گنجور

بخش ۹ - الحكایة و التمثیل

در میان جمع یک صاحب کمال
کرد محی الدین یحیی را سؤال
کان همه منصب که پیدا ونهان
مصطفی را بود در هر دوجهان
از چه گفت او کاشکی از بحر جود
حق نیاوردی مرا اندر وجود
آنکه جمله از برای او بود
هر دوعالم خاک پای او بود
این چرا گوید چه حکمت دانی این
شرح ده چندان که می بتوانی این
گفت دو لوری بچه مرد و زنی
کرده در خرگه بصحرا مسکنی
بود دو خرگه برابر هر دو را
وصل یکدیگر میسر هر دو را
هر دو در خوبی کمالی داشتند
هم ملاحت هم جمالی داشتند
هر دو مست روی یکدیگر شدند
صید شست موی یکدیگر شدند
روز و شب در عشق هم میسوختند
سال و مه سر تا قدم میسوختند
بر جمال یکدیگر میزیستند
دایماً در هم همی نگریستند
یک دم از همشان شکیبائی نبود
زانکه عشق هر دو هر جائی نبود
عاقبت آن هر دو را از روزگار
گوسفند و گاو شد بیش از شمار
کار و بار هر دو تن بسیار شد
هر دو خرگه جای گیر و دار شد
چون زیادت گشت هر ساعت مقام
بیشتر شد هر زمان خیل وغلام
آمدند از دشت سوی شهر باز
شد میسرشان دو قصر سرفراز
پرده دار و حاجبان بنشاندند
پادشاهی جهان میراندند
کار هر دو در گذشت از آسمان
زآنکه بود آن در ترقی هر زمان
زین سبب آن هر دو مرغ دلنواز
اوفتادند از بر هم دور باز
هر دو را از کار و بار و گیر دار
وصل رفت و هجر آمد آشکار
در میان هر دو راهی دور ماند
این از آن و آن ازین مهجور ماند
در فراق یکدگر میسوختند
هر دم از نوع دگر میسوختند
هیچکس از دردشان آگه نبود
هیچ سوی یکدگرشان ره نبود
هر دو مشتاق گدائی آمدند
دشمن آن پادشائی آمدند
درگدائی هر دوچون شیر و شکر
تازه و خوش میشدند از یکدگر
لیک چون منشور شاهی خواندند
از سپیدی در سیاهی ماندند
در گدائیشان بسی به بود کار
پادشاهیشان نیامد سازگار
در گدائی عشق با هم باختند
در شهی با هم نمیپرداختند
عاقبت از گردش لیل ونهار
هر دو تن را کرد مفلس روزگار
پادشاهی رفت وآن بیشی نماند
حاصلی جز نقد درویشی نماند
شهر را بیخویشتن بگذاشتند
راه صحرا هر دو تن برداشتند
هر دوچون محروم و مسکین آمدند
با سر جای نخستین آمدند
همچو اول بار دو خرگه تمام
برکشیدند آن دو تن در یک مقام
بار دیگر هر دو دلبر بی تعب
در برابر اوفتادند ای عجب
هر دو از سر باز در هم گم شدند
وز همه عالم بیک دم گم شدند
نقد وصل وگنج جان برداشتند
زحمت هجر از میان برداشتند
هر زمان ذوقی دگرگون یافتند
هر نفس صد لذت افزون یافتند
برگشادند آن دو مرغ آنجا زفان
شکرها گفتند حق را هر زمان
کز شهی با این گدائی آمدیم
با سر این آشنائی آمدیم
پادشاهی دام ما افتاده بود
تا دو مرغ از هم جدا افتاده بود
خاک درویشی شدیم از جان پاک
بر سر آن پادشاهی باد خاک
کاش آن شاهی نبودی وآن کمال
تا نبردی روزگار این وصال
کاش بی کوس و علم می بودمی
تا چنین دایم بهم میبودمی
گر همه عالم مسلم بودن است
از همه مقصود با هم بودن است
هر دو چون باهم رسیدیم این نفس
فارغیم از جمله کار اینست و بس

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در میان جمع یک صاحب کمال
کرد محی الدین یحیی را سؤال
هوش مصنوعی: در میان یک گروه، فردی با کمال و دانش سوالی را از محی‌الدین یحیی پرسید.
کان همه منصب که پیدا ونهان
مصطفی را بود در هر دوجهان
هوش مصنوعی: تمام مقامات و جایگاه‌هایی که در این جهان و جهان‌های دیگر وجود دارند، از آن مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است.
از چه گفت او کاشکی از بحر جود
حق نیاوردی مرا اندر وجود
هوش مصنوعی: این بیت بیان می‌کند که شاعر از کمبود و فقر خود می‌گوید و آرزو می‌کند که ای کاش از رحمت و سخاوت الهی بر او چیزی نازل می‌شد که او را از این حالت نجات دهد و وجودش را پر از نعمت کند.
آنکه جمله از برای او بود
هر دوعالم خاک پای او بود
هوش مصنوعی: هر چیزی در عالم برای اوست و هر دو جهان مانند خاک زیر پای او هستند.
این چرا گوید چه حکمت دانی این
شرح ده چندان که می بتوانی این
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که فردی از کس دیگری می‌خواهد که درباره یک موضوع خاص توضیحات بیشتری بدهد و پرسش می‌کند که چرا او به این موضوع اشاره کرده است. همچنین از او می‌خواهد که آنچه را که می‌داند، به خوبی تشریح کند و تا جایی که می‌تواند، توضیح دهد.
گفت دو لوری بچه مرد و زنی
کرده در خرگه بصحرا مسکنی
هوش مصنوعی: دو لوری به من گفت که مردی بچه‌دار شده و همسری در خرگاه دارد و در بیابان زندگی می‌کند.
بود دو خرگه برابر هر دو را
وصل یکدیگر میسر هر دو را
هوش مصنوعی: دو خرگاه کنار هم قرار داشتند که هر دو به یکدیگر متصل بودند.
هر دو در خوبی کمالی داشتند
هم ملاحت هم جمالی داشتند
هوش مصنوعی: هر دو از نظر زیبایی و attractiveness ویژگی‌های برجسته‌ای داشتند و در خوبی و جذابیت به کمال رسیده بودند.
هر دو مست روی یکدیگر شدند
صید شست موی یکدیگر شدند
هوش مصنوعی: دو نفر که هر دو در حالتی از سرخوشی و شیدایی هستند، به یکدیگر جذب می‌شوند و در این حالت، به نوعی بازیچه و طعمه یکدیگر تبدیل می‌شوند.
روز و شب در عشق هم میسوختند
سال و مه سر تا قدم میسوختند
هوش مصنوعی: روز و شب در فراق عشق می‌سوختند و بر مدار زمان، سال‌ها و ماه‌ها نیز تمام وجودشان را می‌سوزانیدند.
بر جمال یکدیگر میزیستند
دایماً در هم همی نگریستند
هوش مصنوعی: آنها دائماً در کنار هم زندگی می‌کردند و مدام به زیبایی یکدیگر خیره می‌شدند.
یک دم از همشان شکیبائی نبود
زانکه عشق هر دو هر جائی نبود
هوش مصنوعی: آن‌ها هرگز نتوانستند حتی یک لحظه به یکدیگر صبر و تحمل داشته باشند؛ زیرا عشق هرکدام از آن‌ها در جایی دیگر بود و با هم نبود.
عاقبت آن هر دو را از روزگار
گوسفند و گاو شد بیش از شمار
هوش مصنوعی: در نهایت، هر دو نفر به اندازه‌ای از زندگی و سرنوشت خود بهره‌مند شدند که بیشتر از تعداد گوسفند و گاوهای معمولی شد.
کار و بار هر دو تن بسیار شد
هر دو خرگه جای گیر و دار شد
هوش مصنوعی: کار و زندگی هر دو شخص بسیار رونق گرفت و هر دو به جایگاه خودشان تثبیت شدند.
چون زیادت گشت هر ساعت مقام
بیشتر شد هر زمان خیل وغلام
هوش مصنوعی: با گذشت زمان و افزایش مقام و رتبه، هر لحظه تعداد بیشتری از افراد و خدمتکاران به او پیوسته‌اند.
آمدند از دشت سوی شهر باز
شد میسرشان دو قصر سرفراز
هوش مصنوعی: آنها از دشت به سمت شهر آمدند و راهی را پیدا کردند که به دو قصر زیبای باشکوه منتهی می‌شود.
پرده دار و حاجبان بنشاندند
پادشاهی جهان میراندند
هوش مصنوعی: پادشاهی که بر دنیای مردم حکومت می‌کند، به همراه نگهبانان و خدمتکارانش نشسته است.
کار هر دو در گذشت از آسمان
زآنکه بود آن در ترقی هر زمان
هوش مصنوعی: هر دو به بالاترین جایگاه خود رسیدند و از آسمان گذشته‌اند، زیرا آنچه که درمی‌یابند، همیشه در حال رشد و پیشرفت است.
زین سبب آن هر دو مرغ دلنواز
اوفتادند از بر هم دور باز
هوش مصنوعی: به همین دلیل، هر دو پرنده‌ی دلنواز از یکدیگر دور افتادند.
هر دو را از کار و بار و گیر دار
وصل رفت و هجر آمد آشکار
هوش مصنوعی: هر دو از مشغله‌های زندگی و مشکلات گذشته رها شده‌اند و حالا روشن است که جدایی و دوری به وجود آمده است.
در میان هر دو راهی دور ماند
این از آن و آن ازین مهجور ماند
هوش مصنوعی: در وسط یک دوراهی، هر کدام از دو مسیر از دیگری دور مانده و به نوعی تنها و جدا افتاده‌اند.
در فراق یکدگر میسوختند
هر دم از نوع دگر میسوختند
هوش مصنوعی: در دوری از یکدیگر همیشه در حال سوختن بودند و هر بار به نوعی دیگر درد و رنج می‌کشیدند.
هیچکس از دردشان آگه نبود
هیچ سوی یکدگرشان ره نبود
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از رنج‌ها و مشکلات یکدیگر خبر نداشت و هیچ‌کس نمی‌توانست به همدیگر کمک کند.
هر دو مشتاق گدائی آمدند
دشمن آن پادشائی آمدند
هوش مصنوعی: دو نفر که هر دو عاشق و بی‌قرار هستند، به نزد کسی که در عرش پادشاهی می‌نشیند، آمده‌اند. آن‌ها در حقیقت دشمن این مقام بلندمرتبه هستند.
درگدائی هر دوچون شیر و شکر
تازه و خوش میشدند از یکدگر
هوش مصنوعی: در زمان نیاز و درخواست، افراد همانند شیر و شکر با هم به خوبی و خوشی رفتار می‌کنند و از یکدیگر حمایت می‌کنند.
لیک چون منشور شاهی خواندند
از سپیدی در سیاهی ماندند
هوش مصنوعی: اما وقتی که آن را اعلام کردند، از سفیدی و روشنی در میان تاریکی و سیاهی جا ماندند.
در گدائیشان بسی به بود کار
پادشاهیشان نیامد سازگار
هوش مصنوعی: در حقیقت، کار و زندگی آنها به عنوان گداها بهتر است و شایسته‌تر از زندگی پادشاهان است.
در گدائی عشق با هم باختند
در شهی با هم نمیپرداختند
هوش مصنوعی: در درخواست عشق، هر دو در تلاش و کوشش برابر بودند، اما در حاکمیت عشق، هیچ‌یک از آن‌ها به دیگری توجه نمی‌کردند.
عاقبت از گردش لیل ونهار
هر دو تن را کرد مفلس روزگار
هوش مصنوعی: در نهایت، گذر زمان و تغییرات شب و روز سبب شد که هر دو نفر به دلیل سختی‌های زندگی دچار افلاس و تنگدستی شوند.
پادشاهی رفت وآن بیشی نماند
حاصلی جز نقد درویشی نماند
هوش مصنوعی: یک پادشاه از دنیا رفت و دیگر کسی از او باقی نماند. تنها چیزی که از او به جا ماند، دنیای مادی و فقر درویش‌ها بود.
شهر را بیخویشتن بگذاشتند
راه صحرا هر دو تن برداشتند
هوش مصنوعی: شهر را بدون در نظر گرفتن خودشان ترک کردند و هر دو به سوی بیابان رفتند.
هر دوچون محروم و مسکین آمدند
با سر جای نخستین آمدند
هوش مصنوعی: هر دو، مانند کسانی که از نعمت‌ها محروم و در مضیقه‌اند، به حالتی بازگشتند که در آغاز بودند.
همچو اول بار دو خرگه تمام
برکشیدند آن دو تن در یک مقام
هوش مصنوعی: مانند بار اول، آن دو نفر همزمان تمام توان خود را جمع کردند و در یک جا به اوج رسیدند.
بار دیگر هر دو دلبر بی تعب
در برابر اوفتادند ای عجب
هوش مصنوعی: بار دیگر هر دو محبوب بدون هیچ دغدغه‌ای در مقابل او قرار گرفتند، چه شگفت‌انگیز!
هر دو از سر باز در هم گم شدند
وز همه عالم بیک دم گم شدند
هوش مصنوعی: هر دو در یک لحظه از دید هم ناپدید شدند و از تمام دنیا در آن آنی گم شدند.
نقد وصل وگنج جان برداشتند
زحمت هجر از میان برداشتند
هوش مصنوعی: آنها از دیدار و عشق جان بخش بهره‌برداری کردند و زحمت فراق را از بین بردند.
هر زمان ذوقی دگرگون یافتند
هر نفس صد لذت افزون یافتند
هوش مصنوعی: هر زمانی که حال و هوای انسان تغییر کند، هر لحظه لذتها و شادی‌های جدیدی بر او افزوده می‌شود.
برگشادند آن دو مرغ آنجا زفان
شکرها گفتند حق را هر زمان
هوش مصنوعی: در آن مکان، دو پرنده زبان به سخن گشودند و هر بار نام حقیقت را با شیرینی بیان کردند.
کز شهی با این گدائی آمدیم
با سر این آشنائی آمدیم
هوش مصنوعی: ما از سوی یک پادشاه و با حالت نیاز و گدایی به اینجا آمده‌ایم و با آشنایی از این جایگاه برخوردار شده‌ایم.
پادشاهی دام ما افتاده بود
تا دو مرغ از هم جدا افتاده بود
هوش مصنوعی: در روزگاری، یک پادشاه به دام ما افتاد و در این مدت، دو پرنده از یکدیگر جدا شدند.
خاک درویشی شدیم از جان پاک
بر سر آن پادشاهی باد خاک
هوش مصنوعی: ما از دل پاکی به مقام درویشی رسیده‌ایم، و امیدواریم که بر آن پادشاهی که از خاک تشکیل شده، باد بوزد.
کاش آن شاهی نبودی وآن کمال
تا نبردی روزگار این وصال
هوش مصنوعی: ای کاش آن پادشاه وجود نداشت و آن کمال هم نبود تا روزگار این پیوند را از ما نمی‌گرفت.
کاش بی کوس و علم می بودمی
تا چنین دایم بهم میبودمی
هوش مصنوعی: ای کاش بدون هرگونه تظاهر و نمایشی، همیشه در کنار تو بودم.
گر همه عالم مسلم بودن است
از همه مقصود با هم بودن است
هوش مصنوعی: اگر همه موجودات دنیا هم مسلمان باشند، هدف نهایی این است که همه در کنار یکدیگر باشند و اتحاد و همبستگی را حفظ کنند.
هر دو چون باهم رسیدیم این نفس
فارغیم از جمله کار اینست و بس
هوش مصنوعی: وقتی هر دو با هم به این نقطه رسیدیم، نفس راحتی می‌کشیم و فقط به همین موضوع بسنده می‌کنیم.