بخش ۱۱ - الحكایة و التمثیل
رفت یک روزی مگر بهلول مست
در بر هارون و بر تختش نشست
خیل او چندان زدندش چوب و سنگ
کز تن او خون روان شد بیدرنگ
چون بخورد آن چوب بگشاد او زفان
گفت هارون را که ای شاه جهان
یک زمان کاین جایگه بنشسته ام
از قفا خوردن ببین چون خسته ام
تو که اینجا کردهٔ عمری نشست
بس که یک یک بند خواهندت شکست
یک نفس را من بخوردم آن خویش
وای بر تو زانچه خواهی داشت پیش
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رفت یک روزی مگر بهلول مست
در بر هارون و بر تختش نشست
هوش مصنوعی: روزی بهلول مست به دیدار هارون رفت و بر تخت سلطنت او نشست.
خیل او چندان زدندش چوب و سنگ
کز تن او خون روان شد بیدرنگ
هوش مصنوعی: جمعیت به او چنان ضربه زدند با چوب و سنگ که فوراً از بدنش خون جاری شد.
چون بخورد آن چوب بگشاد او زفان
گفت هارون را که ای شاه جهان
هوش مصنوعی: وقتی آن چوب به او برخورد، زبانش را باز کرد و به هارون گفت: ای پادشاه جهان.
یک زمان کاین جایگه بنشسته ام
از قفا خوردن ببین چون خسته ام
هوش مصنوعی: مدتی است که در این مکان نشستهام و حالا از پشت به من نگاه کن و ببین چه خسته و رمق باختهام.
تو که اینجا کردهٔ عمری نشست
بس که یک یک بند خواهندت شکست
هوش مصنوعی: تو که سالها در این مکان نشستهای، بدان که کم کم میخواهند تمام زنجیرهایت را پاره کنند.
یک نفس را من بخوردم آن خویش
وای بر تو زانچه خواهی داشت پیش
هوش مصنوعی: من یک نفس را از تو گرفتم، و اکنون به تو میگویم که وای بر تو، از آنچه که در آینده خواهی داشت.