بخش ۱ - المقالة التاسعة
سالک آمد وانگهش از سر قدم
چون قلم شد سرنگون پیش قلم
گفت ای منشی اسرار آمده
ناقد گفتار و کردار آمده
ای بوقت کودکی همچون مسیح
هم معزّ و هم متین و هم فصیح
قوس قدرت را توئی زه لاجرم
گشت نازل زین سبب نون و القلم
حق تعالی هم بتو تعلیم داد
هم ز قدرت احسن التقویم داد
اولین استاد اسرار قدم
تو شدی موجود از کتم عدم
پای از سر کردهٔ سر از زفان
میخرامی از شبه گوهرفشان
گه گهر داری نثار و گه شکر
گاه خطت درّ و گاهی آب زر
هست در تاریکیت آب حیات
نی شکر بالحق توئی باری نبات
پادشاهیِ تو مطلق آمدست
خط تو جمله محقق آمدست
در حقیقت بی مجاز و عیب و ریب
ملهم لوح دلی نقاش غیب
درد من بین باز کن بر من دری
سر غیبم گوی و در جنبان سری
زین سخن جان قلم شد تافته
گشت از تیغ زفان بشکافته
گفت آخر من کیم اسرار را
سر بریده میدوم این کار را
گرچه آبی روشن و کامل بود
چون نداند ناودان غافل بود
من چو ناوم وآب روشن میرود
لیک دورم ز آنچه بر من میرود
من کمر بسته بدیدار آمدم
سرنگون از شوق این کار آمدم
پس زفان گشته قلم بی روی و راه
میروم وانگاه در آب سیاه
چون از این سر ذرهٔ نشناختم
عاقبت از عجز سر در باختم
شرح حال دلپذیر من شنو
باورم دار و صریر من شنو
یا چو من حیران طریق خویش گیر
یا قلم در من کش و ره پیش گیر
سالک آمدپیش پیر و گفت حال
تا شد آگاه آن امام حال و قال
پیر گفتش هست در حضرت قلم
رای قدرت کار بخش بیش و کم
ذرهٔ با ذرهٔ گر کار داشت
نقش آن نوک قلم داند نگاشت
تانگردد از قلم نقشی عیان
ذرهٔ برخود نجنبد در جهان
چون قلم را داعی رفتن بخاست
کارها از رفتن او گشت راست
کرد دایم سرنگونی اختیار
می نیاساید دمی از درد کار
چون به لذت در رسید او از الم
غرقهٔ آن نور شد جف القلم
هرکه او در کار بسیاری برفت
آخر الامرش نکوکاری برفت
چون قلم شو راست در رفتار خویش
تا بکام خود رسی در کار خویش
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سالک آمد وانگهش از سر قدم
چون قلم شد سرنگون پیش قلم
هوش مصنوعی: سالک به جایی رسید که در ادامه مسیرش، به خاطر ادب و تواضع، خود را مانند قلم فروتن میبیند و به احترام قلم، سرش را به زیر میآورد.
گفت ای منشی اسرار آمده
ناقد گفتار و کردار آمده
هوش مصنوعی: گفت: ای نویسندهی رازها، تو که برای بررسی سخنان و اعمال آمدهای.
ای بوقت کودکی همچون مسیح
هم معزّ و هم متین و هم فصیح
هوش مصنوعی: در دوران کودکی، تو مانند مسیح هستی؛ هم با عظمت و هم با وقار و هم با بیانی شیوا.
قوس قدرت را توئی زه لاجرم
گشت نازل زین سبب نون و القلم
هوش مصنوعی: قدرت تو به قدری بزرگ و گسترده است که به خاطر آن، از مرتبهات کاسته شده و به وسعتی محدودتر رسیدهای. به همین دلیل است که از نون و قلم صحبت میشود.
حق تعالی هم بتو تعلیم داد
هم ز قدرت احسن التقویم داد
هوش مصنوعی: خداوند به تو علم و دانش آموخت و همچنین از قدرت عالیترین شکل آفرینش به تو عطا فرمود.
اولین استاد اسرار قدم
تو شدی موجود از کتم عدم
هوش مصنوعی: تو اولین کسی هستی که رازهای قدمهای من را میدانی و وجودت از عدم به وجود آمده است.
پای از سر کردهٔ سر از زفان
میخرامی از شبه گوهرفشان
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی میپردازد که فرد در پی زیبایی و جاذبهای خاص است. او از سر و فکر خود فاصله گرفته و بیشتر به لذتها و زیباییهای ظاهری توجه دارد، انگار که خود را در میان جواهری درخشان، که شب را روشن میکند، غرق کرده است. احساس او ترکیبی از شگفتی و سرخوشی ناشی از تماشا و تجربة زیبایی است.
گه گهر داری نثار و گه شکر
گاه خطت درّ و گاهی آب زر
هوش مصنوعی: گاهی زیباییهای تو مانند گوهر نازنین است و گاهی شیرینیات مانند شکر. گاهی خطوط چهرهات همچون مروارید است و در مواقعی دیگر مانند طلا درخشان است.
هست در تاریکیت آب حیات
نی شکر بالحق توئی باری نبات
هوش مصنوعی: در دل تاریکی زندگی، نشانی از آب حیات وجود دارد؛ همچون شکر که تو را به حقیقت نزدیک میکند و تو را به مانند گیاهی دلپذیر میسازد.
پادشاهیِ تو مطلق آمدست
خط تو جمله محقق آمدست
هوش مصنوعی: سلطنت تو بینظیر و کامل است و نوشتههای تو همگی حقیقت را بیان میکنند.
در حقیقت بی مجاز و عیب و ریب
ملهم لوح دلی نقاش غیب
هوش مصنوعی: در واقع، بدون هیچگونه نقص و شک، الهامدهندهای است که دل را مانند یک تابلو نقاشی میکند.
درد من بین باز کن بر من دری
سر غیبم گوی و در جنبان سری
هوش مصنوعی: درد و رنج من را برایم بیان کن و پردههای پنهان را کنار بزن، به من بگو چه اتفاقی در حال رخ دادن است و نشانهها را برایم روشن کن.
زین سخن جان قلم شد تافته
گشت از تیغ زفان بشکافته
هوش مصنوعی: به خاطر این کلام، جان من مانند قلم به تپش درآمد و از تیغ زبانم شفاف و روشن شد.
گفت آخر من کیم اسرار را
سر بریده میدوم این کار را
هوش مصنوعی: او میگوید که سرانجام، من کیستم که اسرار را فاش کنم و به راحتی از این کار میگذرم.
گرچه آبی روشن و کامل بود
چون نداند ناودان غافل بود
هوش مصنوعی: هرچند آسمان آبی و زیباست، اما کسی که بیخبر است، مانند ناودانی است که از وجود باران غافل مانده است.
من چو ناوم وآب روشن میرود
لیک دورم ز آنچه بر من میرود
هوش مصنوعی: من مانند ناوم به سمت آب زلال میروم، اما از آنچه بر من میگذرد و اتفاق میافتد، دور هستم.
من کمر بسته بدیدار آمدم
سرنگون از شوق این کار آمدم
هوش مصنوعی: من با اراده و آمادگی به دیدار تو آمدهام و از شدت شوق و عشق به این دیدار، به حالت خم شده و تحت فشار حضور تو قرار دارم.
پس زفان گشته قلم بی روی و راه
میروم وانگاه در آب سیاه
هوش مصنوعی: از زبان قلم که بیهدف و بیروش حرکت میکند، میگویم و در این حین به سوی آب سیاه میروم.
چون از این سر ذرهٔ نشناختم
عاقبت از عجز سر در باختم
هوش مصنوعی: از آغاز وجودم، نتوانستم ذرهای از خود را بشناسم و در نهایت، به خاطر ناتوانیام، شکست خوردم.
شرح حال دلپذیر من شنو
باورم دار و صریر من شنو
هوش مصنوعی: داستان خوشایند من را بشنو، به من اعتماد کن و صدای دل من را بشنو.
یا چو من حیران طریق خویش گیر
یا قلم در من کش و ره پیش گیر
هوش مصنوعی: یا مثل من سرگردان باش و راه خود را پیدا کن، یا این که با قلمی که در دست داری، من را راهنمایی کن و به سوی مقصدی هدایت کن.
سالک آمدپیش پیر و گفت حال
تا شد آگاه آن امام حال و قال
هوش مصنوعی: سالک به پیش پیر رفت و حال خود را بیان کرد تا آن امام متوجه وضعیت او شد.
پیر گفتش هست در حضرت قلم
رای قدرت کار بخش بیش و کم
هوش مصنوعی: پیر به او گفت: در پیشگاه قلم، قدرتی وجود دارد که میتواند کارها را به اندازهای که میخواهد، تقسیم کند و تأثیر بگذارد.
ذرهٔ با ذرهٔ گر کار داشت
نقش آن نوک قلم داند نگاشت
هوش مصنوعی: اگر هر ذرهای به هم بپیوندد و کار کند، تنها نوک قلم میداند که چگونه این نقش را به تصویر بکشد.
تانگردد از قلم نقشی عیان
ذرهٔ برخود نجنبد در جهان
هوش مصنوعی: تا نامی از قلم بر روی کاغذ بیفتد، در آن لحظه ذرهای هم در دنیای اطرافش حرکت نخواهد کرد.
چون قلم را داعی رفتن بخاست
کارها از رفتن او گشت راست
هوش مصنوعی: وقتی که قلم احساس کرد باید به سفر برود، کارها به راه درست افتادند.
کرد دایم سرنگونی اختیار
می نیاساید دمی از درد کار
هوش مصنوعی: او همیشه در حال از دست دادن اختیار خود است و هیچ لحظهای از درد و سختی کار خود آسوده نیست.
چون به لذت در رسید او از الم
غرقهٔ آن نور شد جف القلم
هوش مصنوعی: هنگامی که او به خوشی و لذت دست یافت، از رنج و درد خود غرق در آن نور شد و نوشتن متوقف شد.
هرکه او در کار بسیاری برفت
آخر الامرش نکوکاری برفت
هوش مصنوعی: کسی که در کارهای زیاد و مختلف شرکت میکند، در نهایت به نتیجهای خوب و شایسته دست خواهد یافت.
چون قلم شو راست در رفتار خویش
تا بکام خود رسی در کار خویش
هوش مصنوعی: با دقت و آگاهی در رفتارهای خود عمل کن تا به آنچه میخواهی در زندگی برسی.
حاشیه ها
1402/10/16 10:01
Elham Khani
انتقاد:جداکردن کاه از دانه
1402/10/16 10:01
Elham Khani
زفان:زبان
شبه:سنگ سیاه وسفید است ؛منظور اینجا تو وارد سیاهی جوهر میشی و برای ما نور و اگاهی می اوری.
1402/10/16 10:01
Elham Khani
اب حیات : جاودانگی
1402/10/16 10:01
Elham Khani
ملهم لوح دلی نقاش غیب: انگار هرچی بر دل تو الهام میشه میاد تو این قلم.
1402/10/16 10:01
Elham Khani
صریر :صدای قلم روی کاغذ را گویند.
1402/10/16 10:01
Elham Khani
قلم در واقع داره تقدیرت رو مشخص میکنه.
1402/10/16 10:01
Elham Khani
جف القلم :قلم خشک شد.