در سر مدیت تاخته
هوش مصنوعی: کسی که خودخواهی و انانیت را در وجودش رها کرده و به شناخت واقعی خود رسیده، در حال تکاپو و تلاش برای دستیابی به حقیقت و معناست.
راز اشیا را شده او پایدار
هر دم از پرده شد و آشکار
هوش مصنوعی: رازها و ویژگیهای اشیاء همواره در حال تغییر و پایداری هستند و هر لحظه از پرده پوشیده بودن خارج میشوند و واضح میشوند.
جملهٔ پرده ازو پر نور بود
بود نزدیک و بمعنی دور بود
هوش مصنوعی: تمام پردهها از او نورانی است، اما در باریکی فاصلهای که با او داریم، نزدیک به نظر میرسد و در عین حال به معنای دور بودن است.
سبز خنگی زیر ران او بدید
چشم عالم همچو او دیگر ندید
هوش مصنوعی: چشم من به سبزیهای زیر پای او افتاد و جهانی که او را مانند او ندیده بود.
سبز خنگی بر نهاده لاجورد
در جهان بسیار دیده گرم و سرد
هوش مصنوعی: در دنیا، رنگ سبز و آبی به وفور وجود دارد و هر دو در شرایط مختلف و متفاوتی خود را نمایان میکنند.
نور پرده تابداری کرده بود
از نهیب او خماری کرده بود
هوش مصنوعی: نور پردهای روشنایی بخشیده بود و با صدای او، همه را به حالتی گیج و مست کرده بود.
خیمه نوری طناب اندر طناب
پردههای او حباب اندر حباب
هوش مصنوعی: خیمهای از نور وجود دارد که در آن، طنابها و پردهها به صورت حبابهایی در هم تنیده شدهاند. این تصویر به نوعی فضایی زنده و جذاب را ترسیم میکند که در آن نور و زیبایی در هم آمیختهاند.
پس سلامی کرد اندر روی او
آنگهی آمد روان بر سوی او
هوش مصنوعی: پس به او سلامی کرد و سپس روحش به سوی او شتابان حرکت کرد.
دید رویش را تمامی همچو ماه
از تف رویش نمیکرد او نگاه
هوش مصنوعی: او تمام زیباییهای چهرهاش را مانند ماه نشان میدهد، اما هیچگاه به چهرهاش نگاه نمیکند.
چشم ره بین اندران حیران شده
هم ز دیده روی او تیره شده
هوش مصنوعی: چشم مراقب در آنجا شگفتزده شده و به خاطر دیدن چهرهاش، دیدش تار گردیده است.
ذات او هر دم کمالی بیش داشت
هر دم از نوعی جمالی مینگاشت
هوش مصنوعی: وجود او هر لحظه کمالی تازه به خود میگیرد و هر لحظه زیباییای نو را به تصویر میکشد.
یک قلم در دست و لوحی پیش او
اندر آن جا آمده در جست و جو
هوش مصنوعی: در دست او یک قلم است و جلوش یک لوح وجود دارد که در آن به دنبال چیزی میگردد.
هر زمان آن پیر میکردی نظر
در نظر کردن شده در رهگذر
هوش مصنوعی: هر وقت آن سالخورده را میدیدی، نگاهش به نگاه تو بود و این در مسیر زندگیات تاثیرگذار بود.
ذات عیسی را درینجا گه بیان
گر نمیدانی درین منزل نشان
هوش مصنوعی: در اینجا نمیتوانی ماهیت عیسی را به روشنی معرفی کنی، زیرا در این مکان او را نمیتوان به خوبی شناخت و تصویر کرد.
در صفت هر دم فروتر آمدی
از سوی بالا فرو تر آمدی
هوش مصنوعی: تو هر لحظه بیشتر در صفات و ویژگیهایت تنزل پیدا کردی، یعنی به جای رشد و ارتقاء، از بالاترین حالت خود پایینتر آمدی.
هر نشیبی را بود ذاتی فراز
هر فرازی را بود در عین راز
هوش مصنوعی: هر پایین رفتنی یک بلندایی دارد و هر بلندی نیز در درون خود یک راز نهفته است.
مرد ره بین چون چنان راهی بدید
همچنان میرفت تا او آرمید
هوش مصنوعی: مرد دانا وقتی راهی مناسب را دید، به آرامی و با توجه پیش رفت و اینطور از مسیر خود باز نایستاد.
گفت ای معنی و صورت جمله تو
در برونی و درونی جمله تو
هوش مصنوعی: تو به معنای واقعی و ظاهر به طور کامل درونی و بیرونی هستی.
عکس نور تو شده هر دوجهان
از تو پیدا گشته این راز نهان
هوش مصنوعی: نور تو در هر دو جهان نمایان شده است و این راز پنهان از تو آشکار گشته است.
ای تمامت پرده ازتو روشنی
عکس نعلت داده مه را روشنی
هوش مصنوعی: ای تمام وجودت همچون پردهای است که نور تو را به نمایش میگذارد و درخشندگیات به مانند نوری است که بر مه تابیده شده است.
نور تو بگرفته در کون و مکان
این زمان هستی تو درعین عیان
هوش مصنوعی: نور تو در تمامی جهان در حال انتشار است و اینک وجود تو به صورت کاملاً نمایان در جلوهای آشکار است.
ذات تو آمد صفات راهبر
مر مرا راهی نما ای راهبر
هوش مصنوعی: ذات تو، ویژگیهای تو را میسازد؛ مرا راهنمایی کن و به من نشان بده چگونه میتوانم راه درست را پیدا کنم، ای راهنمای من.
عکس تو بر جان من شوقی نهاد
این زمانم گوییا ذوقی نهاد
هوش مصنوعی: تصویر تو بر روح من شوقی به وجود آورد و این زمان احساس میکنم که شوقی در من بیدار شده است.
راه من بنمای در این جایگاه
زانکه استادم بود در ره پناه
هوش مصنوعی: به من نشان بده که در این موقعیت چه مسیری را انتخاب کنم، زیرا معلم من در این راه پناهنده بود و تجربه دارد.
گفت ای پرسنده مجنون صفت
اوستاد آنجا بداند معرفت
هوش مصنوعی: بپرس از مجنون که او چه کسی است؛ در آنجا تنها کسی که میتواند حقیقت را بداند، خود اوست.
راه از من برتر آمد پیش او
راه پیدا میشود در نور او
هوش مصنوعی: راهی که من میشناختم، حالا به خاطر وجود او روشن و واضح شده است.
راه میرو هر زمان واپس ممان
تا مگر یابی امان اندر امان
هوش مصنوعی: هر زمان که در مسیر خود حرکت میکنی، به عقب ننگر، تا شاید در سایه آرامش و امنیت قرار بگیری.
راه دورست اندرین ره دار پای
چون درین ره آمدی میدار پای
هوش مصنوعی: در این مسیر، مسیر طولانی و دشواری پیش رو داریم. بنابراین، وقتی وارد این راه میشوی، باید با احتیاط و دقت قدم برداری.
راه دورست و پر آفت ای عزیز
هست اندر راه تو بسیار چیز
هوش مصنوعی: عزیزم، راهی که پیش رو داری بسیار طولانی و پرپیچ و خم است، و در این مسیر چیزهای زیادی وجود دارد که باید با آنها روبهرو شوی.
راه دورست وهمی بین و مترس
اندرین ره آی و میبین و مترس
هوش مصنوعی: راهی که در پیش است، طولانی به نظر میرسد، اما نگران نباش و با دلی شجاع وارد این مسیر شو و آن را ببین.
چست رو تا روی استاد جهان
باز بینی راه جویی این زمان
هوش مصنوعی: اگر به روی استاد بزرگ عالم نگاهی بیندازی، در این لحظه میتوانی راه و جادهای را پیدا کنی.
تو اگر از راز من داری خبر
بازگویی راز با من سر بسر
هوش مصنوعی: اگر از راز من چیزی میدانی، بهتر است آن را با من در میان بگذاری و بهطور کامل بیان کنی.
سیرت استاد با من بازگوی
آنچه دیدی بر یقین پر راز گوی
هوش مصنوعی: به من بگو که استاد چه ویژگیهایی دارد و آنچه را که با اطمینان و عمیق مشاهده کردهای، با من در میان بگذار.
کام این مسکین بیچاره برآر
زانکه اندر راه گشتم سوگوار
هوش مصنوعی: ای کاش که آرزوی این بیچاره را برآورده کنی، چون من در این مسیر دچار اندوه و غم شدهام.
اوستادم این زمان خودتم ز دست
ذات من گویی در آنجا گم بدست
هوش مصنوعی: در حال حاضر، استاد من خود تو هستی، به طوری که به نظر میرسد من در وجود تو گم شدهام.
هم تو آخر رمزی از استاد گوی
تا بدانم حال خود در جست و جوی
هوش مصنوعی: تو هم از استاد حرفی بزن تا من حال و وضعیت خود را در جستوجو بفهمم.
گفت ای پرسنده بشنو تو جواب
انقلاب پرده میکن انقلاب
هوش مصنوعی: ای پرسشگر، به سخنان من گوش کن؛ در حال حاضر، زمان تغییر و تحولی آغاز شده است که همه چیز را دگرگون میکند.
این زمان بسیار سالست ای عزیز
تا بدانستم درین بسیار چیز
هوش مصنوعی: عزیزم، مدت زیادی گذشت تا توانستم در این مسائل و موارد مختلف چیزهای زیادی را بفهمم.
صنعت استاد دیدم سالها
هم ازو معلوم کردم حالها
هوش مصنوعی: سالها با هنرمندی آشنا شدم و از او حالات و ویژگیهای زندگی را یاد گرفتم.
راز استادم عیانی چند شد
گرچه پای من کنون در بند شد
هوش مصنوعی: راز معلم من به وضوح آشکار شد، هرچند که الان پای من در بند است.
راز استادم عیان چندی نمود
عاقبت آنجایگه بندی نمود
هوش مصنوعی: راز استاد مدتی به وضوح نمایان شد، ولی در نهایت، آن را در جایی پنهان کرد.
پرده را از سوی بالا مینگر
آن زمان از سوی پرده درگذر
هوش مصنوعی: به پرده از بالا نگاه کن، آن زمان میبینی که از پشت پرده عبور میکند.
تا شوی واقف ز راز اوستاد
کاین همه ترتیب کلی اونهاد
هوش مصنوعی: برای اینکه به عمق راز استاد پی ببری، باید بفهمی که چرا این همه نظم و ترتیبی در کارهای او وجود دارد.
تو تماشای برون کن راه بین
راه میبین آنگهی شو راه بین
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی، به دقت نگاه کن و از آنچه در اطرافت میگذرد آگاه باش. با درک بهتر از محیط، میتوانی در انتخاب مسیرهای درست و اتخاذ تصمیمات هوشمندانهتر کمک بگیری.
آنچه اول دیدهٔ در پرده باز
تو چه دیدی اولین پرده باز
هوش مصنوعی: اولین بار که پرده کنار رفت، تو چه چیزی را مشاهده کردی؟
حال ایشان جملگی با او بگفت
راز راز ودر زمان اندر نهفت
هوش مصنوعی: همهی آنها با او به گفتوگو نشسته و اسرار را با یکدیگر در میان گذاشتند و در دل زمان، پنهان کردند.
گفت ایشان بازمانده در رهند
جملگی خدمت گزار در گهند
هوش مصنوعی: گفتند که همهی آنان که در این مسیر ماندهاند، در حقیقت همگی خدمتگزارانی هستند که در درگاه (مقام) آن سرور حضور دارند.
ماندهاند حیران درین پرده عجب
بازمانده گشتهاند از این سبب
هوش مصنوعی: مردم در این پردهی راز و شگفتی گیج و مبهوت ماندهاند و به همین دلیل از حقیقت دور افتادهاند.
نورافشان جمله از نور منست
راه کلّی هم ز نورم روشنست
هوش مصنوعی: تمام روشناییها از نور من است و مسیر اصلی نیز با نور من روشن شده است.
هم ز بالا نور از من میرود
کار گاه نور از من میرود
هوش مصنوعی: نور از من میرود و همه چیز از من دور میشود، حتی از بالاترین نقاط. کار و زندگیام تحت تاثیر این جریان نورانی قرار گرفته و در حال تغییر است.
لیک من هم نیز ازین حیران ترم
در میان پرده سرگردان ترم
هوش مصنوعی: اما من نیز از همه بیشتر در حیرت هستم و در پس پرده، سردرگمتر از دیگرانم.
هر زمان از منزلی آیم بره
نیست مارا هیچ منزل از بنه
هوش مصنوعی: هر بار که از جایی عبور میکنم، به منزل جدیدی نمیرسم و هیچ مکانی برایم مانند خانه نیست.
گاه در شیبم گهی اندر فراز
باز میجویم ز استاد این نیاز
هوش مصنوعی: گاهی در وضعیت پایینتر قرار دارم و گاهی در اوج. اما همیشه در جستجوی راهنمایی از استاد هستم و این نیاز را فراموش نمیکنم.
باز میجویم همی استاد خود
تا مگر او را به بینم تا ابد
هوش مصنوعی: دوباره به جستجوی استاد خود میپردازم تا شاید او را برای همیشه ملاقات کنم.
گر مرا در گردش آید در نهاد
من نخواهم این همه بی اوستاد
هوش مصنوعی: اگر در دل من حس خیری به وجود آید، نمیخواهم این همه بدون او بگذرد.
سالها مقصود من او بوده است
تا مرا استاد خود کی بوده است
هوش مصنوعی: سالها هدف من او بوده و به تدریج یاد گرفتهام که او معلم من بوده است.
اوستادم اوستاد جمله است
از خودی خود همه ترتیب بست
هوش مصنوعی: استادم، استاد تمامی هستی است و از وجود خود همه چیز را ساماندهی میکند.
این همه ترتیب پرده اوستاد
از برای دیدن خود او نهاد
هوش مصنوعی: این همه زیبایی و نظم و ترتیب که در پردهها وجود دارد به خاطر این است که فقط او را ببینیم و به تماشای او بنشینیم.
اوست جمله لیک ناپیدا بمن
زان شدستم این چنین شیدا بمن
هوش مصنوعی: او از همه چیز و همه جا موجود است، اما من به دلیل وجود او، به این حال و عشق دچار شدم.
اوست جمله لیک میآید خطاب
هر دم از استاد کلی این جواب
هوش مصنوعی: اوست همه چیز، اما هر لحظه از استاد بزرگ، پاسخی به ما میرسد.
نور خود را راز پنهانی مکن
جز براه من تو گردانی مکن
هوش مصنوعی: نور خود را به راز پنهان مکن، فقط آن را برای راه من آشکار کن.
جز براهم پرده دیگر مگرد
آنچه من گویم رهی دیگر مگرد
هوش مصنوعی: جز از تلاش و کوشش خود لحظهای رها نشو، آنچه را که من میگویم، به شیوهای دیگر ننگر.
در ره و در پرده سرگردان شدم
من چو تو در پردهها حیران شدم
هوش مصنوعی: در مسیر و در پنهانی، من مانند تو در راز و رمزها گیج و سردرگم شدم.
معنیء داری ز من بالاتری
این زمان در آب تو تشنهتری
هوش مصنوعی: هماکنون تو بالاتر و برتر از من قرار داری، اما در عین حال در این آب به شدت تشنهتری.
گرهمی خواهی که بینی اوستاد
اندرین راهت قدم باید نهاد
هوش مصنوعی: اگر میخواهی استاد را ببینی، باید در این مسیر قدم برداری و تلاش کنی.
در چنین پرده ممان هر جای باز
ورنه مانی از برون پرده باز
هوش مصنوعی: در چنین پردهای نباید هر جایی را باز کنی وگرنه از دنیای بیرون دور میمانی و نمیتوانی خودت را نشان بدهی.
من بسی این راه را طی کردهام
لیک اکنون بازمانده بر درم
هوش مصنوعی: من بارها این مسیر را پیمودهام، اما حالا دوباره در دروازهای ایستادهام.
هرکه این پرده بکلی راه برد
بعد از آن این پرده را از ره سپرد
هوش مصنوعی: هر کسی که این حجاب و پرده را به طور کامل کنار بزند، بعد از آن دیگر نیازی به راهیابی به این پرده نخواهد داشت.
در زمان زان پرده بیند اوستاد
کاین همه ترتیب و قانون اونهاد
هوش مصنوعی: در آن زمان استاد میبیند که همه این ترتیبها و قوانین را خودش قرار داده است.
جهد کن ای رهبر پاکیزه رای
تا نمانی همچو من اینجا بجای
هوش مصنوعی: تلاش کن ای پیشوای صاحب اندیشه، تا در این مکان مانند من باقی نمانی.
راه رو در ره ممان ای پرده باز
تا نگردد در عقوبت ره دراز
هوش مصنوعی: ای پرده، راه را برای رفتن باز بگذار تا در عذاب و تنبیه، مسیر طولانی نشود.
زود بگذر رو درآنجا راه جوی
گر تو هستی مرد راهش راه جوی
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به هدفی برسی، نباید درنگ کنی و باید تلاش کنی. اگر واقعاً میخواهی که مردی از راه درست باشی، باید به جستجوی مسیر و هدف خود ادامه دهی.
گفت ای پیر مبارک روی من
یک زمان دیگر نگه کن سوی من
هوش مصنوعی: گفت ای مرد با تجربه، لطفاً یک بار دیگر به من نگاه کن.
بازگوی احوال را هم بر تمام
تا که چندین پرده دارد احترام
هوش مصنوعی: احوال و وضعیت را بیان کن، اما توجه داشته باش که احترام به همه جوانب و پنهانکاریها در این میان اهمیت دارد.
چند پرده بایدم زینجا گذشت
تا مرا گردد ازین اسرار گشت
هوش مصنوعی: برای درک این رازها، باید چندین مرحله و پرده را از اینجا عبور کنم.
چند دیگر پردهها اندر رهست
کاین نه راهی خرد و رای کوتهست
هوش مصنوعی: چندین پرده و مانع در راه وجود دارد که این مسیر، نتایج و تصمیمات نادرستی در پی خواهد داشت.
گفت چارت پرده دیگر برو
هم چنین میرو تو راه و میشنو
هوش مصنوعی: گفت که چهار پرده دیگر به همین صورت برو و بر روی آن راه برو و به حرفها گوش کن.
غلغل و تسبیح پیران اندران
تا به بینی آن زمان عین عیان
هوش مصنوعی: صدا و ذکر پیران در آنجا به گوش میرسد، تا زمانی که به روشنی حقیقت را ببینی.
جایگاهی خوفناک اندر رهست
ره گذارت این زمان آنجاگهست
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی، جایی وجود دارد که ترسناک است و تو در حال حاضر در آن قرار داری.
تا نه پنداری که راهی خرد شد
ای بسا کس کاندرین ره مرد شد
هوش مصنوعی: گمان نکن که در این مسیر تنها کسانی هستند که شکست خوردهاند، زیرا بسیاری از افراد در همین راه جان خود را از دست دادهاند.
همچو تو بسیار کس من دیدهام
در مقام عشق صاحب دیدهام
هوش مصنوعی: من افرادی مانند تو را در عشق دیدهام که بینایی و درک عمیق دارند.
آنچه تو دیدی و هم بشنیدهای
تو کجا همچون من اینجا دیدهای
هوش مصنوعی: تو هر چه دیدهای و شنیدهای، کجا مثل من به این صورت و در این مکان تجربه کردهای؟
راه تو بر سقف این پرده درست
در پس این پرده یک پرده درست
هوش مصنوعی: راه تو بر بالای این پرده مشخص است، زیرا درست پشت این پرده، پردهای دیگر وجود دارد.
جهد کن تا خود ازو داری نگاه
تا نگردد رنج برد تو تباه
هوش مصنوعی: سعی کن که خودت را از او جدا نگهداری تا زحمتهایت به هدر نرود.
جهد کن تا تو ازو میبگذری
ور بمانی باز ازو غافل تری
هوش مصنوعی: کوشش کن تا از او عبور کنی و اگر نتوانستی، دوباره از او غافل خواهی شد.
زانکه سهمی با سیاست در رهت
تا نه پنداری که راهی کوتهست
هوش مصنوعی: از آنجا که سهمی از سیاست در راه تو وجود دارد، نپنداری که راهت کوتاه است.
این سخن حقا که از تهدید نیست
این ز دیده میرود تقلید نیست
هوش مصنوعی: این حرف واقعاً از روی تهدید نیست، بلکه از دل برمیآید و تقلیدی از دیگران نیست.
هر کسی را زین سخن بویی دهند
هرکسی از معنیش شویی دهند
هوش مصنوعی: هر فردی از این گفته یا کلام، تجربه یا برداشت خاصی خواهد داشت و هر کس به نوعی از عمق آن بهرهمند میشود.
کی بیابد بوی این عقل فضول
زانکه اسرایست بی فصل و فضول
هوش مصنوعی: کی کسی میتواند بوی این عقل بیفایده را بگیرد؟ چرا که این عقل اسیر، بدون موضوع و بیهدف است.
راه بینا این ره از ایشان بپرس
هر که دیده باشدش آسان بپرس
هوش مصنوعی: اگر به دنبال راهی درست و روشن هستی، از کسانی که تجربه دارند و این مسیر را دیدهاند بپرس؛ زیرا آنها میتوانند به تو کمک کنند تا راه را بهتر بشناسی.
بگذر از این پرده و کبر منی
گر تو مرد راه بین روشنی
هوش مصنوعی: از این مانع و خودخواهی من عبور کن، اگر تو واقعاً مردی هستی که راه را در روشنی میشناسی.
بگذر و بگذار استاد ازل
تو طلب کن تا بیابی بی حیل
هوش مصنوعی: بگذر و اجازه بده تا معلم ابدی از تو بخواهد که جستجو کنی، تا بدون تلاشی خاص به حقیقت برسی.
گر تو استاد ازل بشناختی
از همه کردارها پرداختی
هوش مصنوعی: اگر تو در آغازِ زمان به شناختی از تمام اعمال دست مییافتی، تمامی کارهای خود را اصلاح میکردی.
ای دریغا درد مردانت نبود
روزی مردانت میدانت نبود
هوش مصنوعی: ای کاش درد و رنج مردان شما را متوجه نمیشد، وگرنه نمیتوانستید روزی از درد و رنج آنان آگاه شوید.
ای دریغا قدر خود نشناختی
عمر هرزه در صور در باختی
هوش مصنوعی: ای کاش قدر خود را میدانستی، زیرا عمر هرزه و بیفایده را در گذراندن وقت تباه کردی.
ای دریغا رنج تو ضایع شده
اندر اینجا کار تو ضایع شده
هوش مصنوعی: ای افسوس، زحمت تو در اینجا بیثمر و بیمورد مانده است.
اوستاد چرخ آنجا باز جوی
آنچه گم کردی هم از خود باز جوی
هوش مصنوعی: چرخ زمان در آنجا وجود دارد، پس آنچه را که گم کردی، دوباره از خودت پیدا کن.
اوستادت برد اندر پرده باز
آمدی اندر درون پرده باز
هوش مصنوعی: شما با تعمق به درک مسائل پرداختهاید و به عمق حقایق رسیدهاید. اکنون که به درون این موضوع نگاهی انداختهاید، میتوانید insights و تجربیات جدیدی را از آن استخراج کنید.
پرده خود بر دریدی بی خبر
هم ز استادت ندیدی هیچ اثر
هوش مصنوعی: تو بدون هیچ اطلاعی از استاد خود، پرده را کنار زدی و هیچ تأثیری ندیدی.
پرده برداری باستادت رسی
تو چنین در پرده مانده واپسی
هوش مصنوعی: اگر به بالاترین مقام نزدیک شوی، باید از پنهان بودن خود بکاهی و از پرده بیرون آئینی. تو که اینجا در پس پرده ماندهای، باید به جلو بیایی و خودت را نشان دهی.
ای دریغا در درون پردهٔ
لیک خود را این زمان گم کردهٔ
هوش مصنوعی: افسوس که در درون پرده، خود را در این زمان گم کردهای.
ای دریغا ای دریغا ای دریغ
همچو ماهی این زمان در زیر میغ
هوش مصنوعی: چقدر تأسفبار است که مثل ماهی در زیر ابری تاریک به سر میبریم.
ای دریغا گر از این بیرون شوی
خرقه پوش گنبد گردون شوی
هوش مصنوعی: ای کاش اگر از این دنیا بیرون بروی، مانند کسی باشی که لباس عارفان را بر تن کرده و به گردونه آسمان بپیوندی.
زود بگذر هیچ آرامی مگیر
اندرین ره هیچ انجامی مگیر
هوش مصنوعی: به سرعت از چنین مسیری عبور کن، چرا که در این راه هیچ توقفی نکن و هیچ نتیجهای نخواهی گرفت.
بگذر ای دل تا نمانی باز پس
زود بنگر راه و منگر باز پس
هوش مصنوعی: عزیزم، از اینجا عبور کن تا دیگر برنگردی. به سرعت به جلو نگاه کن و به گذشته فکر نکن.
بگذر ای دل پرده از خود باز کن
اوستاد خرقه را آواز کن
هوش مصنوعی: ای دل، از خودت عبور کن و پردهها را کنار بزن. او استاد توست، پس حالا از او طلب کمک کن و صدایش را بشنو.
تا مگر رویش ببینی در گذار
تا شود اسرار کلی آشکار
هوش مصنوعی: شاید اگر در مسیرش بگذری، بتوانی چهرهاش را ببینی و رازهای بزرگ و کلی را درک کنی.
بگذر این ره تو ممان در پرده باز
گرنه بازیها کند این پرده باز
هوش مصنوعی: از این مسیر عبور کن و در پرده نمان. اگر در پرده بمانی، پرده باز میشود و اوضاع پیچیدهتر خواهد شد.
هرچه دیدی آن خیالی بود و بس
هرچه گفتی آن محالی بود و بس
هوش مصنوعی: هر چیزی که مشاهده کردی فقط یک تصور بود و بس؛ و هر چیزی که گفتی فقط امری غیرممکن و محال بود و بس.
بازجوی استاد و بگذر شادوار
چند باشی خوار و سرگردان نزار
هوش مصنوعی: اگر به دنبال علم و دانش هستی و میخواهی از استاد خود یاد بگیری، نباید به خودت کمارزشی احساس کنی. هرچند در مسیر یادگیری ممکن است دچار سردرگمی و ناتوانی شوی، اما این حالتها موقتیاند و باید ادامه دهی.
چند مانی در نهاد خویشتن
بگذر از این پردههای جان و تن
هوش مصنوعی: به چند چیز در درون خود فکر میکنی؟ از این محدودیتها و ظاهرهای جسمانی و روحی بگذر و عمیقتر بنگر.
چون شنید این راز از استاد پیر
هم نظر آمد مرو را دستگیر
هوش مصنوعی: وقتی این راز را از استاد پیر شنید، هم نظر شد و مرو را یاری داد.
پس قدم در راه بنهاد و برفت
برق وار اندر ره افتاد و برفت
هوش مصنوعی: پس او قدم به راه گذاشت و به سرعت مانند برق پیش رفت و رفت.
میشد اندر ره عیان اندر نهان
باز میگردید او در هر زمان
هوش مصنوعی: او در هر لحظه میتوانست از دنیای آشکار به دنیای پنهان برگردد و این فرآیند همواره ادامه داشت.
راه را میدید و میبرّید راه
تا مگر جایی رسد زان جایگاه
هوش مصنوعی: او مسیر را مشاهده میکرد و با دقت آن را طی مینمود تا شاید به جایی برسد که از آنجا به موفقیت یا هدفش نزدیکتر شود.
خود بخود میگفت این راز او براه
میگذشت و مینوشت آنگاه راه
هوش مصنوعی: به طور طبیعی، او این راز را بیان میکرد و در حین گذر از آن، مطالب را مینوشت و سپس به راه خود ادامه میداد.
زار و حیران ناتوان و مستمند
بازمانده دل نزار و تن به بند
هوش مصنوعی: دلی شکسته و ضعیف دارم، در حالتی آشفته و ناتوان به سر میبرم و جسم من در قید و بند است.
بند راه او همین صورت شده
راه کرده بی حد و ماتم زده
هوش مصنوعی: دلیل و مسیر او همین شکل شده و بیحد و اندازه به دلتنگی و اندوه پرداخته است.
گفت این خود کردهام اندر عیان
این چنین هرگز که کرد اندر جهان
هوش مصنوعی: گفت من این کار را به وضوح نشان دادهام و این گونه هرگز کسی در دنیا انجام نداده است.
من چنین حیران در این راه دراز
تن ضعیف و دل نزار وجان گداز
هوش مصنوعی: من در این مسیر طولانی که به شدت برایم طاقتفرساست، احساس سردرگمی میکنم. جسم ضعیفم و دل ناتوانم به شدت آزار میدهد.
این که من کردم که کردست او بخود
دور افتادم دریغا از خرد
هوش مصنوعی: من به خاطر کارهایی که کردم و آنچه او انجام داد، از خود بیخود شدم و افسوس که عقل و دانایی را از دست دادهام.
دور افتادم چنین بیچاره من
زار و محروم وزخان آواره من
هوش مصنوعی: من به شدت از خانه و دیار خود دور شدهام و به حالتی بیچاره و آواره افتادهام، به طوری که احساس محرومیت و ناامیدی میکنم.
ای دریغا راه من دور اوفتاد
از چه سر تا پای مهجور اوفتاد
هوش مصنوعی: آه، افسوس که راه من به او بسیار دور شده است و از چه بسا که از سر تا پایم بیتوجهی و غفلت حاکم شده است.
من چه دانستم درین راه دراز
تا مرا باشد قرین کار ساز
هوش مصنوعی: من نمیدانستم که در این مسیر طولانی چه میگذرد و چه کارهایی برای من پیش خواهد آمد.
من نه تنها زار اندر ره شدم
من کجا اینجای مرد ره شدم
هوش مصنوعی: من فقط در حالتی زار و غمگین نیستم، بلکه به چنین وضعیتی رسیدهام که در این مسیر به یک مرد مستحکم تبدیل شدم.
ای دریغا رنج برد و سعی من
صرف شد اندر چنین راه فتن
هوش مصنوعی: ای کاش، کوشش و زحمتی که من کشیدم در این مسیر پر از آشوب و مشکل به هدر رفت.
ای دریغا هیچکس آگه نشد
هیچکس با من کنون همره نشد
هوش مصنوعی: آه، افسوس که هیچکس از حال من خبر ندارد و هیچکس اکنون در کنارم نیست.
آن بلا را هم بخود برداشتم
خلق بدگو را بخود بگماشتم
هوش مصنوعی: من هم آن مشکل را از خود دور کردم و هم مردم بدگوی را به خودم جذب کردم.
این بلای خلق بر من جور کرد
این چنین از پردهام در دور کرد
هوش مصنوعی: این بلا و مصیبت که بر من نازل شده، به همین شکل باعث شد که پردهها و رازهای مرا از میان برداشت.
من ندانم تادگر ره باز من
باز بینم روی خویشان ووطن
هوش مصنوعی: من نمیدانم تا چه زمانی باید در این راه بمانم، اما امیدوارم دوباره بتوانم چهرهی خانواده و وطنم را ببینم.
کی بیاران دگر من در رسم
این چنین حیران بمانده در پسم
هوش مصنوعی: کی میتواند دیگر کسی مانند من را در این وضعیت گیج و سرگردان ببیند که در پسزمینهای از این گونه مشکلات و چالشها باقی مانده است؟
کی شود دیدار استادم یقین
تا گمان من شود کلّی یقین
هوش مصنوعی: آیا زمانی فرا میرسد که من با اطمینان کامل بتوانم استادم را ملاقات کنم و گمانم به یقین تبدیل شود؟
کی سپارم راه کلّی را تمام
تا شود زان حضرتم حاصل تمام
هوش مصنوعی: من کی بتوانم تمام راه را به او بسپارم تا از آن حضور، به دستاوردی کامل دست یابم؟
این مرادم حاصل آید یا نه خود
بازماندم این چنین حیران بخود
هوش مصنوعی: هدف من به ثمر برسد یا نه، من همچنان در حال حیرت و سرگردانی در خودم باقی ماندهام.
کار من در عاقبت پیدا شود
تا درین راهم رهی پیدا شود
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در نهایت، نتیجه تلاشها و کارهای من مشخص خواهد شد و به من راهی برای ادامه مسیرم نشان داده خواهد شد.
این همه سعی تو گردد ناپدید
کی در آن حضرت همی خواهی رسید
هوش مصنوعی: تمام تلاشها و زحمات تو ممکن است به هدر بروند، آیا واقعاً به آن مقصد مورد نظر که در نزد اوست، خواهی رسید؟
برتر از عقلست راه پیچ پیچ
راه دور و چون به بینی هیچ هیچ
هوش مصنوعی: راههای پرپیچ و خم و دور، برتر از عقل و تدبیر هستند و وقتی به آنها نگاه میکنی، هیچچیز بهنظر نمیرسد.
در کمال عزّ هرگز کی رسم
من ندانم تا در آنجا کی رسم
هوش مصنوعی: من نمیدانم در اوج عزت و مقام چه زمانی به آنجا میرسم، زیرا هنوز راه و نشانهای از آن را نمیشناسم.
حاصلم گردد ز راز بی نشان
ترجمان من شود این ترجمان
هوش مصنوعی: از رازهای ناشناخته به درک و فهمی میرسم که میتوانم آن را به زبان بیاورم و به دیگران منتقل کنم.
حاصلم گردد ندانم تا که چون
مر مرا آنجا که باشد رهنمون
هوش مصنوعی: من نمیدانم چه چیزی نصیبم خواهد شد، تا زمانی که راهنمایی پیدا کنم که مرا به آنجا ببرد.
رهنمایم کیست در راه یقین
تا مگر بیرون شوم از کفر و دین
هوش مصنوعی: چه کسی راهنمای من است تا در مسیر یقین حرکت کنم و از کفر و دین رهایی یابم؟