بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم
ابتدا برنام حی لایزال
صانع اشیاء و ابداع جلال
آن خردبخشی که آدم ذات اوست
جمله اشیا مصحف آیات اوست
خاک را بر روی آب او گسترید
عقل و جان و دین و دل زو شد پدید
کره چرخ فلک گردان بکرد
ماه و خورشید اندرو تابان بکرد
آفتاب روح را اطوار داد
چار را شش داد و نه را چار داد
جسم را از خاک و آب او آفرید
روح را از باد و آتش پرورید
روح پنهان گشت و تن پیدا نمود
از یداللّه او ید بیضا نمود
اول وآخر نبد غیری ورا
هرچه بینی اوست این بس مر ترا
آسمان شد خرقه پوش از شوق او
دایما گردان شده از ذوق او
هرچه بینی ذات یزدانست و بس
میدهد بر این گواهی هر نفس
اولین وآخرین ذات ویست
نحن اقرب گفت آیات ویست
هرچه آورد از عدم پیدا نمود
صورت جزوی همه اشیا نمود
آفتاب از نور او یک ذرّه دان
پرده دار از نور او شد آسمان
ماه گشته سالکی این نور را
میدهد هر روز نور او حور را
اندرین ره سالها بگداخته
محو گشته راز او نشناخته
هر زمان در منزلی دیگر رود
گاه بی پا و گهی بی سر رود
کوکبان چرخ حیران گشته اند
با فلک در رقص گردان گشته اند
چرخ میخواهد که این سر پی برد
لیک هرگز ره بصنعش کی برد
خاک را این سر مسلّم آمدست
زانکه اندر راه او کم آمدست
هرچه پنهان بود از وی فاش شد
بود معنی نقش صورتهاش شد
قرب خاک از بعد آن کامل ترست
هر که او مهجورتر واصل ترست
باد خدمتکار کوی خاک شد
روح مطلق گشت جان پاک شد
عقل آنجا چون نظر بر دل فکند
عشق پیدا شد ز جان دردمند
آب شد آئینه کلی بدید
علو و سفل از یکدگر شد ناپدید
هر چهار آمد پدید از هر چهار
صدهزار آمد برون از صد هزار
عقل صورت بین بدو با عشق گفت
کاین چه نقشی بود ز اسرار نهفت
عشق گفتا آنچه من دیدم ز تو
تو ندیدی سرّو من دیدم ز تو
جمله ي ذرّات پیدا و نهان
نقطه ي من گشت در هر دو جهان
اولین و آخرین عشقست و بس
عقل سودا میپزد در هر نفس
عشق جانان دید، عقل اشیا نمود
عشق بر موسی ید بیضا نمود
جوهر عشقست پیدائی حق
راز پنهانست یکتائی حق
عشق ظاهر کرد هر چیزی که بود
عقل بود امابرین واقف نبود
عشق جانان دید و جانان گشت کل
در عیان عشق پنهان گشت کل
عقل اندر قل تعالوا باز ماند
عشق سوی سرّ صاحب راز ماند
گر ترا عشقست یک ذره درای
تا درین ره بشنوی بانگ درای
چند خواهی ماند نه پخته نه خام
نه بد و نه نیک نه خاص ونه عام
اول آدم در فنای عشق بود
گشت پیدا ظاهرش بود و نبود
خواست تا خود را بداند از یقین
عقل او را رهنما آمد درین
اول آدم سوی هر ذره شتافت
تا بخود در ره نتافت او ره نیافت
بی خبر از نور جان پاک بود
گرچه سر تا پای صورت خاک بود
کرد جانان مر ورا تعلیم اسم
تا عدو پیدا شود بر قسم قسم
سوی ظلمت آشیان نور کرد
بعد از آن رو در بهشت و حور کرد
از سوی دنیا سوی جنت فتاد
تاج بر فرق خدا دانی نهاد
نور عشق اندر رهش همراه بود
پس سوی جانان ورا راهی نمود
گفت ای آدم تو هستی جزو و کل
عزها کلی بدل کردی بذل
بندگی ما را تو مطلوب آمدی
در محبت عین محبوب آمدی
درید قدرت وجودت چل صباح
داد ترکیبی مرورا روح راح
هرچه بینی آن تویی خود را بدان
ظاهری و باطنی و جسم و جان
اولی بس بی نهایت گشتهٔ
پرتوی بی حدّ و غایت گشتهٔ
عرش با کرسی ز ذاتت خواستند
هر دو را از ذات تو آراستند
آسمان و عرش و عنصر ذات تست
هر دو عالم نقطه ذرّات تست
آفرینش از تو بگرفته نظام
اولین و آخرین را کن تمام
آدم آن دم گفت ای جان جهان
ای مرا نور دل و عین عیان
ای بتو پیدا شده جان و تنم
ای ز نور تو شده ره روشنم
ای مه و خورشید عکس نور تو
من ز تو میخواهم این منشور تو
تا مرا راهی نمایی از رهت
زانکه آدم هست خاک درگهت
جزو و کل ذات تو میبینم همه
در دم آدم فکندی دمدمه
هفت گردون نقطه پرگارتست
عرش و کرسی غرقه انوار تست
ای بتو روشن تمام کاینات
آدم مسکین شده گم در صفات
کمترین خاک کویت آدمست
نور پاکت روشنی عالمست
آدم از تو راه عزت یافته
از همه اشیا ترا دریافته
مر مرا راهی سوی جانان نمای
این گره از جسم آدم برگشای
نور پیغمبر یقین راه او
گشته پیوسته سوی درگاه او
دید آدم عالم از بهر فنا
انبیا و اولیا و اصفیا
گفت احمد کاین همه ذرّات تست
نقطهای صفحه آیات تست
از میان جمله مقصودش منم
زانکه من نور تمامت آمدم
انبیا از نسل تو پیدا شوند
هر یکی سر فتنهٔ غوغا شوند
آنچه اسرارست ماداناتریم
جمله از خود دیده بر دید آوریم
آنچه ما دانیم آن ظاهر کنیم
گاه مومن گاهشان کافر کنیم
آنچه ما دانیم پیدا آوریم
نیک و بدهاشان تمامت بنگریم
آنچه ما دانیم از نیک و بدی
حکم کرده در ازل الّا الذی
آنچه ما دانیم از اسرار کل
بگذرانیم از همه از عزّ و ذل
بر سر هر یک قضایی آوریم
بر تن هر یک بلایی آوریم
چرخ را دور شبانروزی دهم
شب برم روز آورم روزی دهم
یفعل اللّه ما یشاء از حکم ماست
هر که جز این بنگرد عین خطاست
چشم بگشای ای امین راه بر
کار عالم را تمامت در نگر
این همه بند ره سالک شدست
جملگی تقدیر از مالک شدست
هر که او در قید چندین پیچ پیچ
چون بمیرد در نیابد هیچ هیچ
انبیا بودند سر غوغای عشق
جان فدا کردند در سودای عشق
زانکه راه جمله پیچاپیچ بود
چون بدیدند آن همه بر هیچ بود
محو گشتند از صفات جسم و جان
تا یقین شان گشت بی شک جان جان
در ره توحید فانی آمدند
غرق آب زندگانی آمدند
در ملامتها که آمد جملهشان
از نشان جسم گشته بینشان
آنچه آمد از بلا بر انبیا
در ره معشوق از جور و جفا
اول آدم از عزازیل لعین
در گمان افتاد از راه یقین
نوح را بنگر که از طوفان چه دید
شد درون بحر عشقش ناپدید
دیگر ابراهیم را از تف نار
غرقه گشته در میان نور نار
باز در یعقوب نابینا نگر
یوسفش گم کرده گرگان پیش در
باز بنگر کز سلیمان ملک و تاج
بستدند ازوی بکلی دیو داج
درنگر کایوب ابدال ضعیف
مانده اندر کرم تن زار و نحیف
باز بنگر چون زکریا بر درخت
کرده ارّه بر وجودش لخت لخت
باز بنگر تا سر اسحاق را
کرد خونش بر سر عشّاق را
باز موسی را نگر ز آغاز عهد
دایهاش فرعون و ازتابوت مهد
باز بنگر بر سر یحیی که چون
کرده جوشش بر سر عشّاق خون
باز بنگر تا که عیسی چند بار
آوریدند آن سگان در زیر دار
باز بنگر تا سر ختم رسل
چند دیده خویش را در عین ذل
این همه راه ملامت آمدست
تا بنزدیک قیامت آمدست
کس نداند تا چه حکمت میرود
هر وجودی را چه قسمت میرود
جهد میکن تا ز صورت بگذری
بو که از معنی زمانی برخوری
جان خود را بر رخ جانان فشان
در ره مردان چو ایشان جان فشان
این طلسم از جسم و صورت برفکن
طیلسان از روی معنی برفکن
تا بگنج ذات مخفی در رسی
همرهان رفتند و تو مانده پسی
ذات تو در نیستی پیدا شود
وین دو بینی تو در یکتا شود
ای شده کون و مکان از تو پدید
هر چه گفتم گوش جان ازتو شنید
ای درون جسم و جان پیدا شده
از دو عالم تا ابد یکتا شده
ای اناالحق گفته بی لفظ و زبان
در دلم پیدا و ازدیده نهان
اولین وآخرین را رهنمون
از تو پیدا گشته یکسر کاف و نون
ای بذات خویش بیچون آمده
نه درون رفته نه بیرون آمده
آشکارا بر دل و برجان شده
از تمام دیدگان پنهان شده
ای شده بر جان و دلها آشکار
راحم و رحمان و حی و کردگار
ای جلال و قدر تو دانسته تو
در ازل هم قدر تو دانسته تو
ای کمال لایزالت نور پاک
ای شده جویای صنعت آب و خاک
آفتاب از شوق تو در تک و تاب
خیمه کرده بی ستون و بی طناب
ماه هر ماهی ز غم بگداخته
هم کمال نور تو نشناخته
آتش اندر آتش شوقت مدام
باد کرده راه پیمایی تمام
تا زجایی راه یابد سوی تو
در نفسها میزند اوهوی تو
آب از صنعت روان در مرغزار
در درون چشمه نالان زار زار
خاک خاک راه بر سر کرده است
کو میان صد هزاران پرده است
از پس پرده ترا جویان شده
اوفتاده در ره و حیران شده
کوه را کوه غم و اندوه و درد
در دل و پایش فرو رفته بگرد
میرند هر لحظه بحر از شوق جوش
تا کند درّ وصالت را بگوش
هر شجر کان از زمین آید برون
میشود در راه عشقت سرنگون
میوههای رنگ رنگ از شاخسار
میکند هر سال از صنعت نثار
طالبان عشق در کار آمده
از پی حسنت ببازار آمده
جمله در اطوار و ادوار و خورش
عقل اینجا میکند زان پرورش
تا ز اسرار تو ای عقل فضول
میکند هر ذرّه تدبیر وصول
چند گویم چند جویم مر تورا
ای ز پنهانی شده پیدامرا
در سوی هر ذرّهٔ چون بنگرم
از هویدائیت آنجا ره برم
عشق راهم مینماید هر نفس
عقل میاندازدم در باز پس
چون یقینم شد که جانانم تویی
محو گشتم در تو، بردار این دویی
قل هواللّه احد یک بیش نیست
دیده بگشا زانکه او یک بیش نیست
خالقا بیچارهٔ راه توم
بنده و زندانی جاه توم
در درون نفس چندین پیچ پیچ
ماندهام جان پرخطر بر هیچ هیچ
از دو بینی دیدهام بگشای زود
سوی مقصودم رهی بنمای زود
حاضری یا رب ز زاریهای من
وارهان جانم ز دست خویشتن
سیر گشتم از جهان و خلق پاک
آرزویم میکند در زیر خاک
بی نیازا در نیاز من نگر
وارهان جانم ازین خوف و خطر
از سوی صورت سوی معنی برم
وز سوی معنی سوی عقبی برم
از لقای خود دلم پر نور کن
وز عزازیل لعینم دور کن
رحمتی کن بر من آشفته کار
از خداوندی به بخشش درگذار
گر نیامرزی تمامت جزو و کل
عزّها کلّی بدل گردد بذل
ای گناه آمرز مشتی پرگناه
هم ز تو سوی تو آوردم پناه
در دم آخر که خواهم آمدن
مر مرا امّید توخواهی بدن
شومی و بی شرمی ما در گذار
کرده ما پیش چشم ما میار
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ابتدا برنام حی لایزال
صانع اشیاء و ابداع جلال
هوش مصنوعی: آغاز کار آفرین جاویدان، خالق اشیاء و مبدع زیباییها است.
آن خردبخشی که آدم ذات اوست
جمله اشیا مصحف آیات اوست
هوش مصنوعی: خرد و دانایی که ذات انسان را تشکیل میدهد، تمام اشیاء و موجودات، نشانهها و آیات آن خرد هستند.
خاک را بر روی آب او گسترید
عقل و جان و دین و دل زو شد پدید
هوش مصنوعی: خاک را بر روی آب پخش کرد، و از او عقل، جان، دین و دل به وجود آمد.
کره چرخ فلک گردان بکرد
ماه و خورشید اندرو تابان بکرد
هوش مصنوعی: کره زمین به دور خود و خورشید میچرخد و در این گردش، ماه و خورشید درخشان و روشن میشوند.
آفتاب روح را اطوار داد
چار را شش داد و نه را چار داد
هوش مصنوعی: نور خورشید به روح انسان حال و ویژگیهای مختلفی عطا کرد. همچنین به عدد چهار، عدد شش و به عدد نه، عدد چهار بخشید.
جسم را از خاک و آب او آفرید
روح را از باد و آتش پرورید
هوش مصنوعی: جسم انسان را از خاک و آب ساخته و روح او را از عناصر باد و آتش به وجود آورده است.
روح پنهان گشت و تن پیدا نمود
از یداللّه او ید بیضا نمود
هوش مصنوعی: روح ناپیدا شد و بدن ظاهر شد، خداوند او را به قدرت خود نمایان کرد و او را چون دست سفید روشن ساخت.
اول وآخر نبد غیری ورا
هرچه بینی اوست این بس مر ترا
هوش مصنوعی: هیچچیز غیر از او وجود ندارد، اویی که در ابتدا و انتها قرار دارد. هرچه میبینی، همگی اوست، و این نکته برای تو کافی است.
آسمان شد خرقه پوش از شوق او
دایما گردان شده از ذوق او
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر عشق و شوق او مانند یک پوشش رنگارنگ شده است و به طور مداوم به دلیلی که از خوشحالی او دارد، در حال تغییر و تحول است.
هرچه بینی ذات یزدانست و بس
میدهد بر این گواهی هر نفس
هوش مصنوعی: هر چیزی که مشاهده میکنی، تنها نشانهای از وجود خداوند است و هر آن نفس تو خود گواهی بر این حقیقت است.
اولین وآخرین ذات ویست
نحن اقرب گفت آیات ویست
هوش مصنوعی: آغاز و پایان هستی اوست و ما نزدیکترین به او هستیم، همچنان که آیاتش بیان میکنند.
هرچه آورد از عدم پیدا نمود
صورت جزوی همه اشیا نمود
هوش مصنوعی: هر چیزی که از عدم (نیستی) به وجود آمده، صورت و شکل خاصی به خود گرفته و همه اشیاء را نمایان کرده است.
آفتاب از نور او یک ذرّه دان
پرده دار از نور او شد آسمان
هوش مصنوعی: آفتاب تنها یک ذره از نور اوست و آسمان به خاطر نور او به وجود آمده است.
ماه گشته سالکی این نور را
میدهد هر روز نور او حور را
هوش مصنوعی: ماه به عنوان یک سالک، هر روز این نور را میدهد و نور او به مانند حوری است.
اندرین ره سالها بگداخته
محو گشته راز او نشناخته
هوش مصنوعی: در این مسیر سالها تلاش کردهام، اما هنوز نتوانستهام به راز او پی ببرم و به طور کامل در آن غرق شدهام.
هر زمان در منزلی دیگر رود
گاه بی پا و گهی بی سر رود
هوش مصنوعی: هر زمان در مکانی جدید قدم میگذارد، گاهی بدون پایی و گاهی بدون سری به آنجا میرسد.
کوکبان چرخ حیران گشته اند
با فلک در رقص گردان گشته اند
هوش مصنوعی: ستارههای آسمان به طرز شگفتانگیزی در حال حرکت و چرخش در دور فلک هستند.
چرخ میخواهد که این سر پی برد
لیک هرگز ره بصنعش کی برد
هوش مصنوعی: جهان نیازمند چرخش و گردش است تا انسان به حقیقت و رازهای خود پی ببرد، اما هرگز نمیتواند به روش و ساختار آن راه یابد.
خاک را این سر مسلّم آمدست
زانکه اندر راه او کم آمدست
هوش مصنوعی: خاک، به عنوان نشانهای از حقیقت، به وضوح مشخص شده است، زیرا در مسیر او (حقیقت) کمبود وجود دارد.
هرچه پنهان بود از وی فاش شد
بود معنی نقش صورتهاش شد
هوش مصنوعی: هرچه در دل و نیت او پنهان بود، آشکار شد و معنا و مفهوم آن در چهرهاش نمایان گشت.
قرب خاک از بعد آن کامل ترست
هر که او مهجورتر واصل ترست
هوش مصنوعی: نزدیکی به حقیقت و معنای واقعی، با دوری از دنیا و مادیات تقویت میشود. هرچه فرد به این حقیقت نزدیکتر باشد و از دنیا دورتر، ارتباطش با معنای عمیقتر زندگی بیشتر میشود.
باد خدمتکار کوی خاک شد
روح مطلق گشت جان پاک شد
هوش مصنوعی: باد به عنوان خدمتکاری در کوی خاکی قرار گرفت و روح به حالتی مطلق و آزاد درآمد و جان پاک شد.
عقل آنجا چون نظر بر دل فکند
عشق پیدا شد ز جان دردمند
هوش مصنوعی: وقتی عقل بر دل توجه کرد، عشق از جان بیمار نمایان شد.
آب شد آئینه کلی بدید
علو و سفل از یکدگر شد ناپدید
هوش مصنوعی: آب به نوعی تبدیل به آینهای شد که عرش و فرش را از یکدیگر مشاهده کرد و در این فرآیند، آنها از یکدیگر ناپدید شدند.
هر چهار آمد پدید از هر چهار
صدهزار آمد برون از صد هزار
هوش مصنوعی: هر چهار مورد به طور مشخص ظاهر شدند و از میان صد هزار نفر، صدهزار نفر به طور برجسته نمایان شدند.
عقل صورت بین بدو با عشق گفت
کاین چه نقشی بود ز اسرار نهفت
هوش مصنوعی: عقل، با دیدی مادی و ظاهری به عشق گفت که این چه تصویری است که از اسرار پنهانی حکایت میکند.
عشق گفتا آنچه من دیدم ز تو
تو ندیدی سرّو من دیدم ز تو
هوش مصنوعی: عشق گفت: آنچه من از تو دیدم، تو هرگز آن را ندیدی و رازهایی را که من از تو کشف کردم، تو بیخبر هستی.
جمله ي ذرّات پیدا و نهان
نقطه ي من گشت در هر دو جهان
هوش مصنوعی: تمامی ذرات جهان، هم شکل نمایان و هم شکل پنهان، همگی به نوعی به من و وجود من ارتباط دارند و هر نقطهای در این دو جهان به من مربوط میشود.
اولین و آخرین عشقست و بس
عقل سودا میپزد در هر نفس
هوش مصنوعی: این رابطه تنها عشق واقعی است و هیچ چیز دیگری نیست. عقل همواره در هر لحظه به خیالپردازی درباره این عشق مشغول است.
عشق جانان دید، عقل اشیا نمود
عشق بر موسی ید بیضا نمود
هوش مصنوعی: عشق محبوب را مشاهده کرد و عقل، چیزهای دیگر را به نمایش گذاشت. عشق به موسی معجزه ید بیضا را نشان داد.
جوهر عشقست پیدائی حق
راز پنهانست یکتائی حق
هوش مصنوعی: عشق، ذات و حقیقتی است که در وجود خداوند نمایان است، و راز یکتایی او در دلها پنهان مانده است.
عشق ظاهر کرد هر چیزی که بود
عقل بود امابرین واقف نبود
هوش مصنوعی: عشق هر آنچه را که وجود داشت آشکار کرد. عقل وجود داشت، اما به این حقیقت پی نبرد.
عشق جانان دید و جانان گشت کل
در عیان عشق پنهان گشت کل
هوش مصنوعی: عشق محبوب خود را مشاهده کرد و محبوب به طور کامل در جلوهای ظاهر شد، در حالی که عشق خود را به گونهای پنهان کرد.
عقل اندر قل تعالوا باز ماند
عشق سوی سرّ صاحب راز ماند
هوش مصنوعی: عقل در برابر عشق ناتوان است و نمیتواند به عمق اسرار عاشقانه پی ببرد، در حالی که عشق همواره به سوی رازها و معرفتهای عمیقتر جست و جو میکند.
گر ترا عشقست یک ذره درای
تا درین ره بشنوی بانگ درای
هوش مصنوعی: اگر در دل تو یک ذره عشق وجود دارد، پس گوش کن تا صدای عشق را در این راه بشنوی.
چند خواهی ماند نه پخته نه خام
نه بد و نه نیک نه خاص ونه عام
هوش مصنوعی: چند وقت دیگر میخواهی در حالت بلاتکلیفی بمانی؟ نه به کمال رسیدهای و نه در ابتداییترین حالت هستی، نه کارهای خوب انجام دادهای و نه بد، نه جزو خاصی هستی و نه عمومی.
اول آدم در فنای عشق بود
گشت پیدا ظاهرش بود و نبود
هوش مصنوعی: در ابتدا، آدمی به خاطر عشق به فراموشی دچار شده بود، به گونهای که وجودش در حجاب عشق محو شده بود و تنها ظاهرش نمایان بود و باطنش ناپیدا.
خواست تا خود را بداند از یقین
عقل او را رهنما آمد درین
هوش مصنوعی: او میخواست خود را بشناسد و از یقین به عقلش، که او را هدایت میکند، کمک بگیرد.
اول آدم سوی هر ذره شتافت
تا بخود در ره نتافت او ره نیافت
هوش مصنوعی: آدم در ابتدا به هر چیزی روی آورد و تلاش کرد تا خود را پیدا کند، اما در این تلاش به نتیجهای نرسید.
بی خبر از نور جان پاک بود
گرچه سر تا پای صورت خاک بود
هوش مصنوعی: انسان ممکن است که از نور حقیقت و معنای خالص بیخبر باشد، اما با وجود این، تمام وجود او از جنبههای ظاهری و مادی تشکیل شده است.
کرد جانان مر ورا تعلیم اسم
تا عدو پیدا شود بر قسم قسم
هوش مصنوعی: محبوب به او آموزش میدهد که چگونه نام را بیان کند، تا دشمن به دست خود آشکار شود.
سوی ظلمت آشیان نور کرد
بعد از آن رو در بهشت و حور کرد
هوش مصنوعی: پس از آنکه به سمت تاریکی رفت، مکانی برای نور فراهم کرد و سپس به سمت بهشت و زیبایی ها روی آورد.
از سوی دنیا سوی جنت فتاد
تاج بر فرق خدا دانی نهاد
هوش مصنوعی: تاجی از طرف دنیا بر سر خداوند قرار گرفت که نشاندهنده جمال و عظمت او است.
نور عشق اندر رهش همراه بود
پس سوی جانان ورا راهی نمود
هوش مصنوعی: نور عشق در مسیر او قرار داشت و این عشق او را به سوی محبوب راهنمایی کرد.
گفت ای آدم تو هستی جزو و کل
عزها کلی بدل کردی بذل
هوش مصنوعی: ای آدم، تو بخشی از کل هستی و در نهایت به مقام والایی میرسی. تمام تلاشهات را به نوعی فدا کردهای.
بندگی ما را تو مطلوب آمدی
در محبت عین محبوب آمدی
هوش مصنوعی: کار ما به شما وابسته است و در عشق، شما خود عین محبوبیتی که همیشه خواهان آن بودیم، جلوهگر شدهاید.
درید قدرت وجودت چل صباح
داد ترکیبی مرورا روح راح
هوش مصنوعی: وجود تو قدرتی دارد که در هر بامداد هزار بار فراتر از آنچه هستی میدرخشد و روح را به سفری تازه میبرد.
هرچه بینی آن تویی خود را بدان
ظاهری و باطنی و جسم و جان
هوش مصنوعی: هر چیزی که میبینی، نشان دهنده خود توست؛ چه در ظاهر و چه در باطن، چه در جسم و چه در روح.
اولی بس بی نهایت گشتهٔ
پرتوی بی حدّ و غایت گشتهٔ
هوش مصنوعی: نخستین، به شدت بینهایت شده است، مانند نوری که هیچ مرزی ندارد و به بیپایانی میرسد.
عرش با کرسی ز ذاتت خواستند
هر دو را از ذات تو آراستند
هوش مصنوعی: عرش و کرسی هر دو به خاطر وجود تو موجود شدند و از ویژگیهای تو آراسته شدند.
آسمان و عرش و عنصر ذات تست
هر دو عالم نقطه ذرّات تست
هوش مصنوعی: آسمان و زمین و هرچیزی که وجود دارد، در حقیقت نشاندهندهی وجود تو هستند و هر دو جهان فقط ذرات کوچکی از هستی تو به شمار میروند.
آفرینش از تو بگرفته نظام
اولین و آخرین را کن تمام
هوش مصنوعی: خالقیت و نظم جهان از تو نشأت گرفته است؛ تو همه چیز را به کمال برسان.
آدم آن دم گفت ای جان جهان
ای مرا نور دل و عین عیان
هوش مصنوعی: انسان در آن لحظه گفت: ای جان جهان، تو روشنی دلم و دیدهی منی.
ای بتو پیدا شده جان و تنم
ای ز نور تو شده ره روشنم
هوش مصنوعی: ای محبوب، وجود من از تو شکل گرفته و روح و جسمم به خاطر تو زندگی یافته است. هر چیز در وجودم به نور تو روشن شده و مسیر من را روشنایی بخشیدهای.
ای مه و خورشید عکس نور تو
من ز تو میخواهم این منشور تو
هوش مصنوعی: ای ماه و خورشید، تصویر روشنی تو هستم. من از تو، این نور را میطلبم.
تا مرا راهی نمایی از رهت
زانکه آدم هست خاک درگهت
هوش مصنوعی: لطفاً به من راهی نشان بده، چرا که من آدمی هستم که از خاک تو سرشته شدهام.
جزو و کل ذات تو میبینم همه
در دم آدم فکندی دمدمه
هوش مصنوعی: من در وجود تو، هم جزئیات را میبینم و هم کلیت را، به گونهای که همه چیز را در دم آدم مشاهده میکنم، همانطور که در دمی، نفس میکشی.
هفت گردون نقطه پرگارتست
عرش و کرسی غرقه انوار تست
هوش مصنوعی: هفت آسمان به دور تو میچرخد و عرش و کرسی در نور و روشنایی تو غرق شدهاند.
ای بتو روشن تمام کاینات
آدم مسکین شده گم در صفات
هوش مصنوعی: ای تو که با وجودت، تمام جهان روشن شده است، آدم بیچاره در ویژگیها و صفات خود گم شده است.
کمترین خاک کویت آدمست
نور پاکت روشنی عالمست
هوش مصنوعی: کمترین خاک کوی تو بیانگر انسانیست، و نور خالص تو روشنیدهندهی کل جهان است.
آدم از تو راه عزت یافته
از همه اشیا ترا دریافته
هوش مصنوعی: انسان از تو مسیر افتخار را پیدا کرده و از تمام موجودات، تو را شناخته است.
مر مرا راهی سوی جانان نمای
این گره از جسم آدم برگشای
هوش مصنوعی: مرا به سوی محبوبم راه نشان بده و این گره را از جسم آدمی باز کن.
نور پیغمبر یقین راه او
گشته پیوسته سوی درگاه او
هوش مصنوعی: نور پیامبر به یقین راهی شده که همیشه به سمت نزدیکی و ارتباط با پروردگار است.
دید آدم عالم از بهر فنا
انبیا و اولیا و اصفیا
هوش مصنوعی: انسان دانا میبیند که با وجود پیامبران، دوستان خدا و افراد صالح، همه چیز در نهایت به فنا میرسد.
گفت احمد کاین همه ذرّات تست
نقطهای صفحه آیات تست
هوش مصنوعی: احمد گفت که همهی ذرات وجود تو، نشانههایی از معنای آیات الهی هستند.
از میان جمله مقصودش منم
زانکه من نور تمامت آمدم
هوش مصنوعی: من هدف اصلی او هستم، زیرا من تمام نور و روشنایی او را به همراه دارم.
انبیا از نسل تو پیدا شوند
هر یکی سر فتنهٔ غوغا شوند
هوش مصنوعی: پیامبران از نسل تو برمیخیزند و هر کدام به نوعی مبدل به منبعی از آشوب و هیاهو میشوند.
آنچه اسرارست ماداناتریم
جمله از خود دیده بر دید آوریم
هوش مصنوعی: تمام اسرار و رازهایی که وجود دارد، ما آنها را از خودمان مشاهده کرده و به آنها فکر کردهایم.
آنچه ما دانیم آن ظاهر کنیم
گاه مومن گاهشان کافر کنیم
هوش مصنوعی: ما آنچه را که میدانیم، آشکار میسازیم و در بعضی مواقع میتوانیم به کسی ایمان بیاوریم و در مواقع دیگر او را کافر خطاب کنیم.
آنچه ما دانیم پیدا آوریم
نیک و بدهاشان تمامت بنگریم
هوش مصنوعی: ما آنچه را که میدانیم، به خوبی نمایش میدهیم و به طور کامل نیک و بد آنها را بررسی میکنیم.
آنچه ما دانیم از نیک و بدی
حکم کرده در ازل الّا الذی
هوش مصنوعی: آنچه ما درباره خوب و بد میدانیم، بر اساس حکمهایی است که در ابتدا تعیین شدهاند، جز آنچه خداوند بخواهد.
آنچه ما دانیم از اسرار کل
بگذرانیم از همه از عزّ و ذل
هوش مصنوعی: ما تنها بخشی از رازهای بزرگ را میدانیم و باید از تمام مسائل زندگی، چه در حالت عزت و چه در حالت ذلت، عبور کنیم.
بر سر هر یک قضایی آوریم
بر تن هر یک بلایی آوریم
هوش مصنوعی: ما برای هر موضوعی یک داستان داریم و بر هر شخصی یک مصیبت وارد میکنیم.
چرخ را دور شبانروزی دهم
شب برم روز آورم روزی دهم
هوش مصنوعی: من شب را میبرم و روز را میآورم، و در هر روز به گردشی تازه میپردازم.
یفعل اللّه ما یشاء از حکم ماست
هر که جز این بنگرد عین خطاست
هوش مصنوعی: خداوند هر کاری را که بخواهد انجام میدهد و این بخشی از حکمت اوست. هر کس به جز این نگاه کند، در اشتباه است.
چشم بگشای ای امین راه بر
کار عالم را تمامت در نگر
هوش مصنوعی: ای کسی که به مسیر راه نمایی میکنی، چشمانت را باز کن و تمام کارهای عالم را به دقت زیر نظر داشته باش.
این همه بند ره سالک شدست
جملگی تقدیر از مالک شدست
هوش مصنوعی: تمام مشکلات و موانع پیش روی راهی که سالک در آن گام برمیدارد، همه و همه به اراده و تقدیر خالق وابسته است.
هر که او در قید چندین پیچ پیچ
چون بمیرد در نیابد هیچ هیچ
هوش مصنوعی: هر کس که در میل و دغدغههای فراوانی گرفتار باشد، وقتی بمیرد، هیچ چیزی را نخواهد فهمید و از دست نخواهد داد.
انبیا بودند سر غوغای عشق
جان فدا کردند در سودای عشق
هوش مصنوعی: پیامبران برای عشق حقیقی تلاش کردند و جان خود را در راه این عشق فدا کردند.
زانکه راه جمله پیچاپیچ بود
چون بدیدند آن همه بر هیچ بود
هوش مصنوعی: چون راهها همه پرپیچ و خم است، وقتی به آن نگاه کردند، همه بیمعنا به نظر میرسید.
محو گشتند از صفات جسم و جان
تا یقین شان گشت بی شک جان جان
هوش مصنوعی: آنها از ویژگیهای جسم و روح خود غافل شدند تا به یقین رسیدند که جان، حقیقتاً جان است و هیچ شکی در آن نیست.
در ره توحید فانی آمدند
غرق آب زندگانی آمدند
هوش مصنوعی: در مسیر یکدلی و توحید، افرادی به کمال رسیدهاند و در عمق زندگی غرق شدهاند.
در ملامتها که آمد جملهشان
از نشان جسم گشته بینشان
هوش مصنوعی: در انتقادهایی که میشود، همه آنها نشانههایی از جسم و ظاهر دارند و این نشانهها میان آنها مشخص است.
آنچه آمد از بلا بر انبیا
در ره معشوق از جور و جفا
هوش مصنوعی: هر چه بلایی بر پیامبران نازل شد، در مسیر عشق، از ستم و بیعدالتی بوده است.
اول آدم از عزازیل لعین
در گمان افتاد از راه یقین
هوش مصنوعی: در ابتدا، انسان به وسوسههای شیطانی دچار شد و از راه راست و واقعی دور افتاد.
نوح را بنگر که از طوفان چه دید
شد درون بحر عشقش ناپدید
هوش مصنوعی: به نوح نگاه کن که چگونه در طوفان، عشق او به طور کامل در دریا ناپدید شد.
دیگر ابراهیم را از تف نار
غرقه گشته در میان نور نار
هوش مصنوعی: ابراهیم دیگر در آتش نیست، بلکه در نوری غرق شده است.
باز در یعقوب نابینا نگر
یوسفش گم کرده گرگان پیش در
هوش مصنوعی: بنگر به یعقوب نابینایی که فرزندش یوسف را گم کرده است و گرگها در پیش چشمان او هستند.
باز بنگر کز سلیمان ملک و تاج
بستدند ازوی بکلی دیو داج
هوش مصنوعی: به خود بیا و نگاه کن که چگونه ملک و تاج سلیمان را به طور کامل از او گرفتند و دیو به او آسیب رساند.
درنگر کایوب ابدال ضعیف
مانده اندر کرم تن زار و نحیف
هوش مصنوعی: به او نگاه کن، مانند ایوبی که در برابر رحمت و لطف خداوند، ضعیف و شکننده شده است.
باز بنگر چون زکریا بر درخت
کرده ارّه بر وجودش لخت لخت
هوش مصنوعی: به آرامی نگاه کن مانند زکریا که درختش را به تدریج هرس میکند و وجودش را گام به گام میچیند.
باز بنگر تا سر اسحاق را
کرد خونش بر سر عشّاق را
هوش مصنوعی: نگاه کن که چطور سر اسحاق خونش را بر عاشقان ریخت.
باز موسی را نگر ز آغاز عهد
دایهاش فرعون و ازتابوت مهد
هوش مصنوعی: به یاد بیاور موسی را که چگونه در آغاز مبارزهاش با فرعون درآمد و چطور در تابوت به دنیا آمد.
باز بنگر بر سر یحیی که چون
کرده جوشش بر سر عشّاق خون
هوش مصنوعی: نگاه کن به یحیی که چطور به عشق و محبت دچار شده و از سر اشتیاق و احساساتش خون میریزد.
باز بنگر تا که عیسی چند بار
آوریدند آن سگان در زیر دار
هوش مصنوعی: نگاه کن که چگونه عیسی را بارها در زیر دار به سگان نشان دادند.
باز بنگر تا سر ختم رسل
چند دیده خویش را در عین ذل
هوش مصنوعی: دوباره نگاه کن تا ببینی که چقدر از پیامبران را در حالت ذلت و خواری دیدهای.
این همه راه ملامت آمدست
تا بنزدیک قیامت آمدست
هوش مصنوعی: این همه انتقاد و سرزنش، به خاطر این است که زمان روز قیامت نزدیک شده است.
کس نداند تا چه حکمت میرود
هر وجودی را چه قسمت میرود
هوش مصنوعی: هر کسی نمیداند که چه حکمتی در هر وجودی نهفته است و چه سرنوشتی برای او رقم میخورد.
جهد میکن تا ز صورت بگذری
بو که از معنی زمانی برخوری
هوش مصنوعی: تلاش کن تا از ظواهر و ظاهر چیزها عبور کنی، تا به عمق معانی و مفاهیم زمانی دسترسی پیدا کنی.
جان خود را بر رخ جانان فشان
در ره مردان چو ایشان جان فشان
هوش مصنوعی: خود را برای عشق و معشوق فدای کن، همانطور که مردان بزرگ در راه عشق جان خود را نثار میکنند.
این طلسم از جسم و صورت برفکن
طیلسان از روی معنی برفکن
هوش مصنوعی: این گفته به این معناست که از قید و بندهای ظاهری و جسمانی رها شو و به عمق معانی و مفاهیم توجه کن. اصطلاحات و ظاهر امور را کنار بگذار و به جوهر و حقیقت آنها بپرداز.
تا بگنج ذات مخفی در رسی
همرهان رفتند و تو مانده پسی
هوش مصنوعی: برای رسیدن به گنج واقعی که در درون هر فرد نهفته است، همراهان و همسفران به پیش میروند و تو در پشت ماندهای.
ذات تو در نیستی پیدا شود
وین دو بینی تو در یکتا شود
هوش مصنوعی: وجود تو حتی در نبود هم نمایان میشود و این دوگانگی که در توست به یکتایی تبدیل میشود.
ای شده کون و مکان از تو پدید
هر چه گفتم گوش جان ازتو شنید
هوش مصنوعی: ای که وجود تمام جهان از تو به وجود آمده است، هر چه گفتم، جانم فقط از تو شنید و درک کرد.
ای درون جسم و جان پیدا شده
از دو عالم تا ابد یکتا شده
هوش مصنوعی: ای موجودی که از دو جهان به وجود آمدهای و اکنون در جسم و جان به وضوح حضور داری، تو تا ابد یکتایی و بیهمتایی.
ای اناالحق گفته بی لفظ و زبان
در دلم پیدا و ازدیده نهان
هوش مصنوعی: من از درون خودم به حقیقتی بزرگ آگاه شدهام که نیازی به گفتن ندارد و این آگاهی در دلم روشن است و از چشمهایم پنهان مانده.
اولین وآخرین را رهنمون
از تو پیدا گشته یکسر کاف و نون
هوش مصنوعی: هدایت کنندهی همه چیز، از ابتدا تا انتها، تنها تو هستی و از تو سرچشمه میگیرد، مانند حرف "کاف" و "نون" که آغاز و پایان همه چیز را نشان میدهد.
ای بذات خویش بیچون آمده
نه درون رفته نه بیرون آمده
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که شخصی با ویژگیها و ذات خود به دنیای هستی وارد شده است، بدون اینکه به درون یا بیرون از خود رفت و آمد کند. به عبارتی، ذات او در تمام این وجود یکپارچه است و نیازی به تغییر مکان ندارد.
آشکارا بر دل و برجان شده
از تمام دیدگان پنهان شده
هوش مصنوعی: آنچه که به وضوح بر دل و جان تاثیر گذاشته، از نظر همه پنهان مانده است.
ای شده بر جان و دلها آشکار
راحم و رحمان و حی و کردگار
هوش مصنوعی: ای پروردگار مهربان و بخشنده که بر جان و دلها نمایان هستی.
ای جلال و قدر تو دانسته تو
در ازل هم قدر تو دانسته تو
هوش مصنوعی: ای بزرگی و عظمت، تو را در ازل نیز شناختهاند و مقام تو همواره معلوم بوده است.
ای کمال لایزالت نور پاک
ای شده جویای صنعت آب و خاک
هوش مصنوعی: ای کمالی که همواره نور پاکی، تو سرآمدی در هنر و صنعت زمین و آب.
آفتاب از شوق تو در تک و تاب
خیمه کرده بی ستون و بی طناب
هوش مصنوعی: خورشید از عشق تو به تپش و جنبوجوش آمده و بدون نیاز به پایه و بند، در آسمان به بالاست.
ماه هر ماهی ز غم بگداخته
هم کمال نور تو نشناخته
هوش مصنوعی: ماه هر ماهی به دلیل اندوهی که دارد، به طور کامل نمیتواند نور تو را درک کند.
آتش اندر آتش شوقت مدام
باد کرده راه پیمایی تمام
هوش مصنوعی: آتش عشق تو همیشه شعلهور است و راه پیمایی من از آنجا شروع میشود که این شعله هرگز خاموش نمیشود.
تا زجایی راه یابد سوی تو
در نفسها میزند اوهوی تو
هوش مصنوعی: او به جایی میرسد که بتواند به تو نزدیک شود و در نفسهایش صدای اوهوی تو را میزند.
آب از صنعت روان در مرغزار
در درون چشمه نالان زار زار
هوش مصنوعی: آب به آرامی از چشمهای در دشت جاری میشود و درون آن صدا و احساس غمگینی به گوش میرسد.
خاک خاک راه بر سر کرده است
کو میان صد هزاران پرده است
هوش مصنوعی: خاک، نشانههای راه را بر سر گذاشته و آن را پنهان کرده است، در حالی که این راه بین هزاران پرده و حجاب است.
از پس پرده ترا جویان شده
اوفتاده در ره و حیران شده
هوش مصنوعی: کسی که به دنبالت میگردد، در پی تو افتاده و در راه سردرگم و حیرتزده شده است.
کوه را کوه غم و اندوه و درد
در دل و پایش فرو رفته بگرد
هوش مصنوعی: کوه پر از غم و اندوه و درد است و این احساسات در دل و پای آن نهفته شده است.
میرند هر لحظه بحر از شوق جوش
تا کند درّ وصالت را بگوش
هوش مصنوعی: هر لحظه دریا به خاطر شوق و عشق به تو به جوش میآید تا اینکه مروارید وصالت را به گوش همه برساند.
هر شجر کان از زمین آید برون
میشود در راه عشقت سرنگون
هوش مصنوعی: هر درختی که از زمین بیرون میآید، در مسیر عشق تو به زمین میافتد.
میوههای رنگ رنگ از شاخسار
میکند هر سال از صنعت نثار
هوش مصنوعی: هر سال، درختان میوههای گوناگون رنگارنگی را از شاخههای خود هدیه میدهند، که نشان از استعداد و کارکرد طبیعت است.
طالبان عشق در کار آمده
از پی حسنت ببازار آمده
هوش مصنوعی: عاشقان عشق برای دیدن زیبایی تو به بازار آمدهاند.
جمله در اطوار و ادوار و خورش
عقل اینجا میکند زان پرورش
هوش مصنوعی: تمامی موجودات و مراحل زندگی در اینجا تحت تاثیر و پرورش عقل و فهم قرار میگیرند.
تا ز اسرار تو ای عقل فضول
میکند هر ذرّه تدبیر وصول
هوش مصنوعی: ای عقل فضول، هر ذرهای از اسرار تو راه رسیدن به حقیقت را فراهم میآورد.
چند گویم چند جویم مر تورا
ای ز پنهانی شده پیدامرا
هوش مصنوعی: چند بار میخواهم بگویم و به دنبالت بگردم، ای کسی که از پنهان بودن به وضوح آمدهای.
در سوی هر ذرّهٔ چون بنگرم
از هویدائیت آنجا ره برم
هوش مصنوعی: هر جا که به ذرهای نگاه میکنم، از نمایان بودن تو میتوانم راهی پیدا کنم.
عشق راهم مینماید هر نفس
عقل میاندازدم در باز پس
هوش مصنوعی: هر لحظه عشق راه را به من نشان میدهد، ولی من عقل خود را پس میزنم.
چون یقینم شد که جانانم تویی
محو گشتم در تو، بردار این دویی
هوش مصنوعی: وقتی که مطمئن شدم تو محبوب من هستی، به قدری در وجود تو غرق شدم که دیگر هیچ جدایی را احساس نمیکنم.
قل هواللّه احد یک بیش نیست
دیده بگشا زانکه او یک بیش نیست
هوش مصنوعی: بگو که خداوند یکتاست، هیچ چیز دیگری وجود ندارد. چشمانت را باز کن، زیرا او تنها و بینظیر است و هیچ چیزی جز او نیست.
خالقا بیچارهٔ راه توم
بنده و زندانی جاه توم
هوش مصنوعی: خالق من، من ناتوان و در بند مسیر تو هستم و در اسارت مقام و جایگاه تو به سر میبرم.
در درون نفس چندین پیچ پیچ
ماندهام جان پرخطر بر هیچ هیچ
هوش مصنوعی: در دل وجودم بسیاری از مسائل پیچیده و دشوار وجود دارند، اما جان من با خطرات زیادی روبهروست و به هیچ چیز نمیارزد.
از دو بینی دیدهام بگشای زود
سوی مقصودم رهی بنمای زود
هوش مصنوعی: از تو میخواهم که سریعتر چشمانت را بگشایی و راهی را که مرا به هدفم میرساند، به من نشان دهی.
حاضری یا رب ز زاریهای من
وارهان جانم ز دست خویشتن
هوش مصنوعی: خداوندا، آیا تو حاضر هستی که به نالهها و گریههای من گوش فرا دهی و جانم را از چنگال خودم نجات دهی؟
سیر گشتم از جهان و خلق پاک
آرزویم میکند در زیر خاک
هوش مصنوعی: من در دنیا گشتم و دیدم، اما تنها آرزوی پاکم این است که زیر خاک باشم و از این دنیا دور شوم.
بی نیازا در نیاز من نگر
وارهان جانم ازین خوف و خطر
هوش مصنوعی: بی نیازیها به نیاز من توجه کن و جانم را از این ترس و خطر رها کن.
از سوی صورت سوی معنی برم
وز سوی معنی سوی عقبی برم
هوش مصنوعی: به سمت ظواهر میروم تا به عمق معنا برسم و از درک معنا نیز به سوی حقیقت و اصل برمیگردم.
از لقای خود دلم پر نور کن
وز عزازیل لعینم دور کن
هوش مصنوعی: ای خدا، با حضور خود قلبم را پر از نور کن و از شر شیطان دورم کن.
رحمتی کن بر من آشفته کار
از خداوندی به بخشش درگذار
هوش مصنوعی: ای خداوند مهربان، بر من که در سختی و مشکلات هستم، رحمت کن و از خطاهای من درگذر.
گر نیامرزی تمامت جزو و کل
عزّها کلّی بدل گردد بذل
هوش مصنوعی: اگر تو تمام زحمات و تلاشهای ما را نادیده بگیری، عزت و مقام ما به کلی از بین خواهد رفت و بیارزش خواهد شد.
ای گناه آمرز مشتی پرگناه
هم ز تو سوی تو آوردم پناه
هوش مصنوعی: ای بخشایندهای که گناهان را میبخشی، من هم که گناهکارم، به تو پناه آوردهام.
در دم آخر که خواهم آمدن
مر مرا امّید توخواهی بدن
هوش مصنوعی: در لحظهی پایانی که خواهم آمد، امید من تو خواهی بود.
شومی و بی شرمی ما در گذار
کرده ما پیش چشم ما میار
هوش مصنوعی: ما هرگز نباید بیشرمی و ناپاکی خود را در حضور دیگران به نمایش بگذاریم.