بخش ۱ - المقالة الثالثة و الثلثون
سالک جان بر لب دل پر نیاز
گفت با داود داء ود باز
کای به داودی جهان معرفت
از ودودت ود میبینم صفت
جمع شد سر محبت صد جهان
نام آن داود آمد در زفان
دی که روز عرض ذریات بود
ذرهٔ تو انور الذرات بود
نور عشقت از جهان قدس و راز
بود همره جانت را زان وقت باز
بود در جانت جهانی را ز نور
آن همه حق شرح دادت در زبور
لاجرم آن رازهای غمگسار
جمله در آوازت آمد آشکار
ای خوش آوازیت با جان ساخته
خلق از حلق تو جان در باخته
ای دل پاک تو دریای علوم
زآتش عشق تو آهن گشته موم
آتشی کآهن تواند نرم کرد
هردو عالم را تواند گرم کرد
آن چه آتش بود کآمد آشکار
تا زبانش گشت بی دل چل هزار
راه گم کردم مرا آگاه کن
ذرهٔ زان آتشم همراه کن
تا میان پیچ پیچی جهان
راه یابم سوی آن گنج نهان
گفت داودش که یک کار ملوک
راست نامد در ره حق بی سلوک
پادشاهانی که در دین آمدند
جمله در کار از پی این آمدند
گر برین درگاه باری بایدت
عزم راهی قصد کاری بایدت
گر باخلاصی فرو آئی براه
مصطفی راهت دهد تا پیشگاه
در ره او باز اگر هستیت هست
دامن او گیر اگر دستیت هست
گر گدای او شوی شاهت کند
ور نهٔ آگاه آگاهت کند
چون گذشتی در حقیقت از احد
احمد آید مرجع تو تا ابد
راهرو را سوی او باید شدن
معتکف در کوی او باید شدن
چون تو گشتی بر در او معتکف
مختلف بینی بوحدت متصف
مرده دل آنجا مرو ناتن درست
زندگی حاصل کن از عیسی نخست
سالک آمد پیش پیر دل فروز
بازگفتش حال خود از درد و سوز
پیر گفتش جان داود نبی
هست دریای مودت مذهبی
در مودت درد دایم خاص اوست
موم گشته آهن از اخلاص اوست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سالک جان بر لب دل پر نیاز
گفت با داود داء ود باز
هوش مصنوعی: سالک، که در جستجوی حقیقت و معنویت است، در حالتی از اضطراب و نیاز، به داود پیامبر متوسل شده و از او درخواست یاری و کمک میکند. او با دل پر از نیاز و اشتیاق، داستانی از خود را با داود در میان میگذارد.
کای به داودی جهان معرفت
از ودودت ود میبینم صفت
هوش مصنوعی: ای کسی که به داودِ زمان، عشق و محبت تو را به زیبایی وصف میکنم.
جمع شد سر محبت صد جهان
نام آن داود آمد در زفان
هوش مصنوعی: محبت به قدری گسترده و عمیق است که همه جهان را در بر میگیرد و نام داود به زبانها میآید.
دی که روز عرض ذریات بود
ذرهٔ تو انور الذرات بود
هوش مصنوعی: در روزی که زیباییها و خوبیها به نمایش گذاشته شد، تو نیز درخشش خاصی از خودت نشان دادی.
نور عشقت از جهان قدس و راز
بود همره جانت را زان وقت باز
هوش مصنوعی: نور عشق تو از عالم بالا و رازهای پنهان است و جانت از آن زمان، روشن و آزاد شده است.
بود در جانت جهانی را ز نور
آن همه حق شرح دادت در زبور
هوش مصنوعی: در وجود تو دنیایی از نور وجود دارد که تمام حقیقت را در کتاب آسمانی به تو آموخته است.
لاجرم آن رازهای غمگسار
جمله در آوازت آمد آشکار
هوش مصنوعی: بنابراین، تمام آن رازهای پر از غم در صدایت نمایان شد.
ای خوش آوازیت با جان ساخته
خلق از حلق تو جان در باخته
هوش مصنوعی: آوای دلنشین تو به روح و جان مردم پیوند خورده و باعث شده که آنها به تو علاقهمند شوند.
ای دل پاک تو دریای علوم
زآتش عشق تو آهن گشته موم
هوش مصنوعی: ای دل پاک تو به مانند دریایی از دانش و معرفت هستی که عشق تو، آن را به شکل نرم و قابل تغییر تبدیل کرده است.
آتشی کآهن تواند نرم کرد
هردو عالم را تواند گرم کرد
هوش مصنوعی: آتش میتواند آهن را نرم کند و همچنین میتواند دو جهان را گرم کند.
آن چه آتش بود کآمد آشکار
تا زبانش گشت بی دل چل هزار
هوش مصنوعی: آتش که به صورت پنهان بود، حالا نمایان شده و به خاطر قدرتش، هزاران زبان را به حرف آورده است.
راه گم کردم مرا آگاه کن
ذرهٔ زان آتشم همراه کن
هوش مصنوعی: من در راه خود سردرگم شدهام، لطفاً مرا راهنمایی کن و ذرهای از آن آتش خشمم را با خود ببر.
تا میان پیچ پیچی جهان
راه یابم سوی آن گنج نهان
هوش مصنوعی: میخواهم در مسیر پرپیچ و خم زندگی حرکت کنم تا به آن گنج مخفی و ارزشمند برسم.
گفت داودش که یک کار ملوک
راست نامد در ره حق بی سلوک
هوش مصنوعی: داود به او گفت که کار پادشاهان درست نیست و در مسیر حق باید به سیر و سلوک پرداخت.
پادشاهانی که در دین آمدند
جمله در کار از پی این آمدند
هوش مصنوعی: تمامی پادشاهانی که در دین ظهور کردهاند، همگی به این منظور آمدهاند که به کارهای مهم و اساسی پرداخته و اهدافی را دنبال کنند.
گر برین درگاه باری بایدت
عزم راهی قصد کاری بایدت
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به درگاه الهی نزدیک شوی، باید ارادهات را برای سفری نو و انجام کاری جدی آماده کنی.
گر باخلاصی فرو آئی براه
مصطفی راهت دهد تا پیشگاه
هوش مصنوعی: اگر با نیت خالص و درست قدم در راه پیامبر بگذاری، راهی به سوی درگاه او برایت فراهم خواهد شد.
در ره او باز اگر هستیت هست
دامن او گیر اگر دستیت هست
هوش مصنوعی: اگر هنوز وجودت در مسیر اوست، دامن او را بگیر اگر دستی برای کمک داری.
گر گدای او شوی شاهت کند
ور نهٔ آگاه آگاهت کند
هوش مصنوعی: اگر در خدمت او باشی، تو را به شاهی میرساند، وگرنه، تو را به حقیقت آگاه میسازد.
چون گذشتی در حقیقت از احد
احمد آید مرجع تو تا ابد
هوش مصنوعی: وقتی از دنیا و ظاهر گذشتی، در واقع به حقیقتی دست پیدا میکنی که همیشه به تو بازمیگردد.
راهرو را سوی او باید شدن
معتکف در کوی او باید شدن
هوش مصنوعی: باید به سمت او حرکت کنیم و در مکان او جا گیر شویم.
چون تو گشتی بر در او معتکف
مختلف بینی بوحدت متصف
هوش مصنوعی: زمانی که تو به درگاه او پناه بردی و در آنجا ماندگار شدی، به وضوح متوجه خواهی شد که همه چیز به یگانگی و یکپارچگی متصل است.
مرده دل آنجا مرو ناتن درست
زندگی حاصل کن از عیسی نخست
هوش مصنوعی: در آن مکان که روح و زندگی نیست، نرو. ابتدا باید به درستی و با آگاهی زندگی را تجربه کنی تا به نتایج شایستهای دست یابی.
سالک آمد پیش پیر دل فروز
بازگفتش حال خود از درد و سوز
هوش مصنوعی: سالک نزد پیر روشن دل رفت و حال خود را از درد و سوزی که احاطهاش کرده بود، بازگو کرد.
پیر گفتش جان داود نبی
هست دریای مودت مذهبی
هوش مصنوعی: پیر به او گفت: جان داود نبی مانند دریایی از محبت و دوستی مذهبی است.
در مودت درد دایم خاص اوست
موم گشته آهن از اخلاص اوست
هوش مصنوعی: در عشق و دوستی، درد و رنج همیشگی خاص اوست؛ آنقدر خالص و واقعی است که حتی فلز سختی مثل آهن هم در برابر تاثیر او نرم و ملایم میشود.