گنجور

بخش ۱ - المقالة الرابعه

سالک سرکش سر گردن کشان
پیش عزرائیل آمد جان فشان
گفت ای جان تشنهٔ دیدار تو
نفس گو سر میزن اندر کار تو
طاقت هجران نداری اینت خوش
جان بجانان میسپاری اینت خوش
فالق الاصباح فی الاشباح تو
باسط الید قابض الارواح تو
اول نام تو از نام عزیز
یافته عزت چه خواهد بود نیز
چون جمالت ذرهٔ دید آفتاب
گشت سرگردان نمیآورد تاب
خلق عالم چون ببینند آن جمال
جان برافشانند جمله کرده حال
هرکه رویت دید جان افشاند و رفت
دامن از هر دو جهان افشاند و رفت
خلق گوید مرد زو گم شد نشان
زنده است او بر تو کرده جان فشان
میسزد گر جان بر افشانیش تو
تا بجانان زنده گردانیش تو
زندگی کردن بجان زیبنده نیست
جز بجانان زنده بودن زنده نیست
چون بدست تست جان را زندگی
مانده ام دل مرده در افکندگی
جان بگیر و زنده دل گردان مرا
زانکه بی جانان نباید جان مرا
تا که عزرائیل این پاسخ شنید
راست گفتی روی عزرائیل دید
گفت اگر از درد من آگاهئی
این چنین چیزی ز من کی خواهئی
صد هزاران قرن شد تا روز و شب
جان یک یک میستانم در تعب
من بهر جانی که بستانم ز تن
می بریزم خون جان خویشتن
دم بدم از بسکه جان برداشتم
دل بکلی از جهان برداشتم
با که کردند آنچه با من کرده اند
صد جهان خونم بگردن کرده اند
گر بگویم خوف خود از صد یکی
ذره ذره گردی اینجا بیشکی
چون نمیآیم ز خوف خود بسر
کی توان کردن طلب چیزی دگر
تو برو کز خوف کار آگه نهٔ
در عزا بنشین که مرد ره نهٔ
سالک آمد پیش پیر کاردان
داد شرح حال با بسیار دان
پیر گفتش هست عزرائیل پاک
راه قهر و معدن مرگ و هلاک
مرگ نه احمق نه بخرد را گذاشت
نه یکی نیک و یکی بد را گذاشت
گر تو زین قومی و گر زان دیگری
همچو ایشان بگذری تا بنگری
هرکه مرد و گشت زیر خاک پست
هر کسش گوید بیاسود و برست
مرگ را زرین نهنبن مینهند
مردنت آسایش تن مینهند
الحقت دنیا چه پر برگ اوفتاد
کاولین آسایشش مرگ اوفتاد
چون ترا زرین نهنبن هست مرگ
دیگ را سر برگرفتن نیست برگ
خیز تا گامی بگردون بر نهیم
پس سر این دیگ پرخون برنهیم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سالک سرکش سر گردن کشان
پیش عزرائیل آمد جان فشان
هوش مصنوعی: در اینجا داستانی دربارهٔ کسی است که با شجاعت و جسارت به سمت مرگ می‌رود. او با نگاهی بالا و سر به جلو، به عزرائیل، فرشتهٔ مرگ، نزدیک می‌شود و جانش را فدای هدف یا اعتقادی می‌کند. این تصویر نشان‌دهندهٔ مبارزه با سرنوشتی است که همه انسان‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد، و بیانگر قدرت و ارادهٔ او در مواجهه با مرگ است.
گفت ای جان تشنهٔ دیدار تو
نفس گو سر میزن اندر کار تو
هوش مصنوعی: ای جان که برای دیدار تو تشنه‌ام، بگو نفس‌ام را در کار تو به خدمت بگیرم.
طاقت هجران نداری اینت خوش
جان بجانان میسپاری اینت خوش
هوش مصنوعی: تحمل دوری را نداری و این موضوع را به جانان خود می‌گویی که تو را به حال خود بگذارد.
فالق الاصباح فی الاشباح تو
باسط الید قابض الارواح تو
هوش مصنوعی: تو ای که صبح را از میان شب‌ها بیرون می‌آوری و روشنی را در تاریکی می‌گستری، تویی که دستت را باز کرده‌ای و جان‌ها را در اختیار داری.
اول نام تو از نام عزیز
یافته عزت چه خواهد بود نیز
هوش مصنوعی: در ابتدا، نام تو موجب پیدا شدن ارزش و احترام شده است؛ پس این احترام چه چیزی خواهد بود؟
چون جمالت ذرهٔ دید آفتاب
گشت سرگردان نمیآورد تاب
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی تو به شعاع نور خورشید تبدیل شد، بی‌تاب و سرگردان می‌شود و نمی‌تواند تاب بیاورد.
خلق عالم چون ببینند آن جمال
جان برافشانند جمله کرده حال
هوش مصنوعی: وقتی مردم زیبایی و جاذبه‌هایی را ببینند که به روح و جان آنها انگیزه می‌دهد، همه حال و وضعیت خود را رها کرده و به شوق می‌افتند.
هرکه رویت دید جان افشاند و رفت
دامن از هر دو جهان افشاند و رفت
هوش مصنوعی: هر کسی که روی تو را ببیند، جانش را فدای تو می‌کند و از این دو جهان دل می‌کند و می‌رود.
خلق گوید مرد زو گم شد نشان
زنده است او بر تو کرده جان فشان
هوش مصنوعی: مردمی می‌گویند که نشانی از او نیست و گم شده، اما او هنوز زنده است و جانش را برای تو فدای کرده است.
میسزد گر جان بر افشانیش تو
تا بجانان زنده گردانیش تو
هوش مصنوعی: اگر جان خود را فدای او کنی، ارزش دارد که او را زنده و شاداب کنی.
زندگی کردن بجان زیبنده نیست
جز بجانان زنده بودن زنده نیست
هوش مصنوعی: زندگی کردن برای افرادی که جانشان زیبا نیست، شایسته نیست؛ زیرا فقط کسانی که جانشان زنده و پرشور است، واقعاً زندگی می‌کنند.
چون بدست تست جان را زندگی
مانده ام دل مرده در افکندگی
هوش مصنوعی: به خاطر تو، جانم زنده است و من هنوز زنده‌ام، اما دلم در غم و اندوه فرورفته است.
جان بگیر و زنده دل گردان مرا
زانکه بی جانان نباید جان مرا
هوش مصنوعی: مرا زنده کن و روح تازه‌ای به من ببخش، چون بی‌جانان شایسته ندارند که جانم را بگیرند.
تا که عزرائیل این پاسخ شنید
راست گفتی روی عزرائیل دید
هوش مصنوعی: پس از اینکه عزرائیل این حرف را شنید، به درستی گفتی و ناگهان عزرائیل را ملاقات کردی.
گفت اگر از درد من آگاهئی
این چنین چیزی ز من کی خواهئی
هوش مصنوعی: اگر از درد و رنج من باخبری، پس چرا از من چنین خواسته‌ای داری؟
صد هزاران قرن شد تا روز و شب
جان یک یک میستانم در تعب
هوش مصنوعی: قرن‌ها گذشته و من شب و روز به تلاش و کوشش ادامه داده‌ام، در حالی که هر لحظه از زندگی‌ام در خواب و تعب می‌گذرد.
من بهر جانی که بستانم ز تن
می بریزم خون جان خویشتن
هوش مصنوعی: من برای اینکه جان کسی را بگیرم، از وجود خودم خون می‌ریزم و به نوعی جان خودم را فدای او می‌کنم.
دم بدم از بسکه جان برداشتم
دل بکلی از جهان برداشتم
هوش مصنوعی: هر لحظه به خاطر اینکه جانم گرفته می‌شود، کاملاً از دنیا دل کندم و جدا شدم.
با که کردند آنچه با من کرده اند
صد جهان خونم بگردن کرده اند
هوش مصنوعی: با چه کسی آنچه را با من کرده‌اند، کردند؟ من که به خاطر آن صد بار خونم بر گردن آنهاست.
گر بگویم خوف خود از صد یکی
ذره ذره گردی اینجا بیشکی
هوش مصنوعی: اگر بگویم که از ترس خود در اینجا محو می‌شوم، این فقط حسی جزئی و ناچیز است.
چون نمیآیم ز خوف خود بسر
کی توان کردن طلب چیزی دگر
هوش مصنوعی: چون از ترس خود نمی‌آیم، چگونه می‌توانم خواسته‌ای دیگر داشته باشم؟
تو برو کز خوف کار آگه نهٔ
در عزا بنشین که مرد ره نهٔ
هوش مصنوعی: برو و در خانه‌ات بمان، چون از کارهای مردم آگاه هستی و می‌دانی که در این مصیبت‌ها چه خبر است.
سالک آمد پیش پیر کاردان
داد شرح حال با بسیار دان
هوش مصنوعی: سفرکننده به نزد استاد با تجربه‌اش رفت و داستان زندگی‌اش را با جزئیات بسیار نقل کرد.
پیر گفتش هست عزرائیل پاک
راه قهر و معدن مرگ و هلاک
هوش مصنوعی: پیر به او گفت که عزرائیل، فرشته مرگ، به طور خالص و نیکو در مسیر خود قدم می‌گذارد و منبع اصلی مرگ و نابودی است.
مرگ نه احمق نه بخرد را گذاشت
نه یکی نیک و یکی بد را گذاشت
هوش مصنوعی: مرگ هیچ‌کس را به خاطر عقل یا جهلش در نظر نمی‌گیرد و به تفکیک خوب و بد در انسان‌ها توجهی ندارد.
گر تو زین قومی و گر زان دیگری
همچو ایشان بگذری تا بنگری
هوش مصنوعی: اگر تو از این گروه باشی یا از گروه دیگری، تا زمانی که مانند آنها عبور نکنی، نمی‌توانی ببینی.
هرکه مرد و گشت زیر خاک پست
هر کسش گوید بیاسود و برست
هوش مصنوعی: هر کسی که به زیر خاک رفت و جان باخت، دیگران می‌گویند که او راحت شده و آرام یافته است.
مرگ را زرین نهنبن مینهند
مردنت آسایش تن مینهند
هوش مصنوعی: مرگ را مانند یک گنج به ما می‌نمایانند و از سوی دیگر، مرگ تو را آرامش جسم می‌بخشد.
الحقت دنیا چه پر برگ اوفتاد
کاولین آسایشش مرگ اوفتاد
هوش مصنوعی: دنیا به قدری فریبنده و پر زرق و برق است که در ابتدا به نظر می‌رسد آسایش را به ارمغان می‌آورد، اما در نهایت تنها نتیجه‌اش مرگ و از دست دادن حیات است.
چون ترا زرین نهنبن هست مرگ
دیگ را سر برگرفتن نیست برگ
هوش مصنوعی: وقتی که تو همچون نهنگ زرین می‌درخشی، دیگر نیازی نیست که مرگ بر تو سایه افکند.
خیز تا گامی بگردون بر نهیم
پس سر این دیگ پرخون برنهیم
هوش مصنوعی: بیا که دست به کار شویم و اقدام کنیم، سپس بر مشکلات و سختی‌های زندگی غلبه خواهیم کرد.