بخش ۱ - المقالة الخامسه
سالک آمد پشت بر فرش آورید
حملهٔ بر حملهٔ عرش آورید
گفت ای عرش خدا بر دوش تو
عرش روشن ازدل پرجوش تو
زیر بار عرش اعظم آمدی
بارکش تر از دو عالم آمدی
عرش بر تو در تو پیچاپیچ نیست
وی عجب در زیر پایت هیچ نیست
گر بخواهد گشت طی این هفت فرش
برنخواهی داشت رو از ساق عرش
تو بتن ساکن تری از کوه قاف
لیک از دل همچو بحری در طواف
تن ستاده دل رونده چون تو کیست
بال و پر بسته پرنده چون تو کیست
در ظهوری عرش را ظاهر شده
در بطون ذوالعرش را حاضر شده
هم مقیم و هم مسافر هردوی
غایبی از خویش و حاضر هر دوی
چون تو بار عرش اکبر میکشی
هم توانی بار من گر میکشی
روز عمر من نگر بیگه شده
رفته همراهان و من گمره شده
چون کنم گمره بیک کس بازگشت
پیش نتوان رفت و ز پس بازگشت
حملهٔ عرش این سخن چون گوش کرد
عرش را از دوش خود پرجوش کرد
گفت من در زیر بارم ماندهٔ
همچو تو در درد کارم ماندهٔ
عرش بر دوش است و پایم بر هواست
طاقت این در همه عالم کراست
بیم لرزش باشدم از نور عرش
ور بلرزم میفرو افتم بفرش
آنچنان باری زبردر زیر هیچ
چون توان استاد خوش بی پیچ پیچ
زیر بارم گر نه چالاک اوفتم
بیم آن باشد که بر خاک اوفتم
در چنین معرض که هستم من بپا
کژنشین و راست گو کو کیمیا
زیر بار عرش در جان باختن
کیمیای عشق نتوان ساختن
چون ملایک در زمین و آسمان
بسته دارند از پی مردم میان
جمله دل در خدمت او باختند
خویشتن را خادم او ساختند
عشق چون خاصیت انسان بود
گر ملک عاشق شود انس آن بود
انس انسان را بود از ما مخواه
آنچه اینجانیست زین جا وامخواه
سالک آمد پیش پیر نامدار
قصهٔ خود کرد بر وی آشکار
پیر گفتش حمله و خیل ملک
عالم کارند وطاعت یک بیک
دایماً در طاعت حق حاضرند
با دلی پرخون و جانی ناظرند
چون شوند از شوق حضرت بیقرار
جان کنند آخر برآن حضرت نثار
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سالک آمد پشت بر فرش آورید
حملهٔ بر حملهٔ عرش آورید
هوش مصنوعی: مسافر به مقصد نزدیک شده و به زیباییهای مسیر نگاه میکند، حالا وقت آن است که با قدرت و انرژی به جستوجو و تلاش بیشتر ادامه دهد.
گفت ای عرش خدا بر دوش تو
عرش روشن ازدل پرجوش تو
هوش مصنوعی: ای کسی که بر دوش تو، عرش خداوند میدرخشد و روشن است به خاطر دل پرشور تو.
زیر بار عرش اعظم آمدی
بارکش تر از دو عالم آمدی
هوش مصنوعی: زیر سایه عظمت خداوند آمدهای، و از همه دنیاها سنگینتر و بارکشتر به این دنیا آمدهای.
عرش بر تو در تو پیچاپیچ نیست
وی عجب در زیر پایت هیچ نیست
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که آسمان و عرش از تو دور نمیشود و در واقع، شگفتی نهفته در زیر پای تو هیچچیز به نظر میرسد.
گر بخواهد گشت طی این هفت فرش
برنخواهی داشت رو از ساق عرش
هوش مصنوعی: اگر بخواهد، میتواند در این هفت دنیای مختلف سفر کند، و تو از زیر سایه عرش بالا نخواهی رفت.
تو بتن ساکن تری از کوه قاف
لیک از دل همچو بحری در طواف
هوش مصنوعی: تو از نظر ظاهر، ساکن و بیتحرک مثل کوهی هستی، اما در عمق وجودت، احساسات و آرامش به وسعت دریاست که هر لحظه در حال چرخش و حرکت است.
تن ستاده دل رونده چون تو کیست
بال و پر بسته پرنده چون تو کیست
هوش مصنوعی: این بیت به تضاد میان جسم و روح اشاره دارد. بدن آرام و بیحرکت است، در حالی که دل و روح در حال پرواز و حرکت هستند. پرسش مطرح شده این است که آیا کسی مانند تو وجود دارد که در عین داشتن چنین دل پرشوری، جسمش محدود و بیحرکت باشد؟ در واقع، شاعر به دنبال موجودی میگردد که این دوگانگی را تجربه کرده باشد.
در ظهوری عرش را ظاهر شده
در بطون ذوالعرش را حاضر شده
هوش مصنوعی: در زمان ظهور، عرش خداوند آشکار میشود و در نفس این عرش، همه حقایق و وجودهای پنهان نمایان میگردند.
هم مقیم و هم مسافر هردوی
غایبی از خویش و حاضر هر دوی
هوش مصنوعی: هم در مکانی هستی و هم در حال سفر، اما هر دو از خود دور و در عین حال در کنار همدیگر حضور دارند.
چون تو بار عرش اکبر میکشی
هم توانی بار من گر میکشی
هوش مصنوعی: وقتی تو هم قادر به حمل بار بزرگترین مسئولیتها هستی، پس میتوانی بار من را نیز به دوش بکشی.
روز عمر من نگر بیگه شده
رفته همراهان و من گمره شده
هوش مصنوعی: در روزهای زندگیام، متوجه میشوم که شب شده و دوستانم رفتهاند، و من در این میان گیج و متحیر ماندهام.
چون کنم گمره بیک کس بازگشت
پیش نتوان رفت و ز پس بازگشت
هوش مصنوعی: چطور میتوانم گمراه شوم در حالی که به کسی بازگشت امکانپذیر نیست و نمیتوانم به عقب برگردم؟
حملهٔ عرش این سخن چون گوش کرد
عرش را از دوش خود پرجوش کرد
هوش مصنوعی: وقتی این کلام به عرش (تاجپادشاهی) رسید، باعث شد که عرش خود را از ذلت و بار سنگینی که بر دوشش بود، آزاد کند.
گفت من در زیر بارم ماندهٔ
همچو تو در درد کارم ماندهٔ
هوش مصنوعی: شخصی میگوید که من نیز در زیر بار مشکلات و سختیها ماندهام، درست مانند تو که از درد و رنج رنج میبری.
عرش بر دوش است و پایم بر هواست
طاقت این در همه عالم کراست
هوش مصنوعی: عرش بر دوش دارم و پایم در هواست. در این وضعیت طاقت و توانایی تحمل این حالتی که برایم پیش آمده، در هیچ کجا پیدا نمیشود.
بیم لرزش باشدم از نور عرش
ور بلرزم میفرو افتم بفرش
هوش مصنوعی: از نور آسمان میترسم که مبادا بلرزیدم و به زمین بیفتم.
آنچنان باری زبردر زیر هیچ
چون توان استاد خوش بی پیچ پیچ
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اگر کسی مهارتها و تواناییهای لازم را داشته باشد، میتواند به راحتی و بدون دشواری، بار سنگینی را بر دوش بکشد و در موقعیتهای مشکل به خوبی عمل کند.
زیر بارم گر نه چالاک اوفتم
بیم آن باشد که بر خاک اوفتم
هوش مصنوعی: من زیر فشار و سختی هستم و اگر نتوانم خود را حفظ کنم، ترس من این است که به خاک بیفتم.
در چنین معرض که هستم من بپا
کژنشین و راست گو کو کیمیا
هوش مصنوعی: در این موقعیتی که من قرار دارم، بپا و راست بگو، زیرا تو مانند مایعی باارزش هستی.
زیر بار عرش در جان باختن
کیمیای عشق نتوان ساختن
هوش مصنوعی: در زیر آسمان و در سختیها، جان دادن و فدای عشق کردن، به سادگی امکانپذیر نیست و برای این کار نمیتوان به راحتی چیزی ارزشمند به دست آورد.
چون ملایک در زمین و آسمان
بسته دارند از پی مردم میان
هوش مصنوعی: ملایکه، چه در زمین و چه در آسمان، همواره در تلاشند تا پیروان خداوند و انسانهای نیکوکار را مورد حمایت و دلگرمی قرار دهند. آنها در پی این هستند که مردم را در مسیر صحیح هدایت کنند و به آنها یاری رسانند تا به خوبیها و فضیلتها دست یابند.
جمله دل در خدمت او باختند
خویشتن را خادم او ساختند
هوش مصنوعی: همه دلها برای خدمت به او تسلیم شدند و همه خود را خدمتگزار او قرار دادند.
عشق چون خاصیت انسان بود
گر ملک عاشق شود انس آن بود
هوش مصنوعی: عشق ویژگیای است که به انسان تعلق دارد؛ اگر یک فرشته یا موجود ملکوتی عاشق شود، این عشق به نوعی انسانی خواهد بود.
انس انسان را بود از ما مخواه
آنچه اینجانیست زین جا وامخواه
هوش مصنوعی: انسان را باید از خواستههایی که مربوط به این دنیا نیست، دور نگه داشت. نباید از او انتظار داشته باشیم که چیزی را بخواهد که در اینجا وجود ندارد.
سالک آمد پیش پیر نامدار
قصهٔ خود کرد بر وی آشکار
هوش مصنوعی: سالک به پیش استاد مشهور رفت و داستان خود را برای او بازگو کرد.
پیر گفتش حمله و خیل ملک
عالم کارند وطاعت یک بیک
هوش مصنوعی: پیر به او گفت که سربازان و نیروهای پادشاه در حال فعالیت و تلاش هستند و همه بهطور یکپارچه و فروتنانه اطاعت میکنند.
دایماً در طاعت حق حاضرند
با دلی پرخون و جانی ناظرند
هوش مصنوعی: آنها همواره در حال اطاعت از خدا هستند، هرچند که دلهایشان پر از غم و درد است و جانشان در انتظار است.
چون شوند از شوق حضرت بیقرار
جان کنند آخر برآن حضرت نثار
هوش مصنوعی: زمانی که انسانها از شوق و عشق به آن بزرگوار بیتاب و ناآرام میشوند، در نهایت جان خود را فدای آن حضرت میکنند.