بخش ۱۰ - الحكایة و التمثیل
زین گدائی بر ایاز آشفته شد
این سخن در پیش سلطان گفته شد
پیش خویشش خواند حالی شهریار
گفت ازین پس با ایازت نیست کار
گر بود کاریت بیم کشتن است
تو نمیدانی کایاز آن من است
مرد گفت ای پادشاه حق شناس
گر ازان تست این ساعت ایاس
عشق نیست آن تو من اکنون شدم
عشق بردم وز میان بیرون شدم
گر کنی از وی فراقی حاصلم
چون توانی برد عشقش از دلم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زین گدائی بر ایاز آشفته شد
این سخن در پیش سلطان گفته شد
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که در یک موقعیت خاص، صحبت یا نظری که در مورد ایاز (که به معنای شخصی خدمتگزار و با وفا است) مطرح شده، باعث ناراحتی و بیقراری او شده است. این صحبت در مقابل سلطان بیان شده و این موضوع به نوعی به جایگاه و نقش ایاز در نزد سلطان اشاره دارد.
پیش خویشش خواند حالی شهریار
گفت ازین پس با ایازت نیست کار
هوش مصنوعی: شاه به کسی که پیش او میآمد و به او نزدیک بود، گفت که از این پس دیگر نیازی به خدمتکار و ایاز ندارد.
گر بود کاریت بیم کشتن است
تو نمیدانی کایاز آن من است
هوش مصنوعی: اگر در کاری ترس از کشتن وجود داشته باشد، تو نمیدانی که این ترس از آن من است.
مرد گفت ای پادشاه حق شناس
گر ازان تست این ساعت ایاس
هوش مصنوعی: مرد به پادشاه گفت: ای پادشاه متوجه و شکرگزار، اگر این ساعت از آن توست، پس چرا درنگ میکنی؟
عشق نیست آن تو من اکنون شدم
عشق بردم وز میان بیرون شدم
هوش مصنوعی: عشق حقیقی من نیست؛ حالا که به عشق روی آوردم، از خودم خارج شدهام و به چیزی دیگر تبدیل شدهام.
گر کنی از وی فراقی حاصلم
چون توانی برد عشقش از دلم
هوش مصنوعی: اگر از او جدا شوم، چه طور میتوانم عشقش را از دل خود ببرم؟