گنجور

بخش ۱ - المقالة ‌الثامنة و الثلثون

سالک بگذشته از خیل خیال
پیش عقل آمد بجسته از عقال
گفت ای دستور حل و عقد ملک
نیست رایج بی تو هرگز نقد ملک
خرقهٔ‌ تکلیف دین بر قد تست
تا بحد نیستی سر حد تست
ذرهٔ‌ گر نیستی بگرفته ای
ذرهٔ تکلیف نپذیرفته ای
اقبل و ادبر خطاب تست خاص
گاه در قیدی و گاهی در خلاص
چون شود در نیستی چشم تو باز
اقبلت گرداند از خود پاک باز
چون شوی در عین هستی دیده ور
ادبرت هر دم کند قیدی دگر
هرچه تو داری ز نقصان و کمال
حس ترا بخشیده از راه خیال
حس عدد آمد بصورت در عدد
پس خیال آمد عدد اندر احد
تو احد بودی عدد را معنوی
کز زمان و از مکان دوری قوی
پنج مدرک را خیال از پنج بار
کرد ادراک تو یکدم صد هزار
تو همه در یک نفس دانندهٔ
گرچه شاگردی ز خود خوانندهٔ
گرچه حسن افتادت اول اوستاد
زاوستادت کار برتر اوفتاد
حس به معنی در حقیقت از تو خاست
لیک کار صورتت او کرد راست
چون تو او را زنده کردی در صفت
داد او در صورتت صد معرفت
چون ترا در زنده کردن دست هست
در دلم این مردگی پیوست هست
زندگی بخش و به مقصودم رسان
در عبودیت به معبودم رسان
عقل گفتش تو نداری عقل هیچ
می نبینی این همه در عقل پیچ
کیش و دین از عقل آمد مختلف
بر در او چون توان شد معتکف
صد هزاران حجت آرد بی مجاز
عالمی شبهت فرستد پیش باز
در تزلزل دایماً سرگشتهٔ
در تردد طالب سر رشتهٔ
از وجود عقل خاست انکارها
وز نمود عقل بود اقرارها
عقل را گر هیچ بودی اتفاق
چون دلستی پای تا سر اشتیاق
عقل اندر حق شناسی کاملست
لیک کاملتر ازو جان و دلست
گر کمال عشق میباید ترا
جز ز دل این پرده نگشاد ترا
سالک آمد پیش پیر نامور
نامهٔ از کشف برخواندش زبر
پیر گفتش عقل از حق ترجمانست
قاضی عدل زمین و آسمانست
نافذ آمد حکم او در کائنات
هست حکم او کلید مشکلات
بر درخت عقل هر شاخی که هست
آفتاب آنجا نیارد برد دست
هرکه او از عقل لافی میزند
از سر کذب و گزافی میزند
زآنکه هر کس را که گردد عقل صاف
در سرش نه کذب ماند نه گزاف
کی تواند گشت مرد از قیل و قال
در مقام عقل خود صاحب کمال
سالها باید که تا یک نیکنام
عقل را بی عقده گرداند تمام

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سالک بگذشته از خیل خیال
پیش عقل آمد بجسته از عقال
هوش مصنوعی: مسافر از انبوه خیالات عبور کرده و به عقل و فهم دست یافته است و از قید و بندهای محدودیت‌ها رهایی یافته است.
گفت ای دستور حل و عقد ملک
نیست رایج بی تو هرگز نقد ملک
هوش مصنوعی: ای حکیم، بدان که هیچ تصمیمی در مورد امور مملکت بدون وجود تو محقق نمی‌شود و مال و اموال کشور به درستی به دست نمی‌آید.
خرقهٔ‌ تکلیف دین بر قد تست
تا بحد نیستی سر حد تست
هوش مصنوعی: لباس تکلیف و دین به اندازه قامت تو است، تا آنجا که به نیستی می‌رسی، مرز توست.
ذرهٔ‌ گر نیستی بگرفته ای
ذرهٔ تکلیف نپذیرفته ای
هوش مصنوعی: اگر تو ذره‌ای از وجود را هم نداری، چرا بار مسئولیت را بر دوش گرفته‌ای؟
اقبل و ادبر خطاب تست خاص
گاه در قیدی و گاهی در خلاص
هوش مصنوعی: به هنگام دریافت توجه و توجه نکردن، سخن تو لحظاتی خاص و گاهی کوتاه است.
چون شود در نیستی چشم تو باز
اقبلت گرداند از خود پاک باز
هوش مصنوعی: زمانی که چشم تو در نیستی باز شود، خود را از آن پاک کرده و به سوی تو باز می‌گرداند.
چون شوی در عین هستی دیده ور
ادبرت هر دم کند قیدی دگر
هوش مصنوعی: وقتی که در اوج وجود و هستی قرار داری، هر لحظه به گونه‌ای دیگر مورد بررسی قرار می‌گیری و محدودیت‌های جدیدی برای تو ایجاد می‌شود.
هرچه تو داری ز نقصان و کمال
حس ترا بخشیده از راه خیال
هوش مصنوعی: هر چیزی که در وجود تو از کمبود و یا کمال وجود دارد، به خاطر تخیل و تصورات تو است.
حس عدد آمد بصورت در عدد
پس خیال آمد عدد اندر احد
هوش مصنوعی: حس عدد به شکل عددی درآمد و سپس اندیشه به وجود عدد در وجود واحد پی برد.
تو احد بودی عدد را معنوی
کز زمان و از مکان دوری قوی
هوش مصنوعی: تو در اصل و ماهیت، یکتا و بی‌نظیری، در حالی که اعداد و شمارش‌ها تو را محدود نمی‌کنند. تو از زمان و مکان فراتر رفته‌ای و قدرت و استحکام خاصی داری.
پنج مدرک را خیال از پنج بار
کرد ادراک تو یکدم صد هزار
هوش مصنوعی: ایده‌ای که در این بیت مطرح شده این است که ذهن انسان می‌تواند در یک لحظه یا آنی، اطلاعات و تجربیات زیادی را درک و تحلیل کند. به عبارت دیگر، توانایی تفکر و فهم ما به گونه‌ای است که می‌توانیم از موضوعات و مراجع مختلف به سرعت آگاهی پیدا کنیم.
تو همه در یک نفس دانندهٔ
گرچه شاگردی ز خود خوانندهٔ
هوش مصنوعی: تو همه چیز را در یک لحظه می‌دانی، هرچند که به نظر می‌رسد فقط یک دانش‌آموز هستی که از خودش می‌خواند.
گرچه حسن افتادت اول اوستاد
زاوستادت کار برتر اوفتاد
هوش مصنوعی: هرچند که زیبایی به وسیله استاد به خوبی نمایان شده است، اما کارهایی که او انجام داده، بالاتر و برتر از آن زیبایی است.
حس به معنی در حقیقت از تو خاست
لیک کار صورتت او کرد راست
هوش مصنوعی: احساس واقعی از تو نشأت گرفت، اما این ویژگی ظاهری تو بود که آن را به درستی نشان داد.
چون تو او را زنده کردی در صفت
داد او در صورتت صد معرفت
هوش مصنوعی: زمانی که تو او را با صفات خود زنده می‌کنی، او در دلت به تو شناخت و معرفتی عمیق از خود می‌دهد.
چون ترا در زنده کردن دست هست
در دلم این مردگی پیوست هست
هوش مصنوعی: وقتی تو در زنده کردن زندگی و احساسات من نقش داری، در دلم این حالت مردگی و از دست رفتن دائمی وجود دارد.
زندگی بخش و به مقصودم رسان
در عبودیت به معبودم رسان
هوش مصنوعی: زندگی‌ام را پُر از معنا کن و مرا به هدفم برسان، در بندگی و خدمت به پروردگارم.
عقل گفتش تو نداری عقل هیچ
می نبینی این همه در عقل پیچ
هوش مصنوعی: عقل به او گفت که تو هیچ خرد و دانشی نداری و در این همه مسائل پیچیده هیچ چیزی نمی‌فهمی.
کیش و دین از عقل آمد مختلف
بر در او چون توان شد معتکف
هوش مصنوعی: کیش و دین، یعنی باورها و آئین‌ها، از عقل نشأت می‌گیرند و در او اختلاف دارند. بنابراین، در کنار او، چگونه می‌توان متوقف شد و به معنای او اندیشید؟
صد هزاران حجت آرد بی مجاز
عالمی شبهت فرستد پیش باز
هوش مصنوعی: صدها دلیل و برهان را بدون اجازه به دنیا می‌آورد و شبهه‌ای را به سوی عقل می‌فرستد.
در تزلزل دایماً سرگشتهٔ
در تردد طالب سر رشتهٔ
هوش مصنوعی: همواره در حال تردید و سردرگمی هستم و به دنبال راهی برای پیدا کردن مسیر صحیح می‌باشم.
از وجود عقل خاست انکارها
وز نمود عقل بود اقرارها
هوش مصنوعی: انکارها نتیجه وجود عقل است و اقرارها از خود عقل ناشی می‌شود.
عقل را گر هیچ بودی اتفاق
چون دلستی پای تا سر اشتیاق
هوش مصنوعی: اگر عقل وجود داشته باشد، تنها یک توافقی خواهد بود، اما دل همیشه مملو از اشتیاق است.
عقل اندر حق شناسی کاملست
لیک کاملتر ازو جان و دلست
هوش مصنوعی: در شناخت حقیقی و درست، عقل به نهایت خود می‌رسد، اما از آن هم فراتر، جان و دل توانایی بیشتری دارند.
گر کمال عشق میباید ترا
جز ز دل این پرده نگشاد ترا
هوش مصنوعی: اگر به کمال عشق نیاز داری، تنها با دل و از عمق وجود می‌توانی به آن دست یابی و این پرده برای تو کنار خواهد رفت.
سالک آمد پیش پیر نامور
نامهٔ از کشف برخواندش زبر
هوش مصنوعی: سالک (نوعی مسافر روحانی) به نزد استاد مشهور رفت و نامه‌ای از کشف حقیقت را برای او خواند.
پیر گفتش عقل از حق ترجمانست
قاضی عدل زمین و آسمانست
هوش مصنوعی: پیر به او گفت که عقل، نشانه و ترجمه‌ای از حق است و قاضی عادل در زمین و آسمان به شمار می‌آید.
نافذ آمد حکم او در کائنات
هست حکم او کلید مشکلات
هوش مصنوعی: حکم او در جهان به‌قدری نافذ و قوی است که می‌توان آن را منبع تمام مشکلات دانست و کلید حل آن‌ها محسوب می‌شود.
بر درخت عقل هر شاخی که هست
آفتاب آنجا نیارد برد دست
هوش مصنوعی: هر بخش و جنبه‌ای از دانش و عقل انسان که وجود دارد، نمی‌تواند از نور و آگاهی خارج از خودش بهره‌مند شود.
هرکه او از عقل لافی میزند
از سر کذب و گزافی میزند
هوش مصنوعی: هر کسی که درباره عقل خود سخن می‌گوید، در حقیقت از روی دروغ و بی‌اساسی صحبت می‌کند.
زآنکه هر کس را که گردد عقل صاف
در سرش نه کذب ماند نه گزاف
هوش مصنوعی: هر کس که به عقل و درک روشنی دست یابد، در سخنانش نه دروغی باقی می‌ماند و نه بیهوده‌گویی.
کی تواند گشت مرد از قیل و قال
در مقام عقل خود صاحب کمال
هوش مصنوعی: کیست که بتواند در سر و صدای زندگی و مطرح کردن نظرات خود به جایگاه عقل و کمال دست یابد؟
سالها باید که تا یک نیکنام
عقل را بی عقده گرداند تمام
هوش مصنوعی: سال‌ها باید بگذرد تا یک انسان با شخصیت و نیک‌نام، ذهنش از همه جوانب آزاد و آرام شود.

حاشیه ها

1388/04/13 20:07
رسته

بیت : 8
غلط: تو داری
درست : داری تو

1397/03/06 14:06
نادر..

گر چه حس افتادت اول اوستاد..