بخش ۷ - الحكایة و التمثیل
کرهٔ میتاخت سلطان در شکار
میگریخت از وی شکار بیقرار
بر ایاز افتاد اشک آنجایگاه
شاه گفتش ای غلام نیک خواه
از چه پیدا شد چو باران اشک تو
گفت چون پنهان نماند از رشک تو
تا چرا تو بادتک تازی به راه
از پی چیزی که بگریزد ز شاه
چون توئی خواهندهٔ این بینوا
واو ز تو بگریزد این نبود روا
گفت اسب اندر عقب زان تازمش
تا بگیرم یا فرو اندازمش
گفت شد یک رشک من اینجا هزار
تا مرا گیری نه او را در شکار
گفت ازآنش می بگیرم دردناک
تا کشم اورا و خون ریزم بخاک
گفت اکنون رشک من شد صد هزار
تا چرا نکشی مرا وآنگاه زار
گفت ازآنش میکشم من ای غلام
تاخورم او را که خواهد این مقام
گفت شد رشک من اینجا بی قیاس
تا چرا قوتی نسازی از ایاس
گفت اگر من قوت سازم از تنت
محو گردی هیچ ناید از منت
گفت لا واللّه اگر شاه جهان
قوت خود سازد ازین شوریده جان
گر کنون هستم غلامی ناکسم
آن زمان محمود گردم این بسم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کرهٔ میتاخت سلطان در شکار
میگریخت از وی شکار بیقرار
هوش مصنوعی: سلطان با شجاعت در حال شکار بود و در این هنگام، شکار از ترس او فرار میکرد و نگران بود.
بر ایاز افتاد اشک آنجایگاه
شاه گفتش ای غلام نیک خواه
هوش مصنوعی: در آن لحظه که ایاز اشک میریخت، شاه به او گفت: ای خدمتگزار خوب و نیکوکار.
از چه پیدا شد چو باران اشک تو
گفت چون پنهان نماند از رشک تو
هوش مصنوعی: چرا اشکهایت مانند باران نمایان شدهاند؟ چون حسادت تو نمیتواند پنهان بماند.
تا چرا تو بادتک تازی به راه
از پی چیزی که بگریزد ز شاه
هوش مصنوعی: چرا تو مثل یک تازی در جستجوی چیزی هستی که از فرار کردن به سمت شاه بگریزد؟
چون توئی خواهندهٔ این بینوا
واو ز تو بگریزد این نبود روا
هوش مصنوعی: وقتی که تو خواستهای را از این بیچاره مطرح میکنی، واو (که به معنای اتحاد و پیوستگی است) از تو دور میشود و این درست نیست.
گفت اسب اندر عقب زان تازمش
تا بگیرم یا فرو اندازمش
هوش مصنوعی: گفت که اسب را به دنبال آن تازش میرانم تا یا او را بگیرم یا به زمینش بیفکنم.
گفت شد یک رشک من اینجا هزار
تا مرا گیری نه او را در شکار
هوش مصنوعی: او گفت: من در اینجا حسودیم میشود، وقتی که هزار نفر دیگر را میبینم، اما تو را در شکار نمیگیرم.
گفت ازآنش می بگیرم دردناک
تا کشم اورا و خون ریزم بخاک
هوش مصنوعی: گفت که از آن موضوع به شدت ناراحت هستم و میخواهم که او را تحت فشار قرار دهم و از او بخواهم که آسیب ببیند و به خاک بیفتد.
گفت اکنون رشک من شد صد هزار
تا چرا نکشی مرا وآنگاه زار
هوش مصنوعی: او گفت: اکنون حسرت و غبطه من به اندازه صد هزار شده است، چرا مرا نمیکشی و در آن حال از روی درد و گریه حالتم را نمیبینی؟
گفت ازآنش میکشم من ای غلام
تاخورم او را که خواهد این مقام
هوش مصنوعی: من از او چیزی میکشم، ای غلام، چون میخواهم به این مقام برسم.
گفت شد رشک من اینجا بی قیاس
تا چرا قوتی نسازی از ایاس
هوش مصنوعی: گفت: اینجا رشک من بیحد و اندازه است، پس چرا نمیتوانی از حال پریشانیام قدرتی بسازی؟
گفت اگر من قوت سازم از تنت
محو گردی هیچ ناید از منت
هوش مصنوعی: اگر من قدرتی پیدا کنم و تو را از وجود خودم محو و ناپدید کنم، هیچ خوبی و نفعی از تو نخواهم دید.
گفت لا واللّه اگر شاه جهان
قوت خود سازد ازین شوریده جان
هوش مصنوعی: گفت: «به خدا قسم، حتی اگر پادشاه جهان هم به خود قدرتی ببخشد، من از این حال و روح دیوانهام دست نخواهم کشید.»
گر کنون هستم غلامی ناکسم
آن زمان محمود گردم این بسم
هوش مصنوعی: اگر اکنون بندهای ناتوان و بیارزشم، در آن زمان که خود را به کمال برسانم، به مقام محمود و ارجمندی خواهم رسید.