گنجور

بخش ۱۲ - الحكایة و التمثیل

خسروی میرفت در صحرا و شخ
با سپاهی در عدد مور و ملخ
جملهٔ صحرا غبار و گرد بود
بانگ پیل و کوس و بردا برد بود
بود بر ره شاه را ویرانهٔ
خفته بر دیوار آن دیوانهٔ
شاه چون پیش آمدش او برنخاست
همچنان میبود کرده پای راست
شاه گفتش ای گدای خاک راه
تو چرا حرمت نمیداری نگاه
شاه میبینی و لشکر پیش و پس
برنخیزد چون منی را چون تو کس
پیش شه دیوانهٔ آزادوش
همچنان خفته زبان بگشاد خوش
گفت آخر از چه دارم حرمتت
یا کجا در چشمم آید نعمتت
گر به قارونی برون خواهی شدن
همچو قارون سرنگون خواهی شدن
ور چو نمرودی تو از ملک و سپاه
همچو او گردی بیک پشه تباه
ور نکو روئیست در غایت ترا
کافری باشی ز ترکان ختا
ور ترا علمست و با آن کار نیست
از تو تا ابلیس ره بسیار نیست
ور تو همچون صاحب عادی به زور
سردهد چون عوج یک سنگت بگور
ور بهشت آمد سرایت خشت خشت
همچو شدادت کشند اندر بهشت
ور نداری این همه عیب و بدی
پس چو هم باشیم هر دو در خودی
هر دو از یک آب در خون آمدیم
هر دو از یک راه بیرون آمدیم
هر دو از یک زاد بر پائیم ما
هر دو از یک باد برجائیم ما
هر دو در یک گز زمین افتاده ایم
هر دو اندر یک کمین افتاده ایم
هر دو از یک مرگ خیره میشویم
هر دو با یک خاک تیره میشویم
در همه نوعی چو با تو همدمم
من چرا برخیزم از تو چه کمم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خسروی میرفت در صحرا و شخ
با سپاهی در عدد مور و ملخ
هوش مصنوعی: یک پادشاه در حال حرکت به سوی بیابان بود، در حالی که در کنار او، گروهی از سربازان به تعداد زیاد مانند موریانه‌ها و ملخ‌ها وجود داشتند.
جملهٔ صحرا غبار و گرد بود
بانگ پیل و کوس و بردا برد بود
هوش مصنوعی: تمام صحرا پر از غبار و گرد و غبار است و صدای فیل و طبل و برافراشتن پرچم به گوش می‌رسد.
بود بر ره شاه را ویرانهٔ
خفته بر دیوار آن دیوانهٔ
هوش مصنوعی: در مسیر شاه، ویرانه‌ای وجود دارد که بر دیوار آن، دیوانه‌ای خوابیده است.
شاه چون پیش آمدش او برنخاست
همچنان میبود کرده پای راست
هوش مصنوعی: وقتی شاه نزدیکش شد، او برنخاست و همچنان به حالت نشسته با پای راست خود باقی ماند.
شاه گفتش ای گدای خاک راه
تو چرا حرمت نمیداری نگاه
هوش مصنوعی: شاه به گدای خاکی گفت: چرا در برخورد با من احترامی قائل نیستی و اینگونه از من دوری می‌کنی؟
شاه میبینی و لشکر پیش و پس
برنخیزد چون منی را چون تو کس
هوش مصنوعی: شاه را می‌بینی و سپاه در جلو و عقب او حرکت نمی‌کند، زیرا کسی مانند من نیست که به پا خیزد.
پیش شه دیوانهٔ آزادوش
همچنان خفته زبان بگشاد خوش
هوش مصنوعی: در حضور پادشاهی دیوانه و بی‌قید، او به آرامی و بدون نگرانی صحبت کرد و از خود بیان کرد.
گفت آخر از چه دارم حرمتت
یا کجا در چشمم آید نعمتت
هوش مصنوعی: سوال می‌کند که چرا باید به تو احترام بگذارم یا نعمت‌های تو برایم چه اهمیتی دارند.
گر به قارونی برون خواهی شدن
همچو قارون سرنگون خواهی شدن
هوش مصنوعی: اگر بخواهی مانند قارون ثروت و بزرگی به دست بیاری، در نهایت سرنوشت تو هم به مانند او خواهد بود و سقوط می‌کنی.
ور چو نمرودی تو از ملک و سپاه
همچو او گردی بیک پشه تباه
هوش مصنوعی: اگر تو هم مثل نمرود بر قدرت و سپاهی بزرگی تکیه کنی، در نهایت مثل یک مگس بی‌ارزش خواهی شد.
ور نکو روئیست در غایت ترا
کافری باشی ز ترکان ختا
هوش مصنوعی: اگر شخصی خوش‌روی و زیبا باشد، باید بدانیم که ممکن است به ایمان و اعتقاد خود شک کند، حتی اگر از سرزمین‌های دور باشد.
ور ترا علمست و با آن کار نیست
از تو تا ابلیس ره بسیار نیست
هوش مصنوعی: اگر تو علم و دانش داشته باشی اما از آن بهره نگیری، به اندازه‌ای که برای ابلیس راه وجود دارد، برای تو هم راهی نخواهد بود.
ور تو همچون صاحب عادی به زور
سردهد چون عوج یک سنگت بگور
هوش مصنوعی: اگر تو مانند صاحب عادت، به زور سر را به سمت بالا ببر، مانند یک سنگ از شدت خشم به گور می‌افتی.
ور بهشت آمد سرایت خشت خشت
همچو شدادت کشند اندر بهشت
هوش مصنوعی: اگر بهشت هم به تو بسازند، هر گوشه‌اش مثل آتش جهنم می‌سوزد.
ور نداری این همه عیب و بدی
پس چو هم باشیم هر دو در خودی
هوش مصنوعی: اگر تو اینقدر عیب و نقص نداشتی، پس چرا با هم در یک جا نمی‌مانیم و به خودمان نپردازیم؟
هر دو از یک آب در خون آمدیم
هر دو از یک راه بیرون آمدیم
هوش مصنوعی: ما هر دو از یک سرزمین و با هم به دنیا آمده‌ایم و از یک مسیر مشترک خارج شده‌ایم.
هر دو از یک زاد بر پائیم ما
هر دو از یک باد برجائیم ما
هوش مصنوعی: ما هر دو از یک ریشه و اصل هستیم و از یک منبع و نیروی یکسان نشأت گرفته‌ایم.
هر دو در یک گز زمین افتاده ایم
هر دو اندر یک کمین افتاده ایم
هوش مصنوعی: هر دوی ما در یک مکان و در شرایط یکسانی قرار داریم، به طور مشترک در یک تله و دام گرفتار شده‌ایم.
هر دو از یک مرگ خیره میشویم
هر دو با یک خاک تیره میشویم
هوش مصنوعی: هر دوی ما از یک مرگ به حیرت می‌افتیم و هر دوی ما در خاک یکسان دفن می‌شویم.
در همه نوعی چو با تو همدمم
من چرا برخیزم از تو چه کمم
هوش مصنوعی: هر گونه که هستم و از هر نوعی که باشم، وقتی که با تو همدم و همراه هستم، چه دلیلی دارد که از تو دور شوم؟ من از زندگی با تو چیزی کم ندارم.